سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / بهلول و هارون

بهلول و هارون

روزی بهلول بر هارون وارد شد.

هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده.

بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرعه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟
گفت: صد دینار طلا.

بهلول گفت، اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟

گفت: نصف پادشاهی خود را می دهم.
بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حبس البول مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟
هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم.

بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست.

آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزّوجَل نیکوئی کنی؟ 

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

داستانی از تئودور داستایوفسکی نویسنده شهیر روس

دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت

ترقی مملکت با مدل رضاخانی/ خون‌هایی که برای «حجاب» ریخته شد

۲۱ تیرماه در تقویم ایران روز «حجاب و عفاف» است. خیلی‌ها هم نمی‌دانند که این‌روز همین‌طوری نیامده در تقویم و خون‌ها رفته در تاریخ ایران برای حجاب؛ روزی است که از برکت آن خون‌ها آمده که در حرم رضوی، مظلومانه ریخته شد.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.