بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین
ده قدم از مدینه تا مداین
جابربن عبدالله انصاری گفت : امیرالمؤمنین علیه السلام پس از این که نماز صبح را با ما خواند ،به طرف ما رو کرد و فرمود : مردم ، خداوند اجر شما را در مورد برادرتان سلمان ، عظیم گرداند . هر کس در این باره سخنی می گفت.
تا آن که حضرت عمامه رسول خدا صل الله علیه واله وسلم را بر سر نهاده ، و جامه آن حضرت را پوشید و عصا و شمشیر رسول خدا ص را برداشت و بر عضبا ( ناقه رسول خدا ) سوار شد و به قنبر فرموده : ده قدم بشمار .
قنبر گفت : چنین کردم .
ناگاه به در خانه سلمان در مداین رسیدیم .
زاذان گفت : هنگامی که زمان فوت سلمان رسید ، به او گفتم : چه کسی تو را غسل می دهد ؟
سلمان گفت: کسی که رسول خدا صل الله علیه واله وسلم را غسل داد .
گفتم : تو در مداین هستی و حال آنکه امیرالمؤمنین علیه السلام در مدینه است .
گفت : ای زاذان ، هنگامی که چانه مرا بستی ، صدای افتادن چیزی را خواهی شنید .
زاذان گفت : هنگامی که چانه او را بستم ، صدای افتادن چیزی را شنیدم . به طرف در رفتم که با امیرالمؤمنین علیه السلام مواجه شدم .
فرمود : ای زاذان ، ابوعبدالله سلمان در گذشت ؟
گفتم : آری ای آقای من .
سپس حضرت داخل شد و ردا را از روی صورت سلمان کنار زد . سلمان به امیرالمؤمنین علیه السلام تبسم کرد .
حضرت فرمود : آفرین بر تو ، ای ابا عبدالله ، وقتی که خدمت رسول خدا صل الله علیه واله وسلم رسیدی ، برای آن حضرت آن چه را که از امتش به برادرش رسید ، بازگو کن .
سپس امیرالمؤمنین علیه السلام تغسیل و کفن سلمان را شروع کرد و وقتی که بر او نماز می گزارد ،
از امیرالمؤمنین علیه السلام تکبیر بلندی می شنیدیم . من نیز همراه با آن جناب ، دو مرد را دیدم
که ( بعدا )
حضرت فرمود : یکی از آنها جعفر برادرم بود و دیگری خضر؛ در حالی که با هر کدام از آن ها ، هفتاد صف از ملایکه و در هر صف نیز ، هزار هزار ملک همراه بود
علی علیه السلام والمناقب، ص 167 – 166.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم