خدایا!
در آستانه اذان ظهر عاشورا، باران تیر باریدن گرفت.
چشمه های خون جوشیدن گرفت، آسمان در هم پیچید،
در میانه آسمان و زمین عشق خطی کشید . نه در پهنای افق که در ارتفاع زمین تا آسمان
در خلال باران تحقیر ها و سرزنش های دست های ریا کار، پرندگان یک به یک بر نگاه مولا نشستند و بالا پریدند.
آنها مشمول ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ شدند.
مولی ایستادند و ماندند و یک لشکر سیاهی
مولی ایستادند تا جان پناهی ما یی باشند که از راه می رسیم.
خدایا تو را به جان مولا ما را دریاب!