صراط عشق؛ مجله ی فرهنگی، معرفتی، ادبی، هنری مجله ی فرهنگی، معرفتی، ادبی، هنری
داستانهایی حقیقی و همسان
رزمندگان دلاور مقاومت اسلامی داستانهای متعددی را برای من (نویسنده) روایت کردند که از نظر شکل و شمایل شبیه به هم هستند و لذا ممکن است خواننده فکر کند که همه اینها صرفاً یک حکایت و یک ماجرای واحد ،است منتها به طرق مختلف روایت شده اند در حالی که این تصور اصلاً صحیح نیست بلکه این احتمال وجود دارد که همین حادثه در جاهای مختلف تکرار شده و با افراد گوناگون و شرایط مختلف حکایت زیر نمونه بارزی از چنین حوادثی است که گفته شد
موشک را بردار و بر خدا توکل کن و از هیچ چیز مترس
یکی از نیروهای مقاومت حزب الله که با دشمن صهیونیستی می جنگید و مسئول شلیک موشک به سوی دشمن نابکار بود در آن شرایط بسیار دشوار و در طول حدود ده روز تمام خسته و فرسوده شده و از نعمت خواب محروم شده بود به من گفت من با چنین خستگی مفرط لازم بود به حسب اطلاعاتی که به ما رسیده بود حدود ۵۰ عدد موشک را از محلی به محل دیگر منتقل ،نمایم در حالی که هر یک از این موشک ها ۹۰ کیلو وزن داشت، حال من به تنهایی چگونه می توانستم این همه موشک را و با این وزن سنگین جابه جا کنم و به فرض محال اگر هم می توانستم لازم بود حداقل پنج روز تمام صرف این کار کنم… ابتدا تردید پیدا کردم اما بعد تصمیم گرفتم آنها را خود حمل کنم بر خدا توکل کردم
و همین که اولین موشک را حمل کردم احساس کردم پاهایم در زمین فرو رفتند یک قدم که به جلو رفتم حس کردم که وزن موشک مثل یک پرکاه شده است به پشتم نگاه کردم شخصی را پشت سر دیدم که جامه سپیدی به تن کرده بود و در واقع موشک را او حمل می کرد همین شخص رو کرد به من گفت بردار و بر خدا توکل کن و از هیچ مترس!
من و او موشک ها را در مدتی حدود یک ساعت حمل کردیم و همزمان با پایان کار از نظرم پنهان شد
و من بحمد الله مطابق دستورات و اصل موشک ها را به سوی دشمن صهیونیستی شلیک کردم.
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
برگرفته از:
کتاب معجزات و کرامات نبرد “الوعد الصادق” تحکیم پیروزی الهی برای مقاومت اسلامی لبنان
کتاب الوعد الصادق٬
نویسنده ماجد ناصرالزبیدی
