سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / شب های پیشاور(34)/ از مذمت ابو هریره و شهرستانی تا عمر و ابوبکر

شب های پیشاور(34)/ از مذمت ابو هریره و شهرستانی تا عمر و ابوبکر

مقدمه

در این مجموعه سعی شده است که مناظره ی سید محمد اشرفی شیرازی معروف به سلطان الواعظین که از علمای شیعه ی قرن چهاردهم بوده است با دو نفر از عالمان حنفی مذهب افغانستان بیان شود.

در مناظره از سلطان الواعظین با عنوان (داعی) و از عالم اهل تسنن با عنوان (حافظ) یاد شده است. طرف صحبت در این ده شب رسما حافظ محمد رشید بوده و گاهی هم دیگران با اجازه  وارد صحبت شده اند.

هر کدام از این مطالب مربوط به یک پرسش و پاسخ از حافظ و داعی است.

 

 

شب های پیشاور(34)/ از مذمت ابو هریره و شهرستانی تا عمر و ابوبکر

 

 

چه بسا از کتب آنها که بسیار معروفیت جهانی پیدا نموده، در صورتی که تحقیقاً قدر و قیمتی از جهت علم و اطلاع مؤلّف آن ندارد؛ مانند ملل و نحل محمّد بن عبدالکریم شهرستانی، متوفای سال ۵۴۸ قمری که در نزد ارباب تحقیق به قدر پشیزی قدر و قیمت ندارد.

صفحات آن کتاب را که آدمی باز می‌نماید، می‌بیند چه نسبت‌های ناروا و تهمت‌های بی جا که به شیعیان داده. گذشته از نسبت علی پرستی و عقیده به تناسخ و تشبیه [۱] و خرافاتی که عقل و شرع از آنها دور و روح شیعیان از آنها برکنار است، به آنها داده است و معلوم است که قوه ی تشخیص و تعمّق در حقایق نداشته است.

به علاوه واضح است علم و اطلاع کافی هم بر وقایع تاریخ نداشته. گوشه ی دنیا نشسته، هر کس هرچه گفته، بدون تحقیق کافی، روی خیال نگاشته، نامش را کتاب ملل و نحل گذارده. وقتی انسان عاقل به گفته‌های کذب و دروغ در قسمتی از کتاب برخورد می‌نماید، بقیه ی کتاب در نظر او از اعتبار افتاده می‌شود که از کجا در سایر قسمت‌های کتاب هم، همین قسم روی خیال، قلم اندازی ننموده باشد.

برای نمونه به یک واقعه ی ساده ی تاریخی اشاره می‌نمایم که خوانندگان محترم از همین امر جزئی پی به مطالب کلی کتاب برده و مؤلّف را بشناسند.

ضمن وقایع و حالات اثنی عشریه می‌نویسد: [۲] بعد از حضرت امام محمّد تقی «حضرت امام علی بن محمد النقی و مشهد مکرمش در قم است» (و حال آنکه هر عارف و عامی حتی دشمنان و اطفال هم می‌دانند که قبر مبارک حضرت هادی، امام علی النقی سلام الله علیه در سامراء، پهلوی قبر فرزند والا تبارش امام حسن عسکری علیه السّلام می‌باشد، دارای حرم و گنبد طلای بسیار عالی است که مرحوم ناصرالدین شاه قاجار، افتخار مذهَّب نمودن آن را داشته است).

بس است بیش از این طول کلام ندهم. برای نمونه از هزار یک را اشاره نمودم، تا جناب شیخ نفرمایند شیعیان دروغ می‌گویند و تهمت می‌زنند، بلکه اکابر علمای خودشان این کاره هستند.

و برای اینکه بدانند داعی تنها به آقای ابوهریره جسارت ننمودم و تهمت نزدم، بلکه اکابر علمای اهل تسنّن هم وقایع حالات او را ضبط نموده اند، به نحو اختصار به بعض از آن اشاره می‌نمایم.

 

 

 

 

 

اخبار در مذمّت ابوهریره و حالات آن

 

ابن ابی الحدید معتزلی در صفحه ۳۵۸ جلد اوّل و نیز در جلد چهارم شرح «نهج البلاغه» [3] از شیخ و استاد خود، امام ابو جعفر اسکافی نقل می‌نماید که معاویه ی بن ابی سفیان جمعی از صحابه و تابعین را مأمور نمود که اخبار قبیحه در طعن و بیزاری جستن از علی علیه السّلام جعل نمایند و میان مردم انتشار دهند. فلذا آنها پیوسته مشغول این امر بودند و انتشار قبایح می‌دادند؛ از جمله ی آن اشخاص (که جعل احادیث قبیحه در طعن و مذمّت علی علیه السّلام می‌نمودند)، ابو هریره و عمرو بن عاص و مغیرهْ بن شعبه بودند.

وی سپس قضایا را شرح مفصّل می‌دهد تا در صفحه ۳۵۹ از اعمش روایت نموده [4] که وقتی ابو هریره با معاویه وارد مسجد کوفه شد و کثرت استقبال کنندگان را دید، بر دو پای خود برخاست، در حالتی که دو دستی بر سر می‌زد (برای جلب توجّه مردم). آن گاه گفت: ای مردم عراق! آیا گمان می‌برید من دروغ بر خدا و پیغمبر بگویم و آتش جهنّم را بر خودم بخرم؟ بشنوید از من آنچه را که من از پیغمبرصلی الله علیه وآله شنیدم که فرمود:

«انّ لکلّ نبیّ حرماً والمدینة حرمی، فمن أحدث فیها حدثاً فعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین. قال: وأشهد بالله أنّ علیّاً أحدث فیها حدثاً. »

برای هر پیغمبری حرمی است و حرم من مدینه است. هر کس احداث حادثه ای در مدینه بنماید بر او باد لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم. آن گاه ابوهریره گفت: خدا را گواه می‌گیرم که علی در مدینه احداث حادثه نمود! (یعنی مردم را تحریک نمود که به فرموده ی پیغمبر باید علی را لعن نمود.

وقتی این خبر به معاویه رسید (که ابوهریره همچو خدمتی به او نموده، آن هم در کوفه، مرکز خلافت علی علیه السّلام، فرستاد او را آوردند، اکرامش نمود، جایزه اش داد و او را والی مدینه گردانید. انتهی آیا این اعمال، دلیل بر مردودیت او نمی باشد و سزاوار است چنین آدمی را که برای خوشایند معاویه با یکی از خلفای راشدین، بلکه اکمل و افضل و اشرف آنها آن قسم رفتار نموده؛ چون که روزی از صحابه رسول الله صلی الله علیه وآله بوده، نیک و ممدوح بدانید؟!

 

 

شیخ: چه دلیلی بر ملعونیت او در دست شیعیان است که او را مردود و ملعون بخوانند.

 

 

داعی: دلایل بسیاری در دست می‌باشد. یکی از دلایل آنکه سب کننده ی پیغمبر، به اتفاق فریقین، حتماً ملعون و مردود و اهل آتش می‌باشد.

 

 

و بنابر اخباری که قبلاً عرض نمودم، اکابر علمای خودتان نقل نموده اند که رسول الله صلی الله علیه وآله فرمود: هر کس علی را سب نماید، مرا سب نموده و کسی که مرا سب نماید، خدا را سب نموده؛ چون ابوهریره از جمله کسانی بوده که علاوه بر سب و لعن نمودن مولانا و مولی الموحّدین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام به واسطه جعل و وضع حدیث – چنانچه عرض شد – مردم را وادار به سبّ آن حضرت می‌نمود!

شرکت ابوهریره با بسر بن ارطاهًْ در ظلم و کشتار مسلمین از جمله دلایل آنکه اکابر مورّخین خودتان، چون «طبری» [5] و ابن اثیر [6] و ابن ابی الحدید [7] و علامه ی سمهودی [8] و ابن خلدون [9] و ابن خلّکان و دیگران

نوشته اند: موقعی که معاویهْ بن ابی سفیان بسر بن ابی ارطاهْ سفاک، خونخوار، قسی القلب و شقی النفس را برای سرکوبی اهل یمن و شیعیان مولانا امیرالمؤمنین علیه السّلام با چهار هزار مرد جنگی شامی از طریقه مدینه روانه نمود، در مدینه و مکّه و طائف و تباله (که شهری است در تهامه) و نجران و قبیله ی ارحب (که از قبایل همدان بود) و صنعا و حضرموت و اطراف آنها، منتها درجه ی اهانت و سفّاکی و قتل عام و ظلم و تعدّی را اعمال نمودند، به پیر و جوان بنی هاشم و شیعیان امیرالمؤمنین اکتفا ننمودند، حتی دو طفل صغیر عبیدالله بن عباس – ابن عمّ اکرم رسول الله صلی الله علیه وآله را که از طرف امیرالمؤمنین علیه السّلام والی یمن بود، سر برید، تا آنجا که شماره کشته شدگان به امر آن ملعون را در آن سفر، زیاده از سی هزار نفر آورده اند؟!

از آنها تعجّبی نیست؛ چه آنکه از اموی‌ها و اتباع آنها بیش از اینها دیده شده، ولی عجب از آقای ابوهریره مطلوب شماست که در این مسافرت، به معیت و معاونت بُسر سفّاک خونخوار حاضر و ناظر عملیات فجیع او بود.

مخصوصاً در ظلم و ستمی که به اهل مدینه منوّره وارد آوردند و آن مردم بی گناه بلادفاع، مانند جابر بن عبدالله انصاری و ابو ایوب انصاری و دیگران، همگی ترسان و لرزان، بعضی فراری و برخی در خانه‌ها پنهان گشتند و خانه‌های آنها را مانند خانه ابو ایوب انصاری – که از صحابه خاصّ رسول الله بود – آتش زد. ابوهریره می‌دید و حرفی نمی زد، بلکه معاون و کمک یار او بود.

مخصوصاً بعد از حرکت آن لشکر نکبت اثر، به سمت مکّه معظّمه، ابوهریره به همان عنوان نیابت در آنجا ماند و بعد هم از طرف معاویه به جبران این خدمتگزاری و مساعدت با بسر بن ارطاهْ، والی مدینه گردید.

شما را به خدا انصاف دهید آیا این مرد دنیاپرست که در مدّت سه سال [10] که مشرّف به زیارت و مصاحبت رسول اکرم صلی الله علیه وآله بوده و زیاده از پنج هزار حدیث از آن حضرت نقل نموده؟ آیا احادیث معروف را که تمام علمای فریقین، از قبیل علامه سمهودی در تاریخ المدینه و احمد حنبل در مسند و سبط ابن جوزی در صفحه ۱۶۳ «تذکره» [11] و دیگران با سلسله اسناد از رسول اکرم صلی الله علیه وآله نقل نموده اند، نشنیده بود که مکرر می‌فرمود:

«من أخاف أهل المدینه ظلماً أخاف الله وعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین، لا یقبل الله منه یوم القیامة صرفاً ولاعدلاً. لعن الله من أخاف مدینتی. لا یرید أهل المدینة أحد بسوء إلاّ أذابه الله فی النار ذوب الرصاص. »

هر کس اهل مدینه را بترساند از روی ظلم، خداوند او را بترساند و بر او باد لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم و قبول نمی نماید خداوند از او روز قیامت هیچ چیزی را. لعنت خدا بر کسی که بترساند اهل مدینه مرا. احدی اراده بدی به اهل مدینه نمی نماید مگر آنکه خداوند او را مانند سرب در آتش آب خواهد نمود.

پس در این صورت چگونه شرکت نمود در لشکری که آن همه ظلم و تعدّی و ایجاد خوف و ترس در اهل مدینه نمودند. به علاوه مخالفت با خلیفه ی حق و وصی رسول الله صلی الله علیه وآله و عترت طاهره آن حضرت، به جعل احادیث و وادار نمودن مردم را به سب کسی که پیغمبر سب او را سبّ بر خود قرار داده. شما را به خدا انصاف دهید چنین کسی که از قول رسول الله صلی الله علیه وآله به وضع و جعل احادیث مشغول بوده، مردود خدا و رسول نمی باشد.؟

شیخ: بی لطفی می‌فرمایید که موثّق ترین اصحاب پیغمبرصلی الله علیه وآله را بی دین و وضّاع و جعّال می‌خوانید.

 

 

 

 

 

 

مردود بودن ابوهریره و تازیانه زدن عمر به او

 

داعی: داعی تنها نسبت به ابو هریره بی لطفی ننمودم، بلکه اوّل کسی که این نوع بی لطفی را نسبت به او عنایت نموده، خلیفه ی ثانی عمر بن الخطّاب بود که ارباب تاریخ، مانند ابن اثیر در حوادث سال ۲۳ و ابن ابی الحدید در صفحه ۱۰۴ جلد سوم «شرح نهج البلاغه» [12] چاپ مصر و دیگران نقل نموده اندکه چون خلیفه عمر در سال ۲۱ ابو هریره را والی بحرین نمود، به او خبر دادند مال بسیاری جمع نموده و اسبهای زیادی خریده و لذا در سال ۲۳ او را معزول نموده. همین که خدمت خلیفه رسید، خلیفه گفت:

«یا عدوّ الله وعدوّ کتابه أسرقت مال الله».

یعنی ای دشمن خدا و دشمن کتاب خدا آیا دزدی نمودی مال خدا را؟

گفت: هرگز دزدی نکردم، بلکه عطایایی مردم به من دادند.

و نیز ابن سعد در صفحه ۹۰ جلد چهارم «طبقات» [13] و ابن حجر عسقلانی در «اصابه» [14] و ابن عبدربه در جلد اوّل «عقد الفرید» [15] می نویسد: خلیفه گفت: ای دشمن خدا! وقتی تو را والی بحرین نمودم، کفش و نعلینی به پا نداشتی. اینک شنیده‌ام اسبهایی به هزار و ششصد دینار خریداری نمودی، از کجا آوردی؟

گفت: عطایای مردم است که نتایج آن بسیار گردیده.

خلیفه متغیر گردید، از جا برخاست و آن قدر تازیانه بر پشت او زد تا خون آلود شد. آن گاه امر کرد ده هزار دینار که در بحرین ذخیره نموده بود، از او گرفته و تحویل بیت المال دادند.

نه تنها در زمان خلافت او را زد، بلکه مسلم در صفحه ۳۴ جلد اوّل «صحیح» [16] می نویسدکه در زمان رسول خدا، عمر بن الخطّاب ابوهریره را آن قدر زد تا به پشت بر زمین خورد. ابن ابی الحدید در اوایل صفحه ۳۶۰ جلد اوّل «شرح نهج البلاغه» [17] گوید:

«قال أبو جعفر (الاسکافی): و أبوهریرة مدخول عند شیوخنا، غیر مرضیّ الروایة، ضربه عمر بالدرة وقال قد اکثرت من الروایة أحری بک أن تکون کاذباً علی رسول الله صلی الله علیه وآله. »

ابو جعفر اسکافی (شیخ معتزله) گفته است: ابو هریره در نزد شیوخ ما مدخول است (یعنی از حیث عقل) و روایت او مورد رضا و قبول ما نمی باشد و عمر او را تازیانه زد و گفت: زیاده روی در روایت نموده ای و تو سزاوارتری از آنکه دروغ نسبت بدهی به رسول خداصلی الله علیه وآله.

ابن عساکر در «تاریخ کبیر» [18] و متقی در صفحه ۲۳۹ «کنز العمّال» [19] نقل می‌نمایند: خلیفه عمر او را با تازیانه زد و زجرش نمود و منع از نقل حدیث از رسول الله نمود و گفت: چون روایت زیاد نقل می‌نمایی ازپیغمبر و تو سزاوارتری از اینکه دروغ بگویی از طرف آن حضرت؛ (یعنی مثل تو ناجنسی از قول آن حضرت دروغ می‌گوید). لذا باید ترک کنی نقل حدیث را از قول آن حضرت و الاّ تو را می‌فرستم به زمین دوس (که قبیله ای است در یمن که ابوهریره از آنجا بوده) و یا به زمین بوزینگان، یعنی کوهستانی که بوزینگان در آنجا زیاد هستند.

و نیز ابن ابی الحدید در صفحه ۳۶۰ جلد اوّل «شرح نهج البلاغه» [20] چاپ مصر، از استاد خود، امام ابو جعفر اسکافی نقل نموده که حضرت مولی الموحّدین امیرالمؤمنین سلام الله علیه فرمود:

«ألا انّ أکذب الناس – أو قال أکذب الأحیاء – علی رسول الله صلی الله علیه وآله أبوهریرة الدوسی. »

بدانید که دروغگوترین مردم – یا فرمود دروغگوترین زندگان – به رسول خداصلی الله علیه وآله ابوهریره دوسی می‌باشد. (دوس قبیله ای است در یمن) ابن قتیبه در تأویل «مختلف الحدیث» [21] و حاکم در جلد سیم «مستدرک» [22] و ذهبی در تلخیص «المستدرک» [2۳] و مسلم در جلد دوم «صحیح» [2۴] در فضایل ابوهریره همگی نقل می‌نمایند که مکرّر عایشه او را رد نموده و می‌گفت: ابو هریره کذّاب است و از قول رسول خدا بسیار جعل حدیث می‌نماید.

بالأخره ابو هریره را ما تنها مردود نخوانده ایم. بلکه در نزد خلیفه عمر و مولانا امیرالمؤمنین و امّ المؤمنین عایشه و صحابه و تابعین مردود بوده است.

چنانچه شیوخ معتزله و علمای آنها و حنفی‌ها عموماً احادیث ابوهریره را مردود می‌دانند و هر حکمی که سندش منتهی به ابوهریره می‌شود، باطل می‌دانند؛ چنانچه نووی در شرح صحیح مسلم، مخصوصاً جلد چهارم، مبسوطاً متعرّض است.

و ابو حنیفه [25]، پیشوای جماعت شما می‌گفت: صحابه رسول الله عموماً ثقه و عادل بودند. من از هر کدام و به هر سند باشد، حدیث می‌گیرم، مگر حدیثی که سندش منتهی گردد به ابو هریره و انس بن مالک و سمرهْ بن جندب که از آنها نمی پذیرم.

پس آقایان به ما اعتراض ننمایید که چرا ابو هریره صحابی را انتقاد می‌نمایید. ما آن ابو هریره ای را انتقاد می‌نماییم که خلیفه ی ثانی عمر او را تازیانه زده و سارق بیت المال و کذّابش خوانده.

ما آن ابو هریره ای را انتقاد می‌نماییم که امّ المؤمنین عایشه ابوحنیفه و کبار ازصحابه و تابعین و اکابر از شیوخ و علمای معتزله و حنفی‌ها او را انتقاد نموده و مردود خوانده اند.

خلاصه ما آن ابو هریره ای را انتقاد می‌نماییم که مولانا و مولد الموحّدین امیرالمؤمنین و ائمه ی طاهرین از عترت رسول الله سلام الله علیهم اجمعین – که عدیل القرآن اند – او را کذّاب و مردود خوانده اند.

ما آن ابوهریره ای را انتقاد می‌نماییم که شکم پرست بوده و با علم به افضلیت امیرالمؤمنین، از آن حضرت صرف نظر نموده، حاشیه نشین سفره ی چرب و نرم معاویه ی ملعون گردیده که با تقویت جعل احادیث او، امام المتقین و خلیفهْ المسلمین را (که خود شما قبول دارید یکی از خلفای راشدین است) سب و لعن نمایند.

بس است. بیش از این وقت مجلس را نگیرم. خیلی هم معذرت می‌خواهم که قدری وقت شما را گرفتم. چون فرمودید ما بی لطفی می‌نماییم، خواستم ثابت کنم که ما تنها نیستیم، بلکه خلفاء و صحابه و اکابر علمای خودتان مقر ومعترف به مردودیت او می‌باشند.

پس وقتی چنین افراد جعّال و وضّاعی برای رسیدن به جاه و مقام و معمور شدن دنیای آنها از قول رسول خدا جعل حدیث کرده و با احادیث صحیحه مخلوط نمودند، به هر حدیثی نتوان اعتماد نمود. به همین جهت آن حضرت فرمود:

«کلمّا حدّثتم بحدیث منّی فاعرضوه علی کتاب الله. »

«چون در موضوع مهمی سرگرم بحث بودیم، از موقع نماز آقایان قدری گذشت. صحبت که به اینجا رسید، برخاستند برای نماز. بعد از ادای نماز عشاء و صرف چای، مجلس رسمیت پیدا نمود. »

داعی: نظر به بیانات قبل، اینک ما و شما ناچاریم به هر حدیثی از احادیث منقوله از رسول اکرم صلی الله علیه وآله برخوردیم، اول رجوع به قرآن مجید نماییم. اگر مطابقت با اصلی در قرآن نمود، بپذیریم و الاّ رد نماییم.

در جواب حدیث مجعولی که خدا فرموده من از ابی بکر راضیم، آیا او هم از من راضی هست یا نه؟

این حدیثی را هم که شما نقل نمودید (ولو یک طرفه می‌باشد)، ناچار باید مطابقت با قرآن مجید نماییم؛ چنانچه مانعی از قبول نباشد، قطعاً می‌پذیریم. فلذا جمعی در جواب گفته اند: خدای متعال در آیه ۱۶ سوره ی ۵۰ (ق) می‌فرماید:

﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾.

«ما انسان را خلق کرده ایم و از وساوس و اندیشه‌های نفس او کاملاً آگاهیم و از رگ گردن به او نزدیک تریم. »

آقایان می‌دانید حبل الورید، مَثَلی معروف است که مستعمل در فرط قُرب [26] است و اضافه آن، بیانی است و ممکن است که اضافه لا می‌باشد.

و حقیقت معنای این آیه شریفه راجع است به اینکه علم خداوند متعال بر وجهی محیط است به احوال انسان که هیچ چیزی از خفایای صدور و سرائر قلوب بر ذات اقدس او جلّ و علا مخفی و پوشیده نمی باشد.

و در آیه ۶۲ سوره ۱۰ (یونس) می‌فرماید:

﴿وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلّا کُنّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَمَا یَعْزُبُ عَن رَبّکَ مِن مِثْقَالِ ذَرّةٍ فِی الْأَرْضِ وَلاَ فِی السّماءِ وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذلِکَ وَلاَ أَکْبَرَ إِلّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ﴾.

« (ای رسول ما) در هیچ حال نباشی و هیچ آیه از قرآن تلاوت نکنی و به هیچ عملی تو و امّت وارد نشوید، جز آنکه همان لحظه شما را مشاهده می‌کنیم و هیچ ذرّه ای در همه زمین و آسمان از خدای تو پنهان نیست و کوچک تر از ذرّه و بزرگ تر از آن، هرچه هست، همه در کتاب مبین و لوح علم الهی مسطور است. »

به حکم این آیات شریفه و تأیید دلایل عقلیه، هیچ فعل و قولی از خدا پوشیده نمی باشد و پروردگار عالمیان به علم حضوری، عالم به جمیع افعال و اعمال و اقوال عباداست. اینک ملاحظه فرمایید این حدیثی را که بیان نمودید، با این دو آیه و سایر آیات شریفه چگونه تطبیق نماییم و به چه نحو ممکن است رضا و عدم رضای ابی بکر بر خدا مخفی باشد که محتاج به سؤال از خود او باشد.

علاوه بر آنکه رضای حق تعالی مربوط به رضای خلق است. قطعاً تا بنده به مقام رضا نرسد، محبوب خدا نخواهد شد. پس چگونه خداوند اظهار رضایت از ابی بکر می‌کند و حال آنکه هنوز نمی داند ابی بکر به مقام رضا رسیده و از خدا راضی هست یا نه؟!

 

 

 

 

 

اخبار در فضیلت ابی بکر و عمر و ردّ آنها

 

 

شیخ: دیگر تردیدی نیست که رسول خدا فرمود:

«إنّ الله یتجلّی للناس عامّة ویتجلّی لأبی بکر خاصّة. »

به درستی که خداوند تجلی فرماید از برای همه مردم عمومی و برای ابی بکر خصوصی.

و نیز فرموده است:

«ما صبّ الله فی صدری شیئاً إلاّ صبّه فی صدر أبی بکر. »

نریخت خداوند در سینه من چیزی را مگر آنکه ریخت در سینه ابی بکر.

و نیز فرمود:

«أنا وأبی بکر کفرسی رهان. »

من و ابی بکر هر دو با هم مساوی هستیم؛ مانند دو اسب که در مسابقه با هم برابر باشند.

و نیز فرمود:

«إنّ فی السماء الدنیا ثمانین ألف ملک یستغفرون لمن أحبّ أبابکر وعمر وفی السماء الثانیة ثمانین ألف ملک یلعنون من أبغض أبابکر وعمر. »

در آسمان دنیا هشتاد هزار ملک استغفار می‌نمایند برای کسی که دوست بدارد ابی بکر و عمر را و در آسمان دوم هشتاد هزار ملک لعن می‌نمایند دشمنان ابی بکر و عمر را.

و نیز فرمود:

«أبوبکر و عمر خیر الأوّلین والأخرین. »

ابوبکر و عمر، بهترین اوّلین و آخرین اند.

و عظمت مقام ابی بکر و عمر رضی الله عنهما از این خبر بهتر معلوم می‌گردد که فرمود:

«خلقنی الله من نوره وخلق أبابکر من نوری و خلق عمر من نور أبی بکر و خلق أمّتی من نور عمر و عمر سراج أهل الجنّة. »

خلق نموده خدای تعالی مرا از نور خودش و خلق نموده ابی بکر را از نور من و خلق نموده عمر را از نور ابی بکر و خلق نموده است امّت مرا از نور عمر و عمر، چراغ اهل بهشت است.

از این قبیل اخبار در کتب معتبره ی ما بسیار رسیده که من باب نمونه، به بعض از آنها اشاره نمودم، تا حقیقت مقام خلفا بر شما واضح و روشن گردد.

 

 

داعی: اوّلاً مضامین ظواهر این اخبار خود دلالت کامله بر فساد و کفر آنها دارد که می‌رساند از لسان مبارک رسول اکرم، چنین مضامین صادر نگردیده؛ زیرا حدیث اوّل، دلیل بر تجسّم است و قطعاً عقیده بر جسمیت حضرت باری تعالی کفر محض است و حدیث دوم می‌رساند که ابی بکر شریک رسول الله بوده در آنچه بر آن حضرت نازل می‌شده و حدیث سوم می‌رساند که خاتم الانبیاء هیچ گونه تفوّقی بر ابی بکر نداشته؛ چه هر دو با هم مساوی بودند و دو خبر دیگر، مخالف است با اخبار کثیره ای که مُجمع علیه فریقین است که بهترین اهل عالم، محمّد و آل محمّد سلام الله علیهم اجمعین اند.

و خبر آخری مخالف با قرآن مجید است؛ چه آنکه در آیه ۱۳ سوره ۷۶ (دهر) می‌فرماید: ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾. بهشت جای آفتاب و ماه نمی باشد. حجر و شجر و مدر و در و دیوار بهشت، تماماً روشن و نورانی می‌باشد. اهل دنیا هستند که احتیاج به چراغ دارند و الا اهل بهشت، احتیاج به چراغ ندارند.

علاوه بر  ظواهر، اکابر علمای درایت و رجال خودتان، از قبیل عالم جلیل مقدّسی در«تذکرهْ الموضوعات» [27] و فیروزآبادی شافعی در کتاب «سفر السعادات» [28] و حسن بن کثیر ذهبی در «میزان الاعتدال» [29] و ابوبکر احمدبن علی خطیب بغدادی در «تاریخ» [30] خود و ابوالفرج ابن جوزی در کتاب «الموضوعات» [31] و جلال الدین سیوطی در «اللآلی المصنوعه فی الأحادیث الموضوعه» [32] حکم بر موضوعیت ومجعولیت این احادیث نموده اند و صریحاً درباره هر یک از آنها گویند که از جهت سلسله روات و اسناد، این احادیث از موضوعات و مفتریات است؛ چه آنکه علاوه بر افراد نااهل و جعّال و کذّابی که در سلسله روات موجود است، بطلان آنها با قواعد عقلیه و آیات قرآنیه ظاهر و آشکار است.

مجعولیت این احادیث نموده اند و صریحاً درباره هر یک از آنها گویند که از جهت سلسله روات و اسناد، این احادیث از موضوعات و مفتریات است؛ چه آنکه علاوه بر افراد نااهل و جعّال و کذّابی که در سلسله روات موجود است، بطلان آنها با قواعد عقلیه و آیات قرآنیه ظاهر و آشکار است.

شیخ: دیگر در این حدیث خلافی نیست که رسول خدا فرمود:

«أبو بکر و عمر سیّدا کهول أهل الجنّة. »

ابی بکر و عمر، دو سید پیران اهل بهشت اند.

 

 

 

 

رد خبری که ابوبکر و عمر دو سیّد پیران اهل بهشت اند

 

 

داعی: در این حدیث هم اگر قدری فکر و تأمّل کنیم، گذشته از آنکه اکابر علمای درایت و رجال خودتان آن را از موضوعات می‌دانند، ظاهر عبارت آن می‌رساند که این عبارت از رسول خدا نمی باشد؛ چه آنکه از مسلّمات است که بهشت مرکز شیوخ و پیران نمی باشد و در آنجا مانند دنیا سیر تکاملی وجود ندارد که آدمی از جوانی به سنّ پیری برسد. تا به کمال سیادت نائل آید.

و در روایات ما و شما اخبار بسیاری مصدَّق این معنی است که از جمله قضیه [33] اشجعیه است که زن پیری بود، آمد خدمت رسول اکرم صلی الله علیه وآله. حضرت در ضمن صحبت فرمود: «إنّ الجنّة لا تدخلها العجایز»؛ یعنی عجایز و پیران داخل بهشت نمی شوند.

آن زن متأثر شد، ناله کنان عرض کرد: یا رسول الله! پس من وارد بهشت نمی شوم. این را گفت و از خدمت حضرت بیرون رفت.

حضرت فرمودند: «أخبروها انّها لیست یومئذ بعجوز»؛ یعنی خبر دهید او را که در آن روز پیر نخواهد بود، بلکه همه ی پیران را خلعت جوانی بپوشند و داخل بهشت نمایند. آن گاه آیه ۳۵ تا ۳۶ سوره ۵۶ (واقعه) را قرائت فرمود که خداوند فرماید:

﴿إِنّا أَنشَأْنَاهُنّ إِنشَاءً * فَجَعَلْنَاهُنّ أَبْکَاراً * عُرُباً أَتْرَاباً * لِأَصْحَابِ الْیَمِینِ﴾.

انشاء بر صیغه ماضی به جهت تحقّق وقوع است؛ یعنی «بیافریده ایم زنان بهشتی را (در کمال حسن و زیبایی) و همیشه آنان را باکره و دوشیزه گردانیده ایم. دوستان و عاشقان شوهران خود با غنج و ناز و شیرین سخن جوان همسالان هم. مخصوص اصحاب یمین. »

و در حدیث از طرق [34] ما و شما وارد است که رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:

«یدخل أهل الجنّة الجنّة جرداً مرداً بیضاً جعّاداً مکحّلین ابناء ثلاث وثلاثین. »

اهل بهشت که در بهشت آیند، همه جرد و مرد و بی مو و سفید اندام مجعّد موی چشم‌های سرمه کشیده و در سنّ سی و سه سالگی باشند.

 

 

شیخ: این بیانات شما به جای خود صحیح است، و لکن این حدیث، مخصّصی است برای اهل بهشت.

 

 

داعی: معنای این فرمایش جناب عالی را نفهمیدم. این حدیث مخصّص چه چیز است؟ یعنی خداوند جمعی را پیر وارد بهشت می‌نماید، تا ابی بکر و عمر را سید آنها قرار دهد! و حال آنکه اگر بنا شود ابی بکر و عمر داخل بهشت

گردند، خداوند آنها را هم جوان خواهد نمود، نه آنکه دیگران را پیر نماید، تا سیادت آنها ثابت شود.

علاوه عرض کردم اکابر علمای خودتان این حدیث را از موضوعات به شمار آوردند و رسول اکرم برای راهنمایی ما اصلی معین فرموده، تا خیال ما راحت گردد؛ چنانچه قبلاً عرض کردم، هر حدیثی که مطابقت با قرآن مجید ننماید، مردود است. فلذا علمای رجال ما و اهل درایت هم بسیاری از اخبار را که به نام رسول و ائمّه ی طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین از طریق خودمان رسیده. به دستور خودشان که فرمودند:

«إذا روی [35] لکم عنّی حدیث فاعرضوه علی کتاب الله. فإن وافقه فاقبلوه وإلاّ فردّوه».

زمانی که حدیثی از من برای شما روایت نمایند، آن را به قرآن مجید عرضه نمایید، اگر موافق با قرآن بود، قبول نمایید و الاّ او را رد نمایید.

رد می‌نمایند و مورد قبول قرار نمی دهند. [36] و قبلاً عرض کردم که بسیاری از اکابر علمای ارباب جرح و تعدیل خودتان هم کتب مبسوطه تألیف و تصنیف نموده اند در ردّ احادیث موضوعه؛ مانند شیخ مجد الدین محمّد بن یعقوب فیروزآبادی (صاحب قاموس در صفحه ۱۴۲ کتاب «سفر السعادهْ» و جلال سیوطی در کتاب «اللآلی» [37] و ابن جوزی در «موضوعات» ( [38] و مقدّسی در «تذکره الموضوعات» و شیخ محمّد بن درویش، مشهور به حوت بیروتی، در صفحه ۱۲۳ کتاب اسنی المطالب آورده اند که در سند حدیث «أبوبکر و عمر سیّدا کهول أهل الجنّة» یحیی بن عنبسه می‌باشد و ذهبی گوید: یحیی از جمله ضعفاست و ابن جان دجّال گفته: یحیی وضع حدیث می‌نموده.

پایان قسمن سی و سه

ادامه دارد…

………………………………………………………………………………………..

[۱]: الملل والنحل، شهرستانی، ۱/۱۵۵ – ۱۵۷، باب ۶، الغالیه.

[۲]: همان، ۱/۱۵۰، باب ۶، الشیعهْ الاثنا عشریه.

[3]: . شرح نهج البلاغهْ، ابن ابی الحدید، ۴/۶۳، خطبه ۵۶ (ومن کلام له علیه السّلام لأصحابه)، فصل فی ذکر الأحادیث الموضوعهْ فی ذمّ علیّ. ابن أبی الحدید می‌نویسد: «وذکر شیخنا أبو جعفر الإسکافی رحمه الله تعالی… أَنّ معاویة وضع قوماً من الصحابة وقوماً من التابعین علی روایة أخبار قبیحة فی علیّ علیه السّلام، تقتضی الطعن فیه والبرائة منه وجعل لهم علی ذلک جعلاً یرغب فی مثله؛ فاختلقوا ما أرضاه، منهم أبوهریرة و عمرو بن العاص و المغیرة بن شعبة. ومن التابعین عروة بن الزبیر».

[4]: همان، ۴/۶۷، خطبه ۵۶ (ومن کلام له علیه السّلام لأصحابه)، فصل فی ذکر الأحادیث الموضوعهْ فی ذمّ علیّ. ابن أبی الحدید می‌نویسد: «قال أبو جعفر: وروی الأعمش، قال: لمّا قدم أبو هریرة العراق مع معاویة عام الجماعة، جاء إلی مسجد الکوفة، فلما رأی کثرة من استقبله من الناس جثا علی رکبتیه ثم ضرب صلعته مراراً وقال: یا أهل العراق، أتزعمون أنّی أکذب علی الله وعلی رسوله وأحرق نفسی بالنار والله لقد سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول: >إنّ لکلّ نبیّ حرماً، وانّ حرمی بالمدینة، ما بین عیر إلی ثور، فمن أحدث فیها حدثاً فیها حدثاً فعلیه لعنة الله والملائکة والناس اجمعین< وأشهد بالله أنّ علیّاً أحدث فیها. فلمّا بلغ معاویة قوله، أجازه وأکرمه وولاّه إمارة المدینة».

[5]: تاریخ طبری، ابن جریر طبری، ۴/۱۰۶ – ۱۰۷، وقایع سال ۴۰ هجری. طبری می‌نویسد: «فمما کان فیها من ذلک توجیه معاویة بسر بن أبی أرطاة فی ثلاثة آلاف من المقاتلة الی الحجاز… وقتل بسر فی مسیره ذلک جماعة کثیرة من شیعة علیّ بالیمن… ثم سار حتی أتی المدینة وأبو هریره یصلی بهم… ثم خرج منصرفا الی الکوفه وعاد أبو هریرة فصلی بهم».

[6]: الکامل، ابن اثیر، ۳/۳۸۴، وقایع سال ۴۰ هجری، ذکر سریهْ بسر بن أبی أرطاهْ. ابن اثیر این جریان را مشابه آنچه از طبری نقل کردیم آورده است.

[7]: شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ۱/۳۴۰، خطبه ۲۵ (ومن خطبة له علیه السّلام وقد تواترت علیه الأخبار باستیلاء أصحاب معاویة علی البلاد)، بسر بن أبی أرطاة ونسبه. ابن ابی الحدید می‌نویسد: «بعثه [بسر بن ارطاة] معاویه إلی الیمن فی جیش کثیف وأمره أن یقتل کل من کان فی طاعة علیّ علیه السّلام فقتل خلقا کثیراً… ».

[8]: وفاء الوفاء، سمهودی، ۱/۴۶، باب ۲، فصل ۲، بسر بن أرطاهْ یغزو المدینهْ. سمهودی نیز کشتار بسر بن ارطاهْ را به طور گذرا نقل کرده است.

[9]: تاریخ ابن خلدون، ۳/۴ و ۵، بعث معاویهْ العمّال إلی الأمصار. ابن خلدون نیز به جنایات بسر بن ارطاهْ اشاره می‌کند.

[10]: (در طبقات ابن سعد [۱/۲۶۵، ذکر وفادات العرب علی رسول الله صلی الله علیه وآله، وفد دَوس. ابن سعد می‌نویسد: «قالوا لمّا أسلم الطفیل بن عمرو الدوسی دعا قومه فأسلموا وقدم معه منهم المدینة سبعون أو ثمانون أهل بیت وفیهم ابوهریرة وعبدالله بن اُزَیهر الدوسی و رسول الله صلی الله علیه وآله بخیبر… » و اصابه ابن حجر ۷/۳۵۹، ترجمه شماره ۱۰۶۸۰، شرح حال أبوهریرهْ. ابن حجر می‌نویسد: «و انما قدم قبل وفاة رسول الله صلی الله علیه وآله بیسیر؛ فقال ابو هریرة: قدمت و رسول الله صلی الله علیه وآله بخیبر… » و سایر کتب معتبره اکابر علمای اهل تسنّن وارد است که ابوهریره در فتح خیبر مسلمان شد و به روایت بخاری در باب علامات النبوّهْ فی الاسلام، [صحیح البخاری، ۵/۴۲، ح ۱۱۹، کتاب المناقب، باب علامات النبوّهْ فی الاسلام. بخاری این حدیث را نقل می‌کند: عن قیس قال أتینا ابا هریرة رضی الله عنه فقال صحبت رسول الله صلی الله علیه وآله ثلاث سنین… ] بیش از سه سال موفّق به ملاقات رسول اکرم صلی الله علیه وآله نبوده و به روایت ابن حجر در اصابه [۷/۳۶۲، ترجمه شماره ۱۰۶۸۰، شرح حال ابو هریرهً. ابن حجر به نقل از ابو سلیمان بن زبیر می‌نویسد: عاش أبوهریرهْ ثمانیاً و سبعین سنه… ] و حاکم در مستدرک [۳/۵۸۱، ح ۶۱۵۴، کتاب معرفهْ الصحابهْ، ذکر أبی هریرهْ الدوسی. حاکم این حدیث را نقل کرده است: عن ضمرة بن ربیعة قال: مات أبو هریرة سنة ثمان وخمسین ویقال مات سنة تسع وخمسین وهو ابن ثمان وسبعین سنة] و ابن عبدالبر در استیعاب [۴/۱۷۷۲، ترجمه شماره ۳۲۰۸، شرح حال ابو هریره. ابن عبد البر می‌نویسد: قال الواقدی: توفی سنة تسع و خمسین وهو ابن ثمان وسبعین… وقال غیره مات بالعقیق… ] و دیگران در سن هفتاد و هشت سالگی و در سال ۵۷ قمری در وادی عقیق مُرد، جنازه اش را به مدینه حمل نموده و در بقیع دفن نمودند. )

[11]: منابع مربوط به این حدیث در مجلس سوم گذشت.

[12]: شرح نهج البلاغهْ، ابن ابی الحدید، ۱۶/۱۶۵، خطبهْ ۴۰ (ومن کتاب له علیه السّلام إلی بعض عمّاله). ابن ابی الحدید می‌نویسد: «ولمّا قدم أبو هریرة من البحرین قال له عمر: یا عدوّ الله وعدوّ کتابه، اَسَرقتَ مالَ الله تعالی؟ قال أبو هریرة: لستُ بعدّو الله ولا عدوّ کتابه، ولکنّی عدوّ من عاداهما، ولم أسرق مالَ الله. فضربَه بجریدة علی رأسه، ثم ثناه بالدّرة وأغرمَه عشرة آلاف درهم، ثم أحضره، فقال: یا أبا هریرة من أین لک عشرة آلاف درهم؟ قال: خَیلی تناسَلَت وعطائی تلاحق وسهامی تتابعت. قال عمر: کلاّ والله… ».

[13]: طبقات الکبری، ابن سعد، ۴/۲۵۰، ترجمه شماره ۵۲۰، طبقهْ الثانیهْ من المهاجرین والأنصار، شرح حال ابو هریرهْ. ابن سعد این جریان را نقل می‌کند: «عن أبی هریرة قال: کنت عاملاً بالبحرین فقدمت علی عمر بن الخطّاب فقال: عدوّ لله وللاسلام – أو قال: عدوّاً لله ولکتابه – سرقت مال الله، قلت: لا، ولکنّی عدوّ من عاداهما، خیل لی تناتجت و سهام لی اجتمعت، فأخذ منّی اثنی عشر ألفاً، قال ثم أرسل الیّ بعد أن لا تعمل؟ قلت: لا. قال: لم؟ ألیس قد عمل یوسف؟ قلت: یوسف نبیّ ابن نبیّ، فأخشی من عملکم ثلاثاً أو اثنتین. قال: أفلا تقول خمساً؟ قلت: لا، أخاف أن یشتموا عرضی ویأخذوا مالی ویضربوا ظهری وأخاف أن أقول بغیر حلم وأقضی بغیر علم».

[14]: الاصابهْ، ابن حجر عسقلانی، ۷/۳۶۰، ترجمه شماره ۱۰۶۸۰، شرح حال ابو هریرهْ. ابن حجر می‌نویسد: «انّ عمر استعمل أبا هریرة علی البحرین، فقدم بعشرة ألاف، فقال له عمر: استأثرت بهذه الأموال، فمن أین لک؟ قال: خیل نتجت وأعطیة تتابعت، وخراج رقیق لی، فنظر فوجدها کما قال، ثمّ دعاه لیستعمله فأبی، فقال: لقد طلب العمل من کان خیراً منک؟ قال: ومن؟ قال: یوسف، قال: انّ یوسف نبیّ الله، ابن نبیّ الله وأنا ابو هریرة بن أممیة وأخشی ثلاثاً أن أقول بغیر علم، أو أقضی بغیر حکم ویضرب ظهری ویُشتم عِرضی، وینزع مالی».

[15]: عقد الفرید، ابن عبد ربه، ۱/۳۴، کتاب اللؤلؤهْ فی السلطان، ما یؤخذ به السلطان من الحزم والعزم. ابن عبد ربه می‌نویسد: «ثمّ دعا أبا هریرة فقال له: هل علمت من حین أنّی استعملتک علی البحرین وأنت بلانعلین، ثمّ بلغنی انک ابتعت أفراساً بألف دینار و ست مائة دینار؟ قال: کانت لنا افراس تناتجت وعطایا تلاحقت، قال: قد حسبتُ لک رزقک ومؤونتک وهذا فضل، فأدّه. قال: لیسلک ذلک. قال: بلی والله وأوجع ظهرک ثمّ قام إلیه بالدّرة، فضربه حتّی أدماه، ثمّ قال: ایت بها. قال: احتسبتها عندالله. قال ذلک لو أخذتها من حلال وأدّیتها طائعاً أجئت من أقصی حجر بالبحرین بحبی الناس لک لا لله ولا للمسلمین؟ ما رجعت بک أُمَیمة إلاّ لرعیة الحمر وأممیة أم أبی هریرة».

[16]: صحیح مسلم، ۱/۶۰، ح ۵۲، کتاب الایمان، باب الدلیل علی أنّ من مات علی التوحید دخل الجنّهْ قطعاً. مسلم این حدیث را نقل می‌کند: «حدّثنی أبو هریرة – قال… فدخلت علی رسول الله صلی الله علیه وآله فقال: >أبو هریرة؟ < فقلت: نعم یا رسول الله… فقال: >یا أبا هریرة< (وأعطانی نعلیه. قال: >اذهب بنعلی هاتین، فمن لقیت من وراء هذا الحائط یشهد أن لا إله إلاّ الله، مستیقناً بها قلبه، فبشّره بالجنّة<. فکان اوّل من لقیت عمر. فقال: ما هاتان النعلان یا أبا هریرة؟ فقلت: هاتان نعلا رسول الله صلی الله علیه وآله، بعثنی بهما من لقیت یشهد أن لا إله إلاّ الله مستیقناً بها قلبه بشّرته بالجنّة. فضرب عمر بیده بین ثَدیَیّ فخررتُ لا ستی، فقال: إرجع یا أبا هریرة، فرجعت إلی رسول الله صلی الله علیه وآله فأجهشت بُکاءً. ورکبنی عمر. فإذا هو علی أثری. فقال لی رسول الله صلی الله علیه وآله مالک یا أبا هریرة. قلت: لقیتُ عمر فاخبرتُه بالّذی بعثتنی به، فضرب بین ثدیی ضربةً خررت لاستی… ».

[17]: شرح نهج البلاغهْ، ابن ابی الحدید، ۴/۶۸ – ۶۷، خطبه ۵۶ (ومن کلام له علیه السّلام لأصحابه)، فصل فی ذکر الأحادیث الموضوعهْ فی ذمّ علیّ.

[18]: تاریخ دمشق، ابن عساکر، ۵۰/۱۷۲، ترجمه شماره ۵۸۱۷، شرح حال کعب بن ماتع بن هیسوع. ابن عساکر می‌نویسد: «عن السائب بن یزید قال سمعت عمر بن الخطّاب یقول لأبی هریرة: لتترکنّ الحدیث عن رسول الله صلی الله علیه وآله أو لألحقنّک بأرض دوس وانقطع من کتاب أبی بکر کلمة معناها دوس و قال لکعب لتترکنّ الحدیث أو لالحقنّک بأرض القردة».

[19]: کنز العمّال، متقی هندی، ۱۰/۲۹۱، ح ۲۹۴۷۲، کتاب العلم، باب فی آداب العلم والعلماء، فصل فی روایهْ الحدیث. متقی هندی حدیث را همانند ابن عساکر نقل کرده است.

[20]: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ۴/۶۸، خطبه ۵۶ (ومن کلام له علیه السّلام مع اصحابه یخبر عما سیکون من شأن رجل یأمربسبّه والبرائهْ منه)، فصل فی ذکر الأحادیث الموضوعهْ فی ذمّ علیّ. و نیز در جلد ۲۰، صفحه ۲۴، کلمات قصار ۴۱۳. ابن ابی الحدید می‌نویسد: «وقد صرّح [امیرالمؤمنین] غیر مرّة بتکذیب أبی هریرة، وقال: لا أحد أکذب من هذا الدوسی علی رسول الله».

[2۱]: تأویل مختلف الحدیث، ابن قتیبه، ص۸۹، الرد علی أصحاب الکلام وأصحاب الرأی، الرد علی ما قیل فی ابی هریرهْ. ابن قتیبه می‌نویسد: «وکانت عائشة رضی الله عنها أشدّهم إنکاراً علیه، لتطاول الأیّام بها وبه».

[22]: المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ۳/۵۸۲، ح ۶۱۶۰، کتاب معرفهْ الصحابهْ، ذکر أبی هریرهْ الدوسی. حاکم این حدیث را نقل می‌کند: «عن عائشة أنّها دعت أبا هریرة فقالت له: یا أبا هریرة ما هذه الأحادیث التی تبلغنا أنّک تحدّث بها عن النبی صلی الله علیه وآله، هل سمعت إلاّ ما سمعنا وهل رأیت الاّ ما رأینا؟ قال: یا أمّاه انّه کان یشغلک عن رسول الله صلی الله علیه وآله المرآة والمکحلة والتصنّع لرسول الله صلی الله علیه وآله وانّی والله ما کان یشغلنی عنه شیء».

[2۳]: تلخیص المستدرک، ذهبی، ۳/۵۰۹، کتاب معرفهْ الصحابهْ. ذکر أبی هریرهْ الدوسی. ذهبی بعد از نقل آنچه از مستدرک حاکم نقل کردیم، می‌نویسد: «صحیح».

[2۴]: صحیح مسلم، ۴/۱۹۴۰، ح ۱۶۰، کتاب فضائل الصحابهْ، باب فضائل أبی هریرهْ. مسلم می‌نویسد: «انّ عائشة قالت: ألا یعجبک أبو هریرة جاء فجلس إلی جنب حجرتی یحدّث عن النبی صلی الله علیه وآله، یسمعنی ذلک وکنت أسبّح. فقام قبل أن أقضی سبحتی ولو أدرکته لرددت علیه: إنّ رسول الله صلی الله علیه وآله لم یکن یسرد الحدیث کسردکم».

[25]: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ۴/۶۸، خطبه ۵۶ (ومن کلام علیه السّلام لأصحابه)، فصل فی ذکر الأحادیث الموضوعهْ فی ذمّ علیّ. ابن ابی الحدید می‌نویسد: «قال: قلت لأبی حنیفة: الخبر یجیء عن رسول الله صلی الله علیه وآله یخالف قیاسنا ما تصنع به؟… قال: والصحابة کلّهم عدول ماعدا رجالاً، ثم عدّ منهم أباهریرة وأنس بن مالک».

[26]: نزدیکی زیاد. (محقق)

[27]: تذکرهْ الموضوعات، مقدسی، ص۱۷، باب الألف. مقدّسی می‌نویسد: «إنّ الله لیتجلّی للمؤمنین عامّة ولأبی بکر خاصّة: فیه علی بن عبدة بن قتیبة، کان یسرق الحدیث».

[28]: سفر السعادهْ، فیروزآبادی، ص۱۴۱، خاتمهْ الکتاب. فیروزآبادی می‌نویسد: «من الموضوعات انّ الله یتجلّی للناس عامّة، لأبی بکر خاصّة، وحدیث ما صبّ الله فی صدری شیئاً إلاّ وصبّه فی صدر أبی بکر وحدیث کان صلی الله علیه وآله إذا اشتاق إلی الجنّة قبل شیبة أبی بکر و حدیث أنا وأبوبکر کفرسی رهان وحدیث انّ الله لمّا اختار الأرواح اختار روح أبی بکر و أمثال هذا من المفتریات المعلوم بطلانها ببدیهة العقل».

[29]: میزان الاعتدال، ذهبی، ۲/۲۵۹ – ۲۶۰، ترجمه شماره ۱۹۰۷، شرح حال حسن بن علی بن زکریا بن صالح أبو سعید العدوی البصری. ذهبی می‌نویسد: «عن أبی هریرة مرفوعاً >انّ فی السماء ثمانین ألف ملک یستغفرون لمن أحبّ أبابکر وعمر و ثمانین ألفا یلعنون مَن أبغضهما« ویرویه شیخ مجهول… وقد رواه أبو حفص الکتانی عن العدوی… عن أبی هریرة مرفوعاً »انّ فی السماء ثمانین ألف… « قلت: هذا شیخ قلیل الحیاء، ما تفّکر فیما یفتریه. قال أبو أحمد الحاکم: فیه نظر… وقال الدار قطنی: ذاک متروک وقال حمزة السهمی: سمعت أبا محمّد الحسن بن علی البصری یقول: أبو سعید العدوی کذّاب علی رسول الله صلی الله علیه وآله یقول علیه مالم یقل». و نیز در جلد ۵، صفحه ۱۴۸، ترجمه شماره ۵۸۱۴، شرح حال علی بن الحسن المکتب می‌نویسد: «عن جابر، قال رسول الله صلی الله علیه وآله: إنّ الله تعالی لیتجلّی للناس عامّة ویتجلّی لأبی بکر خاصّة. فهذا أقطع بأنّه من وَضع هذا الشویخ علی القطان… قال الدار قطنی: کان یضع الحدیث».

[30]: تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ۱۲/۱۹، ترجمه شماره ۶۳۸۱، شرح حال علی بن عبدهْ المکتب التمیمی. خطیب این حدیث را نقل می‌کند: «عن جابر بن عبدالله قال قال رسول الله صلی الله علیه وآله: انّ الله یتجلّی للناس عامّة ولأبی بکر خاصّة وهکذا رواه محمّد بن المسیّب عن ابن عبدة وهو باطل». و نیز در جلد ۷، ۷/۳۸۳، ترجمه شماره ۳۹۱۰، شرح حال حسن بن علی أبو سعید العدوی خطیب بغدادی پس از نقل حدیث «إنّ فی السماء الدنیا ثمانین ألف… » می‌نویسد: «وضعه العدوی عن کامل بن طلحة».

[31]: الموضوعات، ابن الجوزی، ۱/۲۲۵ – ۲۲۸، و ۲۳۷ و ۲۴۲ – ۲۴۴ کتاب الفضائل، باب فی فضل أبی بکر. بعد از نقل این حدیث «إنّ الله یتجلّی للخلائق یوم القیامة عامّة ویتجلّی لک یا أبابکر خاصّة» با الفاظ گوناگون، از انس به سه طریق، از جابر به چهار طریق، از ابی هریرهْ به یک طریق و از عایشه نیز به یک طریق این حدیث را نقل کرده است. سپس در مقام جرح و تعدیل بر آمده و تمام طرق این حدیث را باطل کرده است که متن کلام ابن جوزی به این شرح است: «أمّا حدیث أنس ففی الطریق الأوّل: محمّد بن عبد. قال أبوبکر الخطیب. هذا حدیث لا أصل له عند ذوی المعرفة بالنقل فیما نعلمه. وقد وضعه محمّد بن عبد اسناداً ومتناً. قال الدار قطنی: محمّد بن عبد یکذب ویضع. وفی الطریق الثانی: بنوس و هو مجهول لا یعرف. والطریق الثالث: فیه مجاهیل وأحدهم قد سرقه من محمّد بن عبد. وأمّا حدیث جابر. فالطریق الأوّل تفرّد به محمّد بن خالد وقد کذّبوه. والطریق الثانی فیه علی بن عبدة. قال الدار قطنی: کان یضع الحدیث. وأمّا الطریق الثالث فأنبأنا القزاز قال أنبأنا أبوبکر الخطیب قال: الحمل فیه علی أبی حامد بن حسنویه، فانّه لم یکن ثقة. قال ویروی أن أبا حامد وقع إلیه حدیث علی بن عبدة فرکبه علی هذا الإسناد مع أنّا لا نعلم أنّ الحسن بن علی بن عفان سمع من یحیی بن أبی کثیر شیئاً والله اعلم. وأمّا الطریق الرابع: فقال أبو الفتح بن أبی الفوارس: فی أبی القاسم نظر. وأمّا حدیث أبی هریرة فهو حدیث أنس الأوّل ونری أنّ أحمد بن محمّد بن عمر الیمانی سرقه وغیّر أسناده. قال أبو حاتم الرازی وابن صاعد: کان الیمانی کذّاباً. وقال الدار قطنی: متروک الحدیث وقال ابن حبّان: حدّث بأحادیث مناکیر وبنسخ عجایب. وأمّا حدیث عائشة ففیه عبدالله بن واقد. قال أحمد ویحیی: لیس بشیء. وقال النسائی: متروک الحدیث. وقال ابن حبّان: غفل من الاتقان وحدث علی التوهم، فوقعت المناکیر فی اخباره».

[32]: اللآلی المصنوعهْ، سیوطی، ۱/۲۸۶ – ۲۸۸، کتاب المناقب، باب مناقب الخلفاء الأربعهْ. سیوطی این حدیث را به الفاظ گوناگون و طرق مختلف نقل کرده و تمامی طرق را باطل می‌کند. و ما در اینجا تنها طرق حدیث و کلمات سیوطی را نقل می‌کنیم و از آوردن الفاظ گوناگون حدیث خودداری می‌نماییم. (الخطیب) أنبأنا محمّد بن أحمد بن رزق حدّثنا محمّد بن یوسف الهمدانی حدّثنا محمّد بن عبد بن عامر حدّثنا عبد بن حمید حدّثنا عبد الرزاق أنبأنا معمّر عن قتادة عن أنس قال… قال الخطیب: لا أصل له، وضعه محمّد بن عبد إسناداً ومتناً. رأیت له متابعاً أخرجه أبو العباس الولید بن أحمد الزوزنی فی کتاب شجرة العقل. قال حدّثنا أبو الحسن الأسواری حدّثنا محمّد بن بیان حدّثنا الحسن بن کثیر حدّثنی أحمد بن حنبل الشیبانی حدّثنا عبد الرزاق به: الحسن بن کثیر مجهول و محمّد بن بیان إن کان الثقفی فهو متهم بوضع الحدیث والله اعلم. (أخبرنا) عبد الأوّل بن عیسی أنبأنا عبدالله بن محمّد الأنصاری أنبأنا إسماعیل بن ابراهیم بن محمّد و عبدالرحمان بن حمدان البصری قالا حدّثنا بنوس بن أحمد بن بنوس حدّثنا أبو خلیفة الجمحی حدّثنا أحمد بن المقدام العجلی حدّثنا یزید بن هارون عن حمید عن أنس قال…: بنوس مجهول لا یعرف. (أنبأنا) علیّ بن عبیدالله أنبأنا علیّ بن الحسین حدّثنا محمّد بن عبدالله بن خلف حدّثنا عمر بن محمّد بن عیسی الجوهری أنبأنا إبراهیم بن مهدی حدّثنا السکن بن سعید القاضی ومحمّد بن سعید بن مهران قالا حدّثنا عمرو بن عون حدّثنا یزید بن هارون عن قتادة عن أنس به: فیه مجاهیل وأحدهم سوقة بن محمّد بن عید. (أبو نعیم) حدّثنا أبو علیّ محمّد بن أحمد بن الحسن ومحمّد بن عمر بن سلم قالا حدّثنا یوسف بن الحکیم حدّثنا محمّد بن خالد الختلی حدّثنا کثیر بن هشام حدّثنا جعفر بن برقان عن محمّد بن سوقه عن محمّد بن محمّد المنکدر عن جابر قال…: تفرّد به محمد بن خالد وهو کذّاب… (الخطیب) أنبأنا الأزهری أنبأنا الدار قطنی حدّثنا الحسین بن إسماعیل حدّثنا أبو الحسن علی بن عبدة حدّثنا یحیی بن سعید القطّان عن أبی ذئب عن محمّد بن المنکدر عن جابر… علی بن عبدة یضع. (قلت) أخرجه ابن عدی وقال هذا باطل. وقال فی المیزان هذا أقطع بأنّه من وضع ابن عبدة علی القطّان… (الخطیب) أنبأنا أبو القاسم عبد الرحمان بن محمّد بن عبدالله السراج أنبأنا أبو حامد أحمد بن علی بن حسنویة المقری حدّثنا الحسین بن علیّ بن عفّان العامری حدّثنا یحیی بن أبی بکیر حدّثنا ابن أبی ذئب به: قال الخطیب: الحمل فیه علی ابن حسنویه فانّه غیر ثقة ونری أنّه وقع له حدیث علی بن عبدة فرکبه علی هذا الاسناد مع أنا لا نعلم أنّ ابن عفّان سمع من یحیی بن أبی بکیر شیئاً. وقال أنبأنا محمّد بن عمر بن بکیر أنبأنا أبو القاسم عمر بن محمّد بن عبدالله الترمذی حدّثنا عبّاس الشکلی و أبو سعید أحمد بن محمّد بن عبید الله الخلال قالا حدّثنا الحسن بن عرفة أنبأنا أبو معاویة عن الأعمش عن الزبیر عن جابر…: فی أبی قاسم نظر (ابن حبّان) أنبأنا محمّد بن أحمد الفرج حدّثنا محمّد بن محمّد بن عمر بن یونس الیمامی حدّثنا أبی عن ابن أبی الزناد عن أبیه عن الأعرج عن ابی هریرة…: أحمد الیمامی کذّاب و نراه سرقه و غیّر أسناده أخبرنا علیّ بن عبید الله بن نصر أنبأنا علی بن أحمد بن البسری أنبأنا أبو عبدالله بن بطة حدّثنا أبو محمّد الحسن بن علی بن زید حدّثنا عبدالله بن محمّد الحرانی حدّثنا أبو قتادة عبدالله بن واقد حدّثنا ابن جریج عن هشام بن عروة عن أبیه عن عائشه…: عبدالله بن واقد متروک. همچنین عجلونی در کشف الخفاء، ۲/۴۱۹، خاتمهْ یختم به الکتاب، می‌نویسد: «أشهر المشهورات من الموضوعات کحدیث ان الله یتجلی للناس عامة ولأبی بکر خاصة وحدیث ما صب الله فی صدری شیئاً الا وصببته فی صدر أبی بکر وحدیث کان صلی الله علیه وآله إذا أشتاق إلی الجنة قبل شیبة ابی بکر وحدیث أنا وابی بکر کفر سی رهان وحدیث ان الله لما اختار الارواح اختار روح ابی بکر و امثال هذا من المفتریات المعلوم بطلانها ببدیهة العقل».

[33]: زاد المسیر، ابن جوزی، ۵/۲۵۱، ذیل آیه ۶۳ سوره ی انبیاء. ابن جوزی می‌نویسد: «وقد قال رسول الله صلی الله علیه وآله لعجوز «إنّ الجنّة لا یدخلها العجائز» أراد قوله تعالی: إنّا أنشأناهنّ إنشاءً». تفسیر الدر المنثور، ۶/۱۵۸، تفسیر سوره واقعه؛ تفسیر ثعلبی، ۹/۲۱۰، ذیل سوره واقعه؛ الشمائل المحمدیّه، ترمذی، ص۱۳۱، باب ما جاء فی صفه مزاح رسول الله صلی الله علیه وآله؛ تفسیر ابن کثیر، ۴/۳۱۲، ذیل سوره واقعه؛ المعجم الأوسط، طبرانی، ۵/۳۵۷. (محقق)

[34]: مسند احمد بن حنبل، ۲/۲۹۵، مسند أبی هریرهْ. ابن حنبل حدیث را این گونه نقل می‌کند: «عن أبی هریرة عن النبیّ صلی الله علیه وآله قال: یدخل أهل الجنّة الجنّة جرداً مرداً بیضاً جعاداً مکحّلین أبناء ثلاث و ثلاثین علی خلق آدم ستّون ذراعاً فی عرض سبع أذرع». و نیز ابن کثیر در البدایهْ و النهایهْ، ۲/۱۱۲، قصّه عیسی بن مریم، ذکر رفع عیسی إلی السماء. ابن کثیر می‌نویسد: «وقال الحسن البصری کان عمر عیسی علیه السّلام یوم رفع أربعاً و ثلاثین سنة وفی الحدیث: إنّ أهل الجنّة یدخلونها جرداً مرداً مکحّلین أبناء ثلاث و ثلاثین». ابن سعد در طبقات الکبری، ۱/۲۸، ذکر من ولد رسول الله صلی الله علیه وآله من الأنبیاء، این حدیث را همانند احمد بن حنبل نقل می‌کند. و نیز ترمذی در سنن ترمذی، ۴/۸۹ / ۲۶۶۹ باب ما جاء فی سن اهل الجنهْ، المعجم الصغیر، طبرانی ۲/۱۷، باب المیم من الله محمد نیز در ۲۰/۱۴۰ باب من اسمه یحیی؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ۲۰/۶۴، شهر بن حوشب کمن عبدالرحمن بن غنم عن معاذ این روایت را نقل کرده و هیثمی در مجمع الزوائد ۱۰/۸ و ۳ باب کیف یدخل اهل الجنهْ به نقل از طبرانی در الاوسط آن را نقل کرده و بیان کرده که: اسناده جید و نیز از ابی هریره آن را از طبرانی در صغیر و اوسط روایت کرده و بیان کرده اسناده حسن. (محقق)

[35]: کنز العمّال، متقی هندی، ۱/۱۹۶، ح ۹۹۴، باب الثانی فی الاعتصام بالکتاب والسنهْ. متقی هندی حدیث را این گونه نقل می‌کند: «ستکون عنّی رواة یروون الحدیث، فاعرضوه علی القرآن فإن وافق القرآن فخذوها وإلاّ فدعوها». وجصّاص در أحکام القرآن، ۲/۲۵۳، باب الشهود، الشاهد و الیمین، حدیث را این گونه نقل می‌کند: «روی عن النبیّ صلی الله علیه وآله: ما أتاکم عنّی فاعرضوه علی کتاب الله. فما وافق کتاب الله فهو منّی وما خالفه فلیس منّی».

[36]: در کتاب اصول کافی (۱/۷۰) کتاب فضل العلم بابی به عنوان «الاخذ بالسنهْ وشواهد الکتاب» وجود دارد که در آن روایاتی بیان شده که این معنا را بیان کرده است. «عن ابی عبدالله علیه السّلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: ان علی کل حق حقیققة وعلی کل صواب نورا، فما وافق کتاب الله فخذوه وما خالف کتاب الله فدعوه». «سمعت ابا عبدالله علیه السّلام یقول: کل شیء مردود إلی الکتاب والسنة، وکل حدیث لا یوافق کتاب الله فهو زخرف». «عن ابی عبدالله علیه السّلام قال: ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف». «عن أبی عبدالله علیه السّلام قال: خطب النبی صلی الله علیه وآله بمنی فقال: ایها الناس ما جاءکم عنی یوافق کتاب الله فأنا قلته وما جاءکم یخالف کتاب الله فلم اقله». (محقق)

[37]: اللالی المصنوعهْ، سیوطی، ۱/۳۸۰، کتاب المناقب، مناقب الخلفاء الأربعهْ. سیوطی بعد از نقل حدیث فوق می‌نویسد: «قال الخطیب موضوع: من عمل القصاص وضعه عمر بن واصل أو وضع علیه».

[38]: . الموضوعات، ابن الجوزی، ۱/۲۹۹، ح ۵۲، کتاب الفضائل، باب فی فضائل علی. ابن جوزی تضعیف این حدیث را همانند سیوطی نقل می‌کند.

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

دستگیری دو بانوی شیعه در جمهوری آذربایجان به اتهام شعار علیه رژیم صهیونیستی

علی اف رئیس‌جمهور آذربایجان

قیام جهانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه

ويدئو/ شیعه در آخرالزمان

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.