سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / اربعین / در محضر او/ قسمت اول

در محضر او/ قسمت اول

بسم الله الرحمن الرحیم

بخش اول: غفلت

در جایی خوانده بود: ارواح فاطمیس متعلق به آسمان ها یا برزخ نیستند بلکه ملکوتی یا عرشی هستند، آنها به صورت انوار فاطمیس احساس می شوند اما به خاطر این که باعث ایجاد روحیات فاطمیس می شوند ارواح فاطمیس نامیده می شوند.

خسته و خواب آلوده وارد آشپزخانه شد، در یخچال را گشود و بطری آب را بیرون آورد، صدای اخبار را از هال میشنید، گوینده در مورد سیل عظیم جمعیت زائران امام حسین ع صحبت می کرد، صدای مادرش را شنید: یک جوّی راه انداخته اند از احساسات مردم نسبت به امام ع سوء استفاده می کنند، می خواهند مردم با جو گیر شدن بدبختی هایشان را فراموش کنند!

پدر گفت: نه بابا! این یک حرکت تاریخی است! مدّت هاست مردم عراق این راه پیمایی را انجام می دهند، حالا چند سالی است ماجرا به ایران هم کشیده شده.

از آشپزخانه بیرون آمد و کنار اپن ایستاد، سیل عظیم جمعیت بود که با پای پیاده در جاده های خاکی حرکت می کردند.

دوربین به سمت مردی مسن حرکت کرد، مرد اشاره به خانه نیمه ساخته ای کرد و گفت هرسال پول جمع می کنم تا این خانه را به اتمام برسانم اما ایام اربعین که می شود دلم نمی آید! تمام آنچه جمع کرده ام قربانی کرده، از زائران امام ع پذیرایی می کنم! به عشق امام حسین ع ! خدا خودش روزی رسان است! این خانه هم بالاخره تمام می شود! خودشان می رسانند!

دست هایش را به بالا کشید تا خستگی از تن در کند، خودش را جای مرد گذاشت! نمی توانست احساس او را درک کند! برایش ثقیل می نمود!

چشمانش را دوباره به سمت صفحه تلویزیون چرخاند! با دیدن عده ای زائر با پای برهنه و زخمی چشمانش را تنگ نمود! در دل گفت: خوب چه کاریه! با این همه سختی، شلوغی، جاده خاکی، پای پیاده! زمان های دیگر هم می شود به پابوس امام ع رفت! با دیدن راه پیمایی زائران، خستگی بر وجودش مستولی شد! او نه می توانست حس ایشان را درک کند و نه می توانست رفتن به چنین سفری را برای خود متصوّر شود!

مادر صدا زد: بالاخره بیدار شدی بیا شام بخوریم، درحالیکه پاهایش را روی زمین می کشید به سمت آشپزخانه به راه افتاد.

بخش دوم: نور

پرتوی نور از منبع عظیمش جدا شد و پایین آمد، زمانش فرارسیده بود که حرکت شروع شود، او مأموریت داشت این حرکت را کلید بزند.

به اطراف نگریست، شهر تاریک بود و هرکس به زندگی خود مشغول! انگار همه عهد و پیمانشان را در میان حجب دنیا به فراموشی سپرده بودند، باید تلنگری زده می شد تا ارواح طیب بیدار شوند و از سکون بیرون آیند.

مرد جوان و تحصیل کرده بود، مدارج علمی را طی کرده و به پست مهمی گمارده شده بود، ظاهری معمولی داشت، نه بسیار مذهبی و نه خیلی امروزی! بحثی که امروز با دوستش داشت در هاله ای بالای سرش دیده می شد: هر چیز جایگاه خود را دارد! مسائل دینی را نمی توان با سیاست آمیخت و بالعکس! سیاست پر از فریب است، محیطش این گونه ایجاب می کند ولی در دین این فریبکاری ناپسند است! در سیاست مجبور هستی به کارها و روابطی تن در دهی که دین نمی پسندد پس نمی توان این دو را در یک جا با هم جمع کرد! ماجرای اربعین استفاده از یک مقوله دینی در خدمت سیاست است!!!!!

پرتو نور به جوان نزدیک شد، دور او حرکت کرد، مرد جوان فطرتی پاک و چهره ای معصوم داشت! نور جلو آمد دوست داشت به قلب جوان ورود کند ولی نتوانست! حجابی مانع نفوذ نور می شد، دقیق تر نگاه کرد! جوان خود ساخته های فراوانی داشت! مجموعه ای از اعتقادات، نظر ها و عقایدی که هر تکه اش از یک جا منشا می گرفت! ملقمه ای  به هم تنیده که چون گاردی او را در برگرفته و اجازه ورود به نور را نمی داد.

نور حرکت کرد تا به سمت فرد دیگری رود، باید خیلی جاها سر می زد!

پنجره اتاق باز بود نور نزدیک آمد تا داخل شود، شخص در حال خواب بود و موجود کریهی بالای سرش چمباتمه زده بود، نور پس رفت، این شخص با اعمال و صفات ناجورش شکل برزخی وحشتناکی برای خویش ساخته بود، تاریکی اطرافش اجازه ورود نور را نمی داد، پرتو نور مظهر پاکی و لطافت بود و از کدورت و زشتی گریزان! این شخص با کردار خود راه ورود نور را بروی خود بسته بود، نور محیط را ترک کرد و به سوی دیگری حرکت نمود.

پیرزن خواب بود، نور زیبایی اطراف او تشکیل شده بود، این شخص در طول زندگیش حلال و حرام را رعایت نموده و مقید به نماز شب بود، چهره برزخی اش نورانی و زیبا بود، پرتو نور کوچک براحتی در قلب پیرزن نفوذ کرد، تمام وجودش صاف و زلال شد، این بنده خوب خدا با رعایت حد و حدود، تاریکی و ناجوری را از اطرافش پس زده بود، راهی نمودن دل او برای نور کاری آسان می نمود، آمادگی زیادی در پیرزن احساس می کرد.

از خانه پیرزن بیرون آمد و سراغ خانه بعدی رفت.

جوان در حال بازی با موبایلش بود، نور نگاهش کرد، جوان از نظر اعتقادی ساخته خاصی نداشت، اطرافش نه نوری بود و نه تاریکی مهیب، این مطلب نشان می داد او نه اهل گناه است و نه اهل تقیدات خاص مذهبی، فطرتی پاک و آماده داشت، غفلتش از جهلش سرچشمه می گرفت، پاک بودن اطرافش نشان می داد جزو کسانی است که به ندای وجدان گوش فرا داده و به هر کاری تن نمی دهد! خسته موبایل را به گوشه ای انداخت و چشمانش را بر هم نهاد، مستعد به نظر می رسید، پرتوی نور جلو رفت، وارد قلب جوان شد، هاله نوری در اطراف قلبش تشکیل شد، اکنون با نوری که در وجودش قرار گرفته بود معصوم تر به نظر می رسید، نور ماموریت خود را انجام داده بود، باید به سراغ افراد زیادی میرفت!

بخش سوم: تحول

خسته و خواب آلوده از جای برخاست، دیرش شده بود! امروز کلاس داشت، به سرعت آماده شد و به سمت دانشگاه حرکت کرد!

بعد از اتمام کلاس بی حال نشسته و به حرفهای دوستانش گوش می داد!

پس چرا این قدر بی حس و حالی؟

نمی دونم! دیر خوابیدم! خوابم نمی برد مشغول موبایل شدم که دیدم نیمه شب شده!

بچه ها کی امسال میره اربعین؟

اربعین؟ بحث در گرفت یکی دوتا از بچه ها که خیلی مذهبی و عاشق امام حسین ع بودند اظهار کردند هرطور شده خود را به آب و آتش زده و می روند، یکی از بچه ها موضوع را به بحث کشیده بودکه چه لزومی دارد در این ایام شلوغی برویم آنجا؟ حتی نمیشه یک زیارت ساده کرد! نمیشه به حرم نزدیک شد! او اظهار می کرد در ایام خلوت به کربلا می رود تا بتواند یک دل سیر زیارت کند! دیگری بسیار جان دوست بود و اصلاً موافق رفتن در شرایط پرخطر نبود! دوست داشت در آرامش خاطر بدون این که استرس داشته و آب در دلش تکان بخورد به زیارت برود به شدت استدلال می کرد که به زیارت امام رضا ع می رود و از آنجا به مولا امام حسین ع سلام می دهد! یکی دونفر هم که اصلاً اعتقادات مذهبی نداشتند با سر و صدا کل ماجرا را زیر سوال برده بودند!

بعد از کمی بحث و گفتگو نگاه ها به سوی او چرخید! خوب تو هم بگو نظرت چیه؟

اطمینان داشت میلی به رفتن ندارد! منطقش با دوستان مخالف هماهنگ تر بود، آمد دهانش را باز کند تا اظهار نظری کند ولی در کمال ناباوری احساس کرد چیزی درونش تغییر کرده است! ته دلش میل به رفتن داشت! او تا دیروز حتی به این سفر سخت فکر هم نمی کرد! بدون این که فرصت پیدا کند دهانش را برای اظهار نظر باز کند درگیر درونش شد!

حسی که درونش در حال موج زدن بود برایش غریبه و نا آشنا می نمود به همین دلیل از دوستانش خداحافظی و جمع را ترک کرد، نیاز به مکانی خلوت داشت تا درون خود غور کند و احساس ریشه دوانده در وجودش را شناسایی نماید!

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

هدایت محبت‌آمیز و نور در وجود امام حسن (علیه السلام) و قرآن کریم

امام حسن (ع) و قرآن کریم وزیارت‌نامه آن حضرت

سرچشمه ی شگفت انگیز ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها از خدیجه سلام الله علیها

لولاک لما خلقت الافلاک ولولا علی لما خلقتک ولولا فاطمه لما خلقتکما

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.