سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / در تجمع شبانه خوابگاه کوی دختران چه گذشت؟/ به اسم آزادی، داشتند یک دختر را خفه می‌کردند!

در تجمع شبانه خوابگاه کوی دختران چه گذشت؟/ به اسم آزادی، داشتند یک دختر را خفه می‌کردند!

گفتم:«بچه‌ها! آروم باشین. مگه نمی‌گید آزادی؟پس چرا به خاطر اینکه من مثل شما شعار ندادم، دارین منو اذیت می‌کنین؟»تا این حرف را زدم، یکی از آن دخترها ساعدش را حلقه کرد دور گردنم و محکم شروع کرد به فشار دادن. داشت خفه‌ام می‌کرد!

یکی دیگرشان هم لگدی به شکمم زد.

گفتم:«شما دارین کاری رو با من می‌کنید که گشت ارشاد با مهسا نکرد. شما که شعارتون،حمایت از زن‌هاست. مگه من هم‌جنس شما نیستم؟

گفتند:«خفه میشی یا خفه‌ت کنیم؟»

در یکی از شب‌های هفته جاری، تجمعی در خوابگاه کوی علوم پزشکی دختران برگزار شد که با وجود تلاش لیدرهای خشونت‌طلب آن، راه به جایی نبرد و با استقبال دانشجویان همراه نشد. یکی از دختران دانشجوی ساکن در این خوابگاه، روایتی از تجمع آن شب ارائه کرده که از برخورد خشن و غیرانسانی لیدرهای آن تجمع حکایت دارد.

*متن روایت این دانشجو به این شرح است:

نمونه استوری دانشجویان خوابگاه کوی دختران از ماجرای تجمع شبانه

«شب که شد، در خوابگاه کوی علوم پزشکی دختران، دانشجوها ریختند در محوطه حیاط و شروع کردن به شعار دادن؛ مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر…. از سر کنجکاوی وارد جمعیت شدم و دیدم دو سه تا دختر که لیدر جمع بودند، به سمت درب سبز مشترک بین خوابگاه دختران و پسران رفتند. با ضربات لگد و دست، محکم به در می‌زدند و می‌گفتند: مرد، میهن، آبادی. در همین حین، یکی‌شان بالای درِ سبز رفت و به آن طرف در (سمت آقایان) سرک کشید و فحش داد: «بی‌غیرت‌ها! بیاین به ما ملحق بشید. بیاین با هم متحد بشیم و…» اما گویا آن طرف خبر خاصی نبود. وقتی پسرها همکاری نکردند، این چند دختر با عصبانیت شروع کردند به فحش دادن که: «شما که مرد نیستین. بی شرف و ترسو و بی‌غیرتین.»

در همین لحظه، من گوشه دیوار کنارِ در ایستاده بودم و داشتم به یکی از بچه‌های خوابگاه  زنگ می‌زدم که ببینم چرا از جمع دوستان خودمان هیچ‌کس نیست؟ چرا هیچ‌کدام از بچه‌ها را اینجا نمی‌بینم؟!

اما تماسم را جواب نداد. دقیقاً اینجا بود که همان دختری که رفته بود بالای در، به طرفم آمد و گفت: «تو چرا مثل ما شعار نمی‌دی و دست نمی‌زنی؟

نکنه لباس شخصی هستی، ها؟» همین جملات کافی بود که توجه‌ها به من جلب شود. حدود 15، 20 نفر ریختند دورم را گرفتند. آن‌ها تلاش می‌کردند گوشی موبایلم را از دستم بشکند و من هم مقاومت می‌کردم.

در همین کش و قوس بود که صفحه گوشی‌ام روشن شد و چشم آنها به تصویر پس‌زمینه افتاد که رویش نوشته بود: «شهادت».

تا این را دیدند، گفتند: «این بسیجیه. لابد ازمون فیلم هم گرفته و قراره بابت فیلم‌هاش پول بگیره.» و شروع کردند به چنگ زدن دستم برای کشیدن گوشی‌ام.

عکسی که لیدرهای اغتشاشگران به بهانه آن، دانشجوی بیگناه را به نفوذی بودن متهم کردند و مورد آزار و اذیت قرار دادند

شالم را از سرم کشیدند و با آزار و اذیت می‌گفتند: «باید گالری گوشیت رو چک کنیم.» گالری را که چک کردند و چیزی پیدا نکردند، یک دفعه شروع کردند به فحش دادن. فحش‌های رکیک و ناموسی به خودم و مادرم می‌دادند.

دست‌بردار نبودند. این بار گفتند: «اگه می‌خوای ولت کنیم، باید سطل زباله گوشیت رو هم چک کنیم.»

اینجا بود که گفتم: «بچه‌ها! آروم باشین. مگه نمی‌گید آزادی؟

پس چرا به خاطر اینکه من مثل شما شعار ندادم، دارین اینکار رو می‌کنین؟

من بیشتر از این گوشیم رو در اختیار شما قرار نمی‌دم. این حریم شخصی منه.» تا این حرف را زدم، یکی از آن دخترها ساعدش را حلقه کرد دور گردنم و محکم شروع کرد به فشار دادن.

داشت خفه‌ام می‌کرد! یکی دیگرشان هم لگدی به شکمم زد. همزمان هم تلاش می‌کردند گوشی‌ام را از دستم بکشند اما من مقاومت می‌کردم.

نمی‌دانم چقدر طول کشید اما در حدی بود که از شدت احساس خفگی، آب از دهانم جاری شده بود. وقتی دیدند تقلاهایم ضعیف شده و بدنم دارد شل می‌شود، چند نفرشان گفتند: «اگه بیماری زمینه‌ای داشته باشه، می‌میره میافته روی دستمون ها…» حرفشان اثر کرده بود که آن دختر گلویم را رها کرد. با سرگیجه افتادم کف زمین. با این حال، باز هم چنگ می‌زدند گوشی‌ام را بگیرند اما اجازه نمی‌دادم.

با آخرین توانم به آنها گفتم: «شما دارین کاری رو با من می‌کنید که گشت ارشاد با مهسا نکرد. شما که شعارتون، حمایت از زن‌هاست. مگه من هم‌جنس شما نیستم؟

فقط مهسا زن بود؟»

در جوابم گفتند: «ببین ما منطق حالی‌مون نمیشه. خفه میشی یا خفه‌ت کنیم دوباره؟»

هر طور بود، بلند شدم و روی سکویی که کنار همان دیوار بود، نشستم.

دوباره دورم را گرفتند. یکی‌شان چانه‌ام را با دست گرفت و بالا آورد و شروع کردند به گرفتن عکس و فیلم از من!

گفتم: «حجاب ندارم. حق ندارین عکس بگیرین.»

گفتند: «خفه شو. فیلم و عکست رو می‌فرستیم برای داداش و عمو و دایی‌مون که اینکاره‌اند.

توی همین هفته منتظر باش ببین چه بلایی سرت میاریم بسیجی فلان فلان شده. مطمئن باش زنده‌ت نمی‌ذاریم.»

در تمام آن مدت، حواسم بود که فقط دو سه نفری که خیلی آتش‌شان تند بود، این کارها را می‌کردند. بقیه خیلی اذیت نمی‌کردند. فقط دوره‌ام کرده بودند و گاهی فحش می‌دادند. لیدرهای اصلی رفتند اما جمع دخترها همچنان دورم را گرفته بودند و سرم داد می‌زدند که: «فلان فلان شده! فیلم‌هایی که ازمون گرفتی رو جلوی خودمون پاک کن.» همین موقع، یکی از بچه‌هایی که هم من را می‌شناخت و هم آنها را، جلو آمد و گفت: «شاید عکس و فیلم شخصی داشته باشه. شما برین اون طرف، من چک می‌کنم بهتون می‌گم.» گوشی را از من گرفت و سطل زباله آن را چک کرد. بعد به طرف آنها رفت و گفت: «نگاه کردم. چیزی نبود.»

از اطرافم پراکنده شدند. حالم خوب نبود. کشان‌کشان خودم را به نیمکت کنار حیاط رساندم و به‌سختی رویش نشستم. در همین حین، دو نفر از آن جمع که از اول هم اذیتم نکرده بودند و صرفاً دورم جمع شده بودند و نگران بودند که فیلمی نگرفته باشم، نزدیکم آمدند و گفتند: «خوبی؟ می‌خوای کمکت کنیم ببریمت اتاقت؟» گفتم: «فقط برین نبینمتون که حالم از شعار زن، زندگی، آزادی‌تون بهم خورده.» و رفتند.

در حال خودم بودم که یک‌دفعه از آن سمت که تجمع بود، یکی جیغ کشید: «یگان ویژه اومد.» و همه از دم فرار کردند و تجمعشان تمام شد؛ درحالی‌که نه تنها هیچ ماموری وارد نشد بلکه حراست خوابگاه هم کوچکترین اقدامی نکرد و حتی وارد حیاط هم نشد. درست نمی‌دانم اما فکر می‌کنم به این خاطر حراست دخالت نکرد که آن دخترها داشتند فیلم می‌گرفتند و می‌خواستند اگر حرکتی از طرف حراست انجام شد، با این فیلم‌ها به دروغ بگویند یگان ویژه وارد خوابگاه دختران شد و… بچه‌ها هم که داشتند پراکنده می‌شدند، شنیدم که بعضی‌هایشان داشتند تلفنی به دوستان‌شان می‌گفتند: «مامورها اومدن، موهامون رو کشیدن و…!» درحالی‌که اصلاً اینطور نبود. دروغ می‌گفتند چون هیچ ماموری وارد خوابگاه نشد.

کمی که گذشت، دو نفر از بچه‌های مسجد سر رسیدند و وقتی دیدند با آن وضعیت روی نیمکت نشسته‌ام و حالم بد است، کمک کردند و مرا به اتاقم بردند.»

***تکمیلی: متاسفانه باخبر شدیم لیدرهای تجمع خشن خوابگاه کوی علوم پزشکی دختران،‌ در اقدامی غیراخلاقی و غیرانسانی، عکسی را که بعد از برداشتن حجاب از سر این دانشجوی بیگناه، بدون اجازه از او گرفته بودند، در فضای مجازی منتشر کرده‌اند. آن‌ها ضمن هتک حرمت این دختر مؤمن، با تحریک دانشجویان و کاربران فضای مجازی برای شناسایی‌اش، هجمه ناجوانمردانه‌ای علیه او سازماندهی کرده‌اند؛‌ به گونه‌ای که شرایط را برای زندگی و تحصیل این دختر دانشجوی مظلوم و بیگناه، سخت و ناامن کرده است. حالا کمترین انتظار از مسئولان دانشگاه و خوابگاه،‌ مسئولان وزارت بهداشت و متولیان امنیت کشور این است که با تدبیر عاجل، ضمن برخورد با افراد خاطی در این ماجرا،‌ از حق این دانشجوی بیگناه دفاع کنند و زمینه بازگشت او به زندگی عادی را فراهم کنند.

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

چه بر سر دانشجویان و اساتید بازداشتی در آمریکا و اروپا می‌آورند؟

پلیس وحشی آمریکا و 3000 استاد و دانشجوی معترض

سرکوب، بازداشت و زندان وضعیت مشترک دانشجویان در اروپا و آمریکا

پرچم فلسطین

یک دیدگاه

  1. چرا این جماعت مرتب فحش رکیک می‌دهند؟
    در هیچ تظاهراتی در قبل و بعد از انقلاب اسلامی، هرگز ناسزا گفتن باب نبود!
    حتی در فتنه های سالهای ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ افراد، شعارهای گوناگون می‌دادند ولی گویا ننگ بود کسی دشنام دهد، دور از شخصیت معترض بود…
    دختر جماعت فحش رکیک و جنسی دادن، نشان بی شخصیتی و بی فرهنگی است…
    آیا اینها با این منش پست و زور گویی می‌خواهند حکومت کنند
    سالی که نکوست، از بهارش پیداست
    ماستی که ترش است، از تغاری پیداست

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.