سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / معجزات / معجزات/ انار بهشتی

معجزات/ انار بهشتی

بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین

معجزات امام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

روزی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به خانه آمد ، دید حضرت زهرا سلام الله علیها بیمار افتاده .

چون شدت بیماری و تب آن بانو را دید ، سرش را به دامن گرفت و بر رخسارش نظر کرد و گریست و فرمود:یا فاطمه !چه میل داری؟ از من بخواه .

آن معدن حیا و عفت عرض کرد : یا پسر عمو ! چیزی از شما نمی خواهم

امیرالمؤمنین علیه السلام دوباره اصرار نمود.

آن بانوی معظمه قبول نکرد ، به علت آنکه پدرم رسول خدا صل الله علیه واله وسلم  فرمود:ازشوهرت علی هرگز خواهش مکن ، مبادا خجالت بکشد .

حضرت فرمود : ای فاطمه ! به جان من تو آنچه میل داری ، بگو .

عرض کرد : حال که قسم دادی ، چنانچه در این حالت اناری باشد ، خوب است

امیرالمؤمنین علیه السلام  بیرون رفت و از اصحاب جویای انار شد ، عرض کردند : فصل آن گذشته ،مگر آن که چند دانه انار برای شمعون آوردند .

حضرت خود را به در خانه شمعون رسانید و دق الباب نمود .

شمعون بیرون آمد ، دید اسدالله الغالب بر در است ،

عرض کرد : چه باعث شد که خانه مرا روشن نمودی ؟

حضرت فرمود : شنیده ام که از طایف برای تو اناری آورده اند ، اگر چیزی از آن باقی مانده یک دانه به من بفروش که می خواهم برای بیمار عزیزی ببرم . عرض کرد : فدای تو شوم ، آن چه بود مدتی است فروخته ام .

آن حضرت به فراست علم امامت می دانست که یکی باقی مانده ، فرمود : جویا شو ، شاید دانه ای باقی باشد و تو بی خبر باشی .

عرض کرد : از خانه خود باخبرم .

همسرش پشت در ایستاده بود و گفت و گو را می شنید ، گفت : شمعون ! یک انار در زیر برگ ها ذخیره و پنهان کرده ام . آن انار را خدمت حضرت آورد .

حضرت چهار درهم داد .

شمعون گفت : یا علی ! قیمت این انار نیم درهم است .

حضرت فرمود : همسرت آن را برای خود ذخیره کرده بود و اضافه پول برای او باشد .

آن را گرفت و به شتاب روانه خانه شود ، اما در راه صدای ضعیف و ناله غریبی شنید .

از پی آن رفت تا داخل خرابه شد ، دید شخصی کور و بیمار غریب و تنها به خاک افتاده ، از شدت ضعف و مرض می نالد .

امام بر بالین او نشست و سر اورا در کنار گرفت و پرسید : ای مرد چند روز است ، بیمار شده ای ؟

عرض کرد : ای جوان صالح ! من از اهل مداین هستم ، قرض زیادی داشتم مدتی است به کشتی سوار و به این دیار آمده ام که شاید خدمت امیر مؤمنان برسم تا علاجی در قرض من نماید ، در این حال مریض شدم و ناچار گردیدم .

امیرالمؤمنین فرمود : یک انار در این شهر بود که برای بیمار عزیزی آن را به دست آوردم ، اما نمی توانم تو را محروم کنم . نصف آن را به تو می دهم و نصف دیگر آن را برای او نگه می دارم .

آن گاه انار را دو قسمت کرد و به دهان آن مریض گذاشت تا نصف تمام شد 

آن گاه فرمود : دیگر میل داری ؟

عرض کرد : بسیار دلم بی قرار است ، هر گاه نصف دیگر را احسان نمایی ، کمال امتنان است .

امیرالمؤمنین سر خود را به زیر افکند به نفس خود خطاب نمود : یا علی ! این مریض در این خرابه غریب افتاده ، از این جهت به رعایت سزاوار است .

شاید برای فاطمه وسیله دیگر فراهم شود .

پس نیم دیگر انار را نیز به او دادند . چون تمام شد ، آن بیمار کور دعا کرد .

حضرت با دست تهی ، متفکر و متحیر ، که آیا چه جوابی به زهرا  سلام الله علیها  بگوید ، زیرا به او وعده انار داده بود ، از خرابه بیرون آمد ، اما آهسته آهسته به عرق خجلت آمد تا به در خانه رسید و از داخل شدن خانه شرم داشت و سر مبارک را از در خانه پیش برد تا بنگرد آن مخدره در خواب است یا بیدار .

دید آن بانوی معظمه عرق کرده و نشسته ، و طبقی از انار نزد آن بانو است که از جنس انار دنیا نیست و تناول می فرماید . خوشحال شده و داخل خانه شد و از واقعه جویا شد .

فاطمه سلام الله علیها عرض کرد : پسر عمو ! زمانی که رفتید ، چیزی نگذشت که بهبودی در من پیدا شد و ناگاه دق الباب شد ، فضه رفت و دید شخصی طبقی انار آورده که آن را جناب امیرالمؤمنین علیه السلام  داده که برای سیده زنان عالم فاطمه سلام الله علیها بیاورم..

360 داستان فضایل و کمالات فاطمه زهرا (س)، ص 148 – 146

 

اللهم صلی علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم

اثبات بعث و نشور بعد از مرگ

هماهنگی دیپلماسی و میدان راز موفقیت عملیات «وعده صادق»

عملیات گسترده پهپادی و موشکی «وعده صادق» جلوه و تبلور هماهنگی و هم‌افزایی دستگاه دیپلماسی و نهادهای عملیاتی و میدانی است.

یک دیدگاه

  1. خدا را شکر خوب خدایی داریم پس بنده خوبی باشیم! خدا انار بسیار دارد…

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.