1- راننده تاکسی پیش پای علامه ترمز کرد و بیمقدمه گفت: «آقای جعفری! خدا هست یا نه؟»! علامه تعجب کرد. باتانی گفت: «آخر اینجا و این طوری که نمیشود استدلال کرد، باید وقت بگذاری و بشنوی! اما مرد راننده بیحوصلهتر از این حرفها بود؛ دوباره گفت: «آقای جعفری هوا گرمه، …
ادامه نوشته »