سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / عجایبی اززبان دشمن:حزب الله با شمشیر می جنگید/قسمت دوم

عجایبی اززبان دشمن:حزب الله با شمشیر می جنگید/قسمت دوم

سرباز اسرائیلی : حزب الله با شمشیر می جنگید!!!

این داستان در تلویزیون اسرائیل و در روزنامه هاآرتص صهیونیست ها منعکس شد وخواننده ی گرامی می تواند وارد سایت انگلیسی روزنامه مزبورشود و مطالب بیشتری ازاین دست را درآنجا پیداکند.

کانالهای تلویزیونی اسرائیل ازیکدیگر پیشی می گرفتند جهت دعوت از سربازان و افسران نخبه تا در استودیو بیایند و میهمان برنامه ی آنان شوند و ازفاجعه ای که برایشان رخ داد آشنا و ازماجرا مطلع شوند.

عجایبی از زبان دشمنان

تک سواری سپید پوش

یکی از نظامیان اسرائیل که درجنگ 33 روزه علیه حزب الله و در نبرد وعد الصادق مشارکت داشت، گفت : وقتی من درجنگ بودم، تک سواری سپید پوش در برابرم ظاهر شد و با دستش به صورتم زد، آنگاه مرا رها  کرد و از چشمم پنهان شد. از آن پس از چشمم به مدت دو روز اشک می آمد!

مردان بی سر

با پایان یافتن جنگ 33 روزه، حدود 300 سرباز اسرائیلی برای درمان و نقاهت به بیمارستان های اروپایی فرستاده شدند. چند نفر ازاین سربازان دریک برنامه تلویزیونی شرکت کردند :

دانی : ما اشباحی را می دیدیم که با ما می جنگیدند.

مجری : چگونه ممکن است؟ بیشتر توضیح دهید.

دانی : بارها به فرماندهی گفته ام که صحبت هایم عین حقیقت است. آنها ما را متهم کردند که ما مواد مخدر یا قرص های روانگردان استفاده کرده ایم. به همین منظور، معاینات پزشکی متعددی روی ما انجام دادند.

مجری : دانی، تو می دانی اشباح وجود ندارند. تو می توانی از مهارت نیروهای حزب الله در اختفا و سرعت عمل صحبت کنی. اما از اشباح نه.

دانی :  من مطمئنم آنها اشباح بودند. شما می توانی برای من بگویی آنها چگونه درآسمان پرواز می کردند؟

( مجری و حاضران می خندند)

(مجری ازیک سرباز دیگر سؤال می کند.) : رافی تو در گزارش خودت آورده بودی که جنگ آورانی را دیده ای که بدون سر بودند. که با شما می جنگیدند. این موضوع را چطور تفسیر می کنی؟

رافی : من تنها کسی نبودم که آن موجودات را دیده ام. بلکه همه افراد یگان ما شاهد آن بودند.

مجری : خوب درآن موقع شما چه کردید؟!

رافی : هیچ! ازمواضع مان پابه فرار گذاشتیم.

مجری : آیا قبول داری که صحنه هایی که دیدی، درنتیجه استرس و ترس و وحشت جنگ بوده؟!

رافی: من به شما اطمینان می دهم که تمام افراد گروه این رزمندگان بی سر را دیده اند و خیلی واضح بود که آنها بدون سر هستند.

( دانی و رافی و بقیه افراد گروه را به بیمارستان های سوئیس و فرانسه اعزام کردند تا تصویر آن موجودات را از ذهن خارج کنند)

عجایبی اززبان مقاومت

چه کسی موشک ها را جابجا کرد ؟

یکی از رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان نقل می کند : ما گروهی از رزمندگان در جای خاصی قرار گرفته بودیم و درعین حال مسؤولیت شلیک موشک های کاتیوشا علیه دشمن صهیونیستی برعهده ما بود. دستور آمد که تعدادی ازاین موشک ها را به جای دیگری منتقل کنیم، اما ما فوق العاده خسته بودیم. ضمناً لازم به ذکر است که این دستور شبانه بدست ما رسید. لذا مطابق دستور توانستیم 5 یا 6 موشک را جابجا کنیم. بقیه را برای فردا صبح واگذار کردیم و خوابیدیم .  وقتی برای نماز صبح بیدار شدیم متوجه شدیم تمامی آنها که تعدادشان 40 موشک بود منتقل شده است. هنوز هم نمی دانیم چه کسی این کار را انجام داده است.

و ما رمیت اذ رمیت...

یکی ازنیروهای مقاومت گفت :

ما درحال درگیری زمینی با دشمن صهیونیستی بودیم و هریک ازما 4- 5 خشاب گلوله بیشتر نداشتیم. درگیری خیلی شدید بود.

گلوله های یکی ازبرادران ما تمام شده بود، او ناگهان متوجه شد سلاحش با نبود هیچ گلوله ای همچنان شلیک می کند. مثل این بود که هنوز گلوله دارد.

5 موشک

یکی ازدلاوران مقاومت تعریف می کرد :

 من همراه گروهی از برادران بودم که وارد یکی ازخانه های خالی ازسکنه شدیم.

 ناگهان هواپیمای دشمن همین خانه را هدف قرار داد و تعداد 5 موشک بسوی ما شلیک کرد. اما هیچیک عمل نکرد.

چه کسی مرا به اینجا آورد؟

یکی از رزمندگان مقاومت اسلامی لبنان به من گفت :

 در جنگ ، زد و خردهای زمینی زیادی پیش آمد. ازجمله آنها این بود که یک نفر ازما با گروهی از اسرائیلی ها درحال جدال بود. این زد وخرد مدت زیادی طول کشید، تاجایی که همه خشاب هایش خالی شد، او فکر می کرد که بزودی به شهادت خواهد رسید.

تانکها و مسلسل ها مدام بسوی او شلیک می کردند تا اینکه برزمین افتاد. لحظه ای بعد بیدار شد و خود را بین دوستانش یافت درحالی که جز چند زخم سطحی، آسیب دیگری ندیده بود. ازآنان پرسید : چه کسی مرا به اینجا آورد؟ گفتند : هیچ کس، تو خود به اینجا آمدی؟

به هدف زدی

یکی از رزمندگان حزب الله که مسؤول پرتاب موشک های ضد تانک و بولدوزر بود، به من گفت : تعداد زیادی ازادوات دشمن وارد خاک لبنان شدند. لذا من پس از صدور تصمیمات لازم ازمراکز فرماندهی بطرف موضع خود حرکت کردم و چند لحظه بعد شروع کردم به مجهز کردن خمپاره ها تا بعد مجبور نباشم با تأخیر مواجه شوم.

 در همین حال تماس گرفتند و گفتند تانک ها را بزن. به آنان گفتم: چند لحظه مهلت بدهید. دوباره تماس گرفتند و گفتند آفرین درست به هدف زدی. درحالی که خمپاره ها اصلاً در دست من نبود. به آنان گفتم : من که هنوز چیزی شلیک نکرده ام. بعد به تانک های دشمن نگاه کردم و متوجه شدم تانک ها درحال سوختن است.

برگرفته از کتاب « معجزات و کرامات نبرد الوعد الصادق»

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

طنز/ مثل تو …!

جنایات وحشیانه الهام علی‌اف‌ سرباز یهودی صهیونیست

جبهه شمال، حزب‌الله لبنان و معادله «چشم در برابر چشم»

حزب‌الله زرادخانه موشکی مجهزی دارد و یگان ویژه رضوان حزب‌الله آماده است

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.