سرخط خبرها

شعر/ عشق ازلی

عشق ازلی
من همانم که زِ الطاف تو بیدار شدم
خفتگی گشته رها، با تو دگر بار شدم

در نمازم چو به یادت همه شب جانانم
واَنحر آورده به درگاه تو ابرار شدم

با تمامِ بد و خوبم که تو خواندی بازم
مهربان مادر عالم، با توسیراب شدم

آمدی طفل پریشان زده را جان دادی
و من آکنده زِ الطاف تو سرشار شدم

در حریم حَرمَت اذن پریدن دادی
که ز دنیا شدم آزاده و احرار شدم

بارِ عامم به تمنای نگاهم دادی
من ندانسته همی محرم اسرار شدم

آنچنان محو تماشای نگاهت گشتم
که همه، روز و شبم فارغ از افکار شدم

تو چنان همره خود دست مرا بگرفتی
که ندانسته ز کم با تو چه بسیار شدم

همه ی هستی عالم، این همه نور تو است
من ز نورِ تو همی بی زَر و زنگار شدم

همه ی عمر تو بودی و محبتهایت
دل به عشق  ازلی داده و دلدار شدم…

ر- خیاط زاده

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

شعر/ فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش

بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود

رهبر معظم انقلاب/ سرشارم از جوانی، هرچند پیر دهرم

چون سرو در خزان نیز، رنگ بهار دارم

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.