یادش به خیر کرببلا بود و مادرم
یک آسمان نگاه خدا بود و مادرم
از آن فراز قله ی شش گوشه ی ضریح
جاری دو چشمه سار بقا بود و مادرم
یادش به خیر سمت حرم کوچه ها چه تنگ
از ازدحام چلچله ها بود و مادرم
هر گوشه ای نوای مناجات می رسید
یک آسمان خروش صدا بود و مادرم
گنجشک های فاطمه در زیر چادرش
گویم کجا به سوی کجا بود و مادرم
زمزم ترینِ چشمه ی عالم که خلق شد
سعی عجیب مرو و صفا بود و مادرم
یادش به خیر موکبش اندر زمین نبود
هر گوشه ای ز عرش و سما بود و مادرم
بر هر هزار و چارصد و پنجاه و دو عمود
گل واژه های سبز بیا بود و مادرم
یادش به خیر هر طرفی موکبی عجیب
از هر طرف دو دست عطا بود و مادرم
من غرق مهر و عاطفه بودم و آسمان
یکسر سرود نور خدا بود و مادرم
وقتی که سیل حادثه می ریخت بر زمین
در پیش و پس دعا و دعا بود و مادرم
یک لشکر از شهید به خون خفته می رسید
در جاده ای که نور هدا بود و مادرم
یادش به خیر…