سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / خاطره دوران دفاع مقدس

خاطره دوران دفاع مقدس

*ملخ خور اولین دیدار با سردار حاج قاسم سلیمانی*

معمولاً واحدهای اطلاعات و عملیات، تخریب، پشتیبانی و مهندسی رزمی لشکرها جزو پیشقراولان، رسته های دیگر بودند که معمولاً در منطقه حاضر میشدند.
روستای دزلی واقع در نزدیکی مرز عراق، استان سلیمانیه بود. فرماندهان واحد اطلاعات منزل پیر زنی را که معروف بود به ننه شیر در روستا اجاره کرده بودند و محل اسقرار بچه های اطلاعات و عملیات شده بود.
چند روزی در روستای دزلی مستقر بودیم… و برای اینکه آمادگی جسمانی بچه ها تحلیل نرود، روزها کوهنرودی داشتیم… اما با این تفاوت که کوه ها پوشیده شده بود از برف سنگین زمستانی … پس از حدود چهار پنج روز که از حضورمان در روستا میگذشت..
با تعدادی از بچه های واحد به ارتفاعات ملخ خور اعزام شدیم. ملخ خور مشرف بر شهر خرمال عراق بود …                    (منطقه دربندی خان عراق)
در ارتفاع ملخ خور سنگر هایی بود که قبل از ما رزمندگان ارتش آنجا مستقر بودند.
در اونجا سه سنگر بزرگ بود به بزرگی اتاق که یکی از آنها محل اسقرار بچه های اطلاعات و عملیات لشکر ۱۹ فجر شد و یکی انبار تدارکات آذوقه بود و سنگر وسطی نیز بعداً اطلاعات و عملیات لشکر ۴۱ ثارالله کرمان مستقر شدند..
بدلیل اینکه بچه های اطلاعات لشکر ۱۹، زودتر اونجا استقرار پیدا کرده بودند. نسبت به سنگر آذوقه احساس تملُّک میکردیم … از ارتفاعات ملخ خور. اکیپ های شناسایی شبها بسمت عراق میرفتند.باید ابتدا مسیرها رو بدرستی شناسایی میکردند.

*شیار وشکناو، دره ذلم، تپه هانیقل، شهر خرمال، شهر سید صادق، دوجیله*
در مرحله اول برنامه واحد اطلاعات بچه های لشکر ۱۹، بود.
قرار ما این بود که هر اکیپی برای استراحت در ارتفاع ملخور می ماند از سنگر تدارکات نیز مراقبت کنند.
بخاطر برف سنگین و صعب العبور بودن ارتفاع نیروهای ارتش که قبل از ما در ملخور مرز دار بودند در فصل پاییز آذوقه ذخیره کرده بودند که برای ۴ الی ۵ ماه بتوان زندگی کرد… یک روز اکیپ ما برای استراحت اونجا مستقر بودیم و قرار شد هر روز یک نفر مسئولیت مراقبت از سنگر تدارکات رو عهده دار باشه…روز اولی که نوبت من بود…            صبح متوجه شدم از داخل سنگر تدارکات سرو صدای جابجا شدن وسایل میاد…
*سریع رفتم ببینم چه خبره… متوجه شدم یه بنده خدایی انگار داره دنبال چیزی میگرده…*
*از اونجا که نوجوانی بیش نبودم و نسبت به سنگر تدارکات نیز احساس تملُّک میکردیم… زدم رو شونه اون رزمنده و با یک لحن تندی.* *گفتم مشتی…! دنبال چی میگردی؟ یه یا الله ، یه اجازه ای. همین جور سرت رو انداختی پایین و اومدی داری چیکار میکنی؟*
سرش بلند کرد و لبخندی زد و گفت شرمنده ببخشید بدون اجازه وارد شدم…
دیدم آدم مهربونی هست و با مرام…
گفتم حالا دنبال چی میگردی؟
گفت دنبال یه صبحونه که بخوریم..‌
گفتم تخم مرغ میخوری؟
گفت بدمون نمیاد..
دو تا تخم مرغ بهش دادم..
اومد بره بیرون…

یِکَم بخاطر برخورد تندم دلم بحالش سوخت. اینقدر مظلومانه و با معرفت بود، منم که برخورد تندی باهاش داشتم. اومدم یجورایی تلافی کنم و از دلش در بیارم.
صداش زدم ، گفتم مشتی… برگش و لبخندی زد ، گفت جانم… !  یه تخم مرغ دیگه بهش دادم گفتم اینم. بخاطر مرامت…! گپ و گفت من و اون رزمنده چند دقیقه طول کشید. اون رفت توی سنگر بغلی. منم رفتم توی سنگر خودمون. * تا رفتم داخل سنگر مصطفی (مصطفی خیمه دوز مسئول تیم شناسایی ما بود) گفت خوب باحاج قاسم خوش و بش میکنی!!!* *گفتم حاج قاسم کیه؟*
*ای بابا …!حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله بود دیگه…* تا اینو گفت جا خوردم…!
از اون برخورد تندم خجالت کشیدن…
چند روزی که اونجا بودم. هر وقت میخواستم از سنگر بیام بیرون‌ ابتدا بیرون رو بررسی میکردم که حاج قاسم رو نبینم… اما یروز اومدم بیام بیرون‌ یدفعه حاج قاسم هم از سنگر کناری که بچه های اطلاعات و عملیات ۴۱ ثارالله کرمان بود اومد بیرون. من با عجله برگشتم پشت درِ سنگر پنهان شدم… حاجی قاسم متوجه شده بود من بخاطر اون پنهان شدم، اومد پشت در سنگر.
اما دیگه کار از کار گذشته بود و منو دیده بود..!

حاجی اومد جلو در سنگرمون، از خجالت سرم‌ پایین بود، گفتم حاجی شرمنده بخدا نشناختم ببخشید جسارت کردم…
*لبخندی زد و پیشانیم بوسید. گفت کارت بسیار درست بود.. به هر حال مسئولیت پذیری یعنی جدّیت در کار …*
از اونجا بود که خدایی عاشق حاج قاسم شدم‌ …

بعد از خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی در سال ۹۸ ، یادم که به این خاطره می افتاد. متوجه شدم که این جور آدمها باید مثل شهدا زندگی کنند تا شهید شوند..
اینکه هرگز بمن نگفت چرا اینجور برخورد میکنی…
نگفت من فرمانده لشکرم… نگفت بچه مگه تو چند سالته…!
*تواضع و فروتنی، مرام مردان خدا هست که باعث میشود فاتح القلوب قلب های عالم شوند…*
خداوند نیز چنین فرموده:
إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا [مریم/96] به‌يقين كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده‌اند، به‌زودى خداوند رحمان محبّتى براى آنان [در دل‌ها] قرار مى‌دهد!

*راوی: محمد امیری*

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

90 ثانیه با یکی از نوابغ پرواز در جهان، خلبان شهید علی اکبر شیرودی

ويدئو/ شهید علی اکبر شیرودی

ماه رمضان و رزمندگان دفاع مقدس

ويدئو/ ماه رمضان درجبهه ها گوارا بود

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.