سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / اشعار / پشت در آمده است مسکینی

پشت در آمده است مسکینی

پشت در آمده است مسکینی

کودک  بینوای  غمگینی

با لباس  سیاه چرکینی

حال بیمار و چشم خونینی

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

می شناسم تو نیز مظلومی

از فراق پسر تو مغمومی

در پی کودکان معصومی

دستگیر یتیم و محرومی

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

کودک کوچکی مرا آورد

از خرابه به این سرا آورد

در پناه گره گشا آورد

نزد غمخوار با صفا  آورد

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

گفت ما نیز در خفا بودیم

ساکن خانه ی جفا بودیم

خوار دنیای بی وفا بودیم

ناسزا سنگ  از قفا بودیم

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

هیچ کس مونس غریبه نبود

مونس کودک گرسنه نبود

ناسزا بود و   یک لطیفه نبود

رزق و روز ی جز از زباله نبود

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

ناگهان روزی از روزهای خدا

ما فراری ز سنگ اهل جفا

داخل کوچه ای به رنگ  صفا

در یک خانه  شد گشوده به ما

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

مادری مهربان که چادر داشت

باغ یاسی به  روی چادر کاشت

جمله را با نگاه خود برداشت

مال خود کرد و مال خود انگاشت

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

مهر مادر ندیده ها بودیم

رنج و محنت کشیده ها بودیم

کنج غربت خزیده ها بودیم

زهر هجرت چشیده ها بودیم

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

تا به ما اذن بیت  زیبا داد

با نگاهش به ما تسلا داد

اذن تطهیر گرد سیما داد

سمت حوضی که بود ایما داد

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

هر کسی آمد و حجابش شست

گرد غربت به آن گلابش شست

من که عاجز شدم جنابش شست

صورتم را به نور آبش شست

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

بر تن ما لباس نو پوشاند

از کلی واشربی به ما نوشاند

مهر خود را به قلب ما جوشاند

عطر خود را به جان ما افشاند

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

بیت نورانیش چه زیبا هست

حوض کوثر، درخت طوبا هست

خوان گسترده ی مصفا هست

مادراست بهرما و بابا  هست

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

خانه شد بیت عشق بازی ما

خانه ی مادری و شادی ما

وادخلی جنتی هادی ما

خانه رفعت است ویاری ما

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

مادر از کودکان خود می گفت

درد هجر از پسر ببودش جفت

هر شبی در هوای او می خفت

درد خود گفت و اشک حسرت سفت

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

گوش دل بر زبان او گشتیم

دیده بر دیده گان او گشتیم

در غم کشتگان او گشتیم

عاشق کودکان او گشتیم

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

او به ما درس معرفت آموخت

درس ایمان و عاطفت آموخت

درس عشق و محبت و امید

با نگاهش دو صد صفت آموخت

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

روزی آمد که بار بربندید

جملگی عازم سفر گردید

بهر مهدی به سوی صبح ظهور

همه سرباز این حرم گردید

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

ارجعی ارجعی پسر جانم

هان کجایی تو نور چشمانم

من برای ظهور تو جانم

وسط کارزار و میدانم

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

بچه ها جملگی به صف گشتند

رو به سوی شه نجف گشتند

بچه ها زیر چادر مادر

همه سرباز جان به کف گشتند

(فاطمه فاطمه اغیثینی)

 

محمد جواد عسکری باقرآبادی

1401/12/27

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

آهنگ/ قوم به حج رفته

در بادیه سرگشته شما در چه هوایید

شعر/ فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش

بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.