معرفی کتاب صوتی آب هرگز نمیمیرد
کتاب صوتی آب هرگز نمیمیرد نوشته حمید حسام، به روایت خاطرات فرماندهای دلیر و بیباک به نام میرزا محمد سلگی در دوران دفاع مقدس میپردازد. این کتاب در سال 1394 جایزه نخست جشنواره جلال آل احمد را اخذ نموده است.
میرزا محمد سلگی کیست؟
دوران دفاع مقدس 8 سال طول کشید و سالها از آن روزها میگذرد. اما نه تنها دور نیست بلکه نزدیکتر هم میشود. با گفتن و روایت خاطرات آدمهایش، مردمانی سختکوش و نرمدل. یکی از آنها، جانباز میرزا محمد سلگی بود. دوران حضور این جانباز سرافراز در دفاع مقدس دورانی سخت و طاقتفرسا بود.
او در مقام فرماندهی گردان 152 حضرت اباالفضل ع و در لشکر انصار الحسین (علیه السلام) همدان خدمت میکرد. وی از 22 سالگی در جبهههای غرب و جنوب جنگ تحمیلی حضور یافت و در این مدت پنج بار مجروح شد که در آخرین مجروحیت هر دو پای خود را از دست داد و همچنین از ناحیه پهلو و دست چپ هم آسیب دید. بیشک مرور حوادث جنگ تحمیلی از دریچه نگاه میرزا محمد، میتواند ما را بیش از پیش به زیباییهای آن تابلوی نقاشی نزدیکتر کند.
متن تقریظ رهبرمعظم انقلاب بر کتاب «آب هرگز نمیمیرد»:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
سلام بر یاران حسین (علیهالسّلام) و سلام بر لشگر انصارالحسین همدان؛ و سلام بر شهیدان، دلاوران، فدائیان، شیران روز و عابدان شب؛ و سلام بر شهید زنده میرزا محمد سُلگی و بر همسر باایمان و صبور او؛ و سلام بر حمید حسام که دردانههایی چون سُلگی و خوش لفظ را به ما شناساند. ساعتهای خوش و باصفائی را با این کتاب گذراندم و بارها با دریغ و حسرت گفتم:
درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم
لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم
هزاران کام در راه است و دل مشتاق و من حیران
که ره چون میتوانم یافتن سوی درون من هم
از جنگ یک تصویر باشکوه، لیکن دوری در جلو چشم همه بود. باشکوه بود. باعظمت بود. اما مثل تابلویی که در بالا گذاشته باشند و آدم از دور بخواهد به آن نگاه بکند، این کتابها آمدهاند ریزهکاری این تابلو را کشاندهاند جلو و حالا انسان میتواند آن را از نزدیک ببیند.»
در بخشی از کتاب صوتی آب هرگر نمیمیرد میشنویم:
اردیبهشت ماه سال 1363، به انصار الحسین ع ابلاغ شد که به جنوب برود. این اولین حضور تیپ ما در جنوب بود.
گردان حضرت اباالفضل ع، پس از عملیات، دوباره سازماندهی شد و نیروی جدید گرفت. بهترین خبر در این مقطع اعلام آمادگی حاج رضا زرگری برای پیوستن به گردان بود. از این خبر بسیار خوشحال شدم البتّه با تمام علاقه و ارادت به او، خجالت میکشیدم که در گردان حضرت اباالفضل ع به عنوان جانشین گردان کار کند. حاج رضا در عملیات مسلم بن عقیل ع فرمانده گردان و من فرمانده گروهان بودم.
هر چه بود، من آمدن او را به حساب ارادت به نام مقدس سقای کربلا گذاشتم و با خودم عهد کردم که هیچگاه از جایگاه فرماندهی با او صحبت نکنم و حُرمت او را مثل یک برادر پاس بدارم. به ویژه وقتی شنیدم که با اصرار، فرمانده تیپ را متقاعد کرده که به گردان بیاید. در چشم و دلم بیشتر از گذشته بزرگ شد.
با آمدن آقای زرگری، احساس کردم جای خالی همه شهدای گردان در دو عملیات والفجر 2 و والفجر 5، پُر شد. او با تجربه بالایی که داشت، کار آموزش و سازماندهی گردان را شروع کرد و من با جانشین ستاد تیپ، حاج رضا شکری پور برای استقرار در جنوب، از سر پل ذهاب به سمت اهواز حرکت کردیم.
- از: حمید حسام
- راوی: بیژن علی محمدی
- ناشر صوتی: قناری
- ناشر: انتشارات 27 بعثت
شهید خوش لفظ