سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / غدير در شعر فارسی از کسايی مروزی تا شهريار تبريزی – قسمت سوم

غدير در شعر فارسی از کسايی مروزی تا شهريار تبريزی – قسمت سوم

قرن چهاردهم

 

34ـ صبوري کاشاني ( م1322ق )  :

 

امروز روز رونق دين پيمبر است

امروز روز جلوه آيين داور است

امروز روز تقويت دين مصطفاست

امروز روز تهنيت شرع انور است

امروز از ولايت سالار اوليا

دين را همه کمال و جمال است و زيور است

امروز باده اي ز مبارک خم غدير

در جام خلق از کف ساقي کوثر است

امروز عيد ملت اسلاميان بود

روز کمال دين خداوند داور است

گر خطبه ولايت او بايدت شنيد

بشنو که حق خطيب وي و عرش ، منبر است

«ياايّها الرّسول» به ابلاغ جبرئيل

در شأن او ز قول خداوند اکبر است   62

 

مرحوم صبوري که افتخار ملک الشعراي آستان قدس رضوي را نيز داشت چهارده قصيده غديريّه دارد

که برخي را در ديوان او ( ص78 ، 120 ، 149 ، 161 ، 351 و… ) مي توان ديد .

 

35ـ ميرزا حبيب اللّه خراساني ( 1266ـ 1327ق )  :

 

امروز که روز داروگير است

مي ده که پياله دلپذير است

چون جام دهي به ما جوانان

اول به فلک بده که پير است

از جام و سبو گذشت کارم

وقت خم و نوبت غدير است

مي نوش که چرخ پير امروز

از ساغر خور پياله گير است

امروز به امر حضرت حق

بر خلق جهان علي امير است

امروز به خلق گردد اظهار

آن سرّ نهان که در ضمير است

آن پادشه ممالک جود

در ملک وجود بر سرير است

چندانکه به مدح او سروديم

يک نکته زصد نگفته بوديم   63

و در غديريّه غرّاي در حدود صد وسي بيت ، روز ولايت را مي سرايد که مطلعش چنين است :

 

روزگاري است که از جور خزان ، فصل بهار

بار بربست و به يکبار برفت از گلزار

 

پس از آن که دهها مضمون را در ديباچه سخن ، شاعرانه به رشته نظم مي کشد ، مي رسد به آنجا که مي گويد :

 

موسم خم غدير است که با خم و غدير

خورد بايد مي بر رغم سپهر غدار   64

 

و در چامه اي دگر ، گويد :

 

شاد باش اي دل که پير ما عليست

در دو عالم دست گير ما عليست

جام عشق از حوض کوثر خورده ايم

ساقي و خُمّ و غدير ما عليست

گفت پيغمبر که موسي را وزير

بود اگر هارون ، وزير ما عليست   65

 

با اينکه حرفِ «حبيب» حلاوتي ديگر دارد بويژه آن گاه که مدح مولا گويد و حضرت امير راستايد ،

امّا اينجا مجال بيش از اين نيست ، اين زمان بگذار تا وقت دگر .

 

36ـ اديب الممالک فراهاني ( 1277ـ 1336ق )  :

 

برآمد بامدادان ، مهر روشن

به پهناي فلک گسترده دامن

چو ترکي آتشين رخ بر نشسته

فراز صحن ، ديباي ملوّن

تا مي رسد آنجا که گويد :

اميرالمؤمنين شاه ولايت

خداوند جهان صدر مهيمَن

ز امر حق ـ تعالي ـ در چنين روز

به تخت خسروي آمد مُمَکَّن

ميان يثرب و بطحا نبي بود

چو موسي در ميان مصر و مدين

خطاب آمد ز يزدان کاي پيمبر !

علي را بر خلافت کن معيّن

چراغ کفر را بنماي خاموش

سراج عقل را فرماي روشن

 

در ادامه ، حديث غديرخم را با زبان شيرين شعرش حکايت مي کند :

 

به بالاي جهاز اشتران ساخت

هماي سدره رفعت نشيمن

به يُمن طالع ايمان برافراشت

يمين اللّه را با دست ايمن

به آهنگ جلي «من کنت مولاه

عليّ مولاه» گفت آن شاه ذوالمن   66

 

37ـ صغير اصفهاني ( 1312ـ 1390ق )  :

 

دهيد مژده به رندان مي پرست امروز

که پير ميکده آمد قدح به دست امروز

به هر که بنگري از شيخ و شاب و خرد و کلان

بود ز باده خمّ غدير مست امروز

زهي علوّ که علي را به دست پيغمبر ( ص )

بلند کرد خداي بلند و پست امروز

به امتحان بلي گفتگانِ روز الست

گرفت پرده ز رخ شاهد الست امروز

رساند عهد به پايان و شد سعيد ابد

هر آن که با علي از مهر عهد بست امروز

ولي هر آن که به تلبيس و حيله بيعت کرد

يقين که عهد خداوند را شکست امروز

به عشق حضرت مولا خوشند اهل ولا

چه باک از اينکه روان حسود خست امروز

رسيد امر نبوّت به منتهي برخاست

نبي ز جاي و به جايش علي نشست امروز   67

 

مرحوم صغير در حدود پانزده غديريّه سروده است که مي توان در ديوانش

( در صفحات 34 ، 43 ، 44 ، 46 ، 57 ، 68 ، 83 ، 85 ، 88 ، 100 ، 115 ، 127 ، 139 ، 141 و 456 و… ) ديد .

 

38ـ آيت اللّه شيخ محمد حسين غروي اصفهاني ( 1296ـ1361ق )  :

 

باده بده ساقيا ، ولي زخمّ غدير

چنگ بزن مطربا ، ولي به ياد امير

تو نيز اي چرخ پير بيا ز بالا به زير

داد مسرّت بده ، ساغر عشرت بگير

بلبل نطقم چنان قافيه پرداز شد

که زهره در آسمان به نغمه دمساز شد

محيط کون و مکان دايره ساز شد

سرور روحانيان هوالعلي الکبير

نسيم رحمت وزيد ، دهر کهن شد جوان

نهال حکمت دميد پر ز گل ارغوان

مسند حشمت رسيد به خسرو خسروان

حجاب ظلمت دريد ز آفتاب منير

وادي خمّ غدير منطقه نور شد

يا ز کف عقل پير تجلّي طور شد

يا که بياني خطير ز سرِّ مستور شد

يا شده در يک سرير ، قِران شاه و وزير

 

محقق غروي ، متخلّص به «مفتقر» ، همچنان داد سخن مي دهد تا مي رسد به آنجا که مي گويد :

 

جلوه به صد ناز کرد ليلي حُسنِ قِدَم

پرده ز رخ باز کرد بدر منير ظُلَم

نغمه گري ساز کرد معدن کلّ حِکَم

يا سخن آغاز کرد عن اللطيف الخبير

به هر که مولا منم ، عليست مولاي او

نسخه اسماء منم ، عليست طُغراي او

سرّ معمّا منم ، علي مُجلاّي او

محيط انشا منم ، علي مدار و مدير

طور تجلّي منم ، سينه سينا عليست

سر انا اللّه منم ، آيت کبري عليست

دُرّه بيضاء منم ، لؤلؤ لالا عليست

شافع عبقي منم ، علي مشار و مشير

 

نابغه نجف ، عارف ربّاني که به غلط به کمپاني معروف شده است همچنان از حضرت يار مي گويد

و مدح مولا را مي سرايد و سخن را چنين به سامان مي برد :

 

اي به فروغ جمال ، آينه ذوالجلال

«مفتقر» خوش مقال ، مانده به وصف تولال

گرچه بُراق خيال ، در تو ندارد مجال

ولي ز آب زلال ، تشنه بود ناگزير   68

 

البته غدير واره هاي علاّمه غروي ، منحصر به اين يک نمونه نيست بلکه ايشان هم در ديوان فارسي و نيز در ديوان عربي خويش «الانوار القدسيّه» بارها بار از غدير گفته و غديريّه ها سروده است .

 

39ـ ملک الشعراي بهار ، محمد تقي ( 1266ـ1330ش ):

 

در غديرخم امروز ، باده اي به جوش آمد

کز صفاي او روشن ، جان باده نوش آمد

وان مبشّر رحمت ، باز در خروش آمد

کان صنم که از عشّاق ، برده عقل و هوش آمد

با هيوليِ توحيد ، در لباس انساني

در غديرخم يزدان ، گفت مر پيمبر را

کز پي کمال دين ، شو پذيره حيدر را

پس پيمبر اندر دشت ، بر نهاد منبر را

برد بر سر منبر ، حيدر فلک فر را

شد جهان دل روشن ، زان دو شمس روحاني

گفت بشنويد اي قوم ! قول حق تعالي را

هم به جان بياويزيد ! گوهر تولاّ را

پوزش آوريد از جان ، اين ستوده مولا را

اين وصيّ بر حق را ، اين وليّ والا را

با رضاي او کوشيد ، در رضاي يزداني   69

 

40ـ سيّد محمد حسين شهريار ( 1283ـ 1367ش )  :

 

اگر سنجند هر سهمي در اسلام

هر آن کو سهمگين تر ، حصّه من

نه احمد در «مؤاخاتم» به خود خواند

نه خود با من پسر عمّ و پدر زن؟

 

شهريار ملک شعر و سخن در اينجا يکي از «مناشده ها» و احتجاجهاي امام علي ( ع ) را به روايت مي نشيند

و در ادامه مي گويد :

 

نه با آن خطبه «من کنت مولاه»

علي را بُرد بر اعلا و اعلن؟

نه خود فريادِ «بخّاً بخ» کشيديد

من اينها شور خوانم يا که شيون؟

چه شد عهد خدا بر من شکستيد

الا اي حاسدان عهد بشکن …   70

شهريار تبريزي به هر دو زبان فارسي و ترکي دلسروده هاي بسياري درباره غديرخم دارد

که در اينجا به نقل غديريّه اي از ايشان که به صورت مستزاد سروده است بسنده مي شود :

 

يا علي نام تو بر دم نه غمي ماند و نه همّي

بأبي انتَ و اُمّي

گوييا هيچ نه همّي به دلم بوده نه غمّي

بأبي انتَ و اُمّي

تو که از مرگ و حيات ، اين همه فخري و مباهات

علي اي قبله حاجات

گويي آن دزد شقي تيغ نيالوده به سمّي

بأبي انتَ و اُمّي

گويي آن فاجعه دشت بلا هيچ نبود است

در اين غم نگشود است

سينه هيچ شهيدي نخراشيده به سُمّي

بأبي انتَ و اُمّي

حق اگر جلوه با وجهِ اَتَمَ کرده در انسان

کان نه سهل است و نه آسان

به خودِ حق که تو آن جلوه با وجهِ اَتمّي

بأبي انتَ و اُمّي

منکر عيد غديرخم و آن خطبه و تنزيل

کر و کور است و عزازيل

با کر و کور چه عيد و چه غديري و چه خُمّي

بأبي انتَ و اُمّي

در تولاّ هم اگر سهوِ ولايت چه سفاهت

اف بر اين شمِّ فقاهت

بي ولاي علي و آل چه فقهي و چه شمّي

بأبي انتَ و اُمّي…   71

 

با جرأت مي توان گفت که در چهارده قرن گذشته شاعران پارسي گوي بيش از صد غديريّه و غديرواره از خود به يادگار گذاشته اند!

و اگر تفحص کنيم خواهيم ديد که تنها در پنجاه سال اخير صدها قصيده و غزل و قطعه و… درباره غديرخم انتشار يافته است!

ولي ما در اينجا به ذکر بيش از پنجاه شعر از چهل شاعر بسنده کردیم!

و اينک فقط به نام دهها شاعر ديگري که از آنها ضمن پژوهش ناتمام خود ، غديرواره هايي ديديم کفايت مي کنيم!

به اميد اينکه بزودي به صورت کتابي ، غدير سروده هاي فارسي را تقديم ادب دوستان کنيم :

 

41ـ فرصت شيرازي ( 1271ـ1338ق ) در «آينه آفتاب» ، ص205ـ207 .

 

42ـ الهي قمشه اي ، همانجا ، ص30 .

 

43ـ حسين پژمان بختياري ، همانجا ، ص66 .

 

44ـ يحيي مدرس اصفهاني ، در ديوانش72 ، ص16ـ 19 .

 

 

45ـ صفي عليشاه ، در ديوانش73 ، ص164ـ 166 .

 

46ـ محيط قمي ، در ديوانش74 ، ص66ـ 69 .

 

47ـ عَمّان ساماني ، در «گنجينة الاسرار»75 ، ص79ـ83 .

 

48ـ حُجّة الاسلام نيّر ( م1312ق ) در ديوانش موسوم به «آتشکده نيّر»76 ، ص225 .

 

49ـ ايرج ميرزا ( 1291ـ1344ق ) ، در «دائرة المعارف تشيّع»77 ، ج2 ، ص639 .

 

50ـ طبيب اصفهاني ، در ديوانش78 ، ص128 .

 

51ـ رفعت سمناني ، در ديوانش79 ، ص73ـ75 .

 

52ـ ذکايي بيضايي ، نعمت اللّه ، در «گنجينه عرفان» ، ص481 ، و در «آينه آفتاب» ، ص136 .

 

53ـ سيّد محمد علي حيرت کازروني ، در «گنجينه عرفان» ، ص204ـ207 .

 

54ـ طوطي همداني ، همانجا ، ص428 .

 

55ـ علي اکبر پيروي ، همانجا ، ص434 .

 

56ـ سرهنگ شهنازي ، همانجا ، ص536 .

 

57ـ سيد عباس افجه اي ، همانجا ، 568 .

 

58ـ شباب شوشتري ، همانجا ، ص591 .

 

59ـ محمد محسن هندي ، همانجا ، ص604 .

 

60ـ درويش ظفر علي سمناني ، «فاني» ، همانجا ، ص680 و681 .

 

61ـ قاسم رسا ، در کتاب «حساس ترين فراز تاريخ»80 ، صفحه اوّل ديباچه ، و ص90 .

 

62ـ شيخ الرئيس قاجار ، در «منتخب النفيس ( ديوان ) »81 ، ص62ـ66 و در «جهشها» ، ص 112 .

 

63ـ اسماعيل نجوميان ، در «ديوان نجومي خراساني»82 ، ص74 ، 79 ، 81 .

 

64ـ طرب بن هماي شيرازي ، در ديوانش ، ص226 ، 73 ، 72و … ايشان بيش از ده غديريّه دارد83 .

 

65ـ حالي اردبيلي ميرزا محسن ( م13س74ق ) ، در «گنجينه عرفان» ، ص122 .

 

66ـ حسان چايچيان ، در «اي اشکها بريزيد»84 ، ص54 ، 55 – 56 ، 45 ، 43 ، 52 – 53 و در «خلوتگه راز»85 ، 81ـ82 و88 و…

 

67ـ اميني تبريزي ، سليمان فرزند ملا جواد امين العلماء ، در ديوانش86 ، ص132 ، 175 .

 

68ـ صادق سرمد ( م1339ش ) در کتاب «مناقب علوي»87 ، ص108ـ109 .

 

69ـ مکرّم اصفهاني ، محمد علي ( 1034ق ـ 1344ش ) در کتاب «غدير در شعر فارسي»88 ، ص14 .

 

70ـ سيّد محمد حسين ميرجهاني ( متولّد 1319ق ) همانجا ، ص51 .

 

71ـ اسماعيل نوري علاء ، ص ، همانجا ، ص141 .

 

72ـ خوشدل تهراني ، همانجا ، ص150 .

 

73ـ يوسفعلي ميرشکاک ، همانجا ، ص160 .

 

74ـ سيد مصطفي موسوي گرمارودي ( گردآورنده کتاب «غدير در شعر فارسي» ) ، همانجا ، ص178 .

 

75ـ احمد عزيزي ، همانجا ، ص68 .

 

76ـ محمد اميني نجفي ( متولّد 1341ش ) فرزند علاّمه اميني تبريزي در «چکامه کوثريّه»89 ، ص48ـ52 .

 

77ـ سيد محمد نوري موسوي ( متولّد 1348ق ) ، همانجا ، ص55ـ57 .

 

78ـ سيد حسين ميرزاي قمي ( متولّد 1305ش ) ، همانجا ، ص59ـ61 .

 

79ـ فؤاد کرماني ( 1270ـ1340ق ) در ديوانش «شمع جمع»90 ، ص87 ، 160و… .

 

80ـ محمد علاّمه ، در ديوانش موسوم به «هديه مور»91 ، ص39 ، 40 و… .

 

81ـ علاّمه حائري مازندراني ، نويسنده «حکمت بوعلي سينا» و دهها اثر ديگر در ديوان «بستان الادب»92 ، ص11 ، 41و…

 

82ـ محمد علي مجاهدي ( پروانه ) در مجموعه شعري از ايشان موسوم به «سيري در ملکوت»93 ، ص88ـ90 و…

 

83ـ محمد علي ناصح ، در «آينه آفتاب» ، ص298 .

 

84ـ جعفر نوابخش ، همانجا ، ص402 .

 

85ـ عبد الحسين نصرت خراساني ، همانجا ، ص387 ، 389 .

 

86ـ حسين مظلوم ، متخلّص به «کحافرّ» همانجا ، ص375 .

 

87ـ شهرآشوب ، محمود ثنايي ، همانجا ، ص362 .

 

88ـ مشفق کاشاني ، همانجا ، ص 346 .

 

89ـ ذکاء الملک ميرزا فروغي ، همانجا ، ص331 .

 

90ـ ميرزا علي لعلي تبريزي ، شمس الحکما ( 1252ـ1325ق ) ، همانجا ، ص309 .

 

91ـ سيد رضا حسيني ، معروف به «سعدي زمان» ، در« نجوم درخشان»94 ، ج1 ، ص48 .

 

92ـ نعمت آزرم ، در کتاب «حماسه غدير»95 ، ص561 .

 

93ـ مهدي اخوان ثالث ( م . اميد ) ، همانجا ، ص566ـ570 .

 

94ـ اميري فيروزکوهي ، سيد کريم ، همانجا ، ص571ـ572 .

 

95ـ محمد عابدي خياباني ، همانجا ، ص586ـ587 .

 

96ـ عبدالباقي گولپينارلي ، همانجا ، ص588ـ589 .

 

97ـ محمد رضا حکيمي ، همانجا ، ص596ـ602 .

 

98ـ سيد علي موسوي گرمارودي ، همانجا ، ص590ـ595 .

 

99ـ کمال معتضدي ، در کتاب «سروده هايي بر مولا علي ( ع ) »96 ، ص36ـ38 .

 

100ـ نوايي طوطي ، همانجا ، ص87 ،

 

101ـ حسن غفرانيان ، همانجا ، ص110ـ 111 .

 

102ـ رضا هوشيار ، همانجا ، ص332ـ 333 .

 

103ـ عبدالعلي باقي ، در «گنجينه عرفان» ، ص511 ـ512 .

 

104ـ محمد علي انصاري قمي ، همانجا ، ص521 ـ531 .

 

105ـ حسين نيکو همّت ، همانجا ، ص530 ـ531 .

 

106ـ محمد علي مرداني ، همانجا ، ص541 ـ 543 .

 

107ـ آخوند ملاّ علي فنا ، همانجا ، ص594 .

 

108ـ قدّوسي تبريزي ، همانجا ، ص645 .

 

109ـ ظفر علي سمناني ، همانجا ، ص680 .

 

1 . محيط زندگي و احوال و آثار رودکي [ديوان رودکي] ، سعيد نفيسي ، چاپ دوم ، تهران ، اميرکبير ، ص395

 

2 . ديوان اشعار محمد تقي بهار «ملک الشعراء» ، چاپ سوم ، تهران ، اميرکبير ، 1356ش ، ج1 ، ص151

 

3 . کتاب گرانسنگ الغدير في التراث الاسلامي ، نوشته علامه محقق سيد عبدالعزيز طباطبايي يزدي ( ره ) را مي توان از اين گونه آثار شمرد .

 

4 . از قبيل چاپ جديد الغدير همراه با حواشي محقق طباطبايي و ديگران که اينک در دست انتشار است و تا حال هشت جلد از آن منتشر شده و گفته مي شود در چهارده جلد انجام خواهد يافت .

 

5 . شاهنامه فردوسي ، تصحيح ژول مل ، چاپ اول ، انتشارات سخن ، 1369ش ، ج1 ، ص44

 

6 . ديوان شمس تبريزي ، کتابفروشي ادبيّه ، چاپ سنگي ، 1335ق ، ص176

 

7 . همان ، ص371

 

8 . مثنوي معنوي ، نسخه نيکلسون ، چاپ اول ، نشر پوريا ، 1373ش ، ج1 ، ص229 و230 ؛ تفسير و نقد و تحليل مثنوي ، محمد تقي جعفري ، چاپ پنجم ، تهران ، انتشارات اسلامي ، 1362ش ، ج2 ، ص714ـ716

 

9 . مثنوي معنوي ، نسخه نيکلسون ، ج3 ، ص535 ؛ تفسير و نقد و تحليل مثنوي ، ج14 ، ص519

 

10 . کليات سعدي ، تصحيح فروغي ، کتابفروشي علمي ، بي تا ، ص273

 

11 . همان ، ص429ـ430

 

12 . مجالس المؤمنين ، نوراللّه شوشتري ، تهران ، کتابفروشي اسلاميه ، 1354ش ، ج2 ، ص118

 

13 . ديوان خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي ، به اهتمام محمد قزويني و قاسم غني ، کتابفروشي زوّار ، ص381 ؛ ديوان خواجه حافظ ، تهران ، کتابفروشي علمي ، 1325ش ، ص303

 

14 . ديوان خواجه شمس الدين محمد حافظ شيرازي ، نسخه قدسي ، تهران ، انتشارات اشراقي ، بي تا ، ص252

 

15 . همان : نسخه قدسي ، ص23ـ24 ؛ چاپ علمي ، بخش قصايد ، قصيده اول .

 

16 . همان : تصحيح آقايان غني و قزويني ، ص384 ؛ نسخه قدسي ، ص482 ؛ چاپ علمي ، ص305

 

17 . کسايي مروزي ، زندگي ، انديشه و شعر او ، به اهتمام محمد امين رياحي ، چاپ چهارم ، 1373ش ، ص82 ؛ اشعار حکيم کسايي مروزي ، به کوشش مهدي درخشان ، چاپ دوم ، دانشگاه تهران ، 1367ش ، ص44و45

 

18 . دو مدرک پيشين ، به ترتيب ، ص80 ـ89 وص46

 

19 . ديوان دقيقي طوسي ، به اهتمام محمد جواد شريعت ، چاپ اول ، تهران ، انتشارات اساطير ، 1368ش ، ص102و103

 

20 . ديوان منوچهري دامغاني ، به کوشش محمد دبيرسياقي ، چاپ اول ، تهران ، انتشارات زوّار ، 1370ش ، ص206

21 . همان ، ص255

 

22 . يادنامه علامه اميني ، سيد جعفر شهيدي ـ محمد رضا حکيمي ، چاپ اول ، مؤسسه انجامِ کتاب ، 1361ش ، ص415

 

23 . ديوان منوچهري دامغاني ، ص49

 

24 . ديوان ناصر خسرو ، تصحيح سيد نصر اللّه تقوي ، تهران ، اميرکبير ، 1348ش ، ص194ـ196

25 . همان ، ص172

 

26 . همان ، ص194 ، و نيز چاپ نشر چکامه ، 1361ش ، ص264

 

27 . همان ، ص214 ، و نيز چاپ نشر چکامه ، ص292

 

28 . همان ، ص221 ، و نيز چاپ نشر چکامه ، ص300

 

29 . همان ، ص445

 

30 . مجالس المؤمنين ، ج2 ، ص615

 

31 . جهشها ، محمد رضا حکيمي ، چاپ ششم ، 1366ش ، ص108و109 ، به نقل از ديوانِ سوزني ، 274ـ275 . زندگينامه سوزني سمرقندي را مرحوم محدث نوري در کتاب خويش نفس الرحمان ( ص571 ) به تفصيل آورده است .

 

32 . ديوان سنايي .

 

33 . ديوان قوامي رازي ، تصحيح ميرجلال الدين محدّث ارموي ، چاپ اول ، 1334ش ، ص141 و 142

 

34 . همان ، ص111ـ113

 

35 . آينه آفتاب ، گردآورندگان : محمود شاهرخي ـ مشفق کاشاني ، چاپ دوم ، انتشارات اسوه ، 1376ش ، ص269

 

36 . همان ، ص275

 

37 . ديوان ابن يمين فريومدي ، تصحيح باستاني راد ، انتشارات سنايي ، ص 10 . گفتني است که ابن يمين قصايد بسياري در مدح مولا ـ عليه السلام ـ سروده که ديوانش موجود است .

 

38 . مجالس المؤمنين ، ج2 ، ص664

 

39 . مجالس المؤمنين ، ج2 ، ص629 و 630 ؛ فصلنامه طلايه ، سال اول ، دفتر چهارم ، زمستان 1366 ، ص36 به بعد . مولانا کاشي قصايد فراواني در مدح حضرت مولا علي سروده که برخي از آنها در مجالس المؤمنين ( ج2 ، ص627ـ642 ) نقل شده است .

 

40 . آينه آفتاب ، ص124و 125

 

41 . مجالس المؤمنين ، ج1 ، ص523ـ526

 

42 . همان ، ج2 ، ص690و691

 

43 . همان ، ج 2 ، 689

 

44 . همان ، ج1 ، ص3 . نثاري توني نيز از شاعران شيعي در قرن دهم است که با اشاره به غديرخم گويد :

ايزدش مظهر العجايب خواند احمدش يار گفت و نايب خواند

ر . ک : سرو و تذور ، نثاري توني ، تصحيح آقاي ياحقي ، چاپ اول انتشارات سروش ، 1368ش ، ص25

 

45 . ديوان صائب تبريزي ، به تصحيح محمد قهرمان ، چاپ اول ، تهران ، انتشارات علمي و فرهنگي ، 1370ش ، ج6 ، ص3543

 

46 . همان ، ج6 ، ص3542

 

47 . ديوان فيّاض لاهيجي ، تصحيح امير بانوي کريمي ، دانشگاه تهران ، 1372ش ، ص26

 

48 . ديوان نظيري نيشابوري ، ص491ـ494 ، بنا به نقل استاد محمد رضا حکيمي در کتاب جهشها ، ص110ـ111

 

49 . ديوان محمد علي حزين لاهيجي ، با مقدمه بيژن مترقّي ، کتابفروشي خيّام ، 1350ش ، ص181 و 182

 

50 . آينه آفتاب ، ص263

 

51 . ديوان لامع ، به کوشش محمد رفيعي ـ مظاهر مصفّا ، 1365ش ، ص46ـ48

 

52 . گنجينه عرفان ، حسين قرباني ، چاپ سوم ، تهران ، مهرآيئن ، 1374ش ، ص48

 

53 . ديوان آذر ، تصحيح سادات ناصري ـ غلامحسين بيگدلي ، چاپخانه علمي جاويدان ، 1366ش ، ص414ـ416

 

54 . رجوع شود به : ديوان وصال شيرازي ، ص33 ، 52 ، 156 ، 375 ، 349 ، 190 و…

 

55 . ديوان قاآني ، چاپ خط آقا ، ص110

 

56 . همان ، ص166

 

57 . آينه آفتاب ، ص167ـ 168 ، غديريه هاي ديگر سروش را در ديوانش ، به تصحيح آقاي محجوب ( ج1 ، ص375 ، 422 و ج2 ، ص 1039 و… ) مي توان ديد .

 

58 . مناقب علوي در شعر فارسي ، احمدي بيرجندي ، ص77ـ78 ، به نقل از ديوان جيحون ، چاپ کرمي ، تهران ، 1363ش

 

59 . ديوان جيحون يزدي ، احمد کرمي ، انتشارات ما ، ص300ـ302 ( درباره کلمه «عذايرات» توضيح اينکه ، شاعر «عذار» را که به معناي گوشه پيشاني يا موهاي تازه رسته در حاشيه بالاي پيشاني وبناگوش است ، به صورت «عذاير» جمع بسته و سپس با حرف خطاب ، آن را ترکيب نموده است )  .

 

60 . غدير در شعر فارسي ، چاپ دوم ، دفتر نشر الهادي ، 1374ش ، ص85

 

61 . گنجينه عرفان ، ص137

 

62 . ديوان حاج ميرزا محمد کاظم صبوري ، به تصحيح ملک زاده ، تهران ، کتابخانه ابن سينا ، 1342ش ، ص59

 

63 . ديوان حاج ميرزا حبيب خراساني ، چاپ چهارم ، کتابفروشي زوّار ، 1361ش، ص225

 

64 . همان ، ص 272ـ282

 

65 . همان ، ص224

 

66 . ديوان اديب الممالک فراهاني ، تصحيح وحيد دستگردي ، تهران ، انتشارات اميرکبير ، 1312ش ، ص370ـ374

 

67 . ديوان محمد حسين صغير اصفهاني ، چاپ پانزدهم ، اصفهان ، 1366ش ، ص46

 

68 . ديوان کمپاني[ ! ] ، تهران ، دارالکتب الاسلاميّه ، بي تا ، ص26ـ28و نيز ر . ک . ص30

 

69 . ديوان اشعار ملک الشعراي بهار ، ج1 ، ص123ـ125 ، بنا به نقل استاد حکيمي در «جهشها» ، ص114ـ115 . بهار را غدير واره هاي ديگري نيز هست که برخي از آنها در «يادنامه علامه اميني» ( ص429ـ430 ) مورد استشهاد قرار گرفته است .

 

70 . کلّيات ديوان شهريار ، چاپ هفتم ، انتشارات زرّين ، 1366ش ، ج2 ، ص1147

 

71 . همان ، ج2 ، ص 1112

 

72 . چاپ اول ، تهران ، کتابفروشي اسلاميه ، 1397ق .

 

73 . چاپ دوم ، تهران ، اميرکبير ، 1363ش . وي ترجيع بند بلندي دارد که بند هفتم آن را ويژه غدير ساخته است ( رجوع شود به صفحه 164 )  .

 

74 . به کوشش احمد کرمي ، چاپ اول ، انتشارات ما ، 1362ش .

 

75 . چاپ اول ، اصفهان ، انتشارات ميثم تمار ، 1363ش .

 

76 . چاپ چهارم ، تهران ، نشر کتاب ، بي تا .

 

77 . چاپ اول ، ته

 

 نویسنده: محمد صحّتي سردرودي

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

شعر/ بیا که رایتِ منصورِ پادشاه رسید

نویدِ فتح و بشارت به مِهر و ماه رسید

انقلاب نورانی آمریکا

براستی این بار هم چه کسی قلبها را در سطحِ وسیعی منقلب کرده؟

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.