پروتكلهاي دانشوران صهيون براي سلطه صهیونیزم برجهان (یک تا هشت)
پروتكلهاي دانشوران صهيون براي تحقق سلطه جهاني صهیونیزم
مقام معظم رهبری « مد ظله العالی»:
کتاب پروتکل های دانشوران صهیون را بخوانید و از خواندن آن غفلت نکنید ، بخوانید و هر جا رسیدید در بسیج روشنگری کنید … .جالب اینجاست که دانشوران در پروتکل ها به دشمنی دیرینه با بشریت اعتراف می کنند .یک ملت باید دشمن را بشناسد ، نقشه دشمن را بداند ، خود را مجهز کند در مقابل دشمن . دردیدار نخبگان بسیجی با ایشان در شهریور سال 1384 »
درباره پروتكلهاي دانشوران ارشد يهود كه متن آن از نظرتان ميگذرد،توضيحات زير ضروري است:
1-واژه«پروتكل»معاني مختلفي دارد از جمله:پيش نويس قرارداد،معاهده و يا سند رسمي كه بين دو يا چند دولت امضاء ميشود؛اما در اين جا به مفهوم تصميمات و فرمولهايي است كه از سوي جمعي از متفكران،استراتژيستها و خاخامهاي يهودي به منظور تسخير عالم طراحي شده است.به نوشته محقق برجسته و مبارز فلسطيني،عويج نويهض،«پروتكلها،برنامه اي است كه سرمايه داران و اقتصاددانان[و متفكران و علماي]يهود براي ويران كردن بناي مسيحيت،قلمرو پاپ و دست آخر اسلام،آن را تنظيم كرده اند.
يهوديان صهيونيست معتقدند كه بعد از اين ويراني كه به گفته اصحاب پروتكلها طي صد سال انجام خواهد شد،آنها بر جهان استيلا خواهند يافت و سلطنتي يهودي-داوودي برقرار خواهند كرد كه با تدابير و امكانات خود به يهوديان با آن كه اقليتي ناچيز هستند،امكان خواهد داد تا بر تمام جهان مستبدانه حكومت كنند و هيچ ديني،نه مسيحيت و نه اسلام،در كنار آيين يهودي-داوودي،باقي نخواهد ماند».
2-متن پروتكلها به منظور قرائت در چند جلسه كنفرانس براي بحث و تصميمگيري و تاييد نهايي،آماده شده بود كه پليس مخفي تزار روس به كنفرانس مزبور كه به رياست تئودر هرتزل در شهر بال روسيه برگزار شده بود(سال 1897ميلادي)هجوم آورد و اوراق آنها را به تاراج برد.
3-پروتكلها در سال 1905 ميلادي توسط نويسندهاي روسي به نام سرگئي نيلوس(از روحانيون و علماي مسيحي)از زبان عبري[و يا فرانسوي]به زبان روسي ترجمه شد و در سال 1906 م وارد كتابخانه بريتيش ميوزيوم لندن شد.
4-ويكتور مارسدن،روزنامه نگار بريتانيايي كه همزمان با انقلاب بلشويكي براي روزنامه انگليسي مورنينگ پست در روسيه كار ميكرد،اين پروتكلها را در سال 1917 م به زبان انگليسي ترجمه كرد.
5-هنري فورد(بنيانگذار شركت اتومبيل سازي فورد آمريكا)پروتكلها را در سال 1920 م به صورت سلسله مقالاتي در روزنامهاي كه به خود او تعلق داشت،به چاپ رساند.هدف او اين بود كه ملت آمريكا را از خطر شكلگيري امپراتوري يهود در اين كشور آگاه سازد.فورد،پروتكلهاي دانشوران صهيون را برنامه اصلي يهود براي تسلط بر جهان ميدانست و هشدار داد كه يهود به حكومت آمريكا اكتفا نكرده و در صدد برپايي حكومت جهاني است.
هنري فورد در گفتوگويي كه در روز هفدهم فوريه 1921 م در«نيويورك ورلد»به چاپ رسيد،دعوي خود را عليه«پروتكلهای صهيون»چنين بيان كرد:
«تنها نكته اي كه علاقه مندم درباره پروتكل ها بگويم اين است كه:آنها با آنچه در حال وقوع است،تطبيق ميكنند.از طرح پروتكل ها شانزده سال ميگذرد و آنها تاكنون با شرايط جهاني منطبق بوده اند».
فورد،هنگامي اين نكته را بيان داشت كه رهبران يهود و مطبوعات يهودي در آمريكا عليه او جنجال به پا كرده و فرياد اعتراض سر داده بودند.هنري فورد س از تحمل فشار و مشقت،كه تنها يهوديت سازمان يافته از عهده طراحي و اعمال آن بر ميآيد،بالاخره ناچار شد در سيام ژوئن سال 1927 م در نامهاي خطاب به«لوييس مارشال»،رهبر وقت«انجمن يهوديان آمريكا»،رسما از يهود عذر خواهي كند.البته فورد در عذر خواهي خود و نه پس از آن،هيچگاه صدق پروتكلها و تحليلهاي منتشره پيرامون آنها را تكذيب نكرد.
6-از پروتكلها تاكنون چند ترجمه فارسي صورت گرفته است.آنچه در اين كتاب به چاپ رسيده است،برگرفته از ترجمه آقاي«بهرام محسن پور»است كه در ماهنامه«صبح»شماره هشتاد و هشت،دي ماه 1377 ه.ش به چاپ رسيد.
7-مفاد بعضي از مواد پروتكل ها ظاهرا متناقض به نظر ميرسند.في المثل جايي توصيه به ترويج تئوري«آزادي خواهي»ميشود و در جاي ديگر گفته ميشود كه با قدرت،با هرگونه«آزادي»مخالفت خواهيم كرد.در اين مورد بايد توجه داشت كه اين دستور العملها به دو دسته تقسيم ميشوند.
يك دسته مربوط به طرحها و برنامه هايي است كه يهود،قبل از برپايي حكومت جهاني خود براي نابودي كشورها و دولتها به اجرا در ميآورد و دسته ديگر مربوط به برنامه هايي است كه بعد از استقرار حكومت جهاني يهود،قرار است به اجرا در آيند.
بنابراين آن جا كه سخن از ترويج«آزادي خواهي»و يا«آزادي مطبوعات» است،مربوط به برنامهاي است كه از رهگذر آن،كشورها،دولت ها و ملتها را دچار ترس و از هم پاشيدگي ميكند؛اما آنجا كه سخن از مبارزه با«آزادي» است،مربوط به زماني است كه حكومت جهاني يهود بر پا شده و براي استقرار و صلابت خود،هرگونه صداي مخالفي را خفه ميكند.
8-نميتوان نتيجه گرفت كه آحاد يهوديان دنيا با آنچه در پروتكلها ذكر شده است،موافقت و همسويي دارند.اي بسا يهودياني كه خود تحت ستم و استثمار سرمايه داران بزرگ يهودي و خاخام هاي همسو با اين سرمايه داران،باشند يا از سر ناآگاهي و فريب،آلت فعل آنان شده باشند كه ضروري است اين دسته از يهوديان نيز نسبت به خطر يهوديت پيوند خورده با صهيونيزم،هشيار و بيدار شوند.
9-براي كسب اطلاعات بيشتر پيرامون«پروتكلهاي يهود»،خوانندگان علاقهمند را به دو كتاب ارزشمند زير،ارجاع ميدهيم:
-پژوهه صهيونيّت(مجموعه مقالات)،به كوشش محمد احمدي،ناشر: مؤسسه فرهنگي ضياء انديشه،صندوق پستي 544-1415.
–پروتكلهاي دانشوران صهيون،نوشته عجاج نويهض،ترجمه حميد رضا شيخي،ناشر:آستان قدس رضوي.
پروتكل شماره 1
ميخواهيم فارغ از هرگونه لفاظي و عبارتپردازي و تنها از طريق مقايسه واستنتاج،حقايق محيط اطرافمان را مورد بررسي و مداقه قرار دهيم.
ميخواهيم سيستمي را كه ما در آن زندگي ميكنيم از دو نقطه نظر؛يعني ازنظر يهوديها(صهيونيستها)و از نظر غير يهوديها(غير صهيونيستها) مورد ارزيابي قرار دهيم.
شمار انسانهايي كه داراي غرايز بد و شيطاني هستند،بر شمار كساني كه داراي غرايز خوب هستند،پيشي ميگيرد.از اين رو،براي آن كه بتوان بر انسانهاحكومت كرد،بايد به اعمال زور،خشونت و ترور،توسل جست.
هر انساني ميخواهد ديكتاتور بشود،زور بگويد و اگر بتواند،رفاه و خوشبختي مردم رافداي خواسته ها و آمال خود گرداند.
اما چه عواملي اين جانور درنده را كه اسمش را انسان گذاشتهاند،از خشونت باز ميدارد؟
از زماني كه حيات اجتماعي آدميان آغاز گشت،فشارها،رفتارهاي ظالمانه وحيوان صفتان هاي از سوي فرمانروايان باعث شد كه توده هاي مردم،تحت سلطه درآيند و مطيع فرمانروايان خود شوند.آن گاه با وضع قوانيني كه در واقع همان چهره تغيير يافته زور و تهديد هستند،آدميان به زير سلطه در آمدند و من دراين جا ميخواهم بگويم كه طبق قانون طبيعت،«حق»؛يعني،اعمال زور و فشار.
آزادي سياسي تنها يك نظريه است نه يك واقعيت.لذا آدمي بايد بداند كه چگونه از واژه آزادي سياسي براي فريب تودهها استفاده كند و سپس آن را براي درهم شكستن قدرت حزب حاكم به كار گيرد.البته اگر حزب حاكم قبلا خود از چنين شيوه اي براي دستيابي به قدرت استفاده كرده باشد،بهتر ميتوان همين شيوه را در مورد او به كار برد.
به كمك واژه به اصطلاح«آزادي»،ميتوان پايه هاي حزب حاكم را سست و لرزان ساخت و بي اعتباري اش را به توده مردم نشان داد.از آن جا كه توده ناآگاه نميتواند حتي يك روز هم بدون راهنما و رهبر،هدف هايشان را خود راهبري نمايد،از اين رو به آساني رهبري حزب جديد راميپذيرد و بدين سان رژيم قديم،جاي خود را به رژيم جديد ميدهد.
طلا
هنگامي كه ما به قدرت رسيديم؛يعني قدرت را از چنگ فرمانرواياني كه بااستفاده از واژه آزادي بر مردم حكومت ميكنند،خارج ساختيم،طلا جاي قدرت را خواهد گرفت.بنياد نهادن حكومت بر اساس آزادي غير ممكن است؛
زيرا كسي نميتواند آزادي را در متعارف و متعادلترين نوع آن به كار گيرد.اگرصرفا براي مدت كوتاهي مردم را در اداره امور خويش،آزاد بگذاريم تا هر كس فرمانرواي خويش بشود،ديري نخواهد پاييد كه انسجام امور،از هم گسيخته ميشود و مردم دست به كشتار همديگر ميزنند و از دولت چيزي جز تلي خاكستر به جاي نخواهد ماند.
خواه دولتها در اثر ضعف داخلي متلاشي شوند و خواه در اثر چيرگي دشمنان خارجي از بين بروند،سرانجام زير نفوذ ما قرار خواهند گرفت؛زيراسرمايه،به مثابه ريسمان محكمي در دست ما.دولت هايي كه به اين ريسمان محكم چنگ نميزنند،سقوط شان حتمي خواهد بود.
آنهايي كه آزادمنشانه ميانديشند،ممكن است به سياستي كه ما در بالاخطوط اصلي آن را ترسيم كرديم،ايراد بگيرند و آن را غير اخلاقي تلقي كنند.
ولي در پاسخ ايراد آنها،ما اين سؤال را مطرح ميكنيم:
اگر هر دولتي دو نوع دشمن داشته باشد و براي از بين بردن دشمن خارجيبه او اجازه داده شود كه براي نابودي دشمن از هر روشي استفاده كند؛مثلادشمن را غافلگير كرده و شبانه به اردوگاه او بزند و او را درهم بكوبد،آنگاه اين عمل را روش غير اخلاقي ميناميد؟
به همين قياس نابودي دولت هاي حاضر به دست ما كه مخرب رفاه عمومي هستند،عملي غير اخلاقي تلقي ميشود؟
آيا آدم معقولي پيدا ميشود كه فكر كند ميتوان از طريق بحث و استدلال بامردم عامي كه قدرت استدلالشان سطحي است،كنار آمد؟
كنار آمدن با تودهمردم فقط با دست گذاشتن روي عواطف و اعتقادات آنها مقدور و ممكن است.
اگر بخواهيم با اين دسته از مردم كه فهم سياسي ندارند،از طريق استدلال وبحث كنار بياييم،جز آن كه تخم هرج و مرج را بپاشيم،كار ديگري نميتواني مبكنيم.
ميان سياست و اخلاق،هيچ گونه وجه اشتراكي نيست.فرمانروايي كه متكيبه اخلاق باشد،نميتواند سياستمداري كار كشته و ماهر از آب درآيد و نتيجتاپايه هاي قدرت سياسي او متزلزل خواهد گشت.آنهايي كه ميخواهند گام دروادي سياست بگذارند،بايد هم نيرنگ باز باشند و هم بتوانند ديگران را متقاعدكنند.
صفاتي چون درستكاري و راستگويي،خطري بزرگ براي سياست به شمار ميروند؛زيرا چنين صفاتي شديدتر از هر دشمني،فرمانروا را از اريكه حكمراني به زير ميكشند.البته فرمانروايان جوامع غير صهيونيست بايد چنين صفاتي را دارا باشند تا هر چه زودتر از پاي درآيند و تسليم ما شوند؛ولي در نظام سياسي جوامع صهيونيستي،قيودات اخلاقي نبايد وجود داشته باشد.
حق،يعني زور
به اعتقاد ما حق،يعني اعمال زور.واژه حق واژهاي ذهني است كه به هيچوجه جنبه عينيت به خود نميگيرد.در نظام سياسي ما حق اين چنين تعبيرميشود:هر آنچه را كه ميخواهم به من بده؛زيرا من از تو قويترم.نيازي نيستكه ثابت كنم حق از آن كيست.
حق از كجا شروع ميشود و به كجا ختم ميشود؟
در هر دولتي كه قدرت به طور نامطلوبي سازمان يافته باشد،قوانين ومقررات،اعتبارشان را از دست داده،دست خوش طوفان حوادث ميشوند و سرانجام ليبراليسم پديد ميآيد.طبق قانون حكومت اقويا،بايد تمام مقررات و قوانين را متلاشي سازيم و براي آنهايي كه داوطلبانه از ليبراليسم دست كشيده اند و تسليم ما شده اند،منجي شويم.
در شرايط كنوني كه تمام قدرتهاي جهان داراي پايه هاي لرزاني هستند،قدرت سياسي ما داراي پايه هاي استواري است؛زيرا وجود آن محسوس نيست.زماني قدرت ما تجلي خواهد كرد كه هيچ گونه خطري آن را تهديد نكند.
قدرتهاي سياسي جهان به سبب اعمال ليبراليسم،دچار مشكلات شديدي هستند.وظيفه ما اين است كه فارغ از اين گونه مشكلات،به فكرپ يريزي حكومت آينده خود باشيم.ما بايد در طرح هاي خود بيشتر به ضروريات فكر كنيم تا به اخلاقيات و بيشتر به هدفها توجه داشته باشيم تا به وسيله ها.
اكنون طرحي در پيش روي داريم كه خطوط اصلي سياست آيندهمان راميخواهيم از متن آن استخراج كنيم.اين طرح به ذكر عواملي كه حاصل چندقرن انديشه و كار آدمي را به هدف داده اند،ميپردازد.از اين رو نميتوانيم نقش اين عوامل را ناديده بگيريم.
براي آن كه سياستمان عملكرد رضايت بخشي داشته باشد،نخست بايدتوده مردم را بشناسيم و به سستي انديشه،عدم درك و عدم توجه آنها به رفاه خويش پي ببريم.بايد بدانيم كه قدرت توده مردم،قدرتي نامعقول است.كسي كه از احوال توده مردم اطلاعي ندارد،نميتواند آنها را اداره كند و نيز كسي كه دانش سياسي نداشته باشد،حتي اگر خيلي هم تيز هوش باشد،نميتواند توده ناآگاه را رهبري كند و سرانجام جامعه را به پرتگاه سقوط سوق ميدهد.
تنها كساني كه از همان اوان خردسالي براي رهبري تربيت ميشوند،ميتوانند به مفهوم كلماتي كه از الفباي سياست تشكيل شده اند،پي ببرند.
اگر افرادي را كه از دانش سياسي بهره ندارند،بر سر كار آورديم،ديري نميپايد كه در اثر اختلاف ميان احزاب،قدرت را از دست داده،سقوط ميكنند.آيا ميتوان اداره امور يك جامعه را به افرادي كه صرفا به منافع خودتوجه دارند و هنگام رسيدگي به امور،به منافع خويش فكر ميكنند،محول كرد؟
آيا اين گونه افراد ميتوانند از خود در برابر دشمن دفاع كنند؟اگر تصور كنيم كهدر ميان توده مردم كساني يافت ميشوند كه توانايي اداره امور جامعه را دارند،در آن صورت هماهنگي امور سياسي را بر هم زده ايم و اجراي برنامه ها را دشوارساخته ايم.
ما ستمگريم
تنها به ياري يك فرمانرواي مستبد و سختگير ميتوانيم طرح هايي را كه درپيش داريم به مرحله اجرا درآوريم و ميان دستگاههاي مختلف دولت كه به مثابه يك ماشين عمل ميكند،نوعي هماهنگي برقرار كنيم.لذا ميتوان چنين نتيجهگرفت كه مناسبترين نوع حكومت براي يك كشور،حكومتي است كه در آنقدرت به يك نفر تفويض بشود.بدون وجود يك حكومت مطلقه مستبد،تمدن نميتواند به حيات خود ادامه دهد و اين تمدن تنها به وسيله رهبران و نخبههابارور ميشود و نه به وسيله توده هاي ناآگاه.تودهاي از مردم وحشي هستند و توحش خود را در هر موقعيتي نشان ميدهند.
هنگامي كه توده ها،آزادي به دست آورند،آزادي به صورت هرج و مرج كه خود اوج توحش است جلوه گر ميشود.
اعتياد به الكل و افراط در نوشيدن نوشابه هاي سكرآور،مشكلي است كه پس از اعطاي آزادي در ميان غير يهوديها رواج پيدا ميكند.بر ما يهودي ها لازم است كه در چنين مسيري گام بر نداريم.مردم غير يهودي از همان آغازجواني به وسيله عوامل ما بي بند و بار و بدون اخلاق بار ميآيند.عوامل ما عبارتند از؛معلمان سرخانه،خدمتكاران،منشي ها و زناني كه در خانه هاي ثروتمندان بچه داري ميكنند.
به كمك زنان يهودي مردان غير يهودي را درعشرتكده ها و محل هاي عياشي به فساد اخلاقي مي كشانيم و آنها را از جاده عفت و پاكدامني منحرف ميسازيم.
من اين جامعه را كه به دست زنها به فساد كشانده ميشود،جامعه زنان نام مينهم؛زيرا در فساد و تجمل پرستي دنباله رو ديگرانند.
دولت ما به جاي آن كه ترس از جنگ را در مردم ايجاد كند،از طريق اعدام هاي ظاهرا قانوني،مخالفان را از سر راه بر ميدارد و با ايجاد چنين ترسي خود به خود مردم را وادار به تسليم ميكند؛زيرا بيرحمي و سنگدلي درمجازات،موجب ثبوت و استحكام دولت است.به نام انجام وظيفه و با اعمال مجازاتهاي شديد و بي رحمانه ميتوانيم دولتها را وادار كنيم كه بدون قيد وشرط تسليم ما شوند.
منطق ما زورگويي و متقاعد كردن است.در مسائل سياسي،تنها زور است كهخواري را رواج دهيم.اگر چپاول كردن اموال مردم منجر به تسليم شدن آنها دربرابر حكومت بشود،نبايد در انجام اين كار ترديدي به خود راه دهيم.
ما به آزادي خاتمه ميدهيم
اگر به تاريخ گذشته نگاهي بيفكنيم،در مييابيم كه ما نخستين قومي بوديمكه نداي آزادي،برابري و برادري را سر داديم.اين كلمات بعدها به وسيله مردم غير يهودي،احمقانه و طوطي وار تكرار شدند و ناآگاهانه خود را گرفتار ساختند و آزادي را كه در برابر فشارهاي توده ناآگاه چون سد محكمي بود،از بين بردند.
خردمندان غير يهودي نميتوانند خود را از مطلق گرايي و ذهنيت و عالم تجردبيرون آورند و واقعيات را مورد قبول قرار دهند.آنها هيچ گاه متوجه تضاد موجود ميان آنچه ميگويند و آنچه عمل ميكنند،نميشوند.آنها متوجه نميشوند كه افراد،داراي استعدادها،قابليتها و شخصيتهاي متفاوتي هستند.آنها باورنميدارند كه توده مردم كور و ناآگاه است.آنان باور نميدارند،كسي كه از ميانتوده مردم برخيزد،نميتواند رهبر بشود.آنها نمي پذيرند كه استعداد رهبري درميان يك تبار از پدر به فرزند منتقل ميشود.آنان با ناديده گرفتن چنين حقايقي بر خلاف موازين طبيعت گام برداشتند و ما ميبينيم كه مسئله ارثي بودن رهبري،به دست فراموشي سپرده شده و همين امر هم باعث شده است كه ماروز به روز به موفقيت نزديكتر شويم.
اشاعه كلماتي چون آزادي،برابري و برادري در چهار گوشه دنيا به ما نسبتداده ميشود.ما بايد از عوامل خودمان كه ناآگاهانه پرچم ما را با شور و شوقفراوان برافراشتهاند،سپاسگزار باشيم.
ميدانيم كه كلمات مذكور در طول تاريخ،همچون آفت،رفاه،صلح،آرامش،همكاري و اساس حكومت غير يهوديان را نابود كردهاند.البته بعدا يادآورخواهيم شد كه عوامل دست نشانده ما چگونه به پيروزي نهايي كمك خواهندكرد يا اين امكان را ميدهند كه ورق برنده به دست ما بيفتد.
معناي اين كلام آن است كه در آينده خواهيم توانست هر نوع امتيازي را ازجمله آريستوكراسي(اشرافيت و سرمايه داري)جوامع غير يهودي را كه چونسدّي در برابر پيروزيمان قرار دارد،نابود كنيم و بر خرابه هاي آريستوكراسي غير يهود،آريستوكراسي خود را كه مبتني بر ثروت و رهبري افراد تحصيل كرده است،بنا نهيم.باز يادآور ميشويم كه دانش و ثروت،دو شرط اساسي،براي تشكيل اين آريستوكراسي هستند.ثروت را در اختيار داريم و دانش رهبري را حكماي پيشين برايمان فراهم آورده اند.
اگر در ارتباط با ديگران،دست روي حساسترين عصب ذهن آدميان بگذاريم،خيلي زود به پيروزي خواهيم رسيد و اين اعصاب حساس ذهن آدمي،عبارتند از؛زراندوزي،مال پرستي و تنوع طلبي در ارضاء نيازهاي مادي.
هر يك از اين خواسته ها به تنهايي ميتواند آدمي را تسليم ما بكند.
مجرد و ذهني بودن مسئله آزادي،به ما كمك ميكند كه به توده هاي مردم درسراسر دنيا بفهمانيم كه دولتهايشان فقط ناظر خرج ثروتهاي مردم هستند و ميتوان دولت ها را مانند دستكش هاي كهنه زود به زود عوض كرد.
از آن جا كه تغيير دادن رهبري هاي ممالك جهان،مقدور و ميسر ميباشد و ازآن جا كه ميتوانيم نقش بسيار مهمي در اين گونه تغيير و تحولات داشته باشيم،از اين رو برايمان آسان خواهد بود كه اختيار انتصاب و انتخاب رهبران جهان را به دست گيريم.
پروتكل شماره 2
تا آن جا كه مقدور باشد،بايد از بروز جنگي كه به سود ناحيه اي خاص منجرشود،جلوگيري كنيم.آن گاه جنگ را به صحنه اقتصاد مي كشانيم تا طرفين متخاصم به خوبي تسلط همه جانبه ما را دريافته و تسليم عوامل بين المللي ماشوند.
حقوقي به نام بين الملل وضع خواهيم كرد كه جايگزين حقوق ملي كشورها شده و ناظر بر روابط بين ملل باشد،همان گونه كه قوانين حقوقي يك كشور،بر روابط افراد آن كشور نظارت دارد.
اطاعت بي چون و چرا از مهمترين شرايطي است كه ما براي انتخاب مديراندر نظر ميگيريم و هيچ ضرورتي ندارد كه آنها در زمينه مديريت تحصيلات واطلاعاتي داشته باشند.اين گونه مديران،همچون مهره شطرنج در دستمشاوران و متخصصاني خواهند بود كه ما از كودكي آنها را براي اداره امور جهانتربيت خواهيم كرد.
همان طوري كه نيك ميدانيد،اين گونه مشاوران را طوري تربيت ميكنيم كهبراي احراز مقامهايي كه به آنها محول ميشود،واجد شرايط باشند.به علاوهآنها را در زمينه امور سياسي،تاريخ و تحليل وقايع،آموزش ميدهيم.ميدانيم
كه غير يهوديها طوري تربيت شدهاند كه نميتوانند وقايع تاريخي و مشاهداتخود را بدون پيش داوري تحليل كرده و از اين تحليلها نتيجه عملي بگيرند ويافتهها را،راهنماي عمل خويش قرار دهند.بنابراين،ضرورتي ندارد كه ما بهآنها اهميت بدهيم.بگذار كه سرگرم شوند و عمري را در آرزو و اميد به سر ببرندو به خاطرات گذشته خويش دل خوش نمايند.بگذار خود را با اصولي كه ما بهنام علم(تئوري)به آنها ديكته كرده ايم،سرگرم كنند.با توجه به اين هدف ما به ياري مطبوعات(رسانه هاي گروهي)،اعتماد غير يهوديها را به صحت اين تئوريها جلب ميكنيم.روشن فكران غير يهودي،علوم را به طور مجزا از هم مورد تحقيق قرار ميدهند و بي آن كه خود متوجه باشند،اطلاعات فراوان ونتايج گرانبهايي را فراهم مي آورند؛ولي آنها را در متن عمل پياده نميكنند.اماعوامل ما اطلاعات به دست آمده از اين گونه تحقيقات را با هم تلفيق و تركيب كرده تا به يك كل دست يابند و فكر خود را در جهت خواسته اي ما پرورش دهند.
تعليم و تربيت ويرانگر
فكر نكنيد آنچه كه در بالا گفته شد تنها يك حرف است.دقت كنيد كه ماچگونه موفق شديم داروينيسم،ماركسيسم و نيچهايسم را بال و پر بدهيم.
يهوديان بايد به سادگي به اهميت نقش ويرانگر نظريه هاي بالا،روي ذهن وانديشه غير يهود پي ببرند.04ye براي آن كه در مسائل سياسي دچار لغزش و اشتباه نشويم،بايد به طرز تفكر،تمايلات و خصوصيات ملل مختلف،توجه دقيق داشته باشيم.به عبارت ديگرسيستم ما به مثابه ماشين بزرگي است كه اجزاء آن به مقياس وسيعي متناسب باخلق و خوي،آداب و رفتار مردمي كه در جهت هدفهايمان گام بر ميدارند،كار ميكند.از اينرو براي آن كه با شكست مواجه نشويم،بايد از تجربيات گذشتگان استفاده كنيم.
ميدانيم كه ممالك جهان از مطبوعات به عنوان وسيلهاي براي هدايت فكرمردم در جهت دلخواهشان استفاده ميكنند.لذا براي آن كه بتوانيم از مطبوعاتدر جهت خواسته هاي خود استفاده كنيم،بايد در بين مردم نارضايي ايجاد نماييم و سپس از طريق مطبوعات نارضايي ها را منعكس سازيم.
ميدانيم كه آزادي بيان،تنها از طريق آزادي عمل تضمين ميشود؛اما مردمغير يهودي نميدانند چگونه از مطبوعات استفاده كنند.خوشبختانه اين وسيله به دست ما افتاده است و ما ميتوانيم از طريق مطبوعات،اعمال نفوذ كنيم.
جاي بسي خوشبختي است كه ما علاوه بر مطبوعات،طلا را هم در اختيارداريم؛ولي بايد يادآور شد كه ما اين دو عامل را،با از خود گذشتگي فراوان و ازميان اقيانوسي از خون و اشك به دست آورده ايم و براي دستيابي به آنهاقربانيان فراواني داده ايم،البته هر قرباني اي كه ما ميدهيم،از نظر خداوند با هزارقرباني غير يهودي برابر است.
پروتكل شماره 3
ميخواهم اعلام كنم كه تا رسيدن به هدفهايمان،فاصله چنداني نداريم.
اگر چند قدمي را كه در پيش داريم طي كنيم،سر و دم ماري كه سمبل قوم ماستبه هم وصل خواهد شد و حلقهاي كامل به وجود ميآيد.معناي كامل شدنحلقه آن است كه تمام كشورهاي اروپايي درون اين حلقه محصور خواهند شد وتحت نفوذ ما قرار خواهند گرفت.
موازين قانوني كشورهاي جهان به زودي در هم خواهند شكست؛زيرا ما از همان آغاز تأسيس آنها را با نوعي عدم تعادل ايجاد كرده ايم و آنها به سبب همين عدم تعادل،شروع به نوسان ميكنند و سرانجام محوري را كه به دورش ميچرخند فرسوده ميسازند.
غير يهوديان ميپندارند كه معيارهاي قانوني شان از تعادل و ثبوتي هميشگي برخوردار است؛اما نميدانند كه روزي با عدم تعادل موازين قانوني خود مواجه ميشوند.
در اينگونه جوامع،رهبر،چون محوري است كه به وسيله درباريان احاطه شده و درباريان آن قدر بر او ميشورند تاسرانجام او را از پاي در آورند.به عبارت ديگر،رهبر از مردمي كه مايه قدرتش هستند،فاصله ميگيرد و نميتواند با آنهايي كه به دنبال كسب قدرت هستند،مقابله كند و در نتيجه مغلوب ميشود.
البته اين ما هستيم كه ميان رهبر و توده مردم شكاف عميقي ايجاد كرده ايم و قدرت را از هر دو سلب نموده و هر دو راچون كور و عصا از هم جدا ساخته ايم.
براي آن كه قدرت طلبان جهان پس از دستيابي به قدرت،نتوانند از آن به نحو مطلوبي استفاده كنند،ما از پيش تدابير ويژه اي انديشيده ايم.
نخست آن كه تمايلات قدرت طلبان را از آزاديخواهي،معطوف و متوجه استقلال طلبي ميكنيم.
دوم آن كه احزاب گوناگون به وجود ميآوريم و آنها را رو در روي همقرار ميدهيم.
سوم آن كه از به وجود آمدن قدرتهاي بزرگ جلوگيري ميكنيم ووضعي پيش ميآوريم كه دستيابي به قدرت براي هر كسي هدف بشود.
سرانجام دولتها را به صورت صحنه مبارزات گلادياتوري در ميآوريم تا ستيزه و جدال بر سر مسائل مبهم و پيچيده،همچنان ادامه يابد و بي نظمي و گسيختگي،همه جهان را فرا گيرد.
سخنان بيهوده،پوچ،پوشالي و بيپايان به صورت نطق،مباحثه و گفتوگو،وقت ديوانيان و مجلس نشينان و هيئت مديره ها را ضايع كرده است.
روزنامه نگاران خيلي بي پروا به پر و پاي مقامات اجرايي دولتها پيچيده اند.
مؤسسات و سازمانها،تيزي دشنه سوء استفاده از قدرت را روي گردن خويش احساس ميكنند.
به زودي همه چيز در اثر يورش ديوانه وار توده ها منفجر و به آسمان پرتاب خواهد شد.
فقر،اسلحه ماست
زنجيري كه انسانها را به دام و تله فقر ميبندد،به مراتب محكمتر از زنجيربردگي است.به بيان ديگر،از زير يوغ بردگي ميتوان به خوبي آزاد شد؛وليرهايي از زير يوغ بينوايي و فقر،بسيار دشوار است.
ما در قانون اساسي خود،حق رفاه مادي توده ها را به صورتي خيالي،اما نه به گونه اي واقعي،گنجانيده ايم و هرگز هم به اين حق جامه عمل نميپوشانيم.
اگر قرار شود كه هر فرد،حقگفتن هر حرفي را داشته باشد،
اگر قرار شود كه هر روزنامه نويسي،حق نوشتن هر مطلبي را اعم از خوب و بد پيدا كند،
اگر هر كارگر زحمتكش و پرولتري،كه دست تقدير او را به كار وابسته كرده است،از لحاظ اقتصادي خودكفا باشد
و نيزاگر بداند كه قانون اساسي منافعش را تضمين نميكند،فردا براي انتخابنمايندگان به پاي صندوق رأي نميرود و به نمايندگان كه در واقع عوامل دستنشانده ما هستند،رأي نميدهد.
براي آن كه چنين وضعي پيش نيايد،بسياري ازاصولي كه رفاه اقتصادي او را تضمين ميكنند از متن قانون حذف ميكنيم و درعوض فقط به او حق اعتصاب اعطا ميكنيم تا از اين طريق وابستگياش به رفقايهم مسلكش و نيز شرايطي كه كار فرمايش بر او تحميل ميكند،بيشتر شود.
ما از كمونيسم پشتيباني ميكنيم
نابودي آريستوكراسي بنا به راهنمايي ما و به وسيله عوامل ما صورت ميگيرد؛ولي با نابودي آريستوكراسي داستان پايان نيافت و اين بار پولپرستانبه شيوه ديگر دام خود را بر سر راه مردم پهن كردند و همانطور كه امروزمي بينيم،پولپرستان يوغ استثمار خود را بر گردن كارگران نهاده و آنها راشديدا به اسارت گرفته اند.
ما بر روي صحنه،نقش حامي كارگر را بازي ميكنيم و بدينسان زير شعارهمكاري،برابري و تحت شعار«اشتراك مساعي جهاني»و نيز مطابق اصول فراماسونري خويش،كارگران را به صف نيروهاي جنگجوي خويش؛يعني سوسياليزم،آنارشيسم و كمونيزم ميكشانيم.
آريستوكراسي از حمايت قانون برخوردار بود و از كار و دست رنجزحمت كشان ارتزاق ميكرد.به همين لحاظ به خاطر حفظ منافعش،همواره به تغذيه و سلامت كارگران توجه خاص داشت و ميخواست كه كارگر،سالم ونيرومند باشد تا بهتر و بيشتر از او بهره كشي كند؛اما موضع ما درست مخالف اين نظريه است.ما به مرگ و مير و كشتار غير يهوديان فكر ميكنيم.به عبارت ديگر،قدرت ما،در گرو كاهش مستمر مواد غذايي و ضعف جسمي كارگرميباشد؛زيرا از اين طريق ميتوانيم كارگر را به اسارت خود در آوريم تا او را دراختيار داشته باشيم و نتواند عليه خواسته اي ما اقدام بكند.
تسلطي كه از طريق ايجاد گرسنگي بر كارگران به دست ميآيد،به مراتب مطمئن تر از تسلطي است كه آريستوكراسي به مدد قانون و شاه كسب كرده بود.
در ميان توده مردم،حسد،نفرت و زيادهخواهي ايجاد ميكنيم تا از خشم مردماستفاده كرده و همه موانعي را كه بر سر راهمان قرار دارند با دستهاي آنهاريشهكن سازيم.
هنگامي كه زمان موعود فرا رسيد و منجي عالم بشريت بر اريكه سلطنت جلوس كرد و تاج شاهي بر سر نهاد، با دسته اي توده مردم،همه موانعي را كه بر سر راه حكومت جهانگيرش قرار دارند،بر ميداريم.
غير يهوديان عادت به فكر كردن را از دست داده اند،مگر آن كه متخصصان ما به آنها آگاهي بدهند.
بنابراين آنها قدرت تشخيص و درك برنامهه ايي كه مابراي رسيدن به حكومت جهاني در پيش داريم،ندارند،از اين رو بر ماست كه درمدارس دولتي،اطلاعات و دانش هاي پاي هاي،چون تشريح خصوصيات روحي(روانشناسي)و حيات اجتماعي(جامعه شناسي)به آنان بياموزيم و به مدداين گونه اطلاعات به آنها بقبولانيم كه افراد از لحاظ قابليتها و استعدادهايكسان نيستند و از لحاظ سليقه ها و هدفهاي زندگي با هم اختلاف دارند.
پذيرفتن اصل اختلافات فردي،تقسيم كار را به تناسب استعدادها ايجاب ميكند و وقتي كه انسانها بر حسب اصل تقسيم كار طبقه بندي شدند،خود به خود جامعه طبقاتي بوجود ميآيد و بدينسان افراد ميپذيرند كه همه طبقات در برابر قانون يكسان نيستند.پس از اين كه چنين اطلاعاتي به خورد آنها داديم با رغبت تسليم ما ميشوند و هر نوع شغلي را كه به آنها دهيم،قبول ميكنند.
ازسوي ديگر،چنين نظام تربيتي،انسانها را وا ميدارد كه هر نوع نوشته يا هرسخني را كوركورانه و بدون چون و چرا بپذيرند.
همچنين به سبب درك ضعيفشان ازامور،ميتوان نفرت آنها را در هر شرايط و هر موقع كه لازم باشد برانگيخت.
يهوديان سالم خواهند ماند
وجود بحران اقتصادي،نفرت غير يهوديان را افزايش ميدهد و صنعت رادچار ركود ميسازد.در اين هنگام ما ميتوانيم به مدد عمليات مخفيانه و نيز بهياري طلا كه قبلا آن را به دست آوردهايم،آتش بحران اقتصادي را شعلهورترسازيم و كارگران را در سراسر اروپا به خيابانها بريزيم،توده مردم به سبب ناآگاهي هايشان و نيز به سبب وجود بذر حسدي كه ما در همان آغاز كودكي درذهنشان كاشته ايم،آماده ميگردند كه خون كارفرمايان را بريزند و اموال آنها را به غارت ببرند.ما در اين ميان سالم خواهيم ماند و اموالمان به يغما نخواهد رفت؛زيرا از زمان شروع حادثه به خوبي آگاهيم و ميتوانيم به موقع براي حفظ نشان داديم كه چگونه با گذشت زمان،غير يهوديان تسليم حكومت ماخواهند شد؛زيرا به خوبي ميدانيم كه چه موقع بايد آزادي و آزادي خواهي رااز تمام مؤسسات ريشه كن سازيم.
هنگامي كه تودههاي مردم ميبينند كه تمام امتيازها زير عنوان آزادي به آنهااعطا ميشود،تصور ميكنند كه ميتوانند رهبري جهان را به دست گيرند؛وليبه زودي خود را به راهنمايي ما نيازمند ميبينند و دو دستي،قدرت را در اختيار
ما ميگذارند و رهبري تام الاختيار امور را به دست ما ميسپارند.اگر انقلاب فرانسه را به ياد آوريم،درمييابيم كه عنوان و لقب كبير را به آن داديم،مقدمات آن را فراهم كرديم و خلاصه آن كه طراحي آن را ما به عهده گرفتيم.
از ديرباز تاكنون بشر را از قيد و بندهاي فراواني رهايي بخشيده ايم و درآينده نيز او را راهنما خواهيم شد تا سرانجام در برابر پادشاهي كه خون قومبني اسرائيل در رگهايش جريان دارد،سر تعظيم فرود آورده و به حكومتي كهبراي جهان تدارك ميبينيم،تسليم شود.
در حال حاضر ما يك نيروي بين المللي شكست ناپذيريم كه از يك طرف مورد حمله قرار ميگيريم و از طرف ديگر حمايت ميشويم.از ويژگيها ورذالت هاي مردم غير يهود،آن است كه از زورگو اطاعت ميكنند و نسبت به مردم ضعيف،فوق العاده بدون ترحم هستند.از سويي،تحمل تضادها وبرخورد عقايد را ندارند و از سوي ديگر،حاضر ميشوند كه زير فشار و خشونت رژيمهاي مستبد جان بدهند و لب به شكوه نگشايند.وجود چنين خصلت هايي در مردم غير يهود،مستقل بودن ما را مشخص ميكند.مردم غير يهودي از همه ديكتاتورهاي زمانه،ستم فراوان كشيده اند،ولي در عوض فقط بيست تن از اينديكتاتورها را سر بريدهاند.
به راستي مردم عامي پديده هاي فوق الذكر را چگونه تعبير ميكنند و نظر آنهادرباره وقوع چنين پديده هايي كه ظاهرا ارتباط چنداني با هم ندارند چيست؟
تعبير اين گونه پديده اين است كه ديكتاتورها از طريق عواملشان زير گوش تودهمردم،برابري،و تأمين رفاه همگان را زمزمه ميكنند؛ولي به مردم نميگويند كه وحدت تنها در سايه حكمراني يهود ممكن و ميسر است و در نتيجه امر به مردم مشتبه شده،درستكار،محكوم و خيانتكار،تبرئه ميشود و اين وضع همچنان ادامه مييابد تا آن جا كه خدا بخواهد.به راستي ما بايد شكرگزار و راضي از اوضاع باشيم؛زيرا مردم هر گونه نظمي را به بي نظمي مبدل ميكنند كه نتيجه اين اوضاع به سود ما است.
كلمه آزادي،جوامع انساني را به جنگ عليه هر گونه زور و قدرتي برمي انگيزد.حتي عليه خداوند و قوانين طبيعت.از اينرو زماني كه ما به سلطنت رسيديم،بايد واژه آزادي را از قاموس و فرهنگ زندگي حذف كنيم؛زيرا اين واژه توده هاي مردم را به جانوراني خونخوار مبدل ميكند.
اين جانوران خونخوار وقتي كه شكم هايشان از خون و خونابه سير و سيراب شد،به خوابي عميق فروميروند و از همه چيز بي خبر ميشوند.در اين حالت به خوبي ميتوان آنها را به زنجير كشيد؛زيرا اگر خون نياشامند،نخواهند خوابيد و كشمكش همچنان ادامه مييابد.
پروتكل شماره 4
هر جمهوري و حكومتي چند مرحله را پشت سر ميگذارد.در مرحلهنخست،حكومت شكل ثابتي ندارد و به وسيله توده مردم از سويي به سوي ديگر كشانده ميشود.در مرحله دوم،حكومت شكل عوام فريبي به خوبي مي گيرد.پس از آن آنارشيسم به وجود ميآيد و سرانجام آنارشيسم به حكومت استبدادي منجر ميگردد.البته ميان حكومت مطلقهاي كه به صورت قانوني درميآيد،خود را در برابر مردم مسئول و متعهد ميداند و نيز خط مشي آن كاملا آشكار است و با حكومت مستبدانه اي كه ناشي از هرج و مرج است،تفاوت فراوان دارد.حكومت استبدادي و مطلقه اي كه زاده هرج و مرج است،با وجودآشكار بودن مظاهر استبداديش،مي كوشد تا چهره واقعي خود را مخفي بدارد.
اين نوع حكومت به وسيله دست هاي پنهان و سازمانهاي مخفي اداره ميشود.كارگردانان اين گونه رژيم به همان اندازه كه بي پروا هستند،به همان نسبت هم پرده پوش ميباشند.تغيير دادن آنها به همان اندازه كه ممكن است در سقوط رژيم مؤثر باشد،به همان نسبت هم به عوامل مخفي كمك ميكنند تا حكومترا از خطر سقوط حفظ كنند.
چه كسي ميتواند با يك قدرت نامحسوس درافتد و آن را واژگون سازد؟اينما هستيم كه چنين قدرت نامحسوسي داريم.اگر چه فراماسونرهاي غير يهودي،كوركورانه در خدمت ما هستند و براي مقاصد ما كار ميكنند؛اما برنامه هاي ماهمچنان براي آنها و ديگران ناشناخته و اسرارآميز باقي خواهد ماند.
ما اعتقاد به خدا را متزلزل ميكنيم اگر آزادي بر خدا پرستي مبتني باشد،با برادري،انسان دوستي و برابريپيوندي داشته،براي جامعه بيزيان باشد،به رفاه عمومي لطمه اي وارد نسازد ودر اقتصاد هم جايي براي خود پيدا كند،بر ما لازم است كه هم احترام به آزادي و هم اعتقاد به خدا را در ميان مردم غير يهودي از بين ببريم و نيازهاي مادي راجايگزين اين گونه اعتقادات سازيم؛اما اگر اعتقاد به خدا موجب شود كه ما برمردم حكومت كنيم،در اين صورت بايد به تبليغ دين بپردازيم و با راهنماييمردان روحاني،مردم را به تسليم وا داريم.
براي آن كه بتوانيم قدرت انديشيدن را از مردم غير صهيونيست سلب كنيم،بايد فكر آنها را متوجه صنعت و تجارت كنيم.سرگرم شدن آنها به داد و ستد وانديشيدن به منفعت،باعث ميشود كه دشمن مشتركشان را فراموش كنند.ازسوي ديگر،به صنعت جنبه احتكاري ميدهيم.بدين معني كه به بهاي صنعتي شدن،بسياري از زمينه ها ناديده گرفته ميشوند كه سرانجام به دست ما ميافتندو ما آنها را احتكار ميكنيم.
افزايش روز افزون رقابت به منظور پيش افتادن در زندگي از سويي وا بساماني هاي اقتصادي از سوي ديگر،مردم را سر خورده و افسرده ميكند و نفرت آنها نسبت به مقامهاي عالي رتبه اداري،مذهبي و سياسي اوج ميگيرد،طلا به عنوان وسيله اي براي ارضاء نيازهاي مادي مردم مورد توجه واقع ميشود،ظرفيت مردم به مرز انفجار ميرسد و براي قيام آماده ميشوند.قياممردم براي كسب ثروت است نه اشاعه خوبيها؛زيرا اين قيام از نفرت منبعث ميشود.
به بيان ديگر،نفرت طبقه محروم از طبقه ممتاز جامعه،موجب قيام ميگردد.قشرهاي پايين جوامع غير يهودي در پي رهنمودهاي ما عليه طبقه ممتاز به پا ميخيزند و سرانجام با حريفانمان؛يعني علماي غير يهودي بر سرقدرت به نبرد ميپردازند.
پروتكل شماره 5
در جوامعي كه فساد همه جا را فرا ميگيرد،جمع آوري ثروت تنها از طريقتقلب و نادرستي امكانپذير ميگردد،قدرت دولت رو به ضعف مينهد،قيوداخلاقي تنها از طريق مجازاتهاي سنگين ساري و جاري ميشوند،قوانين ومقررات،ضمانت اجرايي ندارند،مردم در برابر سرنوشت جامعه شان احساس مسئوليت نميكنند و مقررات بين المللي نيز ناديده گرفته ميشوند.با اعمال چه روشي و به كمك چه سيستم مديريتي،ميتوان اين گونه جوامع را اداره كرد؟
پاسخ اين است كه سيستمي فوق العاده«متمركز»و مقتدر كه تمامقدرتهاي درون جامعه را به دست گيرد،ميتواند در اين مورد كار آمد باشد.
بدين معني كه تمام فعاليتهاي سياسي مردم را بايد زير نظر گرفت و تمامآزاديهايي را كه رژيمهاي غير يهودي به مردم اعطا كردهاند،به تدريج سلبكرد و زمينهاي را فراهم آورد كه مردم بتوانند گسيختگي ها و ناهنجاريهاي رژيمهاي غير يهود را دريافته و به شاهنشاهي قوم ما ايمان آورند.آنچه در بالاگفته شد،بايد انگاره،الگو و راهنماي عمل ما در تمام زمانها و مكانها باشد تابتوانيم به اين وسيله تمام كساني را كه چه در حرف و چه در عمل مخالف ماهستند،از سر راهمان برداريم.
ممكن است ادعا شود كه چنين انگاره و الگوهايي با پيشرفتهاي امروز ماسازگار نيست؛ولي كژي و نادرستي اين ادعا را نشان ميدهيم.
سالياني بس دراز،مردم باور ميداشتند كه شاهان بنا به اراده خداوند بر مردماستيلا يافتهاند و در نتيجه همين تصور،بدون ترديد و دو دلي تسليم آنانميشوند؛ولي از زماني كه ما از حقوق انسانها سخن به ميان آورديم،تزلزلي در انديشه آدميان نسبت به جاوداني بودن حكومت شاهان ايجاد كرديم و تقدس شاهان را در چشم مردم از بين برديم و نيز هنگامي كه اعتقاد مردم را نسبت به خدا تضعيف كرديم،قدرت را از كاخ شاهان به خيابان كشيديم و آن را درمالكيت متمركز ساختيم و سپس آن را به غنيمت برديم.
جهت دادن به فكر و انديشه مردم غير يهودي به كمك سخن پردازي وتئوريهاي وسوسهانگيز،كار متخصصان و مديران ما است.ما يهوديان درمشاهده امور،تجزيه و تحليل آنها،محاسبات دقيق مسائل مالي،طرح برنامه هاي سياسي و نيز حس همكاري با يكديگر،رقيبي نداريم.
تنها ممكن است يسوعيها در اين زمينه با ما رقابت كنند.البته برنامه هايي طرح كردهايم كهاين قوم را در چشم توده مردم ناآگاه و بي اعتبار سازيم.ضمنا بايد يادآور شويمكه ما به صورت يك سازمان مخفي عمل ميكنيم.
احتمال ميرود كه براي مدت زماني معين،غير يهوديها در سراسر دنيا باهم سازش كنند و اين سازش امنيت ما را به خطر اندازد؛ولي از اين خطر،جانسالم به در خواهيم برد؛زيرا اختلافات موجود آنها بسيار وسيع و ريشهدار است
و آنها به اين زوديها جرأت چنين سازشي را پيدا نخواهند كرد.ما طوري مردمرا به جان هم انداختهايم كه همه به همديگر بد گمانند.نفرت مردم از يكديگر به خاطر تعصبات مذهبي و نژادي كه در طول بيست قرن گذشته تبلور يافته است،اجازه نخواهد داد كه مردم به اين سادگي با يكديگر آشتي كنند.به همين دليل اگر ملتي بخواهد اسلحه اش را عليه ما بردارد،دولتي پشتيبان خود نخواهد يافت.بنابراين دولتهاي غير يهودي بايد به خاطر بسپارند كه هر نوع تباني و
توافقي عليه ما في نفسه زيان بخش خواهد بود.قدرت ما فوق العاده است و درآن ترديدي نيست.بدون حضور دستهاي پنهان ما،ملتها نميتوانند حتي برسر يك مسئله ناچيز و خصوصي با هم به توافق برسند.
پيامبران گفته اند:«ماقومي هستيم كه به وسيله خدا برگزيده شده ايم تا فرمانرواي مردم سراسر جهان باشيم».
خداوند به قوم ما هوش و ذكاوت سرشار اعطا كرده است.ما كفايت ولياقت آن را داريم تا مسئوليت رهبري جهان را به انجام برسانيم.البته اقوام ديگري هستند كه از هوش و ذكاوت برخوردارند؛ولي آنها تازه به دوران رسيده هايي هستند كه نميتوانند حريف ما بشوند.
اگر كشمكش و درگيري بينما ايجاد شود،كشمكشي وحشتناك خواهد بود.و آنها ياراي برابري با ما راندارند؛زيرا خيلي دير سر رسيده اند.
انحصار سرمايه
تمام چرخهاي ماشين هر دولتي به كمك موتوري حركت ميكند كه اين 05ye موتور در دست ما ميباشد و آن طلا است.حكماي ما تدابيري انديشيده اند كه سرمايه از ارزش فوق العادهاي برخوردار باشد.براي آن كه گردش عمل سرمايه محدود نشود،بايد آن را در راه ايجاد تجارت و صنعت انحصاري به كار گرفت.
آزادي گردش عمل سرمايه در جهت تأسيس و گسترش صنايع،به دستاندركاران صنعت نوعي قدرت سياسي ميدهد كه از اين قدرت ميتوان براي استثمار مردم،سود جست.امروزه خلع سلاح كردن مردم خيلي سادهتر از آماده كردن آنها براي جنگ است.همچنان برانگيختن احساسات مردم خيلي مهمتر ازفرونشاندن اين احساسات است.ما بايد به فكر حفظ موقعيت خود باشيم وصحنه مبارزه را از وجود ديگران پاك سازيم.
هدف اساسي مديران ما اين استكه قدرت فكر كردن مردم را تضعيف كرده تا افكار آنها از انديشيدن به مسائل اساسي منحرف و متوجه مسائل كم اهميت شده و فرصت مقاومت كردن دربرابر ما را نداشته باشند.
از دير باز مردم جهان متقاعد شدهاند كه عمل،بيش از حرف،اثر دارد.اگر به دنبال حرف،عملي پديدار شود،اعتماد مردم بيشتر جلب ميشود،براي آن كه بتوانيم از چنين اصلي حداكثر استفاده را ببريم،بايد مؤسساتي به وجود آوريم تاآنچه را كه در جهت منافع و پيشرفت مردم انجام ميدهيم،به نمايش بگذاريم.
براي فريب مردم،نخست بايد قيافه يك آزاد انديش،به خود بگيريم و ازاحزاب،آزادي و هر نوع گرايش فكري طرفداري كنيم و سپس به سخن پراكني بپردازيم و آن قدر سخنراني كنيم كه مردم از حرف زدن و سخنراني دل زده وخسته شوند.
براي آن كه بتوانيم افكار عمومي را آلوده سازيم و مردم را در حالت گيجي وسرگرداني نگه داريم،بايد مطالب ضد و نقيض در بين مردم پخش كنيم و اينعمل را آن قدر ادامه دهيم كه غير يهوديان،خود را در پيچ و خم اطلاعات متناقض گم كنند و متقاعد شوند كه تنها راه رهايي از اين سرگرداني ها،نداشتن عقيده و اطلاعات سياسي است.
بايد توجه داشت كه اطلاعات واقعي سياسيدر اختيار كساني است كه مردم را بدين طريق به بيراهه ميكشانند و اين نخستينرمز از رموز مملكت داري است.
دومين رمز موفقيت ما در امر كشور داري به شرح زير است:
الف-شكست دولتهايي را كه بر سر كار هستند طوري جلوه ميدهيم كهمردم از فهم و علل شكست،عاجز شوند.به علاوه در ارائه آداب و رسوم،علايقو شرايط زندگي مردم طوري افراط كنيم كه مردم از برقراري تفاهم ميان خودعاجز شوند.
ب-ميان احزاب نفاق شديدي ايجاد كنيم و امكان هر گونه تشريك مساعي را ميان احزابي كه تسليم ما نميشوند،از بين ببريم.
ج-هر گونه ابتكار فردي و خلاقيتي را كه به سود ما نباشد،نابود كنيم؛زيراهيچ خطري بالاتر از ابتكار و خلاقيت فردي نيست.به ويژه اگر خلاقيت،با هوش توأم باشد.
كاري كه از يك فرد مبتكر بر مي آيد،از ميليونها آدم عامي برنمي آيد،از اين رو ما بايد تعليم و تربيت غير يهوديان را در جهتي سوق دهيم كه قوه ابتكار از دانش آموزان گرفته شود و نطفه خلاقيت در ذهن آنها خفه گردد.
د-آزادي عمل گروه هاي مختلف را رو در روي هم قرار دهيم تا تصادم وبرخورد پيش آيد و شور و شوق به نااميدي و شكست منجر شود.
به كمك روشهاي بالا ميتوانيم دول غير يهودي را فرسوده كرده و آنها راتسليم خويش سازيم و سپس بر خرابه همه حكومتهاي دنيا يك ابر قدرت شيطاني بنا كنيم به طوري كه دست هاي توانمند اين ابر قدرت بتواند به همه جابرسد و چنان قدرت غول آسايي به هم بزند كه مقهور هيچ يك از ملل دنيا نشود.
پروتكل شماره 6
ميخواهيم به انحصار ثروتهاي عظيم،منابع و كالاهايي كه جوامع غيريهودي در آينده به مقياس وسيعي به آنها خواهند متكي خواهند شد،دست بزنيم تااين كه اين جوامع را پس از شكست سياسي با شكست اقتصادي نيز مواجهسازيم.
اقتصاد داناني كه اكنون در اين جلسه حضور دارند،اهميت موضوع را بهخوبي ميتوانند دريابند.با تمام روشهاي ممكن،بايد اهميت حكومت قدرتمندمان را به همگان گوشزد نماييم و اعلام كنيم،كساني كه به حكومت جهاني ما تسليم شوند،ازحمايتمان برخوردار خواهند شد.
«آريستوكراسي غير صهيونيستي»از اين پس قدرت سياسي ندارد و بايد آن رامرده تلقي كرد؛ولي به سبب داشتن زمين و خودكفايي مواد غذايي،ميتوانندبه عنوان خطري بزرگ ما را تهديد كند.از اين رو بايد به هر قيمتي كه شده آنها را از داشتن زمين محروم كنيم.
براي وصول به اين هدف،بايد مالياتهاي سنگينبه زمينها ببنديم و وضعي پيش آوريم كه زمين داران املاك خود را براي گرفتن قرض،در گرو طلبكاران بگذارند.به كمك چنين تدابيري،زمين داران بدون قيد و شرط تسليم ما خواهند شد.
آريستوكراتها كه خصلتا به قناعت عادت نكرده اند و به سرمايه اندك راضي نميشوند،خيلي زود از بين مي روند.
ما غير صهيونيستها را استثمار ميكنيم همزمان با اقداماتي كه(در مورد زمين داري)در بالا ذكر كرديم،صنعت را نيز به انحصار خود در ميآوريم.البته در مراحل نخست،صنعت را در يك حالت تعادلي قرار ميدهيم و از انحصار شديد در مراحل اوليه خودداري ميكنيم.
غرض ما از حالت تعادل اوليه آن است كه صنعت و مالا سرمايه در بخش خصوصي متمركز گردند و بانكهاي خصوصي به وجود آيند.
زمينها از گروطلبكاران بيرون آمده و به گرو بانكها درآيند.آنچه كه ما ميخواهيم اين استكه هم ما حصل كار كارگر و هم بازده زمين،هر دو به چنگال صنعت بيفتند وبدين سان تمام پولهاي جهان نزد ما ذخيره شود و غير يهوديها،طبقه كارگر وزحمتكش جامعه را تشكيل دهند و بدون قيد و شرط تسليم ما شوند.در چنين شرايطي اگر به خاطر منافع ديگري تسليم ما نشوند،لااقل به خاطر آن كهدرآمدي داشته باشند و بتوانند زنده بمانند،تسليم ما خواهند شد.
براي آن كه بتوانيم صنعت غير يهوديان را به كلي نابود كنيم،علاوه برانحصار طلبي،تجمل پرستي را نيز رايج ميكنيم و نيازهاي كاذب مردم را افزايشميدهيم.
اقدام ديگر ما اين است كه مزد كارگرها را بالا ميبريم به طوري كه اين افزايش دستمزد هيچگاه به سود آنها تمام نشود.چاره اين كار آن است كه بهاي ارزاق عمومي را بالا ببريم و گناه اين گراني را به گردن كاهش فرآورده هاي كشاورزي و دامي بيندازيم.در عين حال به شيوه بسيار زيركانه اي ميزان توليد را
كاهش ميدهيم.بدين معني كه اعتياد و هرج و مرج طلبي و كمكاري را در ميانكارگرن رواج ميدهيم و به مدد شيوههاي گوناگون،صحنه زمين را از وجودمتخصصان و تحصيل كرده هاي غير يهودي پاك ميكنيم تا ميزان توليد،كاهش پيدا كند.
پيش از آن كه غير يهوديان به فهم حقايق نايل شوند و مشكلات را دريابند،مابه موقع عمل ميكنيم.في المثل،زير پوشش هواخواهي از طبقه كارگر به ياري اصول اقتصاد سياسي كه تئوريهاي ما بر آنها مبتني است،تبليغات دامنه داري به راه مياندازيم و آن گاه از نيروي كارگر به سود خويش بهره برداري ميكنيم.
پروتكل شماره 7
براي آن كه بتوانيم هدفهايمان را كه قبلا درباره آنها بحث كرديم،هر چه زودتر عملي سازيم،ميبايد ميزان توليد جنگ افزارها و نيز شماره نظاميان و پليس را افزايش دهيم.خواست ما اين است كه در همه كشورهاي جهان،كارگران،سربازان،پليس و تعداد اندكي سرمايه دار از ما جانبداري كنند.
هم در سراسر اروپا و هم در ساير كشورها از طريق نوعي بي نظمي،شورش و دشمني ايجاد ميكنيم تا به اين وسيله بتوانيم استفاده دو چندان ببريم.راهرسيدن به اين هدف آن است كه در مرحله نخست،كشورها را زير سلطه و نفوذخود درآوريم تا بتوانيم در مواقع لزوم،هم بينظمي ايجاد كنيم و هم،نظم برقرار سازيم.
وقتي به چنين نفوذي رسيديم،كشورهاي تحت سلطه،وجود مارا به عنوان نيروي تهديد كننده اي تلقي ميكنند.
در مرحله دوم با اعمال روشهاي سياسي،اقتصادي و ايجاد تعهدات مالي،دولتها را به جان همديگرمي اندازيم.البته براي آن كه اين برنامه را با موفقيت به انجام برسانيم، بايد نفوذ وحضور خود را با زيركي خاصي در تمام ملاقاتها و مذاكراتي كه به منظور توافق و ترك مخاصمه بين كشورها به عمل ميآيد،افزايش دهيم و نيز با استفاده ازيك زبان ديپلماسي و زير پوشش درستكاري،خود را طرفدار«توافق»معرفي ميكنيم.
از آن جا كه ملتهاي غير يهودي همواره براي پيشنهاداتي كه از خارجبه آنها عرضه ميشود؛يعني در واقع پيشنهاداتي كه ما به آنها ارائه ميدهيم،اهميت خاصي قائل اند،از اينرو پيشنهادات ما را پذيرفته و متقاعد ميشوند كه ما منجي و خدمتگزار بشريت هستيم.
جنگ جهاني
اگر كشوري بخواهد با ما مخالفت كند،ما بايد آن قدر قوي باشيم كه حتي همسايگان كشور مخالف را نيز تهديد به جنگ كنيم.اگر همسايگان نيز با كشورمخالف همگي عليه ما متحد شوند،آنگاه ما بايد آنها را به يك جنگ جهانيتهديد كنيم.
عامل اصلي موفقيت ما در امور سياسي،پنهانكاري است.بدين معني،گفتارو عمل سياستمدار هيچگاه نبايد يكي باشد.
ما بايد دولتهاي غير يهودي را مجبور كنيم كه در جهت خواسته هاي ما قدمبردارند.روش كار چنين خواهد بود كه افكار عمومي را از طريق مطبوعات كه به قدرت بزرگ،معروف و تقريبا در دست ما ميباشند،شكل بدهيم و طبيعي است كه دولتها به افكار عمومي توجه خواهند كرد.
پروتكل شماره 8
ما بايد تمام جنگ افزارهايي را كه مخالفانمان ممكن است عليه ما به كارگيرند،در اختيار داشته باشيم.ضمنا بايد پيچيده ترين واژه هاي حقوقي را ازميان كتب قانونگذاري بيرون بكشيم تا به هنگام داوري و قضا از آنها استفاده كنيم.البته اين واژه ها ممكن است غير موجه و غير عادلانه جلوه كنند؛ولي براي آن كه چنين وضعي پيش نيايد،بايد از قبل چاره جويي كنيم و واژه هاي پيچيده رادر قالب عبارات زيبا بيان كنيم تا اصولي،اخلاقي،عالي،متعالي و معقول جلوه كنند.
كادر رهبري جامعه ما بايد خود را با تمام مظاهر تمدن كه به موقع به كار آيند،مجهز كند.كادر رهبري بايد عواملي چون روزنامه نگاران،وكلاي مدافع ورزيده،سياستمداران كار كشته،مديران برجسته و خلاصه افرادي كه در مدارس ويژه ازتعليم و تربيتي عالي برخوردار بودهاند،در اختيار داشته باشد.چنين افراديبايد با ساخت اجتماعي جوامع(جامعه شناسي)،انسان شناسي و همه زبانهايي كه با الفباي سياست ساخته شدهاند،آشنا باشند.
وانگهي اين افرادبايد با تمام مسائل حساس جامعه اي كه در آن نقشه ايي بازي ميكنند،آشناگردند.منظور از مسائل حساس،تمايلات، علايق،نارسايي ها و نقاط ضعف مردم غير يهودي و نيز شرايط محيط زندگي آنها است.
نيازي به گفتن نيست كه معاونان و مشاوران كادر رهبري از ميان غير يهوديان انتخاب نخواهند شد.غيريهوديان كه عادت دارند رئيس و مدير بشوند،خود را در مسائل مربوط بهمديريت به زحمت نمياندازند و هدف را از وسيله تميز نميدهند و معمولا نامه ها را بدون آن كه بخوانند امضاء ميكنند و پست،مقام رياست و مديريت رايا به منظور گرفتن دست مزد احراز ميكنند يا به خاطر ارضاء جاه طلبي هايشان.
دولت ما تمام اقتصاددانان جهان را به خدمت خود در ميآورد.به علاوه آموزش اصول و مباني اقتصاد به يهوديان،نشانگر اهميتي است كه ما براي علم اقتصاد قائليم.دولت ما از مشورت بانكداران،صاحبان صنايع،سرمايهداران و
ميليونرها برخوردار خواهد بود و همه چيز به زبان ارقام و اعداد بيان خواهدشد.
تا زماني كه نتوانيم مشاغل دولتي را به برادران يهوديمان بسپاريم،ناگزيريم افرادي را از ميان غير يهوديان براي تصدي مشاغل دولتي انتخاب كنيم.البته اينافراد را زير نظر ميگيريم و آنها را كاملا از مردم جدا نگه ميداريم،چنانچه اين افراد از اجراي دستورات ما سرپيچي كنند،به مجازات هاي سنگين و احتمالا اعدام محكوم خواهند شد.غرض از اعمال چنين سختگيري هايي آن است كه اين افراد تا آخرين قطره خونشان از منافع ما دفاع كنند.
ادامه دارد….
امضا كنندگان:نمايندگان عالي رتبه يهود
منبع :
1- نام كتاب : پروتكل دانشوران يهود، مولف :عجاج نویهض ،مترجم : حمید رضا شیخی . انتشارات آستان قدس رضوی.چاپ چهارم ،1386. 796ص.
2- نام كتاب : پروتكل دانشوران يهود، انتشارات : ناظرين، سال نشر : 1382، نوبت چاپ : 1، محل نشر : قم ، 148ص.
.
با سلام
مقام معظم رهبری هرگز توصیه به خواندن این کتاب را نداشتهاند.
همهی فرمایش ایشان اشاره به موضوعی (در خصوص تعمد غرب در نگاه جنسی به زن) است که در آن شاهدی از برنامه ریزی پشت پرده صهیونیستها را از این کتاب میآورند و همانجا هم قول قابل اطمینان نبودن این سند را مطرح میکنند:
بیانات معظم له در سومین نشست اندیشههای راهبردی (14 دی 90):
“بزرگترین ضربه و اهانت به کرامت زن را همین سیاست غربی دارد انجام میدهد. همین فمینیستهای افراطی هم – که خب، لایههای متعددی دارند – من حیث لایشعر دارند به زن ضربه میزنند. حالا من حیث لایشعر که میگوئیم، نگاه خوشبینانه است – یعنی اینهائی که دستاندرکارند، ظاهراً نمیفهمند چه کار دارند میکنند – احتمال دارد سیاستگذارانی، برنامهریزانی در پشت صحنه هستند که آنها میفهمند دارند چه کار میکنند؛ کمااینکه این احتمال در همان پروتکلهای صهیونیسم کاملاً پیشبینی شده. یعنی ضایع کردن جنس زن و او را مظهری برای استفادهی شهوانی مرد قراردادن، در مواد آن پروتکلها هست. حالا ممکن است کسی در اعتبار و صحت سند آن پروتکل خدشه کند، لیکن وقتی آدم دستگاه صهیونیسم و شبکهی تبلیغاتی صهیونیسم را ملاحظه میکند، میبیند عملاً همین کار را میکنند؛ حالا اگر هم برایشان واجب نشده، به نحو مستحب دارند انجام میدهند؛ ملتزمند این کار را بکنند، و دارند میکنند. زن را ضایع میکنند.”
متاسفانه گوشه و کنار اینترنت و شبکه های اجتماعی مدام تبلیغ میشود که ایشان گفتهاند این کتاب را بخوانید.