.
-
مجرّد اینکه بگوید من مسلمم که فایده ندارد با ادعا. الآن همه میگویند ما مسلمیم، همه میگویند ما انقلابیایم، کسی نیست که بگوید من انقلابی نیستم، هر که میگوید من انقلاب را درست کردهام. این ملت بیچاره، این ملت بزرگ ما، این ملتی که با دست خالی رفت توی میدانها و توی خیابانها و مشتش را پر کرد و مخالفت کرد با رژیم سابق و با همه ابرقدرتها و مطلب را به اینجا رساند، حالا من آمدهام، مینشینم میگویم من رهبر شما [هستم]. تو غلط میکنی که هستی. یا آن میگوید که نه، ما این کار را کردیم.
-
آخر کجا این کار را کردید؟ اگر یک دزدی را یک جایی کشتند، از طایفه شما بود، آن وقت شما میشوید انقلابی؟!
باید ببینید چکارهاند این جمعیتهایی که افتادهاند توی این مملکت و دارند خرابکاری میکنند و مع الأسف، بعض اشخاص هم که متوجه این مسائل نیستند، یکوقت آدم میبیند که طرفداری از اینها کردند یا یک چیزی گفتند، آنها از آن استفاده طرفداری کردند. اینها گول میزنند، همه را گول میزنند. اینها میخواستند من را گول بزنند. من نجف بودم، اینها آمده بودند که من را گول بزنند. بیست و چند روز – بعضیها میگفتند 24 روز من حالا عددش را نمیدانم – بعضی از این آقایانی که ادعای اسلامی میکنند، آمدند در نجف، [یکی] شان بیست و چند روز آمد در یک جایی، من فرصت دادم به او حرفهایش را بزند. آن به خیال خودش که حالا من را میخواهد اغفال کند. مع الأسف، از ایران هم بعضی از آقایان که تحت تأثیر آنها واقع شده بودند – خداوند رحمتشان کند آنها هم اغفال کرده بودند آنها را – آنها هم به من کاغذ سفارش نوشته بودند. بعضی از آقایان محترم، بعضی از علما، آنها هم به من کاغذ نوشته بودند که اینها انَّهم فِتْیَةٌ؛ (1) قضیه اصحاب کهف. من گوش کردم به حرفهای اینها که ببینم اینها چه میگویند. تمام حرفهایشان هم از قرآن بود و از نهج البلاغه، تمام حرفها.
من یاد یک قصهای افتادم که در همدان اتفاق افتاده بود. ظاهراً زمان مرحوم آسید عبدالمجید همدانی، یک یهودی آمده بود مسلمان شده بود خدمت ایشان. ایشان دیده بود که بعد از چند وقت این یهودی خیلی مسلمان است و اینقدر اظهار اسلام میکند که ایشان تردید واقع شده بود برایش که این شاید قضیهای باشد. یک وقت خواسته بودش.
گفته بود که تو مرا میشناسی؟ گفته بود که بلی، شما از علمای اسلام هستید و چطور [هستید]. میدانید پدرهای من کیاند؟ بلی، پیغمبر از اجداد شماست. خودت را میشناسی؟ بلی، من پدرانم یهودی بودند و حالا خودم مسلمان شدم.
-
گفته بود: سرّ این را به من بگو که چرا تو مسلمانتر از من شدی؟ مردک فهمیده بود که این آن چیزی را که میخواهد بازی کند، فهمیده است. فرار کرده بود.
این که آمد بیست و چند روز آنجا و تمامش از نهج البلاغه و تمامش از قرآن صحبت میکرد، من در ذهنم آمد که نه، این آقا هم همان است! والّا خوب، تو اعتقاد به خدا و اعتقاد به چیزهایی که داری، چرا میآیی پیش من؟ من که نه خدا هستم، نه پیغمبر، نه امام، من یک طلبهام در نجف.این آمده بود که من را بازی بدهد؛ من همراهی کنم با آنها. من هیچ راجع به اینها حرف نزدم، همهاش را گوش کردم.فقط یک کلمه را که گفت «ما میخواهیم قیام مسلّحانه بکنیم»، گفتم: نه، شما نمیتوانید قیام مسلّحانه بکنید.بی خود خودتان را به باد ندهید.
اینها با خود قرآن، با خود نهج البلاغه میخواهند ما را از بین ببرند و قرآن و نهج البلاغه را از بین ببرند.همان قضیه زمان حضرت امیر و قرآن را سرنیزه کردن که این قرآن حَکَم ما باشد. حضرت امیر مظلوم بود واقعاً.هرچه به این بدبختها گفت: اینها حیله دارند میکنند، بگذارید [بجنگند،] گذشت مطلب. [گفتند:] الآن آن مرکز را میگیرند. جمع شدند دورش، شمشیر کشیدند، گفتند: میکُشیمت اگر نگویی برگردند، قرآن اینطور نوشته. مجبور شد حضرت امیر که امر کند که لشکری که الآن فتح میکردند، یک ساعت دیگر اگر مانده بود فتح میکردند، برگردند. برگشتند و شکست همان شد که خوردند و بعد از اینکه آن مسائل واقع شد. همین عدهای که آنجا شمشیر کشیده بودند، باز شمشیر کشیدند برضد حضرت امیر: باید ما ببینیم که عمل اینها چی هست، آنها در پیشانیشان هم آثار سجده بود؛ ابن ملجم در پیشانیاش آثار سجده بود، ببینیم چه کرد؟
با این آثار سجده چه آمده بکند؟.
نابود کردن اسلام با اسم «اسلام»
اسلام همیشه گرفتار یک همچو مردمی بوده است که با اسم «اسلام»، میخواستند اسلام را بکوبند. مگر محمدرضا قرآن طبع نمیکرد؟ -
مگر سالی یک دفعه نمیرفت به مشهد؟ مگر دائماً صحبت از عدالت اسلامی و عدالت چه نمیکرد؟ مگر نمیگفت حضرت عباس مرا در یک قضیهای نجات داد؟ میگفت اینها را. اینها یکی از قدرتهای [آنهاست]. واقعاً قدرت است. قدرتهای بزرگی که دارند این است که همچو با جدّی، بدون اینکه هیچ پرده حیایی در کار باشد، جدّاً میگویند که این کار را خدا کرده است این کار را. دنبال خدا هستیم. ما هم دنبال چه هستیم که شاید شماها هم اگر یک وقتی ببینید، باورتان بیاید. خیلیها باورشان آمده بود: خوب، یک شاهی است که دارد میگوید «قرآن» و دارد میگوید «اسلام» و دارد میگوید چه. خوب، چه کارش دارید؟ ما مدتی باید زحمت این را بکشیم که آن چهره دوم این را به مردم بفهمانیم. این یک چهره است، یک چهره با اسم قرآن و اسم خدا و اسم نهج البلاغه و اسم اینها بیاید توی میدان [که] خطرناک است. ما اگر بتوانیم آن چهره دوم این جمعیتها را، آن چهره دوم امثال محمدرضا را به مردم معرفی کنیم، آن وقت ما پیروز میشویم و این در قضیه محمدرضا شد؛ چهره دومش را به قاعده نشان داد.
ما در هر قصهای که واقع میشویم، میبینیم که روحانیت هدف است. محمدرضا هم در نطقهایی که کرده بود و میکرد، اینها را ارتجاع [مینامید، میگفت:] «اینها عمّال ارتجاعند.» حتی اینها میگفتند: «اینها عمّال انگلیسها هستند.» این را من خودم با گوشم، در یک اتومبیلی که در تهران یک وقت نشسته بودم، دیدم که آن یکی به آن میگوید – ما سه نفر بودیم که معمّم بودیم – گفت من مدتهاست این، این هیکلها را ندیدهام. اینها را انگلیسها درست کردند در نجف و قم برای اینکه ملت ما را چه بکنند. ما در آن دوره عمّال انگلیس بودیم و ارتجاعی! الآن هم ما ارتجاعی هستیم! الآن هم روحانیین ما ارتجاعیاند! روشنفکرها آنهایند!
در تمام مدتی که رضاخان آمد و کودتا را بپا کرد، تا آخر آنکه ایستاد مقابلشان و مشتش را گره کرد، همین، همین مرتجعین بودند، همین آخوندهای مرتجع بودند، همینها قیام کردند بر ضد او، همینها روشنگری کردند برای مردم و مردم را خواستند بفهمانند [واقعیت] چیه. اینها از این جمعیت لطمه خوردند و میخواهند مردم را از اینها جدابکنند. -
دانشگاهیها را بیشتر جدا کرده بودند و حالا میخواهند همه مردم را از این جمعیت جدا بکنند تا هر کاری که میخواهند بکنند؛ یک کسی نباشد که بگوید چرا، که یک جمعیتی دنبالش چرا بگوید.
هشدار در مورد عوامل نفوذی و لزوم شناسایی آنان
من یک مطلبی را باید بگویم به همه ملت ایران و به همه روحانیین ایران: من خوف این را دارم که بعضی از این معمّمینی که در بین روحانیون، خودشان را جا زدهاند و خرابکاری دارند میکنند، در بعض از جاهایی که اینها یک چیزی دستشان آمده است، من خوف این را دارم که اینها چهره اسلام را برگردانند از آن که هست. من به روحانیین ایران میگویم به اینکه، این اشخاصی که خودشان را جا زدند یا رفتند در کمیته یا رفتند در کجا، این اشخاص را شما به مردم معرفی کنید که اینها ربطی به ما ندارند. یک وقت ما میفهمیم که سر تا ته ایران کمیته امام درست شده.این امام کیست که کمیته [اش] درست شده است؟ چه اطلاعی از این دارد؟ ما بیاطلاع بودیم. هر که خودش خواسته یک کاری بکند با اسم فلان.چند روز پیش از این، در حضرت عبدالعظیم – غیر آن کاری که آقای خلخالی کرد، آن مطلب صحیحی بود (1) – یک شیخ دیگری – کیست، من نمیشناسمش – به اسم نماینده فلان، نماینده امام – به قول خودش – رفته یک مقبرههایی را خراب کرده و مقبرههایی که مال اشخاص بوده، مِلک شخصیشان بوده، مقبرهای که موقوفه بوده، خانهای که موقوفه بوده، خراب کرده.اینها یک اشخاصی هستند که یا نمیفهمند دارند چه میکنند و اگر – خدای نخواسته بفهمند – اشخاصی هستند که میخواهند نهضت را به تباهی بکشند.
من به سرتاسر کشور ایران، به سرتاسر روحانیون ایران، این خطر را، که برای اسلام پیش آمده و برای روحانیت پیش آمده، میگویم به شما و حجّت را بر همه تمام میکنم:
-
این آخوندهایی که خودشان را جا زدند و میروند و مردم را آزار میدهند و اذیت میکنند، بدون یک مجوّز شرعی الهی، اینها را از خودشان برانند. اینها نماینده من نیستند. اینها با اسم نماینده فلان، میخواهند کار را شلوغ بکنند تا اینکه ملت بگویند که خوب، این هم این به اصطلاح این اشخاص!
و باز باید بگویم که این پاسدارهایی که انصافاً در این کشور خدمت کردند و دارند خدمت میکنند و وجودشان مغتنم است برای این ملت – زحماتشان پیش خدا مغتنم است – گاهی وقتها در بینشان یک کسی جا میزند و آبروی اینها را از بین میبرد. یک کسی میآید به اسم اینکه من پاسبان هستم یا اینکه خیر، یک مقدس مآبی هم میکند، او را به عنوان پاسبان میشناسند، میآید بعد میرود، یک دفعه ما دیدیم که خانه کی را غارت کردند، پاسبانها کردند. بابا، این پاسبان نیست. پاسبان، اسلامی است. آدم مسلمان که نمیرود خانه مردم را غارت کند. آدم مسلمان که نمیرود مِلک دیگری را مصادره کند. اینها یک دسته دیگریاند که آمدهاند این کارها را دارند میکنند.
باید ما بفهمیم که ما این کاری را که تا اینجا آوردیم چطور به آخرش برسانیم، به هرج و مرج نکشد. البته که دولت اسلامی این زمینخوارهای بیانصاف را و این مفتخورهای بزرگ را سر جایش خواهد نشاند و محاسبه از آن [ها] باید بکند، حسابشان را میکشد.
اما این معنایش این نیست که پاسبانها بریزند هر کاری دلشان میخواهد بکنند؛ یک جا بحق باشد، ده جا هم بیحق، صدای مردم را درآورند. اینها متوجه نیستند که یک اشخاصی توی اینها آمده است و خودش را جا زده؛ مثل اینکه توی روحانیون آمده و خودش را جازده، توی اینها هم آمده و خودش را جا زده و دارد خرابکاری میکند تا به اسم «اسلام» خرابکاری بکند و اسلام را بکوبد.
باید توجه داشته باشید، باید متوجه باشید که آنهایی که خرابکاری میکنند و آنهایی که به جان مردم میافتند و این کارهایی که میگویند، دارند میکنند. خوب، یک دستهای جهاد سازندگی است. بسیار خوب، بسیار خوب است و از اول هم همین معنا بود و خیلی هم زحمت میکشند و خیلی هم اجر میبرند. -
اما در بین همین جهاد سازندگی، یک افرادی پیدا میشوند که برخلاف موازین قانونی اسلامی، برخلاف مقررات دولتی و اسلامی، یک کارهایی انجام میدهند که مردم صدایشان بلند شود که این جهاد سازندگی دارد پدر ما را درمیآورد. همین امروز هم یکی از علمای مشهد به من این را میگفت. بشناسید صالح و فاسد را. بشناسید مفسد و مصلح را. بشناسید.
لزوم هوشیاری ملت در مقابل نفوذیها و منافقین
توجه داشته باشید کی دارد خلاف میکند به اسم اسلام، کی دارد خرابکاری میکند به اسم اسلام؛ اگر عمامه سرش است بزنیدش کنار، خود معمّمین بزنندشان کنار؛ اگر توی پاسدارهاست، پاسدارهای مسلّح مسلم – اسلامی – که همه زحمت را به عهده دارند بزنندشان کنار؛ اگر در ارتش است، ارتشیها بزنندشان کنار؛ ژاندارمری است، آنها بزنند؛ توی بازار است، بازاریها بزنندشان کنار؛ توی کارخانههاست، آنها بزنندشان کنار ..
اینها در هر جایی میخواهند یک نفوذی بکنند و یک افسادی بکنند به اسم اسلام و این خطر است برای نهضت شما. با اسم «اسلام» میخواهند این اسلام را در بین مردم خود مملکت، مشوّه نمایش بدهند، بد صورتش نمایش بدهند. این یک جرم بزرگی است که آنها مرتکب میشوند. ما هم اگر ساکت باشیم جرم است برای ما. باید بگوییم.
باید شماها عمل کنید.
کسانی که با اسم اسلام میآیند و میخواهند خرابکاری بکنند و مثلاً، یک کارهای زشتی بکنند و خلاف اسلام بکنند، بدانید اینها اسلامی نیستند، اینها ضد اسلام هستند، ضد انقلاب هستند، نفوذ کردهاند در بین جمعیتها. همه جا هست ملت ما باید هوشیار باشد. الآن هوشیاری بیشتر لازم است از اول. اول آن کسی که مخالف با اسلام بود میشناختندش مردم. سازمان امنیت را همه مردم میگفتند: اینها برخلاف ملت و اسلام هستند؛ میشناختند این را. این سردمدارها هم مردم میشناختندشان. چون میشناختندشان، با آنها مبارزه میکردند. مبارزه با آنها آسان بود. منافقها هستند که بدتر از کفارند. آن که میگوید مسلمان هستم و به ضد اسلام عمل میکند و میخواهد به ضد -
اسلام عمل بکند، آن است که در قرآن بیشتر از آنها تکذیب شده تا دیگران. ما سوره منافقین داریم، اما سوره کفار نداریم. سوره منافقین داریم که برای منافقین، از اول شروع میکند اوصافشان را میگوید.
اسلام همیشه گرفتار یک همچو جمعیتهایی بوده است. در صدر اسلام زیاد [بودند.] در زمان حکومت امیرالمؤمنین – سلام الله علیه – زیاد اینها بودند. در زمان خود پیغمبراکرم – صلی الله علیه و آله – زیاد بودند و همینطور در طول تاریخ. اسلام گرفتار یک همچون مصایبی بوده است و گرفتار اینکه اشخاصی هم از خود مسلمانها [منافق بودهاند.] مردم خوب، مردم اسلامی گول میخوردند از اینها، از این اشخاصی که با صورت اسلامی میآمدند و [تظاهر به اسلام] میکردند، گول میخوردند.
یکی از این ثروتمندها در یک زمانی آمد نجف پیش من. من که راجع به قضیه ایران صحبت میکردم، میگفت: میترسیم بدتر بشود. نه آقا، شما نمیترسید بدتر بشود. شما از خوبش میترسید. آن وقتی که رضاخان عمامههای معمّمین را برمیداشت، بعد هم یک حوزه امتحانیه گذاشته بود – به اصطلاح خودش – یکی از علمای قم – خداوند رحمتش کند – به من فرمود که خوب، میخواهند بدها را از خوبها جدا کنند، چه اشکال دارد. من به ایشان عرض کردم که اینها با خوبهایش بدند، نمیخواهند بدها را بشناسند، میخواهند خوبها را بشناسند، کمر خوبها را بشکنند. حیله همیشه بوده است، از اول اسلام تا حالا، از اوّلی که بشر بوده تا حالا. یک اشخاص حیله باز، چهرههای مختلف، بوده است در این ممالک اسلامی. چهره، چهره اسلامی، بسیار خوب و نماز هم میآیند میخوانند و روزه هم میگیرند در ظاهر. چهره، چهره اسلامی است، [ولی] باطنش ضد اسلام. شناخت اینها مشکل است. شناختن اینها مشکل است و لهذا، جوانهای ما از اینها گول میخورند.
شما کارگرها – که خداوند ان شاء الله، شما را حفظ کند برای مملکت ما – و شما ارتشی ها – که خداوند شما را هم حفظ کند برای ما – توجه داشته باشید که امروز اسلام یک امانتی است دست من و شما. در زمان محمدرضا، ما معذور بودیم اکثرمان. میگفتند: سرنیزه -
است، ما چه بکنیم؟ با زور نمیتوانیم، خوب، سرنیزه است، ما چه بکنیم؟ خیلیها همین عذرها را داشتند، واقعاً بعضیشان. اما امروز سرنیزه در کار نیست. امروز اسلام به دست ما سپرده شده است و از ما امانتداریَش را میخواهند. اگر ما امروز به این گروههایی که مخالف با اسلام هستند و با اسم اسلام پیش شما نفوذ دارند میکنند، اگر امروز ما گول بخوریم از اینها یا – خدای نخواسته – دنبال اینها برویم، این امانتی که دست ما بوده است به آن خیانت کردهایم. به این امانت ما نباید خیانت بکنیم. ما باید امانتدار باشیم و اسلام را حفظ بکنیم.
خداوند شماها را حفظ کند و موفق [بدارد.] و شما اسلامی هستید و با همین خط اسلام پیش بروید و این نهضت را به پیش ببرید.و السلام علیکم و رحمة الله