چکیده
قرآن کریم که دربردارنده محتوای رسالت پیامبر اکرم ص است، گواه صدق نبوت ایشان نیز است و دلیل و مدعا در این باره یکی است. خداوند در آیات قرآن کریم این کتاب آسمانی را فرقان، موعظه، برهان و نور مبین، تبیاناً لکل شیء و هدایت، شفاء و ذکر حکیم معرفی میکند که تمامی آنها نشان دهنده ویژگیهای ناظر به بعد معنایی قرآن است.
در مکتب اهل بیت علیهم السلام نیز معارف بلند قرآن کریم، شگفتیهای معنوی و وجوه حکمی آن به عنوان وجه اصلی اعجاز این کتاب قلمداد شده است و البته وجه اعجاز بلاغی قرآن نیز به عنوان یکی از وجوه اعجاز قرآن معتبر دانسته شده است.
در صدر اسلام دور داشتن اهل بیت علیهم السلام از جامعه اسلامی و ایجاد مانع در تمسک به ایشان در تفسیر قرآن و ضرورت بر پاساختن یک مکتب فکری و فرهنگی برای مستحکم کردن پایههای حکومت، حاکمان وقت را بر آن داشت تا ناگزیر به احیای تنها داشته فرهنگی عرب یعنی شعر و ادب جاهلی روی آورند و بهره گیری از ادبیات و لغت را در تفسیر قرآن به عنوان یک مشی اساسی بشناسانند.
این جریان ظاهرگرایانه فکری، بر مساله وجوه اعجاز قرآن نیز تاثیر گذار بود و سبب شد تا اعجاز بلاغی قرآن به عنوان مهمترین وجه اعجازی آن معرفی گردد. دامنه این رویکرد به مساله وجوه اعجاز قرآن کریم در آثار کهن محدود نگردیده و این رویکرد تا قرنهای متمادی و تا روزگار معاصر نیز یک دیدگاه غالب در کتابهایی است که پیرامون اعجاز قرآن کریم نگاشته شدهاند.
رویکرد ظاهرگرایانه مکتب خلفا باعث توجه به الفاظ و دور ماندن از حقایق قرآن کریم گردیده و همچنین مغایر با جهانشمول بودن قرآن کریم است.
واژگان کلیدی: بلاغت قرآن، تفاسیر لغوی، اشعار جاهلی، معارف قرآن
مقدمه
اعجاز در اصطلاح عبارت است از آن که کسانی که مقامی را از ناحیه خداوند برای خود ادعا میکنند، به عنوان گواه بر صدق ادعایشان، عملی را انجام دهند که به ظاهر بر خلاف قوانین خلقت و خارج از مسیر عادی و طبیعی است و دیگران از انجام دادن آن عمل ناتوان باشند.(خویی، 1430: 52) از همین رو پیامبران الهی علیهم السلام به عنوان دلیل و برهانی قاطع بر سفارت الهی خود و گواه بر صدق گفتارشان، دعوت خود را با بینه و معجزه همراه میساختند تا مانع از آمیختگی حق و باطل شده و مدعیان دروغین نبوت از انبیاء الهی مشخص شوند.
در ادوار گذشته تاریخ، معجزه پیامبران علیهم السلام چیزی غیر از محتوای کتاب آسمانی ایشان بود؛ معجزه موسی علیه السلام اژدها شدن عصا و ید بیضا بود. دلیل بر نبوت عیسی علیه السلام نیز کتاب انجیل نیست بلکه احیای مردگان و شفای اکمه و ابرص است و بینه ابراهیم علیه السلام نیز آن بود که آتش بر او برد و سلام شد. اما یکی از ویژگیهای پیامبر اکرم ص بر سایر انبیاء الهی این است که محتوای رسالت ایشان، خود بینه و معجزهای بر صدق نبوتشان است.
اگر چه رسول الله صل الله علیه واله وسلم معجزات دیگری مانند شق القمر یا ستون حنانه یا سخن گفتن سنگ ریزه داشتند، اما معجزه اصلی ایشان همان کتاب آسمانی ایشان و تعالیم و حقایقی است که در آن مسطور است. یعنی قرآن کریم خود دلیل صدق نبوت ایشان است و پیامبر اکرم ص به معجزهای غیر قرآن کریم نیاز ندارد.
قرآن نیز در مقام تحدی، آوردن سورهای مانند آن را طلب میکند.[1] به بیان دیگر گواه صدق نبوت پیامبر اکرم ص چیزی بیرون از محتوای رسالت ایشان نیست و دلیل و مدعا در این باره یکی است.
با وجود آنکه قرآن خود را کتاب نور و هدایت معرفی میکند و اهل بیت علیهم السلام نیز ابعاد حکمی و معارفی قرآن را وجه اصلی اعجاز میدانستند، اما بعد از رحلت رسول الله ص و کنار گذاشته شدن اهل بیت علیهم السلام از منصب هدایت و رهبری امت اسلام، ابعاد ظاهری قرآن به عنوان وجه اصلی اعجاز قرآن قلمداد گردید.
نوشتار حاضر با شرح حقیقت اعجاز قرآن کریم در دیدگاه اهل بیت علیهم السلام و تبیین تقابل آن با مکتب خلفا سهگانه، خاستگاه توجه خلفاء به ویژگیهای فصاحتی و بلاغتی قرآن کریم به عنوان وجه اصلی اعجاز آن را نشان میدهد.
اعجاز قرآن کریم در مکتب اهل بیت علیهم السلام
خداوند در مقام معرفی قرآن کریم بر ابعاد معارفی و محتوایی و نه بر جنبههای ظاهری آن توجه فرموده است. خداوند در آیه 23 سوره زمر قرآن را اینچنین معرفی میکند؛ «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحْدِيثِ كِتَابًا مُّتَشَابِهًا مَّثَانىَِ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يخَشَوْنَ رَبهَّمْ».
مفسران «احسن الحدیث» بودن قرآن را به معنای مصونیت از تناقض ( فخر رازی، 1420: 26/268)، حق و صدق محض بودن (طباطبایی، 1417 : 17/256)، در بر داشتن اخبار از مغیبات و بیان شگفتیهای آفرینش ( ابن عاشور، 1984: 23/385) دانستهاند.
علاوه بر این، خداوند در آیات دیگر قرآن این کتاب آسمانی را فرقان[2]، موعظه[3]، برهان و نور مبین[4]، تبیاناً لکل شیء و هدایت[5]، شفاء[6] و ذکر حکیم[7] معرفی میکند که تمامی آنها نشان دهنده ویژگیهای ناظر به بعد معنایی قرآن است.
امامان شیعه علیهم السلام نیز که معلمان واقعی قرآن و وارثان حقیقی علوم نبوی و عالم به رموز و اسرار قرآن کریم هستند، تا جایی که بزرگان مذاهب دیگر هم اعتراف به مقام بلند و جایگاه بی بدیل علمی ایشان دارند، در مقام توصیف قرآن کریم و بیان عظمتها و شگفتیهای آن مانند خود قرآن کریم بر ویژگیها و ابعاد محتوایی و معارفی آن تاکید دارند تا بر وجوه ظاهری آن مانند فصاحت و بلاعت.
در حقیقت در مکتب اهل بیت علیهم السلام کمالات قرآن کریم دلیل حقانیت آن دانسته شده است و معارف قرآن کریم مایه اصلی برتری این کتاب بر سایر کتابها است و فصاحت و بلاغت نه وجه اصلی اعجاز قرآن کریم بلکه یکی از ویژگیهای این کتاب آسمانی است.
[1] . وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (بقره/23)
[2] . تَبَارَكَ الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلىَ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَلَمِينَ نَذِيرًا(فرقان/1)
[3] . وَ لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكمُْ ءَايَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ وَ مَثَلًا مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكمُْ وَ مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ(نور/34)
[4] . يَأَيهُّا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا(نساء/174)
[5] . وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَنًا لِّكلُِّ شىَْءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ(نحل/89)
[6] . وَ نُنزَّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَ لَا يَزِيدُ الظَّلِمِينَ إِلَّا خَسَارًا(نساء/82)
[7] . ذَلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الاَيَاتِ وَ الذِّكْرِ الْحَكِيمِ(آل عمران/58)
پیامبر اکرم صل الله علیه واله وسلم در جمع اصحاب خود، بعد از آنکه ایشان را دستور میدهد تا در فتنههایی که همچون شب تار ایشان را در بر میگیرد به قرآن پناه برند، اوصاف قرآن را بر میشمارند:« قرآن شفيعى كه شفاعتش پذيرفته است، شاکیای است كه گفته اش تصديق شده است، هر كه آن را پيشواى خود كرد به بهشتش رهبرى كند و هر كه آن را پشت سر خود قرار دهد به دوزخش كشاند.
قرآن راهنمائى است كه به بهترين راهها راهنمائى كند و كتابى است كه در آن تفصيل و بيان است. جداكننده ميان حق و باطل است. براى آن ظاهرى است و باطنى، پس ظاهرش حكم و دستور است و باطنش علم و دانش، ظاهرش جلوه و زيبائى دارد و باطنى ژرف و عميق است ستارگانى دارد و ستارگانش هم ستارگانى دارد.
شگفتيهايش به شماره در نيايد و عجایبش كهنه نگردد، در آن است چراغ هاى هدايت و جايگاه نور حكمت و راهنماى معرفت است براى آن كس كه صفات را بشناسد. آن كس را كه به هلاكت افتاده، نجات بخشد و آن را كه راه رهائى ندارد، رهائى بخشد. چنانچه آنكه جوياى روشنى است در تاريكيها بوسيله نور راه را پيمايد، بر شما باد كه نيكو برهيد و كم انتظار بريد.» ( کلینی، 1407: 2/599)
امام علی علیه السلام در خطبهای که در آن به بیش از چهل صفت در ارتباط با ابعاد معارفی قرآن کریم اشاره میکنند، میفرمایند: « قرآن نوری است که خاموش نمى شود، چراغى است كه افروختگى آن فرو نمى نشيند، دريايى است كه قعر آن پيدا نمى گردد، راهى است كه سير در آن گمراهى ندارد، شعاعى است تابان كه روشنى آن بى نور نمى شود، بنائى است كه پايه هاى آن ويران نمى شود، ارجمندى است كه يارى كنندگان آن شكست نمى خورند و حقّى است كه مدد كاران آن مغلوب نمىشوند، پس قرآن كان ايمان و مركز آن، چشمه هاى علم و درياهاى آن، بستان هاى دادگسترى و حوض هاى آن، سنگ هاى بناى اسلام و پايه آن است.» (سیدرضی، 1414: 4/642)
ایشان در خطبه دیگر میفرمایند:« بدانيد كه اين قرآن پندگويى است كه فريب ندهد، و راهنمايى است كه گمراه نكند، و حديث خوانى است كه دروغ نگويد، و كسى با قرآن ننشست جز كه چون برخاست افزون شد يا از وى كاست: افزونى در رستگارى، و كاهش از كورى- و دل بيمارى- و بدانيد كسى را كه با قرآن است نياز نباشد، و بىقرآن بىنياز نباشد. پس بهبودى خود را از قرآن بخواهيد، و در سختيها از آن طلب يارى نماييد، كه قرآن موجب بهبود بزرگترين آزار است که آن كفر و دورويى و بيراهه شدن و گمرهى است. پس از خدا بخواهيد به وسيله قرآن، و بدان روى آريد به دوستى آن، و به قرآن خيرى مخواهيد از آفريدگان، كه بندگان روى به خدا نكردند با وسيلتى مانند قرآن، و بدانيد كه قرآن ميانجياى پذيرفته است، و گويندهاى گواهى شده.
هر كه را روز رستاخيز قرآن ميانجى شود، بپذيرند، و آن را كه سعايت كند، گواهيش به زيان او گيرند. همانا روز رستاخيز منادى بانگ برآرد كه: هر كس- حساب- هر چه را اندوخته است بر عهده دارد، جز اندوزندگان قرآن- كه حسابى نبود بر آنان-. پس در شمار گردآورندگان قرآن باشيد و پيروان آن، و قرآن را دليل گيريد بر شناخت پروردگارتان، و آن را نصيحتگوى خود شماريد، و راي هاتان را- كه با قرآن سازوار نيست- متّهم داريد، و خواهش هاى نفسانى خويش را خيانتكار انگاريد.» (سید رضی، 1414: 252)
در جای دیگری نیز میفرمایند:« و قرآن را بياموزيد، كه بهترين گفتار است، و آن را نيك بفهميد كه بهار دلهاست. از نور آن شفا و بهبودى خواهيد كه شفاى سينه هاى بيمار است، و قرآن را نيكو تلاوت كنيد كه سود بخشترين داستان هاست، زيرا عالمى كه به غير علم خود عمل كند، چونان جاهل سرگردانى است كه از بيمارى نادانى شفا نخواهد گرفت، بلكه حجّت بر او قويتر و حسرت و اندوه بر او استوارتر و در پيشگاه خدا سزاوارتر به نكوهش است.» (سید رضی، 1414: 164)
و نیز « بر شما باد به كتاب خدا كه ريسمانى محكم، و نورى آشكار، و دارويى سودمند، و سيراب كننده اى فرونشاننده عطش است، نگاهدار كسى است كه به آن چنگ زند و نجات بخش كسى كه به آن در آويزد. كژ نشود تا راستش كنند، و منحرف نگردد تا از او بخواهند كه باز گردد، و از خواندن بسيار و به گوش خوردن كهنه نگردد. آن كه با قرآن سخن گويد راست گفته، و هر كه به آن عمل كند پيش افتاده است.» (سید رضی، 1414: 219)
امام سجاد علیه السلام نیز در دعای چهل و دوم صحیفه سجادیه که به دعای ختم قرآن شناخته شده است، قرآن را نور، هدایت بخش از راه برهان، فرقان، شافی، اطمینان بخش، جبران کننده و وسعت دهنده روزی میدانند. ایشان در این دعا قرآن را اینگونه توصیف میکنند :« اى خداوند، تو مرا يارى دادى كه كتاب تو را از آغاز تا انجام تلاوت كنم، كتابى كه آن را همانند نورى نازل كردهاى و بر هر كتاب كه زين پيش نازل كردهاى گواهش ساختهاى و بر هر سخن كه گفتهاى برتريش نهاده اى. فرقانى است كه بدو حلالت را و حرامت را از هم جدا كردهاى. قرآنى است كه بدو شرايع و احكام خويش آشكار ساخته اى. كتابى است كه در او براى بندگان هر چيز را واضح و روشن بيان كرده اى.
وحيى است كه بر پيامبرت محمد- صلواتك عليه و آله- نازل كرده اى. بار خدايا، قرآن را نورى قرار دادهاى كه در پرتو آن از تاريكي هاى گمراهى و نادانى برهيم، و شفايى براى هر كه از سر تصديق بر آن گوش نهد، و ترازوى عدلى كه زبانه اش از حق منحرف نشود، و چراغ هدايتى كه فروغ برهانش را خاموشى نيست، و رايت نجاتى كه هر كه قدم در پىاش نهاد و آيين او پيشه ساخت گمراه نگردد و آن كه چنگ در دست- آويز عصمتش زد دست هلاكت بدو نرسد.
اى خداوند، همچنان كه ما را به تلاوت قرآن يارى دادى و به عبارات نيكويش خشونت از زبان ما بر گرفتى، اينك ما را از كسانى قرار ده كه در نگهداشت و حراست او آن سان كه در خور اوست سعى مىورزند و با اعتقاد به تسليم در برابر آيات محكماتش، تو را عبادت مى كنند و در برابر متشابهات و دلايل واضحاتش از سر تسليم اقرار مىنمايند.» (1419: 174)
امام سجاد علیه السلام در این دعا قرآن را مخزنی میدانند که همیشه دانشهای آن برای انسان نو و بدیع است و میتواند پاسخگوی نیازهای فردی و اجتماعی ابنای بشر در تمام دورانها باشد. این اوصاف در حقیقت به بیان وجه اعجاز قرآن در حوزه معارف اشاره دارد.
وصف فرقان نیز که ایشان برای قرآن به کار بردهاند، این حقیقت را آشکار میکند که استدلالها و براهینی که قرآن طرح کرده است، دارای ساختار و نظام حکیمانه و غیر قابل خدشه است که در تمام زمانها، عالیترین حقایق الهی را به بهترین شکلی تبیین کرده است. این بیان نیز اشاره به شگفتیهای معنوی و وجوه حکمی اعجاز قرآن دارد.
کلینی در کتاب عقل و جهل از کتاب ارزشمند کافی، روایتی از امام هادی علیه السلام نقل میکند که در آن ابن سکیت از ایشان درباره وجه اعجاز قرآن سوال میکند؟
امام هادی علیه السلام در پاسخ به این پرسش تصریح میکنند که وجه اعجاز قرآن در برهان و نور بودن این کتاب آسمانی و معارف و حکمتهای والای آن است نه در فصاحت و بلاغت آن؛ « ابن سكيت گويد به امام دهم عليه السّلام عرض كردم: چرا خدا حضرت موسى را با وسيله عصا و يد و بيضا و ابزار ابطال جادو فرستاد و حضرت عيسى را با وسيله طبابت و حضرت محمد را- كه بر او و خاندانش و پيمبران درود باد- به وسيله كلام و سخنرانى.
حضرت فرمود: چون خدا موسى عليه السّلام را مبعوث كرد جادوگرى بر مردم آن زمان غلبه داشت پس او از طرف خدا چيزى آورد كه مانندش از توانائى آنها خارج بود و بوسيله آن جادوى آنها را باطل ساخت و حجت را برايشان ثابت كرد و عيسى عليه السّلام را در زمانى فرستاد كه فلج و زمينگيرى زياد شده بود و مردم نياز به طب داشتند پس او از جانب خدا چيزى آورد كه مانندش را نداشتند.
پس به اجازه خدا مردگان را زنده كرد و كور مادرزاد و پيس را درمان نمود و حجت را برايشان ثابت كرد و حضرت محمد صل الله علیه واله وسلم را در زمانى فرستاد كه خطبه خوانى و سخنورى – به گمانم شعر را هم فرمود- زياد شده بود، پس آن حضرت از طرف خدا پندها و دستوراتى شيوا آورد كه گفتار آنها را باطل كرد و حجت را بر ايشان تمام نمود.
ابن سكيت گفت به خدا هرگز مانند تو را نديدم بفرمائيد در اين زمان حجت خدا بر مردم چيست فرمود: عقل است كه به وسيله آن امام راستگو را ميشناسد و تصديقش ميكند و دروغگو را ميشناسد و تكذيبش مينمايد. ابن سكيت گفت به خدا جواب درست همين است.» ( کلینی، 1407: 1/24)
اعجاز قرآن کریم در مکتب خلفا
بعد از رحلت پیامبر اکرم صل الله علیه واله وسلم، گروهی خود را در جایگاه جانشینی ایشان قرار دادند و از به خلافت رسیدن وارثان علم نبوی و جانشینان به حق آن حضرت جلوگیری کردند. از منظر تاریخی، ریشه اختلاف در موضوع وجه اعجاز قرآن به دوران بعد از رحلت پیامبر اکرم صل الله علیه واله وسلم و حکومت خلفاء باز میگردد.
در حقیقت نقطه آغازین نضج گرفتن تفکرات قشری و ظاهر گرایانه در اسلام از زمان حکومت خلفاء و به حاشیه راندن اهل بیت علیهم السلام است.
این اقدام باعث شد تا مسلمانان از معلمان مکتب سلونی و کسانی که به تصریح قرآن کریم صاحبان علم الکتاب هستند، فاصله بگیرند و در نتیجه از معارف والای قرآن بیبهره بمانند. زیرا مسلمانان برای استفاده از حکمتها و براهین قرآنی نیازمند به قرآن ناطق دارند تا پرده از این منابع عظیم علم و معرفت بر دارند.
بعد از دور داشتن اهل بیت علیهم السلام از جامعه امت اسلامی و ایجاد مانع در تمسک به ایشان در تفسیر قرآن، خلاء فکری در جامعه روی خود را آشکار کرد. از طرفی خلفاء نیز که بر مسند حکومت تکیه کرده بودند، با انبوهی از مسائل روبرو شدند که از سوی علمای اهل کتاب و یا نو مسلمانان طرح میشد و خود را در پاسخ به آنها عاجز میدیدند.
به عنوان نمونه میتوان به این گفته خلیفه اول استناد جست که درباره تفسیر آیه « و فاکهه و ابا» از وی سوال شد و او معنای واژه «ابا» را نمیدانست. ( مفید، 1413: 1/200؛ ابن کثیر، 1419: 8/325؛ مجلسی، 1403: 30/693) وی در پاسخ به سوال درباره «کلاله» نیز درماند. ( طبری،، 1412: 4/192؛ ابن ابی الحدید، 1404: 17/201؛ متقی هندی، 1409: 11/79) از خلیفه دوم نیز نقل میشود که میگفت: « ولیتکم و لست بخیرکم اقیلونی اقیلونی» ( بلاذری، 1417: 1/590؛ طبرانی، بیتا: 8/267؛ آلوسی، 1415: 14/180)
خلفاء برای جبران این خلأ شکل گرفته در جامعه و در پاسخ به نیازهای روز افزون، راه رجوع به اهل بیت علیهم السلام را بر خود بسته میدیدند و نمیتوانستند اعتراف به جایگاه علمی بی بدیل ایشان بکنند. از طرفی برای مستحکم کردن پایههای حکومت خویش بر پاساختن یک مکتب فکری و فرهنگی را ضروری میدانستند.
این عوامل باعث شد تا خلفاء به احیای اشعار و ادبیات جاهلی روی آورند و در تفسیر قرآن بهره گیری از ادبیات و لغت را به عنوان یک مشی اساسی قلمداد کنند.
قرطبی در تفسیر خود در این مورد چنین مینویسد: « عمر صحابه را در تفسیر قرآن و اجتهاد و دریافت معانی آن به شعر عرب ارجاع میداد و میگفت دیوان خود را حفط کنید تا گمراه نشوید. پرسیدند دیوان ما کدام است؟ گفت شعر جاهلیت. زیرا تفسیر قرآن و معانی گفتارتان در آن موجود است. ( قرطبی، 1364: 10/11)
علامه طباطبایی نیز در این مورد مینویسد: « اشتغال دیگری که مسلمانان داشتند نقل و روایت اشعار بود که خود یک سنت قدیمی عرب بود. ولی اسلام اهتمامی به این امر نکرد و در کتاب مجیدش حتی یک کلمه شعر و شعرا را نستود. سنت رسول خدا ص نیز پر و بالی به آن نداد. این وضع بود تا وقتی رسول خدا ص رحلت نمود و مساله خلافت جریانی به خود گرفت که معروف است و به این اقدام دست زد.» (طباطبایی، 1417: 5/444)
راه اندازی این جریان ظاهرگرایانه فکری در جامعه از سوی خلفا بر مساله وجوه اعجاز قرآن نیز تاثیر گذار بود. همانطور که پیش از این گذشت، قرآن خود بر جنبههای معنوی تاکید دارد و این کتاب آسمانی را فرقان، موعظه، برهان و نور مبین، تبیاناً لکل شیء و هدایت، شفاء و ذکر حکیم معرفی میکند و آنجا که سخن از تحدی و آوردن کتابی همانند قرآن است نیز تاکید بر وجوه معارفی و حقایق و هدایتی دارد که در آن است؛ «قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى» (قصص/49) بر این اساس در نگاه قرآن معارف و هدایتها و براهینی که در این کتاب آسمانی منطوی است مهمترین وجه اعجاز آن است.
در مکتب اهل بیت علیهم السلام نیز در نگاهی کاملاً منطبق بر قرآن، مهم ترین وجه اعجاز قرآن کریم، علوم و معارف قرآن کریم تلقی شده است. اما مکتب خلفا با رویکردی که به شعر و ادبیات عرب جاهلی داشتند، تاکید بر اعجاز بلاغی و فصاحتی قرآن کردند و این وجه از وجوه اعجاز قرآن کریم را مهمترین وجه اعجازی آن قلمداد کردند.
در این مکتب شگفتیها و وجه اعجاز قرآن صرفاً از منظر ادیبان عرب مورد ملاحظه قرار گرفت و در غیاب اهل بیت علیهم السلام ادیبان و شاعران عرب و دانشمندان لغوی مرجع تفسیر و بیان وجوه اعجاز قرآن کریم قرار گرفتند. با توجه به منحصر دانستن اعجاز قرآن در جنبه ادبی آن، ادیبان عرب مانند جاحز عهدهدار بیان شگفتی های قرآن از لحاظ ادبی شدند. البته عروبت و نژاد پرستی حاکمان عرب نیز همسو با رویکرد ظاهرگرایانه خلفا بوده و در پیشبرد این رویکرد تاثیر بسزایی داشته است.
البته نکته ظریفی را نباید از نظر دور داشت. در مکتب اهل بیت علیهم السلام وجه اعجاز بلاغی قرآن به هیچ عنوان نادیده گرفته نشده است و به عنوان یکی از وجوه اعجاز قرآن معتبر دانسته شده است.
قرآن در منتهای قله بلاغت و فصاحت زبان عربی قرار دارد. اما تقابل این دو مکتب در بحث وجوه اعجاز قرآن آن است که در مکتب اهل بیت علیهم السلام اعجاز بلاغي و ادبی قرآن کریم، یکی از وجوه اعجاز قرآن است اما آنچه که مهمترین وجه اعجاز قرآن کریم است، علوم و معارف قرآن است که کسی نمیتواند مانند آن را بیاورد.
این در حالی است که در مکتب خلفا اعجاز بلاغی و ادبی قرآن به عنوان اصلیترین وجه اعجاز قرآن کریم خودنمایی میکند. در حالی که در آیات تحدی قرآن، بر وجوه ظاهری قرآن یعنی جنبههای ادبی و بلاغی آن تاکید نشده است.
در روایات اهل بیت علیهم السلام نیز فصاحت و بلاغت قرآن از وجوه اعجاز قرآن و غیر قابل همانند آوری دانسته نشده است.
خاستگاه تأکید خلفا بر فصاحت و بلاغت قرآن کریم به عنوان وجه اصلی اعجاز این کتاب آسمانی نیز با توجه به آنچه گذشت، قابل توضیح است. ایشان برای آنکه در برابر مکتب قرآنی اهل بیت علیهم السلام بتوانند موضعی اتخاذ کرده و عرض اندام کنند، ناگزیر از رجوع به تنها داشته فرهنگی عرب یعنی شعر و ادب بودند.
تفاسیر لغوی و تمرکز بر روش لغویون در تفسیر قرآن کریم نیز که از دیرباز در فعالیتهای تفسیری صحابه و تابعان قابل رصد کردن است، ریشه در همین رویکرد دارد.
آنجا که خلفا از بیان تفسیر آیات قرآن و حتی معنای واژههای به کار رفته در آن باز ماندند، برای فهم قرآن رجوع به فرهنگ عرب بادیه نشین را تجویز کردند. با این توجیه که زبان عرب بادیه نشین با زبان بیگانه آمیخته نشده است.
از جمله این فعالیتهای تفسیری با محوریت نگاه ادبی و لغوی را میتوان تلاش ابن عباس برای یافتن معنای واژه فاطر دانست.
بنا بر نقلهای مفسران و اهل لغت، ابن عباس میگوید: «من معنای فاطر را نمیدانستم تا آنکه دیدم دو نفر اعرابی که زبانشان با زبان بیگانه آمیخته نشده بر سر تصاحب چاهی با یکدیگر مشاجره و نزاع میکنند و آنجا بود که یکی به ديگري گفت «أنا فطرتها» یعنی این چاه را من خلق کردم بنابراین صاحب آن من هستم.»
ابن عباس از این مشاهده چنین استنباط میکند که «فاطر السماوات و الارض» به معنای «خالق السماوات و الارض» است و با این روش خود را بینیاز از رجوع به معلمان واقعی قرآن برای کسب معارف صحیح و مرتفع قرآن میداند.
در این رویکرد تنزل تفسیر و معانی قرآن تا حد فهم عرب بادیه نشین آن روزگار و بسط و ترویج رویکرد ظاهرگرایانه و لغت شناسانه در فهم براهین و حکمتهای قرآنی، نیاز به رجوع به اهل بیت علیهم السلام را از میان برداشت و عملاً ادیبان و دانشمندان علم لغت و ادبیات و بلاغت را در مصدر پاسخگویی و تفسیر قرآن کریم در جامعه قرار داد.
تتبع در آثار به جای مانده از تفاسیر کهن به خوبی نشان دهنده این رویکرد است. نمونه آشکار در این مورد تفسیر تنویر المقباس، تالیف فیروز آبادی صاحب کتاب قاموس است. وی که اصولاً یک لغوی برجسته محسوب میشود، تفسیر خود را بر اساس معانی لغوي واژگان قرآن سامان میدهد و در ابتدای هر بخش از تفسیر به کلامی از ابن عباس استشهاد کرده است.
دامنه این رویکرد به مساله وجوه اعجاز قرآن کریم در آثار کهن محدود نگردیده و این رویکرد تا قرنهای متمادی و تا روزگار معاصر نیز به عنوان یک دیدگاه غالب در کتابهایی که پیرامون اعجاز قرآن کریم نگاشته شده است، به وضوح مشاهده میشود. کتابهای دلایل الاعجاز ، اساس البلاغه، النکت لاعجاز القرآن و نویسندگانی همچون واسطي ، رمانی، جرجانی، زمخشري همه بر جنبه اعجاز بلاغي تاکید کردند.
پیامدهای سوء مکتب خلفاء در باب اعجاز قرآن
رویکرد ظاهرگرایانهای که در مکتب خلفا ظهور و بروز پیدا کرد، آثار مضری از خود به جای گذاشت. از جمله این آثار میتوان به دو اثر زیر اشاره کرد؛
1) توجه به الفاظ و دور ماندن از حقایق قرآن کریم
اولین ثمره نامطلوب این رویکرد، توجه به جنبههای ظاهری قرآن کریم و بازماندن از حقایق ناب و معارف حکمی قرآن است. با توجه به تاکید قرآن بر صفات و ویژگیهایی مانند آیه، بینه، بصائر، نور و هدایت بودن خود، میتوان نتیجهگیری کرد که تحدی قرآن در مقام همانند آوری در بعد معارفی و معنوی قرآن است و اشاره به وجه اعجاز معانی قرآن و علم و برهان قرآن است.
در حقیقت هیچکدام از آیات تحدی در قرآن کریم ناظر به وجه بلاغت و فصاحت قرآن کریم نیست. این توصیفی است که خود کتاب الله و ائمه معصومین علیهم السلام در مورد قرآن دارند و به حقایق آن اشاره میکنند.
پرداختن به جنبههای فصاحت و بلاغت قرآن کریم و عدم توجه به وجوه معنوی اعجاز قرآن کریم، پرداختن به پوسته ظاهری قرآن و بیبهره ماندن از محتوای غنی آن را به دنبال دارد. فصاحت و بلاغت جامهای است که بر معارف و حقایق قرآن پوشانده شده و اگر به جای معارف و حقایق به لباس قرآن توجه کرد، جایگاه والای آن را نادیده گرفته شده است.
این عمل مانند آن است که در مواجهه با عالمی بزرگوار تنها به لباس و آرایش ظاهر او توجه کنیم و خود را از بهره بردن از علم او محروم کنیم.
2) مغایرت با جهانشمول بودن قرآن کریم
قرآن کریم کتاب هدایتگری است که از سوی پروردگار برای تمام انسانها با تمام زبانها نازل گردیده است. حتی فراتر از آن این کتاب نازل شده تا تمام انس و جن از معارف والای آن بهرهمند گردند.
از همین رو خداوند تمام انس و جن را در مقام تحدی به مبارزه طلبیده و بیان فرموده که اگر آنها به پشتیبانی یکدیگر برخیزند، باز هم نخواهند توانست مانند این قرآن بیاورند؛ «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيرا» (اسراء/88) مخاطب تحدی مطروحه در این آیه کریمه تمام انس و جن هستند با هر زبانی و نه تنها اعراب. صحبت از همه انسانها است با هر زبانی که تکلم میکنند و همچنین صحبت از جنيان است.
بر این اساس اعجاز قرآن را باید در وجوهی جستجو کرد که نه فقط برای عرب زبانان بلکه برای تمام انسانها با هر زبانی اعم از اروپاییان، آسیاییها و آفریقاییها قابل درک باشد.
در قرآن کریم استدلالاتی آمده است که هیچ کس نمیتواند در درستی آنان تردید کرده و مخالفان قرآن نمیتوانند مانند آن را در اثبات مدعای خود اقامه کنند.
براهینی که عارف و علوم والای آن و قدرت و استحکام آن برای هر انسانی با هر زبانی قابل درک است و همگان اعتراف به شگفتی و بیهمانندی آن دارند. مانند آیه مبارکه؛ «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُون»(مومنون/91) این مکتب اهل بیت علیهم السلام است که بر حقايق قرآن تاکید دارد. در مقابل آن کتب خلفا قرار دارد که خود را در برابر استخراج حقایق ناب قرآن ناتوان میدیدند.
نتیجهگیری
1) قرآن کریم علاوه بر آن که معارف، علوم و احکام والای آن محتوای رسالت پیامبر اکرم ص است، خود بینه و معجزهای بر صدق نبوتشان است و این موضوع جایگاه ممتازی برای قرآن کریم در بین سایر معجزات ایشان به وجود میآورد.
2) خداوند در مقام معرفی قرآن کریم بر ابعاد معارفی و محتوایی و نه بر جنبههای ظاهری آن تاکید فرموده و این کتاب آسمانی را با صفاتی مانند فرقان، بینات، بصائر، موعظه، برهان و نور مبین، تبیاناً لکل شیء و هدایت، شفاء و ذکر حکیم وصف نموده است.
3) در مکتب اهل بیت علیهم السلام نیز کمالات قرآن کریم دلیل حقانیت آن دانسته شده است و علوم و معارف والای قرآن کریم به عنوان وجه اصلی اعجاز این کتاب قلمداد شده است.
4) در مکتب اهل بیت علیهم السلام وجه اعجاز بلاغی قرآن به هیچ عنوان نادیده گرفته نشده است و به عنوان یکی از وجوه اعجاز قرآن معتبر دانسته شده است.
5) مکتب خلفا با رویکردی که به شعر و ادبیات عرب جاهلی داشتند، تاکید بر اعجاز بلاغی و فصاحتی قرآن کردند و این وجه از وجوه اعجاز قرآن کریم را مهمترین وجه اعجازی آن قلمداد کردند.
6) رویکرد ظاهرگرایانه مکتب خلفا باعث توجه به الفاظ و دور ماندن از حقایق قرآن کریم گردیده و همچنین مغایر با جهانشمول بودن قرآن کریم است.
مراجع و منابع
- قرآن کریم
- امام سجاد ع، 1419ق، “صحیفه سجادیه”، قم، مشعر
- آلوسى، سيد محمود، 1415 ق، “روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم”، بيروت، دارالكتب العلميه.
- ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله، 1404ق، “شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد”، قم، مكتبة آية الله المرعشي النجفي
- ابن عاشور، محمد بن طاهر، 1984م، “التحریر و التنویر”، تونس، بینا
- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، 1419ق، “تفسیر القرآن العظیم”، بیروت، دار الکتب العلمیه
- بلاذری، احمد بن یحیی، 1417ق، “انساب الاشراف”، بیروت، دارالفکر
- خویی، سید ابولقاسم، 1430ق، “البیان فی تفسیر القرآن”، قم، موسسه احیا آثار الامام الخویی
- فخرالدين رازی، محمد بن عمر، 1420 ق، “مفاتيح الغيب”، بیروت، دار احياء التراث العربى
- قرطبی، محمد بن احمد، 1364ش، “الجامع لاحکام القرآن”، تهران، ناصر خسرو
- کلینی، محمد بن يعقوب بن اسحاق، 1407 ق، “الکافي”، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- سید رضى، محمد بن حسين، 1414ق، “نهج البلاغة”، قم، هجرت
- طباطبايى، سيد محمد حسين، 1417 ق، “الميزان فى تفسير القرآن”، قم، جامعهى مدرسين حوزه علميه قم
- طبری، محمد بن جریر، 1412ق، “جامع البیان فی تفسیر القرآن”، بیروت، دار المعرفه
- طبرانی، سلیمان بن احمد، بیتا، “المعجم الاوسط”، قاهره، دار الحرمین
- مجلسى، محمد باقر، 1403 ق، “بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار”، بیروت، دار إحياء التراث العربي
- مفید، محمد بن محمد، 1413 ق، “الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد”، قم، كنگره شيخ مفيد
- متقی هندی، علی بن حسام، 1409ق، “کنز العمال”، بیروت، موسسه الرساله
.
سلام علیکم و رحمة الله
خدا قوت انشاءالله دانشتون به معرفت تبدیل بشه و همراه با قلم زدنتون ایمانتون ثابت و پرخوروشتر بشه
خیلی عالی و پر استفاده و تکان دهنده بود ومتاسفانه ابعاد عظیم قرآن همچنان مغفول مانده درحالی که جامعه بشری احتیاج شدید به معارف الهی داره در شرایطی که منابع عظیم پیامبران به دست صهیونیسم غارت شده و از دسترس همگان خارج شده است و دسترسی به امام حی حاضر نیست این منبع عظیم اتصال بشر به اولیاء الهی یعنی قرآن هم متاسفانه بخاطر رویکرد و روش پرداختمان همچنان محجور مانده است و در واقع از دسترس بشر خارج شده است امید است که با ولایت خود اهل بیت این برگه برنده بشریت رو بیاید و به بهره برداری برسد انشاءالله سفره مولایمان امام زمان پربرکت تر شود و سعی شما مورد رضایتشان قرار بگیرد به لطف خدا
با مطالعه مقاله شما مسِئله ای ایجاد شد که با شما در میان می گذارم
1-اینکه اسلام بر دو پایه استوار است آنهم اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم و قرآن عظیم چرا که اگر در راس اسلام اهل بیت صلوات الله علیهم را در نظر نگیریم و به جای ایشان دیگری را قرار دهیم مثلا عیسی را قرار بدهیم یا موسی و هارون و داود وسلیمان علیهم السلام را قرار بدهیم دیگر اسم این دین دین اسلام نیست همچنان که اگر بخواهیم مسیحیت را معرفی کنیم و در راسش شخصی غیراز عیسی علیه السلام را نام ببریم از ما پذیرفته نمیشود
و از طرف دیگر اگر قرآن را فاکتور بگیریم منبع دیگر و اصلی شریعت را در نظر نگرفته ایم و بلکه قرآن تمام اصول و فروعی که مکاتب اسلامی برای دین درنظر گرفته اند و خیل مسائلی که در تقسیماتشان از تبیین دین نیست همه در قرآن هست لذا در نظر نگرفتن قرآن بعنوان یک اصل اسلام در کنار اهل بیت عصمت وطهارت یک غفلت بزرگ بنظر می رسد….
و از طرفی دیگر دین اسلام دین رسول الله صلوات الله علیه و آله است وایشان ما را وصیت و سفارش به عترتشان و قرآن با هم نمودند بنابراین انجام وظیفه به قسط نسبت به وصیت رسول الله عمل خارج از دین اسلام نیست بلکه عمل به تمام دین است…….