سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / اسکورت شهید صیاد شیرازی؛ سربازی که دو بار شهید شد!

اسکورت شهید صیاد شیرازی؛ سربازی که دو بار شهید شد!

«زبانعلی حسینی»، نمونه‌ای از هزاران سرباز و بسیجی ازخودگذشته‌ای است که برای حفظ این آب و خاک و سرزمین از هرآنچه داشتند گذشتند؛ آقای حسینی در این مسیر سه بار مجروح و دو بار شهید شده است اما به حکم حضرت دوست و مأموریتی که بر گردنش افکنده‌ زنده مانده تا روایت کند قصه شجاعت مردان خدا را.

خبرنگار که باشی همه عالم و آدم برایت حکم سوژه‌های ناب را دارند، سوژه‌های مردمی که از میان آمد و شد آدمیان در خیابان‌های شلوغ پلوغ برمی‌خیزد؛ مردمی که بی‌ادعا در لاک خود خزیده‌اند و زندگی را سر می‌کشند ولی با هزار و یک داستان راستان.

این بار سوژه گزارشم شد یک فریم عکس که در مراسم روز ارتش درست گوشه‌ای از هیاهوی رژه اقتدار نگاه‌ها را به خود جلب کرده بود.

یافتن نام و نشانی‌اش کار ساده‌ای نبود یک عکس و هزار حباب نترکیده در ذهن داشتم، این در و آن در زدم و بالاخره پیدایش کردم.

 افسوس که راه دور بود و جاده نمی‌طلبد پس بالاجبار به گوشی تلفن همراهم پناه ‌بردم و ۰ و ۹ و …. را شماره گیری کردم، بعد از دو سه بوق بلند و گوش‌خراش پاسخی آمد؛ با معرفی خود یک‌راست رفتم سر اصل مطلب و بدون اینکه وقت دهم «دو دو تا چهارتا» کند پرسیدم حضور شما در مراسم روز ارتش همه ساله است؟

از لباستان بگویید؟ مدال‌ها و درجاتی که به گوشه کت آویزان کردید چه بود؟ عکس چه طور؟

عکسی که مقابل صورت‌تان نگه داشته بودید را می‌گویم! یک ریز می‌پرسیدم بدون آنکه مجال بدهم، انگار عطش عجیبی وجودم را فراگرفته تا بدانم قصه این مرد چیست؟

وقتی تند تند و پشت سرهم  همه سؤال‌هایم را پرسیم، یکباره خاموش شدم، او هم فرصتی پیدا کرد تا به سؤال‌هایم فکر کند.

سوغاتی جنگ برای زبانعلی

زبانعلی حسینی جانباز هشت سال دفاع مقدس از اهالی کبودراهنگ است؛ در ۱۸ سالگی روانه جبهه‌های حق علیه باطل می‌شود و در عملیات‌های مختلف با جان و دل رزم می‌کند تا نخستین سوغاتی جنگ مهمان آشیانه تنش می‌شود.

وی می‌گوید: منشی گروه ۱۳۷ لشکر ۲۳ نیروهای مخصوص بودم و به عنوان سرباز وظیفه اعزام شدم و در عملیات‌های مختلف از جمله عملیات نصر ۴ شرکت کردم و نخستین جراحت در همین عملیات با برخورد تیر کلاشنیکُف به سرم ایجاد شد بعد از آن در شهریور سال ۶۶ در جریان بمباران شهر سردشت شیمیایی شدم.
 

هدیه شهید صیاد شیرازی به حسینی

شاید هر کس جای زبانعلی بود، تکلیف را تمام شده می‌دانست، اما او و بسیاری از سربازان خمینی کبیر تا خیالشان از حفظ ایران و مردم آن راحت نشد، دست از پیکار برنداشتند. هنوز این رزمنده کارهای بسیاری در جبهه داشت که باید انجام می‌داد و نقش خود را به خوبی ایفا می‌کرد.

وی می‌افزاید: در نیروهای مخصوص خدمت می‌کردم و مأموریت داشتم در کنار سردار رشید اسلام، شهید سپهبد علی صیاد شیرازی به عنوان اسکورت حضور داشته باشم و ماموریت‌های سردار را پوشش دهم.

سپهبد صیاد شیرازی به طور مداوم از جبهه‌ها بازدید می‌کرد و با همه سربازان و درجه‌داران تعریف می‌کرد، یک روز که از منطقه ما بازدید کرد با هم صحبت کردیم و گپ زدیم یکباره گفت: «شما که نمی‌ترسید؟»

من گفتم جناب سرهنگ (آن زمان درجه ایشان سرهنگ بود) ترس کجا بود؟

ما بچه همدان هستیم و هیچ ترسی از دشمن نداریم.

 شهید صیاد از شجاعت بچه‌های همدان تعریف کرد و به ما گفت: «برای خوردن چیزی دارید؟»

ما هم کنسرو لوبیا را گرم کردیم و با شهید صیاد شیرازی ناهار خود را قسمت کردیم و او شیشه عطری به رسم یادگاری به من داد.

شهادت برای اولین بار

شخصیت شهید صیاد شیرازی، تأثیر خود را بر روی زبانعلی و سایر هم‌قطارانش گذاشته بود، آنها سربازانی شجاع و نترس بودند که از نور معنویت آن شهید بزرگ بهره بردند، همین شاید کلیدی بود که حسینی تا آخرین دقایق جنگ به حفظ خاک وطن بپردازد.

این جانباز جنگ تحمیلی، به تشریح خاطره جراحت سوم می‌پردازد و اضافه می‌کند: در اصل منشی حق نداشت در درگیری‌ها شرکت کند، اما مجبور بودم از ارتفاعات دفاع کنم، در حین دفاع حدود ۱۱۵ یا ۱۲۰ نفر از افراد دشمن را به هلاکت رسانم که با یک قناصه صورتم مورد هدف قرار گرفت و داخل خاک دشمن افتادم، با صورت زخم و زیلی اگر می‌خواستند وارد خاک ما شوند، به هر سختی بود تیری می‌زدم و اجازه عبور نمی‌دادم.

 همرزمانم که متوجه اصابت گلوله به صورتم شدن گمان کردن شهید شدم و نامم را در لیست شهدا ثبت کردند؛ سه شبانه‌روز در خاک دشمن زخمی رها شدم تا بالاخره نیروهای خودی آمدند تا پیکرهای شهدا را به عقب برگردانند، آنجا بود که من آب خواستم و متوجه شدند که زنده‌ام، بنابراین به محض برای درمان به بیمارستان ارومیه و سپس به تهران اعزام شدم.
 

مرحله دوم شهادت

این نخستین باری نبود که گمان کردند، زبانعلی شهید شده، او در بیمارستان و دوران بستری که دو سال به درازا کشید هم بار دیگر شهید شد.

حسینی در این باره یادآور می‌شود: در جریان رسیدگی به صورتم و جراحی پلاستیک، ایست قلبی می‌کنم و عوامل درمان گمان کردند زیر عمل شهید شدم، بنابراین به سردخانه منتقل شدم و بار دیگر به عنوان شهید نامم را ثبت کردند.

فردای آن روز برای تشییع پیکرم آمدند و دیدند پلاستیک کاور جسدم بخار کرده و من زنده هستم به همین دلیل به سی‌سی‌یو منتقل شده و حدود ۲۵ روز در کما به سر بردم اما به مدد و لطف خدا به هوش آمدم، همه اهالی یوسف‌آباد تهران به خاطر اینکه یک رزمنده دوباره زنده شده گوشت قربانی نذری دادند.

روایت دوران دفاع  

زبانعلی دو سال تمام در تهران برای درمان و جراحی صورتی که چیزی از آن باقی نمانده بود، سپری می‌کند و بالاخره به وطن خود بازمی‌گردد؛ او پس از پایان جنگ تحمیلی باز هم از کار نمی‌نشیند و به مأموریتی که حضرت دوست بر گردنش افکنده، می‌رسد یعنی روایتگری روزها و شب‌های تب و تاب جبهه را به عهده می‌گیرد.

او گریزی به آن روزها می‌زند و بیان می‌کند: پس از پایان جنگ همراه با ایثارگران ارتش به روایتگری دوران دفاع مقدس برای مردمی که آن روزها را ندیده‌اند پرداختیم و سعی کردیم به مردم بگوییم فرزندان آنها چه طور برای حفظ کشور جان دادند و خم به ابرو نیاوردند.

امروز حسینی همه ساله در مراسم رژه روز ارتش شرکت می‌کند تا از فداکاری‌های ارتش برای وطن بگوید، می‌آید تا نشانی باشد از ایستادگی دلباختگان این مرز و بوم هر چند ته دلش درد دلی هم با مردم دارد.

این جانباز روزهای سخت ایران اضافه می‌کند: وقتی در خیابان به همراه خانواده‌ام راه می‌روم، مردم فکرهای عجیب و غریب به ذهنشان می‌رسد ای کاش بدانند در مسیر دفاع از کشورم به جبهه رفته و جانباز شدم.

زبانعلی حسینی، نمونه‌ای از هزاران سرباز و بسیجی از خودگذشته‌ای است که برای حفظ این آب و خاک و سرزمین از هرآنچه داشتند گذشتند و امروز به عنوان قهرمانان ایران زمین زیر این گنبد دوار نفس می‌کشند و بذر محبت و فداکاری را می‌کارند.

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

ماجرای حضور آیت‌الله خامنه‌ای در خانه شهید شیرودی

مستند در لباس سربازی ،دفاع مقدس

یک نیروی به درد بخور و ارزنده کشف کردم.

اسمش مهدی زین الدین است

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.