سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / ایران و کشورهای منطقه چه میزان برای بازسازی لبنان پس از جنگ هزینه کردند؟

ایران و کشورهای منطقه چه میزان برای بازسازی لبنان پس از جنگ هزینه کردند؟

به مناسبت نهمین سالگرد فاتح قلوب لبنانی‌ها؛ ناگفته‌هایی از نقش شهید شاطری در تقویت محور مقاومت

سردار سلیمانی به سردار شاطری که در عراق و افغانستان سابقه طولانی در کارهای بازسازی و عمرانی داشت، پیام داد که برای آمدن به لبنان آماده باش!

 امریکایی‌ها و صهیونیست‌ها توطئه‌های بسیاری علیه کشورهای منطقه و بخصوص محور مقاومت طراحی کردند. سناریوهایی که افغانستان وعراق را به خاک و خون کشید و درصدد بودند تا با از میان برداشتن حزب‌الله لبنان راه را برای حمله به ایران نیز فراهم کنند. دکتر مسعود اسداللهی، کارشناس و تحلیلگر مسائل بین‌الملل و منطقه در برنامه تلویزیونی جهان آرا به بررسی همین مهم پرداخته است. اما نقطه اوج این گفت‌وگو جایی است که وی ناگفته‌هایی از بازسازی لبنان و نقش آن در افزایش قدرت نرم کشورمان روایت می‌کند و البته قهرمان این ماجرا کسی نیست جز شهید حسن شاطری؛ مردی که لبنانی‌ها بهتر از ایرانی‌ها او را می‌شناسند و نماد کارآمدی و صداقت جمهوری اسلامی برای مردم این کشور است. اسداللهی با آمار و ارقام دقیق نشان داده است که رقم کمک‌های سایر کشورها از جمله عربستان، امارات، کویت، اندونزی، قطر و… بسیار بیشتر از ایران بوده است؛ اما این مجاهدان انقلابی ایران بوده‌اند که توانسته‌اند قلب‌های مردم این کشور را فتح کنند. او در نهایت از نقش شگفت‌آور شهید شاطری به عنوان یار وفادار حاج قاسم سلیمانی در شکل‌گیری دفاع وطنی سوریه و ساماندهی و آموزش نیروهای داوطلب سوری در اوج ناامیدی حاکم بر دمشق روایت کرده که تاکنون کمتر شنیده شده است.

اسداللهی: با حمله امریکائی‌ها به عراق در سال 2003 (1382) وضعیت منطقه ما کاملاً تغییر کرد. قبل از آن هم امریکائی‌ها تحت عنوان «مبارزه با تروریسم» به افغانستان حمله و طالبان را سرنگون کرده بودند. بعد از واقعه 11 سپتامبر، این حادثه را تبدیل به پیراهن عثمان کردند و با این بهانه طالبان را سرنگون کردند و بعد هم تحت این عنوان که صدام سلاح هسته‌ای و شیمیائی دارد و با القاعده مرتبط است، جنگی را علیه عراق به راه انداختند.
صدام واقعاً آدم جنایتکاری بود و اگر یک ملت در دنیا باشد که واقعاً ظلم صدام را با گوشت و پوستش احساس کرده باشد، ایرانی‌ها هستند. بنابراین ما نمی‌خواهیم از صدام دفاع کنیم و اصلاً هم قابل دفاع نیست. اما می‌خواهیم دروغگوئی امریکائی‌ها را اثبات کنیم که تحت این عنوان به شورای امنیت سازمان ملل رفتند و در آنجا آقای کالین پاول(Colin Luther Powell)، وزیر خارجه امریکا یک لوله آزمایشگاهی را که در داخل آن یک ماده سفید رنگ بود، برد و به جهانیان نشان داد که این ماده را جاسوسان و مأموران اطلاعاتی ما به دست آورده‌اند که نشان می‌دهد صدام در حال غنی‌سازی و تهیه سلاح شیمیائی و همچنین ارتباط با القاعده است. حمله انجام و صدام خیلی سریع و در عرض دوسه هفته سرنگون شد. بعد از آن امریکائی‌ها سراسر عراق را زیر و رو کردند و گشتند، ولی نه سلاح هسته‌ای پیدا کردند، سلاح شیمیائی هم که قبلاً از بین رفته بود که آن را هم توضیح خواهم داد که برای ما عبرتی است. سلاح‌های موشکی صدام را از بین برده بودند و بعد حتی یک سند هم در مورد رابطه صدام با القاعده پیدا نکردند، چون آنها با هم اختلاف ایدئولوژیک داشتند. چرا پیدا نکردند؟ صدام که به این چیزها اعتقادی نداشت و از سلاح شیمیائی علیه خود و ملتش استفاده کرده بود، اما وقتی که صدام در سال 1990 (1369 ش) به کویت حمله و آنجا را اشغال کرد، در آنجا جنگی تحت عنوان آزادسازی کویت اتفاق افتاد و پس از اینکه عراق شکست خورد، تحریم‌های بسیار سنگینی را به عراق تحمیل کردند. علاوه بر آن بازرسی‌های گسترده‌ای توسط بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، بازرسان نظامی سازمان ملل صورت گرفت و وجب به وجب خاک عراق را گشتند. عراق به آستانه تولید سلاح هسته‌ای رسیده بود، ولی هنوز تولید نکرده بود. یک‌سری تأسیسات داشت که همه را از بین بردند. هر چه سلاح شیمیائی داشت پیدا کردند و از بین بردند. سلاح‌های موشکی را تماماً از بین بردند و هیچ ابزاری را برای ارتش عراق باقی نگذاشتند و تحریم سنگین در طی 10، 12 سال، از سال 1990 تا 2003 باعث شد که ارتش و کل کشور عراق به شدت فرسوده شوند.
وقتی که خیال امریکائی‌ها راحت شد که عراق دیگر هیچ چیزی برای دفاع از خودش ندارد، تحت آن بهانه حمله کردند. وقتی که ما روی این مسئله تأکید می‌کنیم که این بازرسی‌ها تحت عنوان بازرسی‌ها انجام می‌شوند، اما دلیل اصلی آنها دخالت در مسائل امنیتی داخلی است. از جمله آنها بسیاری از مراکز را که هیچ ربطی به تأسیسات هسته‌ای ندارد جزو فهرست بازرسی‌هایشان می‌آورند، به این دلیل است که ما این مسئله را در عراق دیده‌ایم. البته بلاتشبیه، چون ایران با عراق از نظر ماهیت نظام خیلی فرق می‌کند، ولی
تاکتیک امریکائی‌ها یکی است.
ولی این یک تجربه است که وقتی قدرت دفاعی را از شما گرفتند، به شما حمله می‌کنند، نه اینکه شما را به حال خودتان رها کنند. وقتی که شما قدرت بازدارندگی نداشته باشید، همان بلائی بر سرتان می‌آید که بر سر دیگران آمد. این اتفاق در دوره‌ای افتد که گروهی به نام محافظه‌کاران جدید در چارچوب دولت جورج بوش(George Walker Bush) پسر در امریکا به قدرت رسیده بودند. اینها ایده‌ای تحت عنوان «خاورمیانه جدید» داشتند و می‌گفتند خاورمیانه موجود و مرزهای کشورهائی که ما می‌شناسیم ـ عراق، سوریه، لبنان، فلسطین اشغالی، اردن، ایران، ترکیه، مصر به خصوص مرزهای کشورهای عربی منطقه غرب آسیا ـ توسط پیمان سایکس پیکو(Sykes–Picot Agreement) به وجود آمده‌اند و ادعا می‌کردند که پیمان ساکس پیکو پیمانی بین انگلیس و فرانسه بوده و امریکا در آن نقشی نداشته است. حتی می‌گفتند که این پیمان اجحاف‌آمیز بوده و به ملت‌ها ظلم شده و باید در آن تجدیدنظر شود و ما امریکائی‌ها آن را قبول نداریم. این حرف‌ها را تحت عناوین بسیار بشردوستانه‌ای هم می‌زدند، از جمله اینکه با این تقسیم‌بندی‌ها به این کشورها ظلم شده و ما باید این کشورها را تجزیه و مجدداً مرزهایشان را براساس قومیت‌ها،‌ دین، مذهب، زبان و… مجدداً تعیین و این کشورها را خرد و تقسیم کنیم که به قول خودشان عدالت برقرار شود. البته بحث عدالت در بین نبود. اینها می‌خواستند این کشورها را تبدیل کنند به کشورهائی شبیه به شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس که کشورهائی هستند با جمعیت کم و کم‌مساحت، ولی بسیار ثروتمند. البته اینها کشور نیستند، بلکه نقطه‌هائی روی نقشه‌اند که قادر به دفاع از خود و امنیت ملی‌شان نیستند و برای بقا باید حتماً به یک نیروی خارجی و فرامنطقه‌ای وابسته باشند. می‌خواستند این الگو را عیناً در خاورمیانه پیاده کنند. یعنی قرار بود ترکیه، عراق، مصر، ایران، سوریه و حتی عربستان که هم‌پیمان امریکاست تقسیم شوند. در سودان که موفق شدند این کار را بکنند و جنوبش را جدا کردند.
امریکائی‌ها خیلی هم به خودشان مغرور شده بودند که دیدید چقدر راحت صدام را سرنگون کردیم. آقای کالین پاول در سال 2004 به دمشق رفت و با حالتی توهین‌آمیز یک دستورالعمل 12 ماده‌ای را به آقای بشار اسد داد که اگر این کارها را انجام دادی در قدرت باقی می‌مانی وگرنه سرنوشت صدام در انتظارت هست. تمام این 12 ماده هم ذلت‌آور بودند و باعث می‌شدند که هیمنه امریکا و اسرائیل بر این منطقه حاکم شود. کار بزرگی که انجام شد، نقش بزرگی بود که سردار سلیمانی ایفا کرد.
رحمه‌الله علیه
خداوند درجات عالی ایشان را متعالی بفرماید. ایشان موفق شد با هماهنگی‌ای که با سوریه کرد، مقاومتی را در عراق شکل بدهد و اجازه ندهد امریکائی‌ها راحت جا پای خودشان را در عراق محکم کنند و بین سال‌های 2003 تا 2006 موفق شد به تدریج این مقاومت را شکل بدهد. ارتش امریکا به شدت دچار مشکل شد، ولی امریکائی‌ها هنوز حاکم بودند. فعلاً وارد بحث عراق نمی‌شویم، چون بحثمان بحث لبنان است.
امریکائی‌ها وقتی عملکردهای سردار سلیمانی را می‌دیدند که چگونه طرح‌های اینها را خنثی می‌کند و به  خصوص در عراق با آنها مقابله می‌کند، به این نتیجه رسیدند که باید به ایران حمله کنند، آن هم حمله‌ای قاطع. آنها قصد داشتند پرونده‌ای مشابه پرونده عراق برای ایران درست کنند و با اتهامات دروغ، نابودی سنگینی را بر زیرساخت‌های ایران ـ صنعتی،‌ مواصلاتی، بنادر، جاده‌ها و… ـ تحمیل کنند. همان کاری که در عراق کردند. در زمان صدام، عراق برق داشت. الان برقی به آن معنا وجود ندارد و وضع خدمات بسیار اسفبار است، چون امریکائی‌ها تحت عنوان مبارزه با صدام، هر چه را که ملت عراق دراختیار داشت از بین بردند.
زیرساختش را از بین بردند.
زیرساخت‌ها را نابود کردند. همین برنامه را برای ایران هم داشتند، اما می‌دانستند که اگر به ایران حمله کنند، یکی از پیامدهایش حمله حزب‌الله به رژیم صهیونیستی خواهد بود. حزب‌الله هم قدرت بزرگی شده بود. بنابراین خود اسرائیلی‌ها به امریکا اصرار داشتند که قبل از اینکه به سراغ ایران بروید، اول بیائید و حساب حزب‌الله را برسید و با یک جنگ غافلگیرکننده بسیار ویرانگر که شبیه به هیچ‌یک از جنگ‌های قبلی اسرائیل با هیچ کشور عربی که با خود حزب‌الله هم نبود، به جنوب لبنان حمله کرد. جنگ 33 روزه با همه جنگ‌های قبلی اسرائیل کاملاً تفاوت داشت. اسرائیل پیشنهاد داد که ابتدا باید حزب‌الله را نابود کرد و بعد که خیالمان از این بابت راحت شد، به سراغ ایران می‌رویم. پس دلیل اصلی اسرائیل برای حمله به لبنان این بود، والا هیچ اتفاق خاصی در لبنان نیفتاده بود که چنین جنگی به آن تحمیل بشود. در مرز اتفاقاتی می‌افتاد که مثلاً اسیر می‌دادند یا اسیر می‌گرفتند، ولی این مسئله همیشگی بود و اتفاق تازه‌ای نبود. پس این جنگ با این نیت شروع شد که در واقع… 
قدم بعدی ایران باشد.
قدم بعدی قطعاً ایران بود. اتفاقی که افتاد این بود که حزب‌الله توانست با رشادت تمام برای مدت طولانی 33 روز مقاومت کند، در حالی که جنگ‌های اسرائیل معمولاً یک هفته و نهایتاً ده روز طول می‌کشند و اسرائیل همواره دنبال حمله‌های سریع، برق‌آسا و غافلگیرکننده است، چون ارتش اسرائیل قدرت ادامه جنگ درازمدت را ندارد و در داخل هم بسیار آسیب‌پذیر است. اما حزب‌الله موفق شد 33 روز با این ارتش بجنگد و در ضربه زدن هم کم نیاورد. ضربه‌های اساسی خورد، ولی ضربه‌های اساسی هم زد و توازن قوا ایجاد کرد و اسرائیلی‌ها دیدند چاره‌ای برایشان باقی نمانده است و روزهای آخر داشتند التماس می‌کردند که این جنگ پایان بپذیرد. جنگ با پیروزی حزب‌الله پایان پذیرفت که موفقیت بسیار بزرگی بود.
اتفاقی که در این جنگ افتاد این بود که اسرائیلی‌ها تمام پل‌های لبنان را نابود کردند که خیلی عجیب بود. بهانه‌شان هم این بود که حزب‌الله برای رساندن سلاح به جنوب
از این پل‌ها استفاده می‌کند
در حالی که بسیاری از این پل‌ها اصلاً در مناطق مسیحی‌نشین احداث شده بودند و هیچ ارتباطی به حزب‌الله نداشتند، ولی اسرائیلی‌ها تمام پل‌ها را از بین بردند. 50 بیمارستان را زدند. 400 مدرسه را ویران کردند. در مجموع 1200 نفر شهید شدند که بالای یک‌هزار نفرشان غیرنظامی بودند و شش هزار نفر مجروح شدند و بخش اعظم شیعیان آواره شدند، چون یکی از نقشه‌های اسرائیلی‌ها در این جنگ این بود که نه فقط حزب‌الله را از بین ببرند، بلکه جنوب لبنان را که شیعه‌نشین بود آن‌چنان نابود کنند و زیرساخت‌ها و خانه‌ها را چنان از بین ببرند که ساکنین آنجا مجبور بشوند به جاهای دیگر مهاجرت اجباری کنند و نه تنها از لبنان خارج شوند، که به کشورهای دیگر بروند و یک سرزمین خالی به جا بماند که طوائف دیگر بیایند و
جایگزین شیعیان شوند
بله، جایگزین شیعیان شوند و اساساً ترکیب جمعیتی آنجا را عوض کنند. بنابراین حجم ویرانی‌ها خیلی زیاد بود.
در اینجا اتفاق بزرگی رخ داد. در حال حاضر خود جنگ بحث ما نیست، بلکه بحث ما روز پایان جنگ است. وقتی که به پایان جنگ نزدیک شدیم و سردار سلیمانی با اطلاعات و درایتی که داشت می‌دانست که اسرائیلی‌ها دیگر قادر به ادامه جنگ نیستند، برای بازسازی آماده شدند. به همین خاطر به سردار شاطری که در عراق و افغانستان سابقه طولانی در کارهای بازسازی و عمرانی داشت، پیام داد که برای آمدن به لبنان آماده باش. جنگ 33 روزه که تمام شد، دیدیم که برادر جدیدی آمده است. خود من شخصاً ایشان را ندیده بودم و برای اولین‌بار در لبنان دیدم. چون دفتر ما هم که یک دفتر پژوهشی در ضاحیه بود از بین رفت و دیگر جائی نداشتیم و به صورت موقت در ساختمانی که مجاور سفارت بود ساکن بودیم تا جای جدیدی پیدا کنیم و ایشان به آنجا آمد که اولین دیدار و آشنائی من با ایشان بود. یک انسان بسیار فعال، active، بسیار پرانرژی، بسیار امیدوار به طرح‌ها و پروژه‌ها و از هیچ طرحی واهمه نداشت. خرابی‌ها خیلی زیاد بودند و پول و امکاناتی وجود نداشت. شرکت‌های پیمانکاری وجود نداشتند و قرار بود فردی با دست خالی وارد عمل شود. ولی ایشان با روحیه‌ای کم‌نظیر آمد و در مدت بسیار کوتاهی توانست Base و پایه‌ای را برای بازسازی بنیان‌گذاری و بازسازی را شروع کند. ایشان کار و فعالیت را در سطح گسترده‌ای آغاز کرد و در عرض شش سال یعنی از 2006 تا 2012 که در لبنان بود، توانست بسیاری از پل‌ها و جاده‌ها را حتی بهتر از کیفیت اولش بازسازی کند، چون مناطق شیعه‌نشین عمدتاً جزو مناطق محروم بودند. به خصوص در منطقه بقاع محرومیت بسیار زیاد و گسترده بود وایشان همه ویرانی‌ها را با بهترین کیفیت بازسازی کرد. جاده‌ها را بازسازی کرد. کمک کرد تا مدارس را بازسازی کردند. بیمارستان‌ها، مساجد و حتی کلیساها را هم بازسازی کرد. یعنی به قومیت و دین و مذهب کاری نداشت و به بازسازی هر مکانی که لطمه دیده بود کمک می‌کرد. به همین دلیل در بین تمام مذاهب و ادیان و طوائف محبوب بود و همه دوستش داشتند و بعد از اینکه شهید شد، همه برایش مراسم گرفتند و این درس بزرگی است و سردار شاطری یکی از الگوهای صدور انقلاب است.
و  حتماً ایشان را در لبنان بهتر می‌شناسند تا در ایران.
بله. در ایران پس از شهادتش ایشان را شناختند، ولی در لبنان شش سال بود که ایشان را کاملاً می‌شناختند. اولاً روابط عمومی بسیار قوی‌ای داشت و با مردم ارتباط می‌گرفت. بسیار هم انسان شوخ‌طبع و شادی بود و این روحیه را در تعامل با مردم عادی اعمال می‌کرد و تظاهر نمی‌کرد. اساساً طبعش این‌گونه بود. فوق‌العاده فعال و به قول عرب‌ها کثیرالحرکه بود. بسیار سفر می‌کرد. نکته عجیب در لبنان این است که با اینکه کشور کوچکی است، سفر به مناطق مختلف چندان وجود ندارد. شاید باور نکنید که ما شیعیانی در جنوب داریم و شیعیانی در بقاع که اکثراً منطقه یکدیگر را ندیده‌اند.
چرا این‌طوری هستند؟
دلیلش خیلی عجیب است. یک کارشناس اسرائیلی مقاله‌ای درباره امام موسی‌صدر نوشته بود که تا قبل از امام موسی‌صدر، شیعیان بقاع و شیعیان جنوب لبنان هیچ ارتباطی با هم نداشتند و حتی ازدواج هم بین آنها مرسوم نبود.
منطقاً چیز عجیبی است.
با اینکه فاصله‌شان هم 70، 80 کیلومتر است و با اینکه جاده کوهستانی است، طی کردن آن نهایتاً یک تا یک‌ساعت و نیم طول می‌کشد که در مقیاس ایران اصلاً مسافت حساب نمی‌شود. امام موسی‌صدر آمد و اینها را در مجلس اعلی دور هم جمع کرد. کارشناس اسرائیلی نتیجه‌گیری جالبی کرده و گفته بود امام موسی‌صدر چون از ایران آمده بود، این مسافت برایش چیزی نبود و تعجب می‌کرد. مثل من و شما که تعجب می‌کنیم که شما که از نظر جغرافیائی این‌قدر به هم نزدیک هستید، چرا این‌قدر از هم دورید. حزب‌الله که آمد این وضعیت را خیلی زیاد تغییر داد و بسیاری از جوانانی که در مقاومت شهید شدند، از اهالی بقاع بودند که به جنوب رفته بودند، ولی تا همین حالا هم این ارتباط تنگاتنگ ایجاد نشده که احتیاج به کار دارد. بالاخره ما در بقاع مکان‌های زیارتی‌ای چون مقام رأس‌الحسین«ع»، سیده خوله«س»، دختر امام حسین«ع» را داریم. یا جنوب به عنوان یک منطقه جهادی و جذب توریسم می‌تواند شیعیان بقاع را جذب کند. حتی قرار بود در دوره شهید شاطری طرح «راهیان نور»، هم برای ایرانی‌ها و هم برای شیعیان بقاع و شیعیان جنوب لبنان پیاده شود. که خورد به بحران‌های بعدی و متأسفانه معوق ماند و کرونا هم که آمد، به کلی تعطیل شد. اما آنچه که در بحث بازسازی اتفاق افتاد، کار بزرگی بود که شهید شاطری انجام داد و مغفول مانده و درباره‌اش صحبت چندانی نشده است و آن هم این است که ایشان برای قدرت فنی مهندسی ایران Brandسازی کرد. یعنی جاده‌ها، پل‌ها، ساختمان و زیرساخت‌ها را در مقایسه با همه پروژه‌هائی که در لبنان اجرا می‌شدند، با کیفیت بسیار بالا و هزینه بسیار کم بازسازی می‌کرد و همه به این موضوع معترف بودند.
یک روز به من گفت که عروسی دختر یکی از همکاران لبنانی‌اش هست و به من گفت بیا با هم برویم. رفتیم. جشن بزرگی بود و سر میز شام عده زیادی از آقایان لبنانی نشسته بودند. آنها شهید شاطری را از روی چهره‌اش شناختند و خیلی خوشحال شدند. همگی بالاتفاق می‌گفتند کیفیت جاده‌هائی که شما در لبنان درست کرده‌ای از کیفیت جاده‌های اروپائی اگر بالاتر نباشد، پائین‌تر نیست. لبنانی‌ها زیاد هم سفر می‌کنند و در تمام دنیا پخش هستند. به خصوص در همه جای اروپا لبنانی‌ها حضور دارند و به عینه همه جای اروپا را دیده‌اند. به شهید شاطری می‌گفتند جاده‌هائی که شما به خصوص در جنوب لبنان ساخته‌اید، از نظر زیرساخت، اسفالت، نظم و ترتیب و… به قدری باکیفیت هستند که نظیر ندارند. این یک Brand شده بود. یعنی ایران قدرت مهندسی خودش را از طریق شهید شاطری نشان داد که ما چه توان مهندسی بالائی در ایران داریم که اگر توسط شرکت‌های پیمانکاری قوی هدایت بشود، کارهای بزرگی انجام می‌شوند. البته شرکت‌های قوی پیمانکاری به مناطق مختلف رفته‌اند و بسیار هم خوشنام هستند و دست‌کم در آسیای میانه که من خبر دارم، پروژه‌های مهمی را اجرا کرده‌اند. شروع این کار در واقع با شهید شاطری بود و به دنيا نشان داد كه ما در ايران قدرت مهندسي بالائي داريم. علاوه بر اين، ايشان اين پروژه‌ها را با هزينه‌هاي پائيني انجام مي‌داد.
متأسفانه نظام سياسي لبنان هم از نظر مالي و رانت‌خواري و هم در عرصه سياسي بسيار فاسد است. اينها در اين بازسازي‌ها خيلي اختلاس كردند. اختلاس‌هاي بسيار بزرگي هم كردند كه خيلي عجيب بود و بعدها پرونده‌هاي زيادي تشكيل شدند. موردي را خود شهيد شاطري به من گفت كه دولت لبنان براي ساختن جاده‌ها و پل‌ها مناقصه مي‌گذاشت كه شركتي مي‌آيد و با كمترين هزينه مي‌سازد. ايشان هم با شركت پيمانكاري‌اي كه تحت عنوان «شركه الاعمار الايراني» براي بازسازي درست كرده بود، مي‌رفت و مشاركت مي‌كرد. مي‌گفت ما براي بازسازي پلي، هزينه 70 تا 90 هزار دلار را پيشنهاد داديم. ايشان چون كمترين قيمت را گفته بود، برنده شده بود. مي‌گفت مسئول اين كار در دولت لبنان ـ كه اسم نمي‌برم، چون نمي‌خواهم جنجال سياسي درست كنم ـ مرا خواست و گفت شما كمترين قيمت را گفته و در مناقصه برنده شده‌ايد. شما چرا اين قيمت را گفتيد؟ گفتم: من كمتر از اين نمي‌توانستم بگويم. اين حداقل قيمت است. گفت:‌ نه…
چرا اين‌قدر پائين گفتيد؟
من تعجب كردم و گفتم شما دولت هستيد و معني مناقصه اين است كه كمترين قيمت را مي‌خواهيد. مي‌گفت علناً و با كمال صراحت برگشت و گفت شما بگو 500 هزار دلار، 90 تا هزينه مي‌شود، 200 مال شما، 200 مال من. مي‌گفت من بهتم زد و گفتم چنين چيزي را بپذيرم. اگر قبول كرديد، من براساس همين هزينه مي‌سازم و تمام فاكتورها و اسناد را هم بر همين اساس امضا مي‌كنم. به هر حال اين مورد اتفاق نيفتاد، ولي بعدها براي پل مشابهي نيم‌ميليون دلار قرارداد بسته بودند، اما ايشان با 70 هزار دلار يا نهايتاً 90 هزار دلار پل را ساخته بود و تازه كيفيت آن پل مثل پلي كه ايشان ساخته بود نبود، چون بعدها جنجالي به پا شد.
رقبائي كه در اين مناقصه‌ها شركت مي‌كردند‌، خود لبناني‌ها بودند يا از كشورهاي ديگر هم شركت مي‌كردند؟
اتفاقي كه در بازسازي افتاد اين بود [جمله ناتمام] در ايران اين را نمي‌دانند و تصور مي‌‌كنند كه فقط كشور ايران در بازسازي لبنان نقش داشته و هيچ كشور ديگري نبوده است. بعد هم ايران ميلياردها دلار برداشته و براي بازسازي لبنان برده است، در حالي كه اصلاً اين‌گونه نيست و من جداولي را هم آورده‌ام  كه…
استدلالشان هم اين است كه وقتي ما خودمان اين همه راه ساخته نشده داريم، چرا رفته و لبنان را ساخته‌ايد؟
اولاً ضرورتش را كه گفتم كه ما هر قدر لبنان را تقويت كنيم، امنيت ملي كشور خودمان تقويت مي‌شود و آن هم به خاطر دشمني‌هائي است كه با نظام ما وجود دارد. رژيم صهيونيستي در همسايگي ما به شدت فعال است. ما مي‌دانيم كه اسرائيل در اقليم كردستان عراق و همچنين در آذربايجان حضور قوي دارد و حتي در بحث ترور دانشمندان هسته‌اي ما گفته مي‌شود كه عوامل اسرائيل از اين دو جا نفوذ كرده و آمده و ترورها را انجام داده‌اند و اين اتفاقات ناگوار رخ داده‌اند. بنابراين در مورد ضرورتش با توجه به مقدمه‌اي كه گفتم، هيچ شك و شبهه‌اي نبايد داشته باشيم. يعني اگر يك دلار در لبنان خرج كنيم، به اندازه هزار دلار امنيت ملي‌مان تقويت مي‌شود. اين حداقل منفعت اين قضيه است.
در روند بازسازي لبنان بعد از جنگ 33 روزه، غير از ايران چه كشورهائي نقش داشتند؟
چند حالت بود. اولاً كنفرانسي تشكيل شد و يك‌سري از كشورها هركدام مبلغي را تقبل كردند. بعضي‌ها به قولشان وفا كردند و بعضي‌ها هم اصلاً ندادند.
چه كشورهائي؟
آنهائي كه پول را دادند عرض مي‌كنم. عربستان، امارات، كويت، عراق، اندونزي، قطر و سلطنت‌نشين عمان.
اينها با چه رويكردي اين كار را كردند؟
چون در فضاي كلي معلوم است كه ايران چرا اين كار را مي‌كند، چون هم پيوندهاي ايدئولوژيك وجود دارند و هم بحث امنيت ملي كه شما گفتيد. مثلاً عربستان به چه دليل اصرار داشت كه به لبنان كمك كند؟
عربستان و امارات به خصوص عربستان در آن زمان، اسرائيل را تحريك مي‌كرد كه شما نگران جهان اسلام نباش و بزن و حزب‌الله را از بين ببر. با پيام‌هائي كه به اسرائيل مي‌دادند، در واقع آتش‌بيار معركه بودند و تصورشان هم اين بود كه بساط حزب‌الله در ظرف يكي دو هفته جمع مي‌شود. اما اتفاقي كه افتاد اين بود كه اسرائيل شكست خورد،» هم شكست مفتضحانه و خبر اين موضوع هم كه عربستان آنها را تحريك كرده، درز كرد و در تمام دنيا پخش شد و عربستان براي اينكه اين اتهام را از خود دور كند، اعلام كرد كه براي كمك به بازسازي آماده هستيم.
يعني به نوعي خواستند سياست خصمانه‌شان را جبران كنند.
مي‌‌خواستند خيانتي را كه كرده بودند تحت‌الشعاع قرار بدهند. امارات هم همين‌طور. كويتي‌ها انصافاً با نيت خير آمده بودند. قطري‌ها هم در رقابت با عربستان آمده بودند.
كويت هم برايم جاي سئوال دارد،‌ چون كويت كه مثل ما با شيعيان حزب‌الله پيوند ايدئولوژيك ندارد. كويت چرا مي‌آيد و براي بازسازي لبنان هزينه مي‌كند؟ پاسخ به اين سئوال، پاسخ به اين سئوال هم هست كه پس چرا ما به طريق اولي داريم اين كار را مي‌كنيم؟
در كويت بزرگ‌ترين خطري كه خاندان آل‌صباح را تهديد مي‌كند، سلفي‌ها هستند. يك جريان قوي سلفي در كويت وجود دارد. جالب اينجاست كه شيعيان كويت حامي خاندان امير هستند. خاندان امير همگي اهل سنت هستند، ولي خطر اصلي سلفي‌ها هستند و حتي در پارلمان هم اكثراً آرم‌هاي سلفي‌ها بالاست. شيعيان همواره از امير كويت حمايت كرده‌اند و البته به نفع خود شيعيان هم بوده كه حكومت از آنها حمايت كند و اين يك نفع دوطرفه بوده است. متأسفانه چند سالي است كه امير جديدي روي كار آمده و همين‌طور وزير امورخارجه تا حدودي تحت‌تأثير بن‌سلمان هستند، ولي به طوركلي مواضعشان چه در مورد قضيه فلسطين [جمله ناتمام] چون تنها كشوري كه در حوزه خليج‌فارس پارلمان دارد كويت است و از همان اولي كه اين كشور تشكيل شد، پارلمان داشت و در آن انتخابات انجام مي‌شد.
دموكراسي بوده
هميشه اين روند برقرار بوده. بقيه كه اصلاً چنين چيزي ندارند. بنابراين كويتي‌ها از نظر مسائل سياسي و اجتماعي يك سر و گردن بالاتر از بقيه شيخ‌نشين‌ها بودند.
پس بحث كمكشان به لبنان به خاطر بحث آن…
به خاطر ديدگاهشان در مورد تقويت شيعيان به اين معنائي است كه توضيح دادم. خواهم گفت كه چه اتفاقي افتاد. امارات اين‌گونه نبود. دولت عراق بعد از سقوط صدام در سال‌هاي اوليه يا با رياست آقاي ابراهيم جعفري يا نوري مالكي تشكيل شد. خودشان انگيزه داشتند و خصوصاً آقاي نوري مالكي خيلي همكاري مي‌كرد و طبيعي بود كه بيايد و كمك كند. اندونزي به عنوان پرجمعيت‌ترين كشور مسلمان دنيا نمي‌توانست به اين قضيه توجه نكند، هر چند كه فقط يك‌ميليون دلار كمك كرد و كارش در واقع سمبليك بود و مي‌خواست نقش كوچكي داشته باشد. قطري‌ها و سلطنت‌نشين‌ عمان هم خيلي قوي وارد ميدان شدند. آمارها خيلي جالب هستند. اين جدولي كه من آورده‌ام، جدولي است كه دولت لبنان در سال 2009 به شكل رسمي اعلام كرده است كه اين كشورها اين مبالغ را براي بازسازي لبنان كمك كرده‌اند. عربستان 520 ميليون دلار از همه بيشتر پول داده. صندودق رشد و توسعه اتحاديه عرب چيزي نزديك به 10 ميليون و 370 هزار دلار. كويت 300 ميليون دلار. امارات 13 ميليون دلار. ببينيد تفاوت چقدر زياد است. عراق 35 ميليون دلار. اندونزي يك ميليون دلار. قطر 300 ميليون دلار. سلطنت‌نشين عمان 50 ميليون دلار. اينها مبالغي است كه اين كشورها پرداخته‌اند، ولي روش‌هايشان با هم فرق مي‌كرد.
نخست‌وزير لبنان فؤاد سينيوره(Fouad Siniora) ضد مقاومت بود و الان هم هست. در ضمن يكي از بزرگ‌ترين اختلاس‌گرهاي لبنان است. كاملاً به اين ويژگي معروف است و همه او را مي‌شناسند. بعضي از دولت‌هاي عربي گفتند ما به او اعتماد نداريم كه پول را به دولت لبنان بدهيم كه برود و بازسازي كند. مثلاً قطر كه 300 ميليون دلار آورده بود گفت من به دولت سينيوره پول نمي‌دهم، خودم آدم مي‌گذارم كه با هماهنگي با حزب‌الله بازسازي كنند.
به جاي اينكه او ببرد، خودم مسئول پروژه هستم.
بله. به همين خاطر در شهر بنت جبيل(Bint Jbeil) كه يكي از بزرگ‌ترين شهرهاي جنوب لبنان و كاملاً به مرز نزديك است و در تمام طول 33 روز در آنجا جنگ تن به تن بين رزمندگان حزب‌الله و ارتشي‌هاي صهيونيستي بود و خرابي‌ها زياد بودند. قطري‌ها گفتند ما بازسازي كامل اين شهر را تقبل مي‌كنيم و اين كار را هم كردند و در پروژه‌ها و جاهاي ديگر هم شركت كردند و يك دلار هم به آقاي سينيوره ندادند.
خودشان پول خرج كردند.
بله. كويت چه كار كرد؟ كويت گفت چون دولت به هر حال رسميت دارد، از طريق دولت وارد مي‌شوم، ولي مهندسي كويتي به اسم آقاي صادقي را كه شيعه و ظاهراً ايراني‌الاصل بود، به عنوان مسئول ستاد بازسازي كويت در لبنان تعيين كرده بود كه كارهايش را با حزب‌الله هماهنگ مي‌كرد. بنابراين پول‌هائي كه كويتي‌ها هم دادند، درست هزينه شد، چون يك نظارت بيروني وجود داشت. اما سر عربستان كلاه گشادي رفت. عربستان تمام پول را به دست دولت لبنان داد، يعني در واقع گوشت را دست گربه داد. يادم هست كه وقتي بازسازي بنت‌جبيل و مناطق ديگر تمام شد، امير قطر شخصاً براي افتتاح اين پروژه‌ها به لبنان آمد و تمام مناطق جنوب لبنان پر از بيلبورد و پلاكارد «شكراً قطر، شكراً قطر» و تشكر از قطر وامير قطر بود و شما هر جا كه مي‌رفتيد اينها را مي‌ديديد. ايشان آمد به بنت‌جبيل و بعد هم به ضاحيه كه مركز نفوذ حزب‌الله است و خرابي‌ها را ديد و مقداري براي بازسازي آنجا مشاركت كرد.
اين مسئله باعث شد كه عربستان خيلي ن اراحت بشود. آن موقع من در لبنان بودم و در مجلس سناي‌شان گفتند كه سفير عربستان پيش رئيس پارلمان لبنان، آقاي نبيه‌بري(Nabih Berri) مي‌رود و گله مي‌كند كه ما اين همه كمك كرده‌ايم و يك نفر نگفته، «شكراً سعوديه» و همه جا شده، «شكراً قطر». آقاي نبيه‌بري مي‌پرسد: شما چه كمكي كرده‌ايد؟ مي‌گويد: ما 520 ميليون دلار داده‌ايم. آقاي نبيه‌بري تعجب مي‌كند و مي‌پرسد: اين پول را به چه كسي داده‌ايد؟ مي‌گويد: داديم به نخست‌وزير. آقاي نبيه‌بري مي‌گويد: نخست‌وزير كه يك دلار هم هزينه نكرده. سفير عربستان از همان دفتر آقاي نبيه‌بري تماس مي‌گيرد با فؤاد سينيوره و مي‌پرسد: اين پولي را كه ما به شما داديم چه كار كرديد؟ جواب داده بود كه براي مراحل بعدي در بانك گذاشته‌ام. رسانه‌هاي لبنان نوشتند كه سفير عربستان در همان جا توهين‌هاي بسيار ركيكي به سينيوره مي‌كند كه ما اين پول‌ها را داده‌ايم كه براي خودمان در لبنان اعتبار كسب كنيم و تو اين پول‌ها را اختلاس كرده و برداشته‌اي. دولت لبنان مجبور شد بخشي از اين پول‌ها را هزينه كند، ولي باز از نظر كيفيت كار اختلاس‌هائي صورت گرفتند.
گفتيد كه عربستان 520 ميليون دلار، قطر و كويت 300 ميليون دلار. ايران از قطر و كويت هم كمتر بوده؟
به ايران هم اشاره خواهم كرد. ما از طرف افراد و اشخاص به خصوص تجار شيعه هم ارقامي را داريم يا هيئت‌ها و NGOها. اينها هم روي هم نزديك به 40 ميليون دلار كمك كردند. مجموعه كمك‌هائي كه به دولت لبنان شد و رسماً دراختيار اين پروژه قرار گرفت، يك‌ميليارد و 750 ميليون دلار است. يعني كل بازسازي در لبنان با اين مبلغ انجام شد. از اين يك ميليارد و 750 ميليون دلار تصور كنيد سهم ايران چقدر باشد؟
طبيعتاً ده درصد بايد باشد.
نه، خيلي كمتر. در ايران جوسازي شد كه ايران ميلياردها دلار برداشته و به لبنان برده، در حالي كه هزينه كل بازسازي لبنان يك ميليارد و 750 ميليون دلار بود. ايران در اين پروژه كمتر از 100 ميليون دلار هزينه كرده است.
يعني تقريباً 6، 7 درصد.
من فكر مي‌كنم كمتر از اين باشد، ولي حتي اگر 5، 6 درصد هم باشد، به نسبت پولي كه آنجا هزينه شده پولي نيست.
و به جاي آن اعتباري بود كه در لبنان به دست آمد.
خود شهيد شاطري هم در زمينه بازسازي كار بزرگي كرد. مثلاً براي جاده‌سازي نياز به قير و آسفالت داشتند. به جاي اينكه برود و اينها را بخرد، يك شركت قير و آسفالت درست كرد. اين شركت علاوه بر تأمين موادي كه براي بازسازي نياز داشت، به بقيه پروژه‌ها هم مواد مي‌فروخت كه خودش درآمدزائي داشت. شهيد شاطري درآمد حاصل از فروش قير و آسفالت را براي بازسازي هزينه مي‌كرد. تجار شيعه در كويت و منطقه خليج‌فارس و جاهاي ديگر كه خيلي هم متمول بودند كمك مي‌كردند. اولاً اين‌طور نبود كه همه پول بازسازي لبنان را ايران داده باشد و درصدش خيلي پائين بود. ولي كاري كه جمهوري اسلامي كرد به خاطر قدرت مهندسي‌اش بود. آنها مهندس نياورده و فقط پول آورده بودند. كشورهاي حوزه خليج‌فارس قشر تحصيلكرده به آن معنا ندارند.
يعني تنها كشوري كه نيروي مهندسي برد، ما بوديم؟
بله. هيچ كشور ديگري نياورد. ما رفتيم. كارهاي جالبي هم صورت گرفتند. در لبنان قبل از جنگ 33 روزه، شيعيان هيچ نوع شركت پيمانكاري براي كارهاي عمراني نداشتند و مهندسين شيعه در شركت‌هائي كار مي‌كردند كه يا متعلق به مسيحيان و يا اهل سنت بود و اين برايشان به صورت يك رؤياي دست‌نيافتني درآمده بود كه آيا روزي مي‌شود كه ما هم يك شركت بزرگ داشته باشيم و اين آرزو محقق شد. در جريان بازسازي، جمهوري اسلامي به اينها ياد داد كه شما چگونه مي‌توانيد يك شركت پيمانكاري راه بيندازيد و به جاي اينكه دائماً به ديگران پول بدهيد و دستگاه‌هاي سنگين جاده‌سازي را كرايه كنيد، يك‌بار اينها را بخريد و از آنها درآمدزائي كنيد و وام‌ها و بدهي‌هايتان را تأديه كنيد.
وقتي كه بحث بازسازي تمام شد، شركت‌هاي توانائي به جا ماندند كه در حال حاضر توسط مهندسين شيعه اداره مي‌شوند و واقعاً جزو بركات كاري بود كه جمهوري اسلامي در بحث بازسازي انجام داد، آن هم با كيفيت و سرعت بسيار بالا و نشان داد كه ما اگر بخواهيم مي‌توانيم اين كارها را با كيفيت خوبي انجام بدهيم.
من مي‌خواستم به اين شبهه پاسخ بدهم كه اولاً ميزان پولي كه ايران براي بازسازي لبنان هزينه كرد، از نظر درصدي بسيار پائين بود و در ضمن كار را بسيار سريع‌تر، باكيفيت‌تر و با اخلاص‌تر انجام داد و در حال حاضر شما در لبنان هر جا كه برويد اين بازسازي‌ها به نام جمهوري اسلامي شناخته مي‌شوند. من حتي به شهيد شاطري توصيه كردم كه هر بازسازي‌اي را كه انجام مي‌دهيد، آرم جمهوري اسلامي را به عنوان رهاورد آن در جائي از بنا حك كن، نه اينكه پلاكارد و تراك بزنيد، چون بعداً مي‌روند و آن را مي‌كنند. جوري حك كنيد كه اگر بخواهند آن را از بين ببرند، سازه را تخريب كنند و ايشان اين كار را كرد و باقي مانده‌اند و ديگر كسي نمي‌تواند آنها را از بين ببرد. امروز وقتي مي‌خواهيد از جاده فرودگاه وارد جاده طريق‌المتاع بشويد، اين آثار را مي‌بينيد يا بازسازي‌هائي كه در ضاحيه انجام شدند. كسي نمي‌تواند اين را پنهان كند كه جمهوري اسلامي چه كار بزرگي كرد و قدرت فني مهندسي ايران را نشان داد.
آورده اين كار از نظر راهبردي براي ما چه بود؟
عربستان غير از اين 520 ميليون دلار، ميلياردها دلار در انتخابات‌هاي مختلف به خانواده سعد حريري(Saad El-Din Rafik Al-Hariri) كمك مي‌كردند كه اينها برنده بشوند. اما كساني كه مسائل لبنان را دنبال مي‌كنند مي‌دانند كه آقاي سعد حريري و جريان «المستقبل» نه تنها شكست كامل خوردند، بلكه ايشان خودش اعلام كرد كه مي‌خواهد بازنشسته سياسي و از صحنه سياسي خارج شود. چرا؟ چون عربستان از اينكه او و جريانات وابسته به تو پول‌هاي عربستان را به باد دادند، بدون اينكه كوچك‌ترين نتيجه‌اي براي عربستان داشته باشد، به شدت ناراضي هستند. در مقابل، ايراني كه يك‌هزارم عربستان در لبنان هزينه نكرده، الان چه دوست چه دشمن اعتراف مي‌كنند كه حزب‌الله حاكم است.
شما سال‌ها در لبنان زندگي كرده‌ايد. بعد از جنگ 33 روزه واقعاً از لحاظ قدرت نرم، جايگاه ايران خيلي بالاتر از عربستان و ساير كشورهاست؟
اگر مسائل عراق و ساير مناطق را دنبال كنيد، متوجه خواهيد شد كه در لبنان چه اتفاقي افتاده است. تقابلي كه در حال حاضر بين ايران و امريكا در عراق جريان دارد، ‌با اينكه ما در عراق هزينه‌اي نكرده‌ايم، عراق خودش يك كشور نفت‌خيز است و درآمد خيلي زيادي هم دارد، مي‌بينيم كه امريكائي‌ها چقدر دارند تلاش مي‌كنند كه جلوي نفوذ ايران را بگيرند و يا از ميزان نفوذي كه ايجاد شده بكاهند. در لبنان كه همسايه ما هم نيست و از ما دور است و تركيب مذهبي قوميتي آن هم با ما خيلي فرق مي‌كند. مثلاً مردم عراق 65 درصد شيعه هستند، ولي لبنان به كشور اقليت‌ها شهرت دارد و شيعيان كه بيشتر از همه هستند، فقط 33 درصد جمعيت لبنان را تشكيل مي‌دهند؛ يعني خود شيعيان هم اقليت هستند. جمهوري اسلامي در لبنان كاري كرده كه بخش عمده شيعيان و جرياني قوي در مسيحيت، يعني جريان ميشل عون(Michel Naim Aoun)، بخشي از اهل‌سنت و حتي در بين دروزي‌ها ـ چون خود دروزي‌ها اساساً كم هستند ـ هم‌پيمان محور مقاومت و جمهوري اسلامي هستند. اين دستاورد فوق‌العاده بزرگي است و نشان مي‌دهد كه هم كار نرم‌افزاري و هم بحث مقاومت و كاري كه جمهوري اسلامي در مقابله با امريكا و اسرائيل و تكفيري‌ها انجام داد،‌ كار بزرگي بود و دارد نتايجش را نشان مي‌دهد.
از كارهائي كه شهيد شاطري انجام داد مثال مي‌زنم. ايشان جاده‌اي را بين بعلبك و حرمل ساخت. پيش از آن جاده خرابي وجود داشت و ساعت‌ها طول مي‌كشيد تا بتوانيد اين مسافت را طي كنيد كه بسيار خسته‌كننده بود. شهيد شاطري يك جاده بسيار درجه يك درست كرد و همين جاده بعدها در جنگ با تكفيري‌ها در سوريه، در منطقه قلمون و عُرسال هم در زمينه نقل و انتقال نيرو و مجروحين و كمك‌رساني نقش فوق‌العاده مهمي را ايفا كرد و نه تنها شيعيان كه مسيحيان را هم از تهاجم تكفيري‌هائي كه از منطقه عُرسال آمده بودند، حفظ كرد. يعني كارهاي شهيد شاطري كارهاي راهبردي بودند، نه اينكه يك جاده پرت روستائي را بازسازي كرده باشد. مثلاً ايشان در وسط اين جاده ـ فكر مي‌كنم به دستور شهيد سليماني اين كار را كرده باشد ـ در مسيري طولاني، جاده را بسيار پهن كرده بود كه به عنوان باند فرودگاه مي‌توانست مورد استفاده قرار بگيرد. همه مي‌دانستند كه اين بخش ربطي به جاده ندارد و اين كار براساس يك ديد راهبردي انجام شده بود. سردار سليماني اين دستور را داده بود و شهيد شاطري هم به بهترين نحو اين كار را انجام داده بود. همه اينها نشانه آينده‌نگري است.
بعداً در جنگ‌ها به كار آمد؟
تا الان نيازي پيش نيامده، ولي آنجا هست و كسي هم نمي‌تواند آن را از آنجا بردارد و اگر روزي ضرورت ايجاب كرد، آنجا هست. از اين نوع كارهاي بسيار مهم زياد انجام شده‌اند. مثلاً در بحث جنوب و بقاع كه اشاره كردم، در جاهائي كه جاده‌اي وجود نداشت يا بسيار مخروبه و متروكه بودند، جاده‌ها را به شكلي اساسي بازسازي كرد تا لازم نباشد شيعه‌اي كه مي‌خواهد از بقاع به جنوب برود، ناچار باشد به بيروت برود و مستقيماً از بقاع به جنوب برود و يا بالعكس. حالا مي‌تواند از جاده‌هاي ميانبر و متنوع برود. يعني جاده‌هاي متعدد درست كرده و دسترسي‌ها را زياد و كارهاي بسيار بزرگي كرد. شهيد شاطري بسيار آدم فرهنگي‌اي بود. يك انقلاب متدين و يك هيئتي تمام‌عيار.
اگر در مورد حضور شهيد شاطري در سوريه هم نكته‌اي هست بفرمائيد.
ايشان كارش را از نظر بازسازي در لبنان تقريباً تمام كرده بود كه بحران سوريه شروع شد. ايشان يك‌سال بعد از شروع بحران كه رسماً جنگ در سوريه آغاز شد، از لبنان به سوريه منتقل شد (بهار 2012 م.) ايشان كلاً يازده ماه در سوريه بود و حضورش با شهادت پايان پذيرفت، اما در اين يازده ماه كارهاي بسيار بزرگي كرد. موقعي كه ايشان وارد سوريه شد، وضعيت امنيتي فوق‌العاده بحراني و خطرناك بود، به خصوص منطقه حرم حضرت زينب«س» كه به منطقه سيده زينب«س» معروف است. اين منطقه خارج از شهر دمشق است و چند كيلومتري از دمشق فاصله دارد. قبل از اين تحولات و بحران 2011 اين منطقه كاملاً غيرشيعه‌نشين بود و فقط حرم در آنجا وجود داشت و زوّار مي‌رفتند زيارت مي‌كردند و برمي‌گشتند. وقتي بحران شد، اين وضعيت، حرم را در معرض خطر بسيار بالائي قرار داد. يعني همه نگران بودند كه حادثه سامرا به نحو ديگري در سوريه تكرار شود. به همين خاطر اولويت اين بود كه حرم حضرت زينب«س» و حضرت رقيه«س» و ساير اماكن مذهبي ـ چون در سوريه از اين اماكن زياد داريم، چون مسير عبور اسراي كربلا بود و از حلب آمده پائين تا حماد و جاهاي مختلف آثار آنها وجود دارد ـ را چگونه مي‌توان حفظ كرد. اما اولويت محافظت از حرم حضرت زينب«س» بود و ايشان بلافاصله مسئول آن قسمت شد و كارهاي راهبردي زيادي را انجام داد. ايشان با تجربه‌اي كه در غرب ايران داشت، مي‌دانست كه بايد حضور مردم در آن منطقه را حفظ كرد. جنگ شروع شده بود و خيلي‌ها مهاجرت كرده بودند. حتي اهل تسنن هم براي اينكه از شرّ گروه‌هاي سلفي و تكفيري در امان بمانند، مهاجرت كرده بودند و كسي نمانده بود. فقط يك عده جوان شيعه به طور داوطلبانه آمده بودند كه از حرم محافظت كنند و كسي هم نبود كه از آنها حمايت كند. ايشان كه به آنجا رفت، راهبردش اين بود كه آن منطقه را تبديل به يك پايگاه اساسي مقاومت كند. اولين كاري كه كرد اين بود كه آوارگان شيعه در مناطق ديگر را آورد و در منطقه سيده زينب«س» اسكان داد. اسكان اينها مستلزم فراهم آوردن نيازهاي اوليه زندگي مثل آب خوردن و سبزيجات و مواد غذائي و هر چيزي بود كه موجب مي‌شد براي تهيه‌اش آن منطقه را ترك كنند و به جاي ديگري بروند و ايشان شخصاً متولي اين كار شد و اينها را تهيه مي‌كرد. ايشان يك نوع بسيج نوجوانان و جوانان و حتي نونهالان را از بين همان آوارگاني كه آمده بودند فراهم كرد. همگي روحيه‌شان را از دست داده و دچار غم و اندوه شديد شده بودند. ايشان با اقداماتي كه انجام داد، در دل افراد اميد ايجاد كرد و در همان شرايط يك‌سري وسايل بازي شبيه به آنچه كه در پارك‌هاي ما هست آورد كه بچه‌هاي كوچك بيايند و بازي كنند. در عين حال نوجوان‌ها و جوان‌ها را جمع و با آنها كار فرهنگي مي‌كرد و سرودها و شعارهاي انقلابي را با آنها مي‌خواند. او در اين منطقه سيده زينب«س» زيرساخت‌هائي را براي رزمندگان ايجاد كرد. از جمله درمانگاه، بيمارستان، مراكز  خدمات‌رساني و حتي بُنه مهمات را درست و همه چيز را براي حفظ حرم عزيز و منطقه تهيه كرد و در مدت كوتاهي در آنجا تحول بزرگي را به وجود آورد. حتي جاده منتهي به اين منطقه بسيار ابتدائي و خرابه و روستائي بود و جاده اصلي به دست معارضين افتاده بود. ايشان از همين جاده با دست خالي و بدون ايجاد هزينه، تمام اين كارها را انجام مي‌داد. واقعاً بودجه‌اي هم وجود نداشت. كار بزرگ ايشان اين بود كه منطقه سيده زينب«س» را حفظ كرد.
حلقه اوليه دفاع از حرم را ايشان در منطقه سيده زينب«س» ايجاد كرد؟
نه، حلقه اوليه پيش از رفتن ايشان به وجود آمده بود، ولي واقعاً داشتند با چنگ و دندان دفاع مي‌كردند، اما زيرساختي براي دفاعشان وجود نداشت. هم بچه‌هاي شيعه و هم مسيحي‌هاي سوريه آمده بودند و داشتند از آنجا دفاع مي‌كردند، اما واقعاً مظلومانه دفاع مي‌كردند. ايشان رفت و اين حركت را تبديل به يك پايگاه اساسي مقاومت كرد. ديگر در آنجا نيروي ثابتي وجود داشت و از آن به بعد خطر سقوط منطقه سيده زينب«س» كلاً از بين رفت و مسلحين كه تا پشت ديوارهاي حرم حضرت زينب«س» رسيده بودند، مجبور شدند عقب‌نشيني كنند. بنابراين ايشان نقش بسيار بزرگي در دفاع از حرم داشت و مي‌شود از ايشان به عنوان يكي از بزرگ‌ترين مدافعان حرم نام برد.
ايشان از فروردين تا آبان 1391 به آنجا رفت و براي اولين‌بار دفاع وطني در سوريه تشكيل شد، يعني نيروهاي داوطلب را براي جنگيدن مسلح كرد. ارتش سوريه به عنوان يك ارتش كلاسيك اعتقادي به نيروهاي داوطلب نداشت. ارتش يعني نيروهاي حرفه‌اي. اوايل جنگ هم بود و تصور مي‌كرد از پس معارضين برمي‌آيد و نمي‌دانست اين نيروهاي مسلحي كه آمده‌اند، جنگ آزموده و بسيار وحشي هستند. ايران كلي تلاش كرد تا اين موضوع را به آنها تفهيم كند. وقتي دولت سوريه پذيرفت، سردار غفاري براي اداره دفاع وطني تعيين شد و از شهيد شاطري خواست كه به عنوان مسئول ستاد بيايد و به ايشان كمك كند. ايشان آمد و علاوه بر سمتي كه در سيده زينب«س» داشت، در اينجا هم مسئوليت را قبول و سريعاً شروع به تشكيل ستاد و ارگان‌هاي لازم براي دفاع وطني كرد و در ظرف مدت كوتاهي هشت‌هزار نيروي داوطلب را به ايران اعزام كرد تا آموزش‌هاي كوتاه‌مدت ببينند و برگردند و به عنوان اولين نيروهاي داوطلب مسلح وارد جنگ با معارضين شدند. همه اين كارها در فاصله بسيار كمي انجام شدند كه واقعاً ركورد است.
سردار سليماني در سفري كه به آنجا آمده بود، گفته بود كه من مي‌روم و يك هفته بعد كه برمي‌گردم، شما بايد چند پادگان را از ارتش سوريه براي دفاع وطني تحويل گرفته باشيد. شهيد شاطري در همان يك هفته موفق شده بود كه با اصرار و پيگيري در دمشق و حمص پادگان‌ها را تحويل بگيرد. خيلي سخت است كه شما بتوانيد از يك ارتش پادگان تحويل بگيريد. معمولاً مي‌رفت و پادگان‌هائي را كه يك مقدار متروكه بودند مي‌گرفت و سريع بازسازي مي‌كرد. سرعت كارش باور كردني نبود. نيروهائي كه به ايران مي‌آمدند و آموزش مي‌ديدند، به پادگان‌ها برمي‌گشتند و آماده جنگيدن مي‌شدند. بحران‌ها هم زياد بودند. بعد از مدت كوتاهي، سردار سليماني به سردار غفاري گفت كه برو و مسئول منطقه لاذقيه يعني ساحل باش. ايشان موقعي كه رفت، با توجه به رفاقتي كه از لبنان با شهيد شاطري داشت، از ايشان خواست كه به منطقه لاذقيه بيايد و در آنجا كار را از صفر و زير صفر شروع كردند. در آنجا هيچ چيزي وجود نداشت و دو نفري تنهائي به آنجا رفته بودند و حتي خودرو و راننده هم نداشتند. از اينجا كار را شروع كردند. يكي از خاطراتي كه براي من گفتند اين بود كه ديدند ارتش سوريه قصه را خيلي جدي نمي‌گيرد و حاضر نبود به اين راحتي‌ها به اينها پادگان بدهد. اينها مي‌روند و در منطقه طرطوس پادگاني را پيدا مي‌كنند كه تقريباً خالي بوده است. به اسم سفارت و نه به اسم سپاه به آنجا مي‌روند و مي‌گويند ما از سفارت جمهوري اسلامي آمده‌ايم كه ببينيم اين پادگان شما براي بازسازي به چه چيزهائي نياز دارد تا كمك كنيم. آنها هم خوشحال مي‌شوند و راهشان مي‌دهند و آنها هم مي‌روند و دقيق همه جا را بازرسي مي‌كنند و موقعي كه مي‌خواهند وارد اتاق فرمانده پادگان شوند، شهيد شاطري به سردار غفاري مي‌گويد كه من از تمام پادگان فيلم گرفته‌ام و دقيقاً مي‌دانم به چه چيزهائي نياز هست و در همين مسير هم به پيمانكاري كه در سوريه مي‌شناسم زنگ زده‌ام و او هم اعلام آمادگي كرده كه سريع بيايد و اينجا را بازسازي كند. يعني يك چيز غيرقابل تصور. وقتي كه اينها از پادگان بيرون مي‌آيند، تمام كارها انجام شده بوده است. پيمانكار بلافاصله در روز بعد مي‌آيد و شروع به كار مي‌كند. واقعاً فرصت زيادي هم نبوده و كارهائي را كه شايد بايد چندماه طول مي‌كشيد، اينها در عرض چند روز انجام دادند.
ايشان در آذرماه 91 از من دعوت كرد كه به منطقه ساحل بروم. آن موقع من در بيروت بودم و رفتم. كارهائي كه ايشان در يك فاصله زماني كوتاه در پادگان طرطوس انجام داده بود، واقعاً ديدني بود. در اين فاصله كوتاه يك پادگان آموزشي درست كرده بود و ما سر كلاس‌هائي رفتيم كه جوانان داوطلب سوري در آنجا آموزش مي‌ديدند. ايشان سر كلاس مي‌رفت و در حضور استاد،‌ از داوطلبان سئوال مي‌پرسيد و هر كسي كه جواب درست مي‌داد، مبلغي كه جزئي هم بود، به عنوان جايزه به او مي‌داد و به اين ترتيب همه را سر ذوق مي‌آورد و شور و نشاط فرهنگي در آنها ايجاد مي‌كرد. نوحه مي‌خواند، شعر مي‌خواند، شعار مي‌داد و… هيچ موقع ايشان را در يك حالت غمزده و افسرده نمي‌ديديد. در اينجا هم با اينكه در مجموع 26 روز در منطقه ساحل بودند، ولي پايه قرارگاه ساحل را در اينجا گذاشتند.
اتوبان حما ـ حلب بسته شده بود و به دستور سردار سليماني بايد يك جاده متروكه به سمت حلب گشوده مي‌شد. سردار غفاري مسئول آزادسازي اين جاده شده بود و دوباره از شهيد شاطري درخواست مي‌كند كه براي كمك بيايد. سردار غفاري مي‌گفت شبي كه من رفتم در ساختمان آنجا هيچ چيزي وجود نداشت و من كارتني را پهن كردم و روي آن خوابيدم. صبح ساعت 10 شهيد شاطري رسيد و گفت به چه چيزي نياز داريد؟ گفتم ما مي‌خواهيم عمليات كنيم. نه وضعيت لجستيكي و مهماتمان درست است، نه غذا داريم به نيروها بدهيم و خلاصه هيچي نداريم و به همه اينها نياز داريم. سردار غفاري مي‌گفت شهيد شاطري گفت هيچ نگرن نباش و برگشت دمشق. مي‌گفت من 10 صبح اين حرف را زدم و شهيد شاطري در ساعت 9 شب خودش را به من رساند و گفت همه چيز را تأمين كردم. در منطقه 1:00 آشپزخانه راه انداختم و بُنه مهمات زدم. انجام چنين كارهائي در عرض ده ساعت غيرقابل تصور است، ولي واقعاً شهيد شاطري توانائي‌هاي عجيبي داشت. عمليات شروع شد و اينها پيشروي كردند. در وسط عمليات شهيد شاطري به سردار غفاري مي‌گويد كه من ويزاي مدينه دارم. چند روزي به من مرخصي بده كه بروم حج عمره و برگردم. سردار غفاري مي‌گويد ما وسط عمليات هستيم و بدون وجود شما نمي‌توانيم ادامه بدهيم. شهيد شاطري مي‌گويد پس من استخاره مي‌كنم. دو تا استخاره مي‌كند. يكي براي رفتن به عمره و يكي براي ماندن در آنجا. در خصوص عمره استخاره مي‌آيد كه عمل خوبي است، ولي عادي است، ولي استخاره دوم مي‌گويد بسيار عالي است. قرار است كار بزرگي اتفاق بيفتد و اين باعث عاقبت به خيري شما مي‌شود و ايشان عمليات را ادامه مي‌دهد و عاقبت به خيري ايشان همان شهادت است كه حاصل شد.
با تشكر از شما.

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

ایستادگی مثال زدنی مردم جنوب لبنان

نظامیان رژیم صهیونیستی ۱۰۰ بار به شهرک کفر کلا در مرز لبنان با فلسطین اشغالی حمله کردند

چند نکته درباره انتقام

محور مقاومت

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.