سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / مقام معظم رهبری «ایده الله تعالی»: کتاب پروتکل های دانشوران صهیون را بخوانید

مقام معظم رهبری «ایده الله تعالی»: کتاب پروتکل های دانشوران صهیون را بخوانید

پروتكل‏هاي دانشوران صهيون براي سلطه صهیونیزم برجهان (یک تا هشت)

رهبر معظم انقلاب: از خواندن کتاب "پروتکل های دانشوران صهی

پروتكل‏هاي دانشوران صهيون براي تحقق سلطه جهاني صهیونیزم

مقام معظم رهبری « مد ظله العالی»:

کتاب پروتکل های دانشوران صهیون را بخوانید و از خواندن آن غفلت نکنید ، بخوانید و هر جا رسیدید در بسیج روشنگری کنید … .جالب اینجاست که دانشوران در پروتکل ها به دشمنی دیرینه با بشریت اعتراف می کنند .یک ملت باید دشمن را بشناسد ، نقشه دشمن را بداند ، خود را مجهز کند در مقابل دشمن .  دردیدار نخبگان بسیجی با ایشان در شهریور سال 1384 »

درباره پروتكل‏هاي دانشوران ارشد يهود كه متن آن از نظرتان‏ مي‏گذرد،توضيحات زير ضروري است:

1-واژه«پروتكل»معاني مختلفي دارد از جمله:پيش نويس قرارداد،معاهده و يا سند رسمي كه بين دو يا چند دولت امضاء  مي‏شود؛اما در اين جا به ‏مفهوم تصميمات و فرمول‏هايي است كه از سوي جمعي از متفكران،استراتژيست‏ها و خاخام‏هاي يهودي به منظور تسخير عالم طراحي شده است.به نوشته محقق برجسته و مبارز فلسطيني،عويج نويهض،«پروتكل‏ها،برنامه ‏اي است كه سرمايه داران و اقتصاددانان‏[و متفكران و علماي‏]يهود براي‏ ويران كردن بناي مسيحيت،قلمرو پاپ و دست آخر اسلام،آن را تنظيم‏ كرده ‏اند.

يهوديان صهيونيست معتقدند كه بعد از اين ويراني كه به گفته اصحاب‏ پروتكلها طي صد سال انجام خواهد شد،آنها بر جهان استيلا خواهند يافت و سلطنتي يهودي-داوودي برقرار خواهند كرد كه با تدابير و امكانات خود به‏ يهوديان با آن كه اقليتي ناچيز هستند،امكان خواهد داد تا بر تمام جهان‏ مستبدانه حكومت كنند و هيچ ديني،نه مسيحيت و نه اسلام،در كنار آيين‏ يهودي-داوودي،باقي نخواهد ماند».

2-متن پروتكل‏ها به منظور قرائت در چند جلسه كنفرانس براي بحث و تصميم‏گيري و تاييد نهايي،آماده شده بود كه پليس مخفي تزار روس به كنفرانس‏ مزبور كه به رياست تئودر هرتزل در شهر بال روسيه برگزار شده بود(سال 1897ميلادي)هجوم آورد و اوراق آنها را به تاراج برد.

3-پروتكل‏ها در سال 1905 ميلادي توسط نويسنده‏اي روسي به نام سرگئي‏ نيلوس(از روحانيون و علماي مسيحي)از زبان عبري‏[و يا فرانسوي‏]به زبان‏ روسي ترجمه شد و در سال 1906 م وارد كتابخانه بريتيش ميوزيوم لندن شد.

4-ويكتور مارسدن،روزنامه نگار بريتانيايي كه همزمان با انقلاب بلشويكي‏ براي روزنامه انگليسي مورنينگ پست در روسيه كار مي‏كرد،اين پروتكل‏ها را در سال 1917 م به زبان انگليسي ترجمه كرد.

5-هنري فورد(بنيان‏گذار شركت اتومبيل سازي فورد آمريكا)پروتكل‏ها را در سال 1920 م به صورت سلسله مقالاتي در روزنامه‏اي كه به خود او تعلق‏ داشت،به چاپ رساند.هدف او اين بود كه ملت آمريكا را از خطر شكل‏گيري‏ امپراتوري يهود در اين كشور آگاه سازد.فورد،پروتكل‏هاي دانشوران صهيون را برنامه اصلي يهود براي تسلط بر جهان مي‏دانست و هشدار داد كه يهود به‏ حكومت آمريكا اكتفا نكرده و در صدد برپايي حكومت جهاني است.

هنري فورد در گفت‏وگويي كه در روز هفدهم فوريه 1921 م در«نيويورك‏ ورلد»به چاپ رسيد،دعوي خود را عليه«پروتكل‏های صهيون»چنين بيان كرد:

«تنها نكته ‏اي كه علاقه‏ مندم درباره پروتكل‏ ها بگويم اين است كه:آنها با آنچه در حال وقوع است،تطبيق مي‏كنند.از طرح پروتكل ها شانزده سال مي‏گذرد و آنها تاكنون با شرايط جهاني منطبق بوده‏ اند».

فورد،هنگامي اين نكته را بيان داشت كه رهبران يهود و مطبوعات يهودي در آمريكا عليه او جنجال به پا كرده و فرياد اعتراض سر داده بودند.هنري فورد س از تحمل فشار و مشقت،كه تنها يهوديت سازمان يافته از عهده طراحي و اعمال آن بر مي‏آيد،بالاخره ناچار شد در سي‏ام ژوئن سال 1927 م در نامه‏اي‏ خطاب به«لوييس مارشال»،رهبر وقت«انجمن يهوديان آمريكا»،رسما از يهود عذر خواهي كند.البته فورد در عذر خواهي خود و نه پس از آن،هيچ‏گاه صدق‏ پروتكل‏ها و تحليل‏هاي منتشره پيرامون آنها را تكذيب نكرد.

6-از پروتكل‏ها تاكنون چند ترجمه فارسي صورت گرفته است.آنچه در اين‏ كتاب به چاپ رسيده است،برگرفته از ترجمه آقاي«بهرام محسن پور»است كه‏ در ماهنامه«صبح»شماره هشتاد و هشت،دي ماه 1377 ه.ش به چاپ رسيد.

7-مفاد بعضي از مواد پروتكل‏ ها ظاهرا متناقض به نظر مي‏رسند.في المثل‏ جايي توصيه به ترويج تئوري«آزادي خواهي»مي‏شود و در جاي ديگر گفته‏ مي‏شود كه با قدرت،با هرگونه«آزادي»مخالفت خواهيم كرد.در اين مورد بايد توجه داشت كه اين دستور العمل‏ها به دو دسته تقسيم مي‏شوند.

يك دسته‏ مربوط به طرح‏ها و برنامه‏ هايي است كه يهود،قبل از برپايي حكومت جهاني‏ خود براي نابودي كشورها و دولت‏ها به اجرا در مي‏آورد و دسته ديگر مربوط به‏ برنامه‏ هايي است كه بعد از استقرار حكومت جهاني يهود،قرار است به اجرا در آيند.

بنابراين آن جا كه سخن از ترويج«آزادي خواهي»و يا«آزادي مطبوعات» است،مربوط به برنامه‏اي است كه از رهگذر آن،كشورها،دولت ها و ملت‏ها را دچار ترس و از هم پاشيدگي مي‏كند؛اما آن‏جا كه سخن از مبارزه با«آزادي» است،مربوط به زماني است كه حكومت جهاني يهود بر پا شده و براي استقرار و صلابت خود،هرگونه صداي مخالفي را خفه مي‏كند.

8-نمي‏توان نتيجه گرفت كه آحاد يهوديان دنيا با آنچه در پروتكل‏ها ذكر شده‏ است،موافقت و همسويي دارند.اي بسا يهودياني كه خود تحت ستم و استثمار سرمايه‏ داران بزرگ يهودي و خاخام‏ هاي همسو با اين سرمايه ‏داران،باشند يا از سر ناآگاهي و فريب،آلت فعل آنان شده باشند كه ضروري است اين دسته از يهوديان نيز نسبت به خطر يهوديت پيوند خورده با صهيونيزم،هشيار و بيدار شوند.

9-براي كسب اطلاعات بيشتر پيرامون«پروتكل‏هاي يهود»،خوانندگان‏ علاقه‏مند را به دو كتاب ارزشمند زير،ارجاع مي‏دهيم:

-پژوهه صهيونيّت(مجموعه مقالات)،به كوشش محمد احمدي،ناشر: مؤسسه فرهنگي ضياء انديشه،صندوق پستي 544-1415.

پروتكل‏هاي دانشوران صهيون،نوشته عجاج نويهض،ترجمه حميد رضا شيخي،ناشر:آستان قدس رضوي.

 پروتكل شماره 1

مي‏خواهيم فارغ از هرگونه لفاظي و عبارت‏پردازي و تنها از طريق مقايسه واستنتاج،حقايق محيط اطراف‏مان را مورد بررسي و مداقه قرار دهيم.

مي‏خواهيم سيستمي را كه ما در آن زندگي مي‏كنيم از دو نقطه نظر؛يعني ازنظر يهودي‏ها(صهيونيست‏ها)و از نظر غير يهودي‏ها(غير صهيونيست‏ها) مورد ارزيابي قرار دهيم.

شمار انسان‏هايي كه داراي غرايز بد و شيطاني هستند،بر شمار كساني كه ‏داراي غرايز خوب هستند،پيشي مي‏گيرد.از اين رو،براي آن كه بتوان بر انسان‏هاحكومت كرد،بايد به اعمال زور،خشونت و ترور،توسل جست.

هر انساني‏ مي‏خواهد ديكتاتور بشود،زور بگويد و اگر بتواند،رفاه و خوشبختي مردم رافداي خواسته ‏ها و آمال خود گرداند.

اما چه عواملي اين جانور درنده را كه اسمش را انسان گذاشته‏اند،از خشونت ‏باز مي‏دارد؟

از زماني كه حيات اجتماعي آدميان آغاز گشت،فشارها،رفتارهاي ظالمانه وحيوان صفتان ه‏اي از سوي فرمانروايان باعث شد كه توده‏ هاي مردم،تحت سلطه ‏درآيند و مطيع فرمانروايان خود شوند.آن گاه با وضع قوانيني كه در واقع همان‏ چهره تغيير يافته زور و تهديد هستند،آدميان به زير سلطه در آمدند و من دراين جا مي‏خواهم بگويم كه طبق قانون طبيعت،«حق»؛يعني،اعمال زور و فشار.

آزادي سياسي تنها يك نظريه است نه يك واقعيت.لذا آدمي بايد بداند كه‏ چگونه از واژه آزادي سياسي براي فريب توده‏ها استفاده كند و سپس آن را براي‏ درهم شكستن قدرت حزب حاكم به كار گيرد.البته اگر حزب حاكم قبلا خود از چنين شيوه‏ اي براي دست‏يابي به قدرت استفاده كرده باشد،بهتر مي‏توان همين‏ شيوه را در مورد او به كار برد.

به كمك واژه به اصطلاح«آزادي»،مي‏توان‏ پايه‏ هاي حزب حاكم را سست و لرزان ساخت و بي ‏اعتباري‏ اش را به توده مردم‏ نشان داد.از آن جا كه توده ناآگاه نمي‏تواند حتي يك روز هم بدون راهنما و رهبر،هدف‏ هايشان را خود راهبري نمايد،از اين رو به آساني رهبري حزب جديد رامي‏پذيرد و بدين سان رژيم قديم،جاي خود را به رژيم جديد مي‏دهد.

طلا

هنگامي كه ما به قدرت رسيديم؛يعني قدرت را از چنگ فرمانرواياني كه بااستفاده از واژه آزادي بر مردم حكومت مي‏كنند،خارج ساختيم،طلا جاي‏ قدرت را خواهد گرفت.بنياد نهادن حكومت بر اساس آزادي غير ممكن است؛

زيرا كسي نمي‏تواند آزادي را در متعارف و متعادل‏ترين نوع آن به كار گيرد.اگرصرفا براي مدت كوتاهي مردم را در اداره امور خويش،آزاد بگذاريم تا هر كس‏ فرمانرواي خويش بشود،ديري نخواهد پاييد كه انسجام امور،از هم گسيخته‏ مي‏شود و مردم دست به كشتار همديگر مي‏زنند و از دولت چيزي جز تلي‏ خاكستر به جاي نخواهد ماند.

خواه دولت‏ها در اثر ضعف داخلي متلاشي شوند و خواه در اثر چيرگي‏ دشمنان خارجي از بين بروند،سرانجام زير نفوذ ما قرار خواهند گرفت؛زيراسرمايه،به مثابه ريسمان محكمي در دست ما.دولت‏ هايي كه به اين ريسمان‏ محكم چنگ نمي‏زنند،سقوط شان حتمي خواهد بود.

آنهايي كه آزادمنشانه مي‏انديشند،ممكن است به سياستي كه ما در بالاخطوط اصلي آن را ترسيم كرديم،ايراد بگيرند و آن را غير اخلاقي تلقي كنند.

ولي در پاسخ ايراد آنها،ما اين سؤال را مطرح مي‏كنيم:

اگر هر دولتي دو نوع دشمن داشته باشد و براي از بين بردن دشمن خارجي‏به او اجازه داده شود كه براي نابودي دشمن از هر روشي استفاده كند؛مثلادشمن را غافل‏گير كرده و شبانه به اردوگاه او بزند و او را درهم بكوبد،آن‏گاه اين‏ عمل را روش غير اخلاقي مي‏ناميد؟

به همين قياس نابودي دولت‏ هاي حاضر به ‏دست ما كه مخرب رفاه عمومي هستند،عملي غير اخلاقي تلقي مي‏شود؟

آيا آدم معقولي پيدا مي‏شود كه فكر كند مي‏توان از طريق بحث و استدلال بامردم عامي كه قدرت استدلالشان سطحي است،كنار آمد؟

كنار آمدن با توده‏مردم فقط با دست گذاشتن روي عواطف و اعتقادات آنها مقدور و ممكن است.

اگر بخواهيم با اين دسته از مردم كه فهم سياسي ندارند،از طريق استدلال وبحث كنار بياييم،جز آن كه تخم هرج و مرج را بپاشيم،كار ديگري نمي‏تواني م‏بكنيم.

ميان سياست و اخلاق،هيچ گونه وجه اشتراكي نيست.فرمانروايي كه متكي‏به اخلاق باشد،نمي‏تواند سياستمداري كار كشته و ماهر از آب درآيد و نتيجتاپايه ‏هاي قدرت سياسي او متزلزل خواهد گشت.آنهايي كه مي‏خواهند گام دروادي سياست بگذارند،بايد هم نيرنگ باز باشند و هم بتوانند ديگران را متقاعدكنند.

صفاتي چون درستكاري و راستگويي،خطري بزرگ براي سياست به ‏شمار مي‏روند؛زيرا چنين صفاتي شديدتر از هر دشمني،فرمانروا را از اريكه‏ حكمراني به زير مي‏كشند.البته فرمانروايان جوامع غير صهيونيست بايد چنين‏ صفاتي را دارا باشند تا هر چه زودتر از پاي درآيند و تسليم ما شوند؛ولي در نظام‏ سياسي جوامع صهيونيستي،قيودات اخلاقي نبايد وجود داشته باشد.

 حق،يعني زور

به اعتقاد ما حق،يعني اعمال زور.واژه حق واژه‏اي ذهني است كه به هيچ‏وجه جنبه عينيت به خود نمي‏گيرد.در نظام سياسي ما حق اين چنين تعبيرمي‏شود:هر آنچه را كه مي‏خواهم به من بده؛زيرا من از تو قوي‏ترم.نيازي نيست‏كه ثابت كنم حق از آن كيست.

حق از كجا شروع مي‏شود و به كجا ختم مي‏شود؟

در هر دولتي كه قدرت به طور نامطلوبي سازمان يافته باشد،قوانين ومقررات،اعتبارشان را از دست داده،دست خوش طوفان حوادث مي‏شوند و سرانجام ليبراليسم پديد مي‏آيد.طبق قانون حكومت اقويا،بايد تمام مقررات و قوانين را متلاشي سازيم و براي آنهايي كه داوطلبانه از ليبراليسم دست‏ كشيده ‏اند و تسليم ما شده ‏اند،منجي شويم.

در شرايط كنوني كه تمام قدرت‏هاي جهان داراي پايه‏ هاي لرزاني هستند،قدرت سياسي ما داراي پايه‏ هاي استواري است؛زيرا وجود آن محسوس‏ نيست.زماني قدرت ما تجلي خواهد كرد كه هيچ گونه خطري آن را تهديد نكند.

قدرت‏هاي سياسي جهان به سبب اعمال ليبراليسم،دچار مشكلات‏ شديدي هستند.وظيفه ما اين است كه فارغ از اين گونه مشكلات،به فكرپ ي‏ريزي حكومت آينده خود باشيم.ما بايد در طرح‏ هاي خود بيشتر به ‏ضروريات فكر كنيم تا به اخلاقيات و بيشتر به هدف‏ها توجه داشته باشيم تا به ‏وسيله‏ ها.

اكنون طرحي در پيش روي داريم كه خطوط اصلي سياست آينده‏مان رامي‏خواهيم از متن آن استخراج كنيم.اين طرح به ذكر عواملي كه حاصل چندقرن انديشه و كار آدمي را به هدف داده ‏اند،مي‏پردازد.از اين رو نمي‏توانيم نقش ‏اين عوامل را ناديده بگيريم.

براي آن كه سياستمان عملكرد رضايت بخشي داشته باشد،نخست بايدتوده مردم را بشناسيم و به سستي انديشه،عدم درك و عدم توجه آنها به رفاه ‏خويش پي ببريم.بايد بدانيم كه قدرت توده مردم،قدرتي نامعقول است.كسي‏ كه از احوال توده مردم اطلاعي ندارد،نمي‏تواند آنها را اداره كند و نيز كسي كه ‏دانش سياسي نداشته باشد،حتي اگر خيلي هم تيز هوش باشد،نمي‏تواند توده ‏ناآگاه را رهبري كند و سرانجام جامعه را به پرتگاه سقوط سوق مي‏دهد.

تنها كساني كه از همان اوان خردسالي براي رهبري تربيت مي‏شوند،مي‏توانند به مفهوم كلماتي كه از الفباي سياست تشكيل شده‏ اند،پي ببرند.

اگر افرادي را كه از دانش سياسي بهره ندارند،بر سر كار آورديم،ديري‏ نمي‏پايد كه در اثر اختلاف ميان احزاب،قدرت را از دست داده،سقوط مي‏كنند.آيا مي‏توان اداره امور يك جامعه را به افرادي كه صرفا به منافع خودتوجه دارند و هنگام رسيدگي به امور،به منافع خويش فكر مي‏كنند،محول كرد؟

آيا اين گونه افراد مي‏توانند از خود در برابر دشمن دفاع كنند؟اگر تصور كنيم كه‏در ميان توده مردم كساني يافت مي‏شوند كه توانايي اداره امور جامعه را دارند،در آن صورت هماهنگي امور سياسي را بر هم زده ‏ايم و اجراي برنامه ‏ها را دشوارساخته ‏ايم.

ما ستمگريم‏

تنها به ياري يك فرمانرواي مستبد و سخت‏گير مي‏توانيم طرح‏ هايي را كه درپيش داريم به مرحله اجرا درآوريم و ميان دستگاه‏هاي مختلف دولت كه به مثابه‏ يك ماشين عمل مي‏كند،نوعي هماهنگي برقرار كنيم.لذا مي‏توان چنين نتيجه‏گرفت كه مناسب‏ترين نوع حكومت براي يك كشور،حكومتي است كه در آن‏قدرت به يك نفر تفويض بشود.بدون وجود يك حكومت مطلقه مستبد،تمدن‏ نمي‏تواند به حيات خود ادامه دهد و اين تمدن تنها به وسيله رهبران و نخبه‏هابارور مي‏شود و نه به وسيله توده‏ هاي ناآگاه.توده‏اي از مردم وحشي هستند و توحش خود را در هر موقعيتي نشان مي‏دهند.

هنگامي كه توده‏ ها،آزادي به دست آورند،آزادي به صورت هرج و مرج كه‏ خود اوج توحش است جلوه ‏گر مي‏شود.

اعتياد به الكل و افراط در نوشيدن نوشابه‏ هاي سكرآور،مشكلي است كه‏ پس از اعطاي آزادي در ميان غير يهودي‏ها رواج پيدا مي‏كند.بر ما يهودي‏ ها لازم است كه در چنين مسيري گام بر نداريم.مردم غير يهودي از همان آغازجواني به وسيله عوامل ما بي بند و بار و بدون اخلاق بار مي‏آيند.عوامل ما عبارتند از؛معلمان سرخانه،خدمتكاران،منشي ‏ها و زناني كه در خانه‏ هاي‏ ثروتمندان بچه‏ داري مي‏كنند.

به كمك زنان يهودي مردان غير يهودي را درعشرتكده ‏ها و محل ‏هاي عياشي به فساد اخلاقي مي ‏كشانيم و آنها را از جاده‏ عفت و پاك‏دامني منحرف مي‏سازيم.

من اين جامعه را كه به دست زن‏ها به ‏فساد كشانده مي‏شود،جامعه زنان نام مي‏نهم؛زيرا در فساد و تجمل پرستي‏ دنباله رو ديگرانند.

دولت ما به جاي آن كه ترس از جنگ را در مردم ايجاد كند،از طريق ‏اعدام هاي ظاهرا قانوني،مخالفان را از سر راه بر مي‏دارد و با ايجاد چنين ترسي‏ خود به خود مردم را وادار به تسليم مي‏كند؛زيرا بي‏رحمي و سنگ‏دلي درمجازات،موجب ثبوت و استحكام دولت است.به نام انجام وظيفه و با اعمال‏ مجازات‏هاي شديد و بي‏ رحمانه مي‏توانيم دولت‏ها را وادار كنيم كه بدون قيد وشرط تسليم ما شوند.

منطق ما زورگويي و متقاعد كردن است.در مسائل سياسي،تنها زور است كه‏خواري را رواج دهيم.اگر چپاول كردن اموال مردم منجر به تسليم شدن آنها دربرابر حكومت بشود،نبايد در انجام اين كار ترديدي به خود راه دهيم.

ما به آزادي خاتمه مي‏دهيم‏

اگر به تاريخ گذشته نگاهي بيفكنيم،در مي‏يابيم كه ما نخستين قومي بوديم‏كه نداي آزادي،برابري و برادري را سر داديم.اين كلمات بعدها به وسيله مردم‏ غير يهودي،احمقانه و طوطي‏ وار تكرار شدند و ناآگاهانه خود را گرفتار ساختند و آزادي را كه در برابر فشارهاي توده ناآگاه چون سد محكمي بود،از بين بردند.

خردمندان غير يهودي نمي‏توانند خود را از مطلق گرايي و ذهنيت و عالم تجردبيرون آورند و واقعيات را مورد قبول قرار دهند.آنها هيچ گاه متوجه تضاد موجود ميان آنچه مي‏گويند و آنچه عمل مي‏كنند،نمي‏شوند.آنها متوجه نمي‏شوند كه ‏افراد،داراي استعدادها،قابليت‏ها و شخصيت‏هاي متفاوتي هستند.آنها باورنمي‏دارند كه توده مردم كور و ناآگاه است.آنان باور نمي‏دارند،كسي كه از ميان‏توده مردم برخيزد،نمي‏تواند رهبر بشود.آنها نمي‏ پذيرند كه استعداد رهبري درميان يك تبار از پدر به فرزند منتقل مي‏شود.آنان با ناديده گرفتن چنين حقايقي‏ بر خلاف موازين طبيعت گام برداشتند و ما مي‏بينيم كه مسئله ارثي بودن ‏رهبري،به دست فراموشي سپرده شده و همين امر هم باعث شده است كه ماروز به روز به موفقيت نزديك‏تر شويم.

اشاعه كلماتي چون آزادي،برابري و برادري در چهار گوشه دنيا به ما نسبت‏داده مي‏شود.ما بايد از عوامل خودمان كه ناآگاهانه پرچم ما را با شور و شوق‏فراوان برافراشته‏اند،سپاسگزار باشيم.

مي‏دانيم كه كلمات مذكور در طول تاريخ،همچون آفت،رفاه،صلح،آرامش،همكاري و اساس حكومت غير يهوديان را نابود كرده‏اند.البته بعدا يادآورخواهيم شد كه عوامل دست نشانده ما چگونه به پيروزي نهايي كمك خواهندكرد يا اين امكان را مي‏دهند كه ورق برنده به دست ما بيفتد.

معناي اين كلام آن است كه در آينده خواهيم توانست هر نوع امتيازي را ازجمله آريستوكراسي(اشرافيت و سرمايه ‏داري)جوامع غير يهودي را كه چون‏سدّي در برابر پيروزي‏مان قرار دارد،نابود كنيم و بر خرابه‏ هاي آريستوكراسي‏ غير يهود،آريستوكراسي خود را كه مبتني بر ثروت و رهبري افراد تحصيل كرده‏ است،بنا نهيم.باز يادآور مي‏شويم كه دانش و ثروت،دو شرط اساسي،براي‏ تشكيل اين آريستوكراسي هستند.ثروت را در اختيار داريم و دانش رهبري را حكماي پيشين برايمان فراهم آورده ‏اند.

اگر در ارتباط با ديگران،دست روي حساس‏ترين عصب ذهن آدميان‏ بگذاريم،خيلي زود به پيروزي خواهيم رسيد و اين اعصاب حساس ذهن‏ آدمي،عبارتند از؛زراندوزي،مال پرستي و تنوع طلبي در ارضاء نيازهاي مادي.

هر يك از اين خواسته‏ ها به تنهايي مي‏تواند آدمي را تسليم ما بكند.

مجرد و ذهني بودن مسئله آزادي،به ما كمك مي‏كند كه به توده‏ هاي مردم درسراسر دنيا بفهمانيم كه دولت‏هايشان فقط ناظر خرج ثروت‏هاي مردم هستند و مي‏توان دولت‏ ها را مانند دستكش‏ هاي كهنه زود به زود عوض كرد.

از آن جا كه تغيير دادن رهبري‏ هاي ممالك جهان،مقدور و ميسر مي‏باشد و ازآن جا كه مي‏توانيم نقش بسيار مهمي در اين گونه تغيير و تحولات داشته باشيم،از اين رو برايمان آسان خواهد بود كه اختيار انتصاب و انتخاب رهبران جهان را به دست گيريم.

پروتكل شماره 2

تا آن جا كه مقدور باشد،بايد از بروز جنگي كه به سود ناحيه ‏اي خاص منجرشود،جلوگيري كنيم.آن گاه جنگ را به صحنه اقتصاد مي‏ كشانيم تا طرفين‏ متخاصم به خوبي تسلط همه جانبه ما را دريافته و تسليم عوامل بين المللي ماشوند.

حقوقي به نام بين الملل وضع خواهيم كرد كه جايگزين حقوق ملي‏ كشورها شده و ناظر بر روابط بين ملل باشد،همان گونه كه قوانين حقوقي يك‏ كشور،بر روابط افراد آن كشور نظارت دارد.

اطاعت بي چون و چرا از مهم‏ترين شرايطي است كه ما براي انتخاب مديران‏در نظر مي‏گيريم و هيچ ضرورتي ندارد كه آنها در زمينه مديريت تحصيلات واطلاعاتي داشته باشند.اين گونه مديران،همچون مهره شطرنج در دست‏مشاوران و متخصصاني خواهند بود كه ما از كودكي آنها را براي اداره امور جهان‏تربيت خواهيم كرد.

همان طوري كه نيك مي‏دانيد،اين گونه مشاوران را طوري تربيت مي‏كنيم كه‏براي احراز مقام‏هايي كه به آنها محول مي‏شود،واجد شرايط باشند.به علاوه‏آنها را در زمينه امور سياسي،تاريخ و تحليل وقايع،آموزش مي‏دهيم.مي‏دانيم‏

كه غير يهودي‏ها طوري تربيت شده‏اند كه نمي‏توانند وقايع تاريخي و مشاهدات‏خود را بدون پيش داوري تحليل كرده و از اين تحليل‏ها نتيجه عملي بگيرند ويافته‏ها را،راهنماي عمل خويش قرار دهند.بنابراين،ضرورتي ندارد كه ما به‏آنها اهميت بدهيم.بگذار كه سرگرم شوند و عمري را در آرزو و اميد به سر ببرندو به خاطرات گذشته خويش دل خوش نمايند.بگذار خود را با اصولي كه ما به‏نام علم(تئوري)به آنها ديكته كرده ‏ايم،سرگرم كنند.با توجه به اين هدف ما به‏ ياري مطبوعات(رسانه‏ هاي گروهي)،اعتماد غير يهودي‏ها را به صحت اين‏ تئوري‏ها جلب مي‏كنيم.روشن فكران غير يهودي،علوم را به طور مجزا از هم‏ مورد تحقيق قرار مي‏دهند و بي آن كه خود متوجه باشند،اطلاعات فراوان ونتايج گران‏بهايي را فراهم مي‏ آورند؛ولي آنها را در متن عمل پياده نمي‏كنند.اماعوامل ما اطلاعات به دست آمده از اين گونه تحقيقات را با هم تلفيق و تركيب‏ كرده تا به يك كل دست يابند و فكر خود را در جهت خواست‏ه اي ما پرورش‏ دهند.

تعليم و تربيت ويرانگر

فكر نكنيد آنچه كه در بالا گفته شد تنها يك حرف است.دقت كنيد كه ماچگونه موفق شديم داروينيسم،ماركسيسم و نيچه‏ايسم را بال و پر بدهيم.

يهوديان بايد به سادگي به اهميت نقش ويرانگر نظريه‏ هاي بالا،روي ذهن وانديشه غير يهود پي ببرند.04ye براي آن كه در مسائل سياسي دچار لغزش و اشتباه نشويم،بايد به طرز تفكر،تمايلات و خصوصيات ملل مختلف،توجه دقيق داشته باشيم.به عبارت ديگرسيستم ما به مثابه ماشين بزرگي است كه اجزاء آن به مقياس وسيعي متناسب باخلق و خوي،آداب و رفتار مردمي كه در جهت هدف‏هايمان گام بر مي‏دارند،كار مي‏كند.از اين‏رو براي آن كه با شكست مواجه نشويم،بايد از تجربيات‏ گذشتگان استفاده كنيم.

مي‏دانيم كه ممالك جهان از مطبوعات به عنوان وسيله‏اي براي هدايت فكرمردم در جهت دلخواهشان استفاده مي‏كنند.لذا براي آن كه بتوانيم از مطبوعات‏در جهت خواسته‏ هاي خود استفاده كنيم،بايد در بين مردم نارضايي ايجاد نماييم و سپس از طريق مطبوعات نارضايي‏ ها را منعكس سازيم.

مي‏دانيم كه آزادي بيان،تنها از طريق آزادي عمل تضمين مي‏شود؛اما مردم‏غير يهودي نمي‏دانند چگونه از مطبوعات استفاده كنند.خوشبختانه اين وسيله‏ به دست ما افتاده است و ما مي‏توانيم از طريق مطبوعات،اعمال نفوذ كنيم.

جاي بسي خوش‏بختي است كه ما علاوه بر مطبوعات،طلا را هم در اختيارداريم؛ولي بايد يادآور شد كه ما اين دو عامل را،با از خود گذشتگي فراوان و ازميان اقيانوسي از خون و اشك به دست آورده‏ ايم و براي دست‏يابي به آنهاقربانيان فراواني داده ‏ايم،البته هر قرباني‏ اي كه ما مي‏دهيم،از نظر خداوند با هزارقرباني غير يهودي برابر است.

 پروتكل شماره 3

مي‏خواهم اعلام كنم كه تا رسيدن به هدف‏هايمان،فاصله چنداني نداريم.

اگر چند قدمي را كه در پيش داريم طي كنيم،سر و دم ماري كه سمبل قوم ماست‏به هم وصل خواهد شد و حلقه‏اي كامل به وجود مي‏آيد.معناي كامل شدن‏حلقه آن است كه تمام كشورهاي اروپايي درون اين حلقه محصور خواهند شد وتحت نفوذ ما قرار خواهند گرفت.

موازين قانوني كشورهاي جهان به زودي در هم خواهند شكست؛زيرا ما از همان آغاز تأسيس آنها را با نوعي عدم تعادل ايجاد كرده ‏ايم و آن‏ها به سبب‏ همين عدم تعادل،شروع به نوسان مي‏كنند و سرانجام محوري را كه به دورش ‏مي‏چرخند فرسوده مي‏سازند.

غير يهوديان مي‏پندارند كه معيارهاي قانوني ‏شان ‏از تعادل و ثبوتي هميشگي برخوردار است؛اما نمي‏دانند كه روزي با عدم تعادل‏ موازين قانوني خود مواجه مي‏شوند.

در اين‏گونه جوامع،رهبر،چون محوري ‏است كه به وسيله درباريان احاطه شده و درباريان آن قدر بر او مي‏شورند تاسرانجام او را از پاي در آورند.به عبارت ديگر،رهبر از مردمي كه مايه قدرتش‏ هستند،فاصله مي‏گيرد و نمي‏تواند با آنهايي كه به دنبال كسب قدرت هستند،مقابله كند و در نتيجه مغلوب مي‏شود.

البته اين ما هستيم كه ميان رهبر و توده‏ مردم شكاف عميقي ايجاد كرده ‏ايم و قدرت را از هر دو سلب نموده و هر دو راچون كور و عصا از هم جدا ساخته‏ ايم.

براي آن كه قدرت طلبان جهان پس از دست‏يابي به قدرت،نتوانند از آن به‏ نحو مطلوبي استفاده كنند،ما از پيش تدابير ويژه ‏اي انديشيده ‏ايم.

نخست آن كه‏ تمايلات قدرت طلبان را از آزادي‏خواهي،معطوف و متوجه استقلال‏ طلبي‏ مي‏كنيم.

دوم آن كه احزاب گوناگون به وجود مي‏آوريم و آنها را رو در روي هم‏قرار مي‏دهيم.

سوم آن كه از به وجود آمدن قدرت‏هاي بزرگ جلوگيري مي‏كنيم ووضعي پيش مي‏آوريم كه دست‏يابي به قدرت براي هر كسي هدف بشود.

سرانجام دولت‏ها را به صورت صحنه مبارزات گلادياتوري در مي‏آوريم تا ستيزه‏ و جدال بر سر مسائل مبهم و پيچيده،همچنان ادامه يابد و بي‏ نظمي و گسيختگي،همه جهان را فرا گيرد.

سخنان بيهوده،پوچ،پوشالي و بي‏پايان به صورت نطق،مباحثه و گفت‏وگو،وقت ديوانيان و مجلس‏ نشينان و هيئت مديره‏ ها را ضايع كرده است.

روزنامه ‏نگاران خيلي بي پروا به پر و پاي مقامات اجرايي دولت‏ها پيچيده‏ اند.

مؤسسات‏ و سازمان‏ها،تيزي دشنه سوء استفاده از قدرت را روي گردن خويش احساس‏ مي‏كنند.

به زودي همه چيز در اثر يورش ديوانه ‏وار توده ‏ها منفجر و به آسمان‏ پرتاب خواهد شد.

فقر،اسلحه ماست‏

زنجيري كه انسان‏ها را به دام و تله فقر مي‏بندد،به مراتب محكم‏تر از زنجيربردگي است.به بيان ديگر،از زير يوغ بردگي مي‏توان به خوبي آزاد شد؛ولي‏رهايي از زير يوغ بينوايي و فقر،بسيار دشوار است.

ما در قانون اساسي خود،حق رفاه مادي توده‏ ها را به صورتي خيالي،اما نه به گونه ‏اي واقعي،گنجانيده ‏ايم ‏و هرگز هم به اين حق جامه عمل نمي‏پوشانيم.

اگر قرار شود كه هر فرد،حق‏گفتن هر حرفي را داشته باشد،

اگر قرار شود كه هر روزنامه نويسي،حق نوشتن ‏هر مطلبي را اعم از خوب و بد پيدا كند،

اگر هر كارگر زحمتكش و پرولتري،كه ‏دست تقدير او را به كار وابسته كرده است،از لحاظ اقتصادي خودكفا باشد

و نيزاگر بداند كه قانون اساسي منافعش را تضمين نمي‏كند،فردا براي انتخاب‏نمايندگان به پاي صندوق رأي نمي‏رود و به نمايندگان كه در واقع عوامل دست‏نشانده ما هستند،رأي نمي‏دهد.

براي آن كه چنين وضعي پيش نيايد،بسياري ازاصولي كه رفاه اقتصادي او را تضمين مي‏كنند از متن قانون حذف مي‏كنيم و درعوض فقط به او حق اعتصاب اعطا مي‏كنيم تا از اين طريق وابستگي‏اش به رفقاي‏هم مسلكش و نيز شرايطي كه كار فرمايش بر او تحميل مي‏كند،بيشتر شود.

ما از كمونيسم پشتيباني مي‏كنيم

‏نابودي آريستوكراسي بنا به راهنمايي ما و به وسيله عوامل ما صورت‏ مي‏گيرد؛ولي با نابودي آريستوكراسي داستان پايان نيافت و اين بار پول‏پرستان‏به شيوه ديگر دام خود را بر سر راه مردم پهن كردند و همان‏طور كه امروزمي‏ بينيم،پول‏پرستان يوغ استثمار خود را بر گردن كارگران نهاده و آنها راشديدا به اسارت گرفته ‏اند.

ما بر روي صحنه،نقش حامي كارگر را بازي مي‏كنيم و بدين‏سان زير شعارهمكاري،برابري و تحت شعار«اشتراك مساعي جهاني»و نيز مطابق اصول ‏فراماسونري خويش،كارگران را به صف نيروهاي جنگ‏جوي خويش؛يعني ‏سوسياليزم،آنارشيسم و كمونيزم مي‏كشانيم.

آريستوكراسي از حمايت قانون برخوردار بود و از كار و دست رنج‏زحمت كشان ارتزاق مي‏كرد.به همين لحاظ به خاطر حفظ منافعش،همواره به تغذيه و سلامت كارگران توجه خاص داشت و مي‏خواست كه كارگر،سالم ونيرومند باشد تا بهتر و بيشتر از او بهره ‏كشي كند؛اما موضع ما درست مخالف‏ اين نظريه است.ما به مرگ و مير و كشتار غير يهوديان فكر مي‏كنيم.به عبارت‏ ديگر،قدرت ما،در گرو كاهش مستمر مواد غذايي و ضعف جسمي كارگرمي‏باشد؛زيرا از اين طريق مي‏توانيم كارگر را به اسارت خود در آوريم تا او را دراختيار داشته باشيم و نتواند عليه خواست‏ه اي ما اقدام بكند.

تسلطي كه از طريق ايجاد گرسنگي بر كارگران به دست مي‏آيد،به مراتب‏ مطمئن ‏تر از تسلطي است كه آريستوكراسي به مدد قانون و شاه كسب كرده بود.

در ميان توده مردم،حسد،نفرت و زياده‏خواهي ايجاد مي‏كنيم تا از خشم مردم‏استفاده كرده و همه موانعي را كه بر سر راهمان قرار دارند با دست‏هاي آنهاريشه‏كن سازيم.

هنگامي كه زمان موعود فرا رسيد و منجي عالم بشريت بر اريكه سلطنت‏ جلوس كرد و تاج شاهي بر سر نهاد، با دست‏ه اي توده مردم،همه موانعي را كه‏ بر سر راه حكومت جهان‏گيرش قرار دارند،بر مي‏داريم.

غير يهوديان عادت به فكر كردن را از دست داده ‏اند،مگر آن كه متخصصان‏ ما به آنها آگاهي بدهند.

بنابراين آنها قدرت تشخيص و درك برنامه‏ه ايي كه مابراي رسيدن به حكومت جهاني در پيش داريم،ندارند،از اين رو بر ماست كه درمدارس دولتي،اطلاعات و دانش ‏هاي پاي ه‏اي،چون تشريح خصوصيات روحي‏(روانشناسي)و حيات اجتماعي(جامعه شناسي)به آنان بياموزيم و به مدداين گونه اطلاعات به آنها بقبولانيم كه افراد از لحاظ قابليت‏ها و استعدادهايكسان نيستند و از لحاظ سليقه ‏ها و هدف‏هاي زندگي با هم اختلاف دارند.

پذيرفتن اصل اختلافات فردي،تقسيم كار را به تناسب استعدادها ايجاب‏ مي‏كند و وقتي كه انسان‏ها بر حسب اصل تقسيم كار طبقه ‏بندي شدند،خود به‏ خود جامعه طبقاتي بوجود مي‏آيد و بدين‏سان افراد مي‏پذيرند كه همه طبقات‏ در برابر قانون يكسان نيستند.پس از اين كه چنين اطلاعاتي به خورد آنها داديم‏ با رغبت تسليم ما مي‏شوند و هر نوع شغلي را كه به آنها دهيم،قبول مي‏كنند.

ازسوي ديگر،چنين نظام تربيتي،انسان‏ها را وا مي‏دارد كه هر نوع نوشته يا هرسخني را كوركورانه و بدون چون و چرا بپذيرند.

همچنين به سبب درك ضعيفشان ازامور،مي‏توان نفرت آنها را در هر شرايط و هر موقع كه لازم باشد برانگيخت.

يهوديان سالم خواهند ماند

وجود بحران اقتصادي،نفرت غير يهوديان را افزايش مي‏دهد و صنعت رادچار ركود مي‏سازد.در اين هنگام ما مي‏توانيم به مدد عمليات مخفيانه و نيز به‏ياري طلا كه قبلا آن را به دست آورده‏ايم،آتش بحران اقتصادي را شعله‏ورترسازيم و كارگران را در سراسر اروپا به خيابان‏ها بريزيم،توده مردم به سبب‏ ناآگاهي ‏هايشان و نيز به سبب وجود بذر حسدي كه ما در همان آغاز كودكي درذهنشان كاشته‏ ايم،آماده مي‏گردند كه خون كارفرمايان را بريزند و اموال آنها را به‏ غارت ببرند.ما در اين ميان سالم خواهيم ماند و اموالمان به يغما نخواهد رفت؛زيرا از زمان شروع حادثه به خوبي آگاهيم و مي‏توانيم به موقع براي حفظ نشان داديم كه چگونه با گذشت زمان،غير يهوديان تسليم حكومت ماخواهند شد؛زيرا به خوبي مي‏دانيم كه چه موقع بايد آزادي و آزادي خواهي رااز تمام مؤسسات ريشه كن سازيم.

هنگامي كه توده‏هاي مردم مي‏بينند كه تمام امتيازها زير عنوان آزادي به آنهااعطا مي‏شود،تصور مي‏كنند كه مي‏توانند رهبري جهان را به دست گيرند؛ولي‏به زودي خود را به راهنمايي ما نيازمند مي‏بينند و دو دستي،قدرت را در اختيار

ما مي‏گذارند و رهبري تام الاختيار امور را به دست ما مي‏سپارند.اگر انقلاب‏ فرانسه را به ياد آوريم،درمي‏يابيم كه عنوان و لقب كبير را به آن داديم،مقدمات ‏آن را فراهم كرديم و خلاصه آن كه طراحي آن را ما به عهده گرفتيم.

از ديرباز تاكنون بشر را از قيد و بندهاي فراواني رهايي بخشيده ‏ايم و درآينده نيز او را راهنما خواهيم شد تا سرانجام در برابر پادشاهي كه خون قوم‏بني اسرائيل در رگ‏هايش جريان دارد،سر تعظيم فرود آورده و به حكومتي كه‏براي جهان تدارك مي‏بينيم،تسليم شود.

در حال حاضر ما يك نيروي بين المللي شكست ناپذيريم كه از يك طرف‏ مورد حمله قرار مي‏گيريم و از طرف ديگر حمايت مي‏شويم.از ويژگي‏ها ورذالت‏ هاي مردم غير يهود،آن است كه از زورگو اطاعت مي‏كنند و نسبت به ‏مردم ضعيف،فوق العاده بدون ترحم هستند.از سويي،تحمل تضادها وبرخورد عقايد را ندارند و از سوي ديگر،حاضر مي‏شوند كه زير فشار و خشونت‏ رژيم‏هاي مستبد جان بدهند و لب به شكوه نگشايند.وجود چنين خصلت‏ هايي ‏در مردم غير يهود،مستقل بودن ما را مشخص مي‏كند.مردم غير يهودي از همه ‏ديكتاتورهاي زمانه،ستم فراوان كشيده‏ اند،ولي در عوض فقط بيست تن از اين‏ديكتاتورها را سر بريده‏اند.

به راستي مردم عامي پديده‏ هاي فوق الذكر را چگونه تعبير مي‏كنند و نظر آنهادرباره وقوع چنين پديده ‏هايي كه ظاهرا ارتباط چنداني با هم ندارند چيست؟

تعبير اين گونه پديده اين است كه ديكتاتورها از طريق عواملشان زير گوش تودهمردم،برابري،و تأمين رفاه همگان را زمزمه مي‏كنند؛ولي به مردم نمي‏گويند كه ‏وحدت تنها در سايه حكمراني يهود ممكن و ميسر است و در نتيجه امر به مردم‏ مشتبه شده،درستكار،محكوم و خيانتكار،تبرئه مي‏شود و اين وضع همچنان‏ ادامه مي‏يابد تا آن جا كه خدا بخواهد.به راستي ما بايد شكرگزار و راضي از اوضاع باشيم؛زيرا مردم هر گونه نظمي را به بي نظمي مبدل مي‏كنند كه نتيجه‏ اين اوضاع به سود ما است.

كلمه آزادي،جوامع انساني را به جنگ عليه هر گونه زور و قدرتي برمي‏ انگيزد.حتي عليه خداوند و قوانين طبيعت.از اين‏رو زماني كه ما به سلطنت‏ رسيديم،بايد واژه آزادي را از قاموس و فرهنگ زندگي حذف كنيم؛زيرا اين واژه‏ توده‏ هاي مردم را به جانوراني خونخوار مبدل مي‏كند.

اين جانوران خونخوار وقتي كه شكم‏ هايشان از خون و خونابه سير و سيراب شد،به خوابي عميق فرومي‏روند و از همه چيز بي‏ خبر مي‏شوند.در اين حالت به خوبي مي‏توان آنها را به‏ زنجير كشيد؛زيرا اگر خون نياشامند،نخواهند خوابيد و كشمكش همچنان ادامه‏ مي‏يابد.

 پروتكل شماره 4

هر جمهوري و حكومتي چند مرحله را پشت سر مي‏گذارد.در مرحله‏نخست،حكومت شكل ثابتي ندارد و به وسيله توده مردم از سويي به سوي‏ ديگر كشانده مي‏شود.در مرحله دوم،حكومت شكل عوام فريبي به خوبي‏ مي گيرد.پس از آن آنارشيسم به وجود مي‏آيد و سرانجام آنارشيسم به حكومت‏ استبدادي منجر مي‏گردد.البته ميان حكومت مطلقه‏اي كه به صورت قانوني درمي‏آيد،خود را در برابر مردم مسئول و متعهد مي‏داند و نيز خط مشي آن كاملا آشكار است و با حكومت مستبدانه ‏اي كه ناشي از هرج و مرج است،تفاوت‏ فراوان دارد.حكومت استبدادي و مطلقه ‏اي كه زاده هرج و مرج است،با وجودآشكار بودن مظاهر استبداديش،مي ‏كوشد تا چهره واقعي خود را مخفي بدارد.

اين نوع حكومت به وسيله دست‏ هاي پنهان و سازمان‏هاي مخفي اداره مي‏شود.كارگردانان اين گونه رژيم به همان اندازه كه بي ‏پروا هستند،به همان نسبت‏ هم پرده ‏پوش مي‏باشند.تغيير دادن آنها به همان اندازه كه ممكن است در سقوط رژيم مؤثر باشد،به همان نسبت هم به عوامل مخفي كمك مي‏كنند تا حكومت‏را از خطر سقوط حفظ كنند.

چه كسي مي‏تواند با يك قدرت نامحسوس درافتد و آن را واژگون سازد؟اين‏ما هستيم كه چنين قدرت نامحسوسي داريم.اگر چه فراماسونرهاي غير يهودي،كوركورانه در خدمت ما هستند و براي مقاصد ما كار مي‏كنند؛اما برنامه‏ هاي ماهمچنان براي آنها و ديگران ناشناخته و اسرارآميز باقي خواهد ماند.

ما اعتقاد به خدا را متزلزل مي‏كنيم ‏اگر آزادي بر خدا پرستي مبتني باشد،با برادري،انسان دوستي و برابري‏پيوندي داشته،براي جامعه بي‏زيان باشد،به رفاه عمومي لطمه‏ اي وارد نسازد ودر اقتصاد هم جايي براي خود پيدا كند،بر ما لازم است كه هم احترام به آزادي‏ و هم اعتقاد به خدا را در ميان مردم غير يهودي از بين ببريم و نيازهاي مادي راجايگزين اين گونه اعتقادات سازيم؛اما اگر اعتقاد به خدا موجب شود كه ما برمردم حكومت كنيم،در اين صورت بايد به تبليغ دين بپردازيم و با راهنمايي‏مردان روحاني،مردم را به تسليم وا داريم.

براي آن كه بتوانيم قدرت انديشيدن را از مردم غير صهيونيست سلب كنيم،بايد فكر آنها را متوجه صنعت و تجارت كنيم.سرگرم شدن آنها به داد و ستد وانديشيدن به منفعت،باعث مي‏شود كه دشمن مشتركشان را فراموش كنند.ازسوي ديگر،به صنعت جنبه احتكاري مي‏دهيم.بدين معني كه به بهاي صنعتي‏ شدن،بسياري از زمينه‏ ها ناديده گرفته مي‏شوند كه سرانجام به دست ما مي‏افتندو ما آنها را احتكار مي‏كنيم.

افزايش روز افزون رقابت به منظور پيش افتادن در زندگي از سويي وا بساماني‏ هاي اقتصادي از سوي ديگر،مردم را سر خورده و افسرده مي‏كند و نفرت آنها نسبت به مقام‏هاي عالي رتبه اداري،مذهبي و سياسي اوج مي‏گيرد،طلا به عنوان وسيله‏ اي براي ارضاء نيازهاي مادي مردم مورد توجه واقع‏ مي‏شود،ظرفيت مردم به مرز انفجار مي‏رسد و براي قيام آماده مي‏شوند.قيام‏مردم براي كسب ثروت است نه اشاعه خوبي‏ها؛زيرا اين قيام از نفرت منبعث‏ مي‏شود.

به بيان ديگر،نفرت طبقه محروم از طبقه ممتاز جامعه،موجب قيام‏ مي‏گردد.قشرهاي پايين جوامع غير يهودي در پي رهنمودهاي ما عليه طبقه‏ ممتاز به پا مي‏خيزند و سرانجام با حريفان‏مان؛يعني علماي غير يهودي بر سرقدرت به نبرد مي‏پردازند.

پروتكل شماره 5

در جوامعي كه فساد همه جا را فرا مي‏گيرد،جمع آوري ثروت تنها از طريق‏تقلب و نادرستي امكان‏پذير مي‏گردد،قدرت دولت رو به ضعف مي‏نهد،قيوداخلاقي تنها از طريق مجازات‏هاي سنگين ساري و جاري مي‏شوند،قوانين ومقررات،ضمانت اجرايي ندارند،مردم در برابر سرنوشت جامعه‏ شان احساس ‏مسئوليت نمي‏كنند و مقررات بين المللي نيز ناديده گرفته مي‏شوند.با اعمال چه‏ روشي و به كمك چه سيستم مديريتي،مي‏توان اين گونه جوامع را اداره كرد؟

پاسخ اين است كه سيستمي فوق العاده«متمركز»و مقتدر كه تمام‏قدرت‏هاي درون جامعه را به دست گيرد،مي‏تواند در اين مورد كار آمد باشد.

بدين معني كه تمام فعاليت‏هاي سياسي مردم را بايد زير نظر گرفت و تمام‏آزادي‏هايي را كه رژيم‏هاي غير يهودي به مردم اعطا كرده‏اند،به تدريج سلب‏كرد و زمينه‏اي را فراهم آورد كه مردم بتوانند گسيختگي ‏ها و ناهنجاري‏هاي‏ رژيم‏هاي غير يهود را دريافته و به شاهنشاهي قوم ما ايمان آورند.آنچه در بالاگفته شد،بايد انگاره،الگو و راهنماي عمل ما در تمام زمان‏ها و مكان‏ها باشد تابتوانيم به اين وسيله تمام كساني را كه چه در حرف و چه در عمل مخالف ماهستند،از سر راهمان برداريم.

ممكن است ادعا شود كه چنين انگاره و الگوهايي با پيشرفت‏هاي امروز ماسازگار نيست؛ولي كژي و نادرستي اين ادعا را نشان مي‏دهيم.

سالياني بس دراز،مردم باور مي‏داشتند كه شاهان بنا به اراده خداوند بر مردم‏استيلا يافته‏اند و در نتيجه همين تصور،بدون ترديد و دو دلي تسليم آنان‏مي‏شوند؛ولي از زماني كه ما از حقوق انسان‏ها سخن به ميان آورديم،تزلزلي در انديشه آدميان نسبت به جاوداني بودن حكومت شاهان ايجاد كرديم و تقدس ‏شاهان را در چشم مردم از بين برديم و نيز هنگامي كه اعتقاد مردم را نسبت به‏ خدا تضعيف كرديم،قدرت را از كاخ شاهان به خيابان كشيديم و آن را درمالكيت متمركز ساختيم و سپس آن را به غنيمت برديم.

جهت دادن به فكر و انديشه مردم غير يهودي به كمك سخن پردازي وتئوري‏هاي وسوسه‏انگيز،كار متخصصان و مديران ما است.ما يهوديان درمشاهده امور،تجزيه و تحليل آنها،محاسبات دقيق مسائل مالي،طرح‏ برنامه ‏هاي سياسي و نيز حس همكاري با يكديگر،رقيبي نداريم.

تنها ممكن ‏است يسوعي‏ها در اين زمينه با ما رقابت كنند.البته برنامه‏ هايي طرح كرده‏ايم كه‏اين قوم را در چشم توده مردم ناآگاه و بي اعتبار سازيم.ضمنا بايد يادآور شويم‏كه ما به صورت يك سازمان مخفي عمل مي‏كنيم.

احتمال مي‏رود كه براي مدت زماني معين،غير يهودي‏ها در سراسر دنيا باهم سازش كنند و اين سازش امنيت ما را به خطر اندازد؛ولي از اين خطر،جان‏سالم به در خواهيم برد؛زيرا اختلافات موجود آنها بسيار وسيع و ريشه‏دار است‏

و آنها به اين زودي‏ها جرأت چنين سازشي را پيدا نخواهند كرد.ما طوري مردم‏را به جان هم انداخته‏ايم كه همه به همديگر بد گمانند.نفرت مردم از يكديگر به‏ خاطر تعصبات مذهبي و نژادي كه در طول بيست قرن گذشته تبلور يافته است،اجازه نخواهد داد كه مردم به اين سادگي با يكديگر آشتي كنند.به همين دليل ‏اگر ملتي بخواهد اسلحه ‏اش را عليه ما بردارد،دولتي پشتيبان خود نخواهد يافت.بنابراين دولت‏هاي غير يهودي بايد به خاطر بسپارند كه هر نوع تباني و

توافقي عليه ما في نفسه زيان بخش خواهد بود.قدرت ما فوق العاده است و درآن ترديدي نيست.بدون حضور دست‏هاي پنهان ما،ملت‏ها نمي‏توانند حتي برسر يك مسئله ناچيز و خصوصي با هم به توافق برسند.

پيامبران گفته ‏اند:«ماقومي هستيم كه به وسيله خدا برگزيده شده ‏ايم تا فرمانرواي مردم سراسر جهان‏ باشيم».

خداوند به قوم ما هوش و ذكاوت سرشار اعطا كرده است.ما كفايت ولياقت آن را داريم تا مسئوليت رهبري جهان را به انجام برسانيم.البته اقوام‏ ديگري هستند كه از هوش و ذكاوت برخوردارند؛ولي آنها تازه به دوران‏ رسيده‏ هايي هستند كه نمي‏توانند حريف ما بشوند.

اگر كشمكش و درگيري بين‏ما ايجاد شود،كشمكشي وحشتناك خواهد بود.و آنها ياراي برابري با ما راندارند؛زيرا خيلي دير سر رسيده ‏اند.

انحصار سرمايه‏

تمام چرخ‏هاي ماشين هر دولتي به كمك موتوري حركت مي‏كند كه اين ‏05ye موتور در دست ما مي‏باشد و آن طلا است.حكماي ما تدابيري انديشيده ‏اند كه‏ سرمايه از ارزش فوق العاده‏اي برخوردار باشد.براي آن كه گردش عمل سرمايه‏ محدود نشود،بايد آن را در راه ايجاد تجارت و صنعت انحصاري به كار گرفت.

آزادي گردش عمل سرمايه در جهت تأسيس و گسترش صنايع،به دست‏اندركاران صنعت نوعي قدرت سياسي مي‏دهد كه از اين قدرت مي‏توان براي ‏استثمار مردم،سود جست.امروزه خلع سلاح كردن مردم خيلي ساده‏تر از آماده‏ كردن آنها براي جنگ است.همچنان برانگيختن احساسات مردم خيلي مهم‏تر ازفرونشاندن اين احساسات است.ما بايد به فكر حفظ موقعيت خود باشيم وصحنه مبارزه را از وجود ديگران پاك سازيم.

هدف اساسي مديران ما اين است‏كه قدرت فكر كردن مردم را تضعيف كرده تا افكار آنها از انديشيدن به مسائل ‏اساسي منحرف و متوجه مسائل كم اهميت شده و فرصت مقاومت كردن دربرابر ما را نداشته باشند.

از دير باز مردم جهان متقاعد شده‏اند كه عمل،بيش از حرف،اثر دارد.اگر به‏ دنبال حرف،عملي پديدار شود،اعتماد مردم بيشتر جلب مي‏شود،براي آن كه ‏بتوانيم از چنين اصلي حداكثر استفاده را ببريم،بايد مؤسساتي به وجود آوريم تاآنچه را كه در جهت منافع و پيشرفت مردم انجام مي‏دهيم،به نمايش بگذاريم.

براي فريب مردم،نخست بايد قيافه يك آزاد انديش،به خود بگيريم و ازاحزاب،آزادي و هر نوع گرايش فكري طرفداري كنيم و سپس به سخن پراكني‏ بپردازيم و آن قدر سخنراني كنيم كه مردم از حرف زدن و سخنراني دل زده وخسته شوند.

براي آن كه بتوانيم افكار عمومي را آلوده سازيم و مردم را در حالت گيجي وسرگرداني نگه داريم،بايد مطالب ضد و نقيض در بين مردم پخش كنيم و اين‏عمل را آن قدر ادامه دهيم كه غير يهوديان،خود را در پيچ و خم اطلاعات‏ متناقض گم كنند و متقاعد شوند كه تنها راه رهايي از اين سرگرداني‏ ها،نداشتن ‏عقيده و اطلاعات سياسي است.

بايد توجه داشت كه اطلاعات واقعي سياسي‏در اختيار كساني است كه مردم را بدين طريق به بيراهه مي‏كشانند و اين نخستين‏رمز از رموز مملكت داري است.

دومين رمز موفقيت ما در امر كشور داري به شرح زير است:

الف-شكست دولت‏هايي را كه بر سر كار هستند طوري جلوه مي‏دهيم كه‏مردم از فهم و علل شكست،عاجز شوند.به علاوه در ارائه آداب و رسوم،علايق‏و شرايط زندگي مردم طوري افراط كنيم كه مردم از برقراري تفاهم ميان خودعاجز شوند.

ب-ميان احزاب نفاق شديدي ايجاد كنيم و امكان هر گونه تشريك مساعي‏ را ميان احزابي كه تسليم ما نمي‏شوند،از بين ببريم.

ج-هر گونه ابتكار فردي و خلاقيتي را كه به سود ما نباشد،نابود كنيم؛زيراهيچ خطري بالاتر از ابتكار و خلاقيت فردي نيست.به ويژه اگر خلاقيت،با هوش توأم باشد.

كاري كه از يك فرد مبتكر بر مي ‏آيد،از ميليون‏ها آدم عامي برنمي ‏آيد،از اين رو ما بايد تعليم و تربيت غير يهوديان را در جهتي سوق دهيم كه ‏قوه ابتكار از دانش آموزان گرفته شود و نطفه خلاقيت در ذهن آنها خفه گردد.

د-آزادي عمل گروه‏ هاي مختلف را رو در روي هم قرار دهيم تا تصادم وبرخورد پيش آيد و شور و شوق به نااميدي و شكست منجر شود.

به كمك روش‏هاي بالا مي‏توانيم دول غير يهودي را فرسوده كرده و آنها راتسليم خويش سازيم و سپس بر خرابه همه حكومت‏هاي دنيا يك ابر قدرت‏ شيطاني بنا كنيم به طوري كه دست‏ هاي توانمند اين ابر قدرت بتواند به همه جابرسد و چنان قدرت غول آسايي به هم بزند كه مقهور هيچ يك از ملل دنيا نشود.

  پروتكل شماره 6

مي‏خواهيم به انحصار ثروت‏هاي عظيم،منابع و كالاهايي كه جوامع غيريهودي در آينده به مقياس وسيعي به آنها خواهند متكي خواهند شد،دست بزنيم تااين كه اين جوامع را پس از شكست سياسي با شكست اقتصادي نيز مواجه‏سازيم.

اقتصاد داناني كه اكنون در اين جلسه حضور دارند،اهميت موضوع را به‏خوبي مي‏توانند دريابند.با تمام روش‏هاي ممكن،بايد اهميت حكومت قدرتمندمان را به همگان‏ گوشزد نماييم و اعلام كنيم،كساني كه به حكومت جهاني ما تسليم شوند،ازحمايتمان برخوردار خواهند شد.

«آريستوكراسي غير صهيونيستي»از اين پس قدرت سياسي ندارد و بايد آن رامرده تلقي كرد؛ولي به سبب داشتن زمين و خودكفايي مواد غذايي،مي‏توانندبه عنوان خطري بزرگ ما را تهديد كند.از اين رو بايد به هر قيمتي كه شده آنها را از داشتن زمين محروم كنيم.

براي وصول به اين هدف،بايد ماليات‏هاي سنگين‏به زمين‏ها ببنديم و وضعي پيش آوريم كه زمين داران املاك خود را براي گرفتن ‏قرض،در گرو طلب‏كاران بگذارند.به كمك چنين تدابيري،زمين داران بدون‏ قيد و شرط تسليم ما خواهند شد.

آريستوكرات‏ها كه خصلتا به قناعت عادت نكرده ‏اند و به سرمايه اندك راضي ‏نمي‏شوند،خيلي زود از بين مي ‏روند.

ما غير صهيونيست‏ها را استثمار مي‏كنيم ‏همزمان با اقداماتي كه(در مورد زمين داري)در بالا ذكر كرديم،صنعت را نيز به انحصار خود در مي‏آوريم.البته در مراحل نخست،صنعت را در يك حالت‏ تعادلي قرار مي‏دهيم و از انحصار شديد در مراحل اوليه خودداري مي‏كنيم.

غرض ما از حالت تعادل اوليه آن است كه صنعت و مالا سرمايه در بخش‏ خصوصي متمركز گردند و بانك‏هاي خصوصي به وجود آيند.

زمين‏ها از گروطلب‏كاران بيرون آمده و به گرو بانك‏ها درآيند.آنچه كه ما مي‏خواهيم اين است‏كه هم ما حصل كار كارگر و هم بازده زمين،هر دو به چنگال صنعت بيفتند وبدين سان تمام پول‏هاي جهان نزد ما ذخيره شود و غير يهودي‏ها،طبقه كارگر وزحمتكش جامعه را تشكيل دهند و بدون قيد و شرط تسليم ما شوند.در چنين شرايطي اگر به خاطر منافع ديگري تسليم ما نشوند،لااقل به خاطر آن كه‏درآمدي داشته باشند و بتوانند زنده بمانند،تسليم ما خواهند شد.

براي آن كه بتوانيم صنعت غير يهوديان را به كلي نابود كنيم،علاوه برانحصار طلبي،تجمل پرستي را نيز رايج مي‏كنيم و نيازهاي كاذب مردم را افزايش‏مي‏دهيم.

اقدام ديگر ما اين است كه مزد كارگرها را بالا مي‏بريم به طوري كه اين‏ افزايش دستمزد هيچ‏گاه به سود آنها تمام نشود.چاره اين كار آن است كه بهاي ‏ارزاق عمومي را بالا ببريم و گناه اين گراني را به گردن كاهش فرآورده ‏هاي‏ كشاورزي و دامي بيندازيم.در عين حال به شيوه بسيار زيركانه‏ اي ميزان توليد را

كاهش مي‏دهيم.بدين معني كه اعتياد و هرج و مرج طلبي و كم‏كاري را در ميان‏كارگرن رواج مي‏دهيم و به مدد شيوه‏هاي گوناگون،صحنه زمين را از وجودمتخصصان و تحصيل كرده ‏هاي غير يهودي پاك مي‏كنيم تا ميزان توليد،كاهش‏ پيدا كند.

پيش از آن كه غير يهوديان به فهم حقايق نايل شوند و مشكلات را دريابند،مابه موقع عمل مي‏كنيم.في المثل،زير پوشش هواخواهي از طبقه كارگر به ياري‏ اصول اقتصاد سياسي كه تئوري‏هاي ما بر آنها مبتني است،تبليغات دامنه‏ داري ‏به راه مي‏اندازيم و آن گاه از نيروي كارگر به سود خويش بهره برداري مي‏كنيم.

 پروتكل شماره 7

براي آن كه بتوانيم هدف‏هايمان را كه قبلا درباره آنها بحث كرديم،هر چه‏ زودتر عملي سازيم،مي‏بايد ميزان توليد جنگ افزارها و نيز شماره نظاميان و پليس را افزايش دهيم.خواست ما اين است كه در همه كشورهاي جهان،كارگران،سربازان،پليس و تعداد اندكي سرمايه ‏دار از ما جانبداري كنند.

هم در سراسر اروپا و هم در ساير كشورها از طريق نوعي بي‏ نظمي،شورش و دشمني ايجاد مي‏كنيم تا به اين وسيله بتوانيم استفاده دو چندان ببريم.راه‏رسيدن به اين هدف آن است كه در مرحله نخست،كشورها را زير سلطه و نفوذخود درآوريم تا بتوانيم در مواقع لزوم،هم بي‏نظمي ايجاد كنيم و هم،نظم‏ برقرار سازيم.

وقتي به چنين نفوذي رسيديم،كشورهاي تحت سلطه،وجود مارا به عنوان نيروي تهديد كننده ‏اي تلقي مي‏كنند.

در مرحله دوم با اعمال‏ روش‏هاي سياسي،اقتصادي و ايجاد تعهدات مالي،دولت‏ها را به جان همديگرمي‏ اندازيم.البته براي آن كه اين برنامه را با موفقيت به انجام برسانيم، بايد نفوذ وحضور خود را با زيركي خاصي در تمام ملاقات‏ها و مذاكراتي كه به منظور توافق‏ و ترك مخاصمه بين كشورها به عمل مي‏آيد،افزايش دهيم و نيز با استفاده ازيك زبان ديپلماسي و زير پوشش درستكاري،خود را طرفدار«توافق»معرفي‏ مي‏كنيم.

از آن جا كه ملت‏هاي غير يهودي همواره براي پيشنهاداتي كه از خارج‏به آنها عرضه مي‏شود؛يعني در واقع پيشنهاداتي كه ما به آنها ارائه مي‏دهيم،اهميت خاصي قائل‏ اند،از اين‏رو پيشنهادات ما را پذيرفته و متقاعد مي‏شوند كه ‏ما منجي و خدمتگزار بشريت هستيم.

جنگ جهاني‏

اگر كشوري بخواهد با ما مخالفت كند،ما بايد آن قدر قوي باشيم كه حتي‏ همسايگان كشور مخالف را نيز تهديد به جنگ كنيم.اگر همسايگان نيز با كشورمخالف همگي عليه ما متحد شوند،آن‏گاه ما بايد آنها را به يك جنگ جهاني‏تهديد كنيم.

عامل اصلي موفقيت ما در امور سياسي،پنهان‏كاري است.بدين معني،گفتارو عمل سياستمدار هيچ‏گاه نبايد يكي باشد.

ما بايد دولت‏هاي غير يهودي را مجبور كنيم كه در جهت خواسته ‏هاي ما قدم‏بردارند.روش كار چنين خواهد بود كه افكار عمومي را از طريق مطبوعات كه به ‏قدرت بزرگ،معروف و تقريبا در دست ما مي‏باشند،شكل بدهيم و طبيعي ‏است كه دولت‏ها به افكار عمومي توجه خواهند كرد.

پروتكل شماره 8

ما بايد تمام جنگ افزارهايي را كه مخالفانمان ممكن است عليه ما به كارگيرند،در اختيار داشته باشيم.ضمنا بايد پيچيده ‏ترين واژه‏ هاي حقوقي را ازميان كتب قانونگذاري بيرون بكشيم تا به هنگام داوري و قضا از آنها استفاده‏ كنيم.البته اين واژه‏ ها ممكن است غير موجه و غير عادلانه جلوه كنند؛ولي براي‏ آن كه چنين وضعي پيش نيايد،بايد از قبل چاره‏ جويي كنيم و واژه‏ هاي پيچيده رادر قالب عبارات زيبا بيان كنيم تا اصولي،اخلاقي،عالي،متعالي و معقول جلوه‏ كنند.

كادر رهبري جامعه ما بايد خود را با تمام مظاهر تمدن كه به موقع به كار آيند،مجهز كند.كادر رهبري بايد عواملي چون روزنامه نگاران،وكلاي مدافع ورزيده،سياستمداران كار كشته،مديران برجسته و خلاصه افرادي كه در مدارس ويژه ازتعليم و تربيتي عالي برخوردار بوده‏اند،در اختيار داشته باشد.چنين افرادي‏بايد با ساخت اجتماعي جوامع(جامعه شناسي)،انسان شناسي و همه ‏زبان‏هايي كه با الفباي سياست ساخته شده‏اند،آشنا باشند.

وانگهي اين افرادبايد با تمام مسائل حساس جامعه‏ اي كه در آن نقش‏ه ايي بازي مي‏كنند،آشناگردند.منظور از مسائل حساس،تمايلات، علايق،نارسايي‏ ها و نقاط ضعف‏ مردم غير يهودي و نيز شرايط محيط زندگي آنها است.

نيازي به گفتن نيست كه‏ معاونان و مشاوران كادر رهبري از ميان غير يهوديان انتخاب نخواهند شد.غيريهوديان كه عادت دارند رئيس و مدير بشوند،خود را در مسائل مربوط به‏مديريت به زحمت نمي‏اندازند و هدف را از وسيله تميز نمي‏دهند و معمولا نامه ‏ها را بدون آن كه بخوانند امضاء مي‏كنند و پست،مقام رياست و مديريت رايا به منظور گرفتن دست مزد احراز مي‏كنند يا به خاطر ارضاء جاه‏ طلبي‏ هايشان.

دولت ما تمام اقتصاددانان جهان را به خدمت خود در مي‏آورد.به علاوه ‏آموزش اصول و مباني اقتصاد به يهوديان،نشانگر اهميتي است كه ما براي علم ‏اقتصاد قائليم.دولت ما از مشورت بانكداران،صاحبان صنايع،سرمايه‏داران و

ميليونرها برخوردار خواهد بود و همه چيز به زبان ارقام و اعداد بيان خواهدشد.

تا زماني كه نتوانيم مشاغل دولتي را به برادران يهودي‏مان بسپاريم،ناگزيريم ‏افرادي را از ميان غير يهوديان براي تصدي مشاغل دولتي انتخاب كنيم.البته اين‏افراد را زير نظر مي‏گيريم و آنها را كاملا از مردم جدا نگه مي‏داريم،چنانچه اين‏ افراد از اجراي دستورات ما سرپيچي كنند،به مجازات‏ هاي سنگين و احتمالا اعدام محكوم خواهند شد.غرض از اعمال چنين سختگيري‏ هايي آن است كه‏ اين افراد تا آخرين قطره خونشان از منافع ما دفاع كنند.

 ادامه دارد….

 امضا كنندگان:نمايندگان عالي رتبه يهود

 منبع :

1-   نام كتاب : پروتكل دانشوران يهود،   مولف :عجاج نویهض ،مترجم : حمید رضا شیخی . انتشارات آستان قدس رضوی.چاپ چهارم ،1386. 796ص.

2-   نام كتاب : پروتكل دانشوران يهود،   انتشارات : ناظرين،   سال نشر : 1382،   نوبت چاپ : 1،   محل نشر : قم ، 148ص.

.

پروتکلهای دانشوران صهیون، برنامه عمل صهیونیسم جهانی - پاتوق کتاب فردا

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

تجمع پر شور مردمی در حمایت از پاسخ پهپادی ایران

شعارهایی مانند سپاه پاسداران تشکر تشکر

کاریکاتور/ تنبیه رژیم خبیث اسرائیل

نابودی اسرائیل

یک دیدگاه

  1. با سلام
    مقام معظم رهبری هرگز توصیه به خواندن این کتاب را نداشته‌اند.
    همه‌ی فرمایش ایشان اشاره به موضوعی (در خصوص تعمد غرب در نگاه جنسی به زن) است که در آن شاهدی از برنامه ریزی پشت پرده صهیونیستها را از این کتاب می‌آورند و همانجا هم قول قابل اطمینان نبودن این سند را مطرح میکنند:

    بیانات معظم له در سومین نشست اندیشه‌های راهبردی (14 دی 90):

    “بزرگترین ضربه و اهانت به کرامت زن را همین سیاست غربی دارد انجام میدهد. همین فمینیستهای افراطی هم – که خب، لایه‌های متعددی دارند – من حیث لایشعر دارند به زن ضربه میزنند. حالا من حیث لایشعر که میگوئیم، نگاه خوشبینانه است – یعنی اینهائی که دست‌اندرکارند، ظاهراً نمیفهمند چه کار دارند میکنند – احتمال دارد سیاستگذارانی، برنامه‌ریزانی در پشت صحنه هستند که آنها میفهمند دارند چه کار میکنند؛ کمااینکه این احتمال در همان پروتکلهای صهیونیسم کاملاً پیش‌بینی شده. یعنی ضایع کردن جنس زن و او را مظهری برای استفاده‌ی شهوانی مرد قراردادن، در مواد آن پروتکلها هست. حالا ممکن است کسی در اعتبار و صحت سند آن پروتکل خدشه کند، لیکن وقتی آدم دستگاه صهیونیسم و شبکه‌ی تبلیغاتی صهیونیسم را ملاحظه میکند، میبیند عملاً همین کار را میکنند؛ حالا اگر هم برایشان واجب نشده، به نحو مستحب دارند انجام میدهند؛ ملتزمند این کار را بکنند، و دارند میکنند. زن را ضایع میکنند.”

    متاسفانه گوشه و کنار اینترنت و شبکه های اجتماعی مدام تبلیغ میشود که ایشان گفته‌اند این کتاب را بخوانید.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.