سرخط خبرها

شعر كرونايى

«سلام کوید جان»
سلام ای نازنین ویروس منحوس
به روی ماه تو هر لحظه صد بوس

بوَد امروزه نامت وحشت انگیز
کمی تا قسمتی بدتر ز چنگیز

همه در چشم تو یکسان ویکرنگ
وزیر و کارگر، دهقان و سرهنگ
نه اهل رشوه و تبعیض هستی
دمی مشهد ،گهی تبریز هستی

ابر مردان قدرت، زیر دستت
بنازم قدرتت را، ناز شستت

شده برچیده بزم مرده خواری
چه ساده گشته رسم سوگواری

کسی در فکر رنگ سال و مد نیست
زن و مردی به فکر تیپ خود نیست

دماغ و لب به زیر ماسک پنهان
تناسب رفته از اندام مردان

زنان آشفته ابرو، مو پریشان
نه مِش، نه رنگ‌ در گیسوی ایشان

بنازم قدرت و عدل خدا را
گرفت او حال خلق خودنما را
همانهایی که وقتی عید میشد
همه از روی رنگ سال یا مُد

اثاث منزل و شال وکُلا را
کمد دیواری و سنگ خلا را

ز روی خودنمایی نو نمودند
ولی امسال مردم خانه بودند
تلاش و زحمت ایشان هدر شد
تمام نقشه ها ها هم بی اثر شد

چه عیدی شد،همه افسرده مایوس
دریغ از یک بغل کردن و یا بوس
چو ظهر آید تمام خلق رنجور
همه پیگیر اخبار جهان پور

شنیدم بنده در اخبار جاری
کوید جان کودکان را دوست داری

ز شوق این خبر مبهوت ماندم
خبر را بنده چندین بار خواندم

خیابان خلوت و در کوچه کس نیست
محل چون قبل، مانند قفس نیست
ز کودک ها که شیشه می شکستند
ردیفی بر لب جو می نشستند
نه از معشوقه وعشاق بیکار
نه از آن پیرپاتالهایِ بیمار

از این بابت،ببوسم خاک پایت
ولی دیر آمدی، جانم فدایت…

دکانها بسته،میدان خالی از شور
به شهر مردگان می ماند از دور
به جز آنان که خنگ وبی کلاسند
همه ترسان و لرزان در هراسند

گز و آجیل و پسته باد کرده
کووید نوزده بیداد کرده

تمام عید را در خانه ماندیم
کتاب داستان وشعر خواندیم
گهی شطرنج و منچ،گه فیلم دیدن
زمانی جنگ و پیراهن دریدن

شبانگاهان سخن از عشق راندن
بدک هم نیست کنج خانه ماندن
همه در روز خواب و شام بیدار
جهان گویی شده وارونه انگار

نشان دادی به ما عجز بشر را
طمع ورزی وحرص بی ثمر را
زمین پاک و طبیعت باز خندید
به کوهستان دوباره برف بارید

نشان دادی که علم،از ثروت ومال
بوَد نیکوتر و بهتر به هر حال

به ما مهر ووفا را یاد دادی
تکلم با خدا را ، یاد دادی
نشان دادی خدا ربی کریم است
خدا جبار و رحمان و رحیم است
ولی ای نازنین جانم فدایت
برو ، آبی نریزم پشت پایت

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

پشت به مردم در آغوش پناهندگی؟

شاید در ادبیات یک نامه پناهندگی معنی کلمه «سرکوب» متفاوت باشد، اما کیمیا یا هرکس دیگری که این نامه را برای او نوشته باید می‌دانست که حتی افکار عمومی هم از سال 1395 زیاد فاصله نگرفته است و به یاد دارد که با گیرنده برنز المپیک هم‌پای دریافت‌کننده مدال طلا و شاید هم بیشتر رفتار شد.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.