صراط عشق؛ مجله ی فرهنگی، معرفتی، ادبی، هنری مجله ی فرهنگی، معرفتی، ادبی، هنری
به نام خداوند مهربان
حکایت تکاندهنده رفتار غیر انسانی دولت دانمارک با مادر و پسر
خردسالش
حمیده مادر۳۳ ساله مشهدی کسی که غرب و کشور دانمارک را در
رویاهای خود می ستود با داریوش پسر 6 ساله و همسرش، یک ماه پس
از سفر به کشور پادشاهی دانمارک، تازه فهمید وارد چه جهنمی شده است.
آنها به دانمارک عزیمت کرده و در خانه ای مستقر شدند که دیوارها نم
کشیده و کپک زده بود.
ماموران شهرداری گزارش دادند که:
مادر از دادن آب و غذا به کودک امتناع میکند؛
مادر رفتار پرخاشگرانه دارد. حمیده در پاسخ پرخاشگری گفت: آخر شب
قبل، وقتی یکی از ماموران شما ناگهان در اتاق من را باز کرد و من لباس
مناسبی به تن نداشتم با عصبانیت از او خواستم که از اتاق بیرون برود.
این مامور شما حتی موقع حمام کردن بچه ناگهان پرده را کنار میزد و
مشغول تماشا میشد.
بهر حال با همین بهانه پرخاشگری یک مرد را ۲۴ساعته مامور کردند تا
در خانه آنها و با آنها زندگی کند؛
یک روز ظهر، چند مامور و دو ماشین پلیس آمدند و به پدر و مادر داریوش
گفتند: دو راه پیش پای شماست:
– یا رضایت میدهید بچه را به ما بدهید؛
– یا بچه را به زور میگیریم.
و سپس شهرداری داریوش را برد و او دو سال و نیم است که با یک
خانواده دانمارکی که افراطی ضد اسالم هستند زندگی میکند.
حال ببینیم فهم و شعور و انسانیت دانمارکی ها و غربی ها راکه دم از حقوق
بشر می زنند. آیا باز هم غربزده ها نمی بایست برای یک لحظه هم که
شده خودشان را جای این پدر و مادر بگذارند تا کمی از خواب بیدار شوند؟
حتی به داریوش اجازه بازگشت به ایران هم داده نمیشود.
مالقات پدر و مادر داریوش با کودکشان:
پدر و مادر داریوش هر دو هفته یک ساعت حق مالقات با داریوش را
دارند؛
مامور ناظر مالقات به بهانه اینکه این دیدارها باعث آشفتگی کودک
میشود، مالقات را از وقت تعیین شده کوتاهتر می کند؛
در مالقات دو نماینده از سوی دولت باید در هر جلسه حضور داشتهباشند؛
پدر و مادر حق ندارند به داریوش دست بزنند و او را ببوسند؛
حتی نباید با او حرف بزنند یعنی نباید شروعکننده صحبت باشند؛
اگر داریوش خودش حرفی زد آنوقت پدر و مادر حق پاسخگویی دارند؛
به مادر گفتند دیگر برای بچه غذا نیاورد؛
یک مشاور مسلمان ترک به حمیده گفتهبود مراکز خانواده دولت دانمارک
نقشه جدایی بچهها از خانواده هایشان را میکشند و به قدری روی اعصاب
و روان افراد راه میروند تا بهانه این جدایی جور شود. زیرا نفع شهرداریها
در جدا کردن کودکان از خانوادهها است و از این ناحیه سود میبرند و حق
ماموریت گرفته و از مبلغی را که دولت بابت هر کودک که از خانواده اش
جدا می کنند در اختیار شهرداریها قرار میدهد، شهرداری بخش کوچکی
را خرج کودکان میکند.
پدر و مادر دیگر طاقت نیاوردند و روزی کشیک کشیدند و داریوش را از
مقابل خانه برداشتند و به فرودگاه رفتند و با هواپیما به آلمان فرار کردند.
فکر میکردند همه کابوسها تمام شده اما پلیس آلمان دستگیرشان کرد
و برای دو ماه به زندان افتادند، یک زندان پر از آدمهای ناجور.
حمیده می گوید: خانمی را میشناسم که به علت تصادف یک پایش
کوچکتر از پای دیگرش میشود و شهرداری بچه را از او میگیرد با این
استدالل که توان نگهداری از کودک را ندارد!!!!.
حمیده، حال به خانواده ای از هم پاشیده و مضطرب تبدیل شده به افشاگری
علیه غرب و دانمارک رو آورده است.
