بخش دوم، قسمت سوم
وقت نماز صبح شدهبود و دوستان یکی یکی بیدار میشدند و در فضای محدود موکب که پر شده بود، در جای خود نماز میخواندند. دوستانی که برنامه پیادهروی داشتند، در حال جمعآوری کولهها بودند و ما که قراربود با ماشین برویم، قرار شد؛ دو سه ساعتی دیگر استراحت کنیم و بعد حرکت کنیم. برخی دوستانِ جمع و یکی دو نفر از عراقیها، بچهها رو ماساژ میدادند و آماده پیادهروی میکردند.
دوستان با سابقه در سفرهای زیارتی میگفتند که این محبتها صرفا مخصوص ایام اربعین هست و ایام دیگر سال از این خبرها نیست.
البته این مسالهای بود که خود عراقیها هم به آن اذعان داشتند. گویی در این ایام، خدای محوّل الحول و الاحوال با نور وجود اهل بیت (ع) که همان نورالله هست، بر روحیات و حالات اونها به شدت اثر میذاره و یه چیز دیگه میشن! اربعین هم که تموم میشه، این حالات هم باهاش میره!
بعد نماز دو سه ساعتی خوابیدیم و پس از صرف صبحانه در موکبهای اطراف با یکی از وَنهای گذری که برای ما چهار نفر جا داشت، راهی دیار عاشقان شدیم.
تو ماشین و در مسیر کربلا، بیاختیار به یاد بابام افتادم که گه گاه در منزل اشعار دوران جنگ رو با خودش زمزمه میکرد و گاه وسط شعر، بغضش میگرفت و نمیتونست ادامهاش رو بخونه و از گوشه چشم، اشک میریخت.
سوی دیار عاشقان، رو به خدا میرویم، رو به خدا میرویم
بهر ولای عشق او، به کربلا میرویم، به کربلا میرویم
گرفتهایم جان به کف و نثار جانان کنیم
هستی خود به راه حق یک سره قربان کنیم
جان و سر و وجود خود فدای قرآن کنیم
ما به جوار کبریا، با شهدا میرویم، با شهدا میرویم
انگار اصلا خودش داشت تو گوشم زمزمه میکرد! قرآن میگه که شهدا زندهاند. یعنی بابام هم تو این سفر همراهمان بود؟! عجب! اون موقعها حرفها و احوالات بابام رو خیلی نمیفهمیدم ولی به لطف خدا و تو سفر اربعین، خودم رو تو اون حسّ و حال میدیدم و تازه حسّ میکردم که پس از این همه سال که از جنگ گذشته بود، بنده خدا چرا هنوز تو اون حسّ و حال بوده.
چقدر از این حالات کیف میکردن! اصلا زندگی و لذت زندگی براشون همین بود. گویا معنی زندگی حقیقی و حیات رو فهمیده بودن.
به قول حاج قاسم(ره)؛ برای اینکه شهید بشی، باید شهید باشی و اونطور زندگی کنی!
هرچی به سمت کربلا نزدیک میشدیم، حسّ میکردم که دارم به اصل وجودم و اصل حیات و معنی زندگی نزدیک میشیم. خیلی وجدآور و دلهرهآور بود.
با تورهای زیارتی، بازهم کربلا رفته بودم اما اربعین، ماجرای دیگری بود و گویا اصلا زیارت نبود.
از اول سفر و از دقایق اول تو کوپه قطار، سوالات زندگی و شبهات فکریم، پاسخ داده میشد و الان هم این حسّ و حالهای عجیب که قبلا هرگز در وجودم سراغ نداشتم و حتی تصور نمیکردم که روزی حالاتم چنین باشد.
چیزی که غالب بود، حرکت به سوی امام(ع) بود و پیدا کردن اصل و هدف زندگی! خدایا! تو خودت فهمم رو از این آیه عظیمی که قرار دادی، ارتقاء بده!
خدایا! حتما از برپایی چنین ماجرای عظیمی در عالم، هدفی داری! خدایا دوست دارم بنده تو باشم، پس بیش از پیش مرا با برنامه و هدفت آشنا کن تا فقط با تو هماهنگ باشم و بنده تو باشم!
نمیدونم چقدر طول کشید، اما حداقل یکساعتی شد تا به کربلا رسیدیم.
یکی دو روز به اربعین مونده بود و کربلا مملو از جمعیت اما گویی سفینه النجات امام حسین(علیه السلام) آمده بود که همه بشر را به سوی آسمانها ببرد.
ساعتی به سوی حرم راه میرفتیم که خلاصه نزدیک ظهر، جایی برای اقامت پیدا کردیم.
هرساعتی اراده میکردی، خلاصه چیزی برای خوردن پیدا میشد.
من و آقا جواد مثل دو رفیق دیرین، خیلی صمیمی شدهبودیم و به همراه آقای سائحی و حاج آقا صداقت، در همانجا نماز خواندیم و یکی دو نوع غذا از مواکب نوش جان کردیم. همگی چه حسّ خوبی داشتیم از این فضا و از این رفاقت. گویی دستی خدایی ما رو به هم رسونده بود و روزبه روز بیشتر پیوند میداد.
قرار شد پس از کمی استراحت و گعده معارفی، نزدیک غروب تا جایی که به راحتی امکان داشته باشه، بریم سمت حرم مولا. خلاصه وقت گفتگو فرا رسید و بساط چای و تنقلات هم فراهم شد و ماهم تشنه و گرسنه بحث و معارف. آقای سائحی مثل همیشه مدون و منظم شروع کرد؛
مساله تمهید ظهور در نظام عالم
اول انقلاب میگفتند که همه چیز در قرآن توضیح داده شده و ما هیچی کم نداریم.
اما بهتدریج به مسائلی در ساختار اداره کشور برخورد کردیم و مخالفین گفتند خب، شما که میگویید قرآن همه چیز در آن هست، خب، بسم الله! الان موقع شماست، تشریف بیاورید و این مسائل را حل کنید.
هر چه بیشتر سعی کردند، دیدند نمیتوانند مساله حل کنند و متأسفانه بهتدریج اعتقادشان را کنار زدند و عقبنشینی کردند.
…حال میخواهیم؛ به مساله تمهید ظهور، قرآنی نگاه کنیم. خود علت تاخیر در ظهور امام زمان (عج) در نظام هستی، دلایلی دارد و از طرفی در نظامی که خدا برای بشر در زمین قرار داده نیز دلایلی وجود دارد.
در خصوص دلیل این تاخیر در نظام هستی، آیهی187 سورهی اعراف یک بحث جالبی دارد؛ (يَسْئَلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَيّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبّي لا يُجَلّيها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ لا تَأْتيكُمْ إِلاّ بَغْتَةً يَسْئَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا يَعْلَمُونَ)
ابتدا یادآور میشویم که در مورد السّاعه و دیگر موضوعات این آیه چند روایت داریم که موضوع را به ظهور امام زمان(عج) ارتباط و انطباق میدهد.
ظهور در این آیه با عنوان السّاعَةِ مطرح میشود: یَسْئَلونَکَ عَنِ السّاعَةِ أَیّانَ مُرْساها، یا رسول الله! از شما سؤال میکنند که این ساعت پس چه شد، چه موقع واقع میشود؟
بگو که: قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبّی، علمش نزد رب من است، لا یُجَلّیها لِوَقْتِها، و هر وقت خدا بخواهد این را تجلی میدهد.
قسمت مدنظر این است: ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ، یعنی ظهور بخواهد واقع شود، آسمانها و زمین نمیتوانند این را تحمل کنند. پس چرا تابهحال ظهور واقع نشده است؟
چون ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ. نه اینکه ما آماده نیستیم؛ ما که هستیم؟
چرا من برای ظهور آماده نشدم که امام زمان ظهور کنند؟ خب، من که هستم؟ من و ما عددی نیستیم، ظهور بندِ به ما نیست. از این منظر، ظهور بندِ به انسانها نیست.
ظهور بندِ به نظام خداوندی است و خداوند هر موقع در نظامش تغییرات لازم را بدهد، به سمت ظهور میبرد. یکی از تغییرات این است که مهاری در آسمانهای هفتگانه و زمین بیاید که وقتی السّاعَةِ خواست در آن ظهور کند، سنگینی السّاعَةِ اذیتش نکند…پس ظهور امام زمان(عج)، تنها ظهور یک فرد نیست.
بلکه ظهور مقولاتی است که ظهور آن مقولات، در نهایت موجب تغییر نظام و ساختار موجود در دنیا و تبدیل آن به نشئه حق و بهشتهای ظهور خواهد شد و این مساله، در آسمانها و زمین، چیزی نیست که ظرف یک هفته یا یکی دو سال اتفاق بیوفتد. بله خود روز ظهور امام زمان(عج)، بغته اتفاق میافتد اما به لحاظ فراهم شدن شرایط ساختاری در نظام عالم، مقوله سنگینی است.
مثلا شما در نظر بگیرید؛ مقوله یا امر به دنیا آمدن یک فرزند در دنیا، 9 ماه زمان میبرد تا در زمین آشکار شود. خود امر انقلاب اسلامی ایران، مدتها طول کشید تا به پیروزی و ثمر برسد و یکروزه ایجاد نشد.
ظهور شخص، یک شخص معمولی، یک انسان ولو عالیترین انسان مقدمه نمیخواهد، مقدمهاش یک اعلان است، یکی بیاید جار بزند. حتی اینکه جبرئیل بخواهد در آسمان جار بزند، آن را هم نیاز ندارد؛ تحت عنوان صیحهی آسمانی، اینها را هم نیاز ندارد.
پس چرا این همه مقدمات؟ در طبیعت یک ماجرای طبیعی بهنام باران میخواهد واقع شود، خداوند این را با مقدمه قرار میدهد، به اصطلاح قرآن با آیات قرار میدهد. آن آیات درست است از جنس آن باران هستند و وجهی از خود باران هستند. آن نمی که هوا را فرا میگیرد، آن بادی که فرا میگیرد اینها از جنس باران است، از جنس همان پدیده است. بله، اینها مقدمه است.
پیشتر مطرح شد که با ظهور قرار است؛ عدل برقرار شود. عدل به چه معنا؟ «وَضْعُ الشَّیْءِ عَلی مَوْضِعِهِ». هر چیزی سر جای خودش. الان زمین جای «هر چیز سر جای خودش» نیست.
اولین جایی که تا حدی موقعیت «هر چیز سر جای خودش» هست، آسمانهای برزخی است. آن کافر نمیتواند بگوید من در دنیا حاکم بودم، والی شهر بودم، پس الان هم که فوت کردم باید در بالاترین موقعیتهای آسمانها باشم و شما باید رعیت من باشید و حرف من را گوش کنید؛ اینطور نیست. آن خادمِ مؤمن در ارتفاعات است، آن حاکم جور در اعماق جهنم است…
بنابراین؛ برای اینکه انسانهای مومن و کافر در بهرهمندی از نظام و مواهب الهی در جایگاه خود قرار بگیرند و به تعبیری صالحان نیز وارث زمین شوند، لازم است؛ در نظام فعلی موجود در دنیا اصلاحات زیادی انجام شود.
مساله تمهید ظهور در زمین
اما آیا بحث ظهور، فقط بحث اصلاح در نظام هستی است و انسانها و اقوام و ملل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) نقشی ندارند؟
این سوالی است که برای پاسخ به آن ناگزیریم نگاهی به آیات 54 تا 56 سوره مائده بیاندازیم؛
البته مدخَل بحث را آیه 55 میگذاریم که به آیه ولایت مشهور است؛
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ(مائده/55)
در این آیه صحبت از یک جریان ولایت واحدی است که به خدا، رسولش و الذین امنوا که اهل بیت(ع) هستند، نسبت داده میشود. مخاطب این آیه(یعنی مصداق ضمیر کُم) چه کسانی هستند و خدا با ولایتش که در رسول الله(صل الله علیه و آله وسلم) و اهل بیت(علیه السلام) نیز جریان دارد و یک ولایت واحد است، نسبت چه کسانی، چه فعلی را جریان میدهد؟
پاسخ این سوال رو باید در سیاق آیه دریافت کنیم. یعنی در آیات قبل و بعد.
در آیه 54 مائده خدا میفرماید؛ (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَليمٌ)
مورد خطاب، اهل ایمان و قوم مسلمان صدر اسلام هستند که از نظر اعمال و رفتار، مرتدّ محسوب میشوند و ارتداد از دینِهِ، با توجه به آیات قبل و آیات بعد، میشود؛ ارتداد نسبت به «تقیّد به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السّلام)». اما در ادامه، مجازاتی که خدا برای این ارتداد درنظر میگیرد، مجازاتی نیست که در احکام شرع برای یک مرتدّ مانند سلمان رشدی در نظر گرفته میشود. بلکه جایگزینی یک قوم است با خصوصیاتی خاصّ. جایگزینی قومی که در درجه اول، رابطه قلبی و حُبّی خاصی با خدا دارند و در قبال دین خدا نیز رفتار خاصّی دارند.
صحبت سر این جایگزینی است. چه کسی این قوم را جایگزین قوم عرب میکند؟! خدا با ولایتش که همان ولایت رسول الله(ص) و اهل بیت(ع) است، قومی را میآورد و نقش میدهد و به وسیله آن قوم دینش را به پیش میبرد. پس پیش برنده دین خدا برای تحقق (لیظهره علی الدّین کُلّه) -که پیشتر در سوره صف صحبت شد- خدا و رسولش هستند که البته برای تحقق این امر، ولایتشان را بکار میگیرند و قومی را نیز برای این کار به خدمت میگیرند.
خُب ببینید؛ ، اینکه شما مسلمانها عمومتان مرتدّ میشوید، این به مردم ربط دارد. زمینهسازی بعدی را که خداوند فرمود: فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ فاعلش خداست. چهار زمینهسازی بعدی را مردم انجام میدهند، آن مردم خوب، نه آن مردم بد: أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنینَ، أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرینَ، یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ، وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ، اینها را مردم انجام میدهند. بعد از اینکه برخی از مردم این چهار رفتار را انجام دادند، دوباره خدا ادامه میدهد: ذلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ، که این زمینهسازی بعدی است و سپس وَ اللهُ واسِعٌ، که این وَ اللهُ واسِعٌ، زمینهسازی است. آن واژهی عَلیمٌ هم حاکی از «اِعمال» تمام این زمینهسازیهاست.
پس طبق آیهی54 مائده خداوند برای ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) هفت «تمهید» را مطرح میکند. این «هفت تمهید»، «هفت زمینهسازی» از صدر اسلام تا آستانهی ظهور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) ادامه دارد.
بنابراین؛ از لحاظ فاعلّیت، فاعل مطلق تمام این ماجراهای فردی و اجتماعی آیهی54، از صدر اسلام تا صبح ظهور، «خدا» است که بعضی جاها بهواسطهی انسانها، بعضی جاها بدون واسطهی عموم انسانها، بعضی جاها بواسطهی آدم خوبها، بعضی جاها بدون واسطهی آدم خوبها، اما همهاش با «ولایت اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا» انجام میشود.
حاج آقا صداقت : تا اینجا درست. بنابراین طبق آیه 54 مائده، تنها قومی که از صدر اسلام تاکنون، ولایت اهل بیت(ع) را پذیرفتند و در دوران کنونی، با مستکبرین جهان درگیر شدند و حامی ملل مسلمان بودند و از ملامت نهراسیدند، ایرانیها بودند. اما درخصوص آیه 187 اعراف که فرمودید، سوالی دارم. خداوند خودش در همین آیه- که از نرم افزار گوشی نگاه میکنم- میفرماید؛ (…لا يُجَلّيها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ لا تَأْتيكُمْ إِلاّ بَغْتَةً…) یعنی این السّاعه به صورت بغته و ناگهانی واقع میشود. خُب اتفاق ناگهانی که زمینه سازی نمیخواهد. این مساله رو چطور پاسخ میدهید؟
آقای سائحی : تشکر از دقت نظرتون. در مورد واژه (بَغْتَةً) و کلا لغات قرآنی به صورت اشاره یک مساله کلی عرض کنم؛ یکی از دلایل اینکه نتوانستیم از قرآن مطالب ظهور را استخراج کنیم، همین نداشتن تعاریف درست از واژهها طبق نظر خداست. عموم دانشمندان، برای یافتن منظور و مقصود خداوند، از فرهنگ لغات عربی استفاده میکنند و قویترینشان دنبال این هستند که معنی این لغات را از محاورات و مکتوبات عربی صدر اسلام که عموما به صورت شعر بوده، کشف کنند. درحالی که خداوند خودش این لغات را به گونهای در قرآن تعریف کرده است. به عنوان مثال همین واژه (بَغْتَةً) را به معنی ناگهانی معنی میکنند.
طبق ایه 47 انعام؛ واژهی بَغْتَةً به معنای ناگهانی نیست. واژهی بَغْتَةً در مقابل جَهْرَةً است.
جَهْرَةً یعنی آشکارا، پرسرصدا و بَغْتَةً ضد این است؛ (قُلْ أَ رَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتاكُمْ عَذابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظّالِمُونَ) بگو: «به نظر شما، اگر عذاب خدا بَغْتَةً يا آشكارا به شما برسد، آيا جز گروه ستمگران [كسي] هلاك خواهد شد؟». وقتی جهره به معنی آشکارا باشد، بَغْتَةً یعنی پنهانی.
خُب این هم از بحث امروزمون اگر صلاح بدونید؛ بحث رو خاتمه بدهیم و امشب به موضوع نابودی اسراییل بپردازیم.