فیلمسازان ژانر نکبت، با چپاندن همهی تلخیها و سیاهیهای ممکن در فیلمهایشان، ایران را کشوری غیر قابل سکونت تصویر میکنند؛ آنها در داخل مروج مهاجرت هستند و در خارج، توجیهکنندهی تحریمهای ظالمانه آمریکا.
: در سالهای اخیر و با توجه به ریلگذاری جشنوارههای خارجی، سینمای ایران به سمت و سویی رفته که حاصلش قهر مردم با سینما بوده است. به جز معدود استثناهای هرساله، پردههای سینمای ایران پر شده است از “کمدی”های سخیف و همچنین فیلمهایی که با نام قلابی «فیلم اجتماعی» خودنمایی میکنند.
:در این سالها سینماگران ایرانی، نابلدیهای خود را پشت ژانر جعلی اجتماعی پنهان و هر روز بیشتر از دیروز سینماها را خالی از تماشاگر کردهاند. زیادهروی این جایزهبگیران و سوداگران، باعث شده است که عدهای از اهالی فرهنگ و هنر، به جای ژانر اجتماعی، از «ژانر نکبت» برای اشاره به این سینما استفاده کنند.
بررسی دقیق و ساختاری آثار جشنوارهی سی و هشتم فیلم فجر را به زمان اکران آثار موکول میکنیم و قصد نقد فرمی آثار جشنوارهی سی و هشتم فیلم فجر را نداریم، اما باید گفت که جشنوارهی امسال هم با توجه به مضامین و تم فیلمها، پر بود از فیلمهای «ضد ملی» ژانر نکبت.
یکی از این فیلمها، فیلم «قصیدهی گاو سفید» است؛ فیلمی ضد مذهب، ضد ملی و ضد اخلاقی که هدفی جز تخریب قوهی قضاییه ندارد.
در این فیلم زنی پس از قصاص شوهرش متوجه میشود که حکم قصاص شوهر اشتباه بوده و ندانسته با قاضی پروندهی او وارد رابطهی عاطفی میشود؛ رابطهای تابو شکن که در سینمای ایران بی نظیر بوده است.
به نظر میرسد که سینماگران ایرانی بعد از سالها حمله به حکم قصاص، این بار قصد حمله به منبع حکم را دارند و با مذهب و دستگاه قضایی کشور سرشاخ شدهاند.
«قصیدهی گاو سفید» با ترسیم چهرههایی هیولایی از قضات و مدیران قوهی قضاییه، ایران را کشوری ترسیم میکند که تحقق عدالت در آن غیر ممکن است و به این ترتیب، مروج غیرمستقیم مهاجرت است.
فیلم سیاهن مای شاخص دیگر جشنواره، «سه کام حبس» است؛ فیلمی تماما سیاه و چرک که در آن زنی برای نجات شوهر معتاد و خانوادهی در حال فروپاشیاش، دست به فروش مواد مخدر میزند.
کارگردان فیلم تلاش ویژهای کرده است تا تمام فیلمهای سیاهنمای گذشته را پشت سر بگذارد و در این راه از هیچ نمایی برای حقنه کردن چرک و کثافت به تماشاگرش نگذشته است.
فیلم در روایت و شخصیتپردازی بسیار ناتوان است و قطعا در فروش شکست خواهد خورد و از آنجایی که قطعا این شکست برای عوامل فیلم قابل پیش بینی بوده است، میتوان به راحتی نتیجه گرفت که «سه کام حبس» بر خلاف ادعا و اشک تمساح سازندهاش، دلسوز مردم نیست و فقط و فقط چشم به جشنوارههای خارجی دارد.
البته بعید است جشنوارهای با مورد توجه قرار دادن چنین فیلم ضعیفی، اعتبار هرچند اندک خود را لگدمال کند.
تعداد بالای فیلمهای چرک و ضد ملی ، باعث شده که ساختن فیلمهای سیاه نما، تنها راه دیده شدن در سینمای ایران به نظر برسد.
در این سالها حتی فیلمسازان مهاجر هم فیلمهای ضد ایرانی و موهن به مردم میسازند؛ نمونهاش فیلم «مردن در آب مطهر» در جشنوارهی امسال و به کارگردانی برادران افغانستانی محمودی که صدای اغلب تماشاگران و منتقدین سینما را درآورده است.
کیوان کثیریان(منتقد سینما) خطاب به برادران محمودی نوشته است:
«ما مردم همان کشوری هستیم که شما در آن لاینقطع با بودجهی دولتی فیلم ضعیف و کم فروش میسازید و در یک سال دو فیلم سینمایی و یک سریال تولید میکنید و باز هم امکانش را دارید که بلافاصله یک فیلم کمفروش ضعیف دیگر بسازید و در آن نشان دهید مردم درب و داغان و وحشی و نامرد و بی صفت کلاهبردار و ظالمی هستیم!»
این سه فیلم فقط گل درشتهای ژانر نکبت جشنوارهی امسال بودند و فیلمهای بیشتری را هم میتوان در این فهرست جا داد.
سینمای ژانر نکبت دیگر حوصلهی همه را سر آورده و منتقدین این شبه ژانر، فقط به افراد انقلابی خلاصه نمیشوند و در سالهای اخیر، شاهد نقدهای زیادی از طیفهای گوناگون، در واکنش به این نوع سینما بودهایم.
البته کسی با مطرح شدن مشکلات و معضلات اجتماعی، نقد ارگانها و سازمانها و حتی ارکان نظام مشکلی ندارد؛ موضع ما علیه سینمای کاسبکاری است که از دردها و معضلات اجتماعی، کلاشانه ارتزاق میکند و بر خلاف ژستش، دلسوز جامعه و مردم نیست. اغلب این فیلمها از لحاظ درام و ساختار سینمایی ضعیف هستند و عیبهای خود را پشت شعارها و ژست منتقدشان پنهان میکنند.
کم نبودهاند فیلمهایی که در سالهای اخیر به معضلات اجتماعی پرداختهاند و فیلمهای قابل دفاعی بودهاند، جشنوارهی سی و هشتم هم خالی از این فیلمها نیست، نمونهاش فیلم «شنای پروانه» که به معضلات جنوب شهر پرداخته است، اما قهرمان دارد، ایرانی است و با چشم به داخل ساخته شده؛ روایت و ساختارش هم سینمایی است.
نکتهی ناراحتکنندهی دیگر جشنوارهی امسال، حرکت بعضی سینماگران جوان کشور، که پیش از این برخی فیلمهایشان را میتوانستیم در دستهی فیلمهای ملی قرار دهیم، به سوی سینمای ضد ملی است.
متاسفانه «درخت گردو» از این دست فیلمهاست. فیلمی که هرچند ضد ملی بودنش به غلظت فیلمهای نام بردهی دیگر جشنواره نیست، اما میتواند شروعی باشد برای رسیدن فیلمساز به یک فیلم ضدملی.
نقد مفصل «درخت گردو» بماند برای بعد، اما کاش مهدویان جو سنگین سینمای ایران را که در این سالها بر علیهاش بوده، تاب بیاورد و سینمای خود را تا سر حد یک سینمای جشنوارهای خنثی تقلیل ندهد.
امروز عربده کشیهای ژانر نکبت و سینمای ضد ملی، بلندترین صدای سینمای ورشکستهی ایران است؛ سینمایی که توسط باندهای پنهان سینمای ایران حمایت میشود و فیلمسازان جوان را یکی پس از دیگری میبلعد.