نور بود و نور بود و نور بود
جهان بی حضورش چه مستور بود
ز رخسارش آمد شعاعی ز نور
وگرنه زمین ظلمتی کور بود
درخشید و آغاز از او شد وجود
تمام ورا،ماورا هر چه بود
زمین زهره شده،زهره آمد پدید
عدم بود و ظلمت اگر او نبود
ز مهرش به دنیا نشان، مادری
هم آسیه پرورد هم هاجری
خدیجه ز لطفش شرفیاب شد
به احمد کفو بر خودش مادری
چنان جلوه گر شد در اعماق، او
که هر کس خدا را کند جستجو
امامت،ولایت و تربیتش
ز مجرای انوار او مو به مو
در این عمق زهرا شد و فاطمه
درافشان و از هر بدی فاصله
غذای ملائک همان نور او
هر آنکس که با اوست بی واهمه
چو کشتی در این عمق پهلو گرفت
و با خاکیان زمین خو گرفت
ز افلاک آمد به امداد ما
ولی عاقبت درد پهلو گرفت
کسی که مثالی ز خورشید بود
و لبخند چمانش امید بود
شهابی شد و از دل آسمان
خموشید هرچند خورشید بود