سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / شب های پیشاور(32)/احادیث مصرّحه ی به خلافت علی علیه السّلام

شب های پیشاور(32)/احادیث مصرّحه ی به خلافت علی علیه السّلام

مقدمه

در این مجموعه سعی شده است که مناظره ی سید محمد اشرفی شیرازی معروف به سلطان الواعظین که از علمای شیعه ی قرن چهاردهم بوده است با دو نفر از عالمان حنفی مذهب افغانستان بیان شود.

در مناظره از سلطان الواعظین با عنوان (داعی) و از عالم اهل تسنن با عنوان (حافظ) یاد شده است. طرف صحبت در این ده شب رسما حافظ محمد رشید بوده و گاهی هم دیگران با اجازه  وارد صحبت شده اند.

هر کدام از این مطالب مربوط به یک پرسش و پاسخ از حافظ و داعی است.

 

 

شب های پیشاور(32)/احادیث مصرّحه ی به خلافت علی علیه السّلام

 

 

۱- امام احمد حنبل در «مسند» [1] و میر سیدعلی همدانی شافعی در آخر مودّت چهارم از «مودّهْ القربی» [2] نقل می‌کنند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله به علی علیه السّلام فرمود: «یا علیّ أنت تبرء ذمّتی وأنت خلیفتی علی أمّتی. »

یا علی تو بری می‌نمایی ذمه ی مرا و تو خلیفه ی منی بر امّت من.

۲- امام احمد در مسند به طرق متعدده و الفاظ متفاوته [3] و ابن مغازلی فقیه شافعی در «مناقب» [4] و ثعالبی در تفسیر خود نقل می‌نمایند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود به علی علیه السّلام:

«تو برادر و وصی و خلیفه و اداکننده دین منی. »

۳- ابوالقاسم حسین بن محمد (راغب اصفهانی) در صفحه ۲۱۳ جلد دوم «محاضرات الادباء و محاورات الشعراء والبلغاء» [5])(چاپ مطبعهْ عامره شرفیه سید حسین افندی، ۱۳۲۶ قمری) از انس بن مالک نقل نموده که رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:

«انّ خلیلی ووزیری وخلیفتی و خیر من أترک بعدی یقضی دینی وینجز موعدی علیّ بن أبی طالب. »

«به درستی که دوست من و وزیر و خلیفه من و بهترین کسی که بعد از خود به جا می‌گذارم که دین مرا ادا و وعده ی مرا وفا می‌نماید، علی بن ابی طالب می‌باشد. »

۴- میر سید علی همدانی شافعی در اوایل مودّت [6] ششم از «مودّهْ القربی» از خلیفهْ ثانی عمر بن الخطّاب نقل می‌نماید که چون پیغمبر عقد اخوّت بین اصحاب بست فرمود:

«هذا علیّ أخی فی الدنیا والآخرة وخلیفتی فی أهلی ووصیّی فی أمّتی ووارث علمی، قاضی دینی، ماله منّی، مالی منه، نفعه نفعی وضرّه ضری، من أحبّه فقد أحبّنی ومن أبغضه فقد أبغضنی. »

این علی برادر من است در دنیا و آخرت و خلیفه ی من است در اهل من و وصی من است در امّت من و وارث علم و اداکننده ی دَین من. مال او از من است و مال من از اوست. نفع او نفع من است و ضرر او ضرر من است. کسی که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.

۵- در همین مودّت ششم [7] از انس بن مالک حدیثی نقل می‌کند که قبلاً عرض کردم. در آخر آن حدیث ذکر می‌نماید که رسول اکرم صلی الله علیه وآله صریحاً فرمود: «و هو خلیفتی و وزیری»؛ یعنی: علی خلیفه و وزیر من است.

۶- محمد بن یوسف گنجی شافعی در «کفایهْ الطالب» [8] از ابی ذر غفاری روایت کرده که پیغمبرصلی الله علیه وآله فرمود:

«ترد علیّ الحوض رایة علیّ امیرالمؤمنین وإمام الغرّ المحجّلین والخلیفة من بعدی. »

وارد شود بر من در کنار حوض (کوثر) پرچم علی امیرالمؤمنین و پیشوای روی و دست و پاسفیدان و خلیفه ی من بعد از من.

۷- بیهقی و خطیب خوارزمی [9] و ابن مغازلی شافعی در «مناقب» خودشان نقل نموده اند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود به علی علیه السّلام.

«انّه لا ینبغی أن أذهب إلاّ وأنت خلیفتی وأنت أولی بالمؤمنین من بعدی. » سزاوار نیست که من از میان مردم بروم مگر آنکه تو (یا علی) خلیفه و اولی به مؤمنین باشی بعد از من.

۸- امام ابو عبدالرحمان نسائی – که یکی از ائمّه صحاح ستّه است – ضمن حدیث ۲۳ «خصائص العلوی» [10] که مفصًلاً از ابن عبّاس مناقب علی علیه السّلام را نقل نموده، بعد از ذکرمنازل هارونی آورده که رسول اکرم صلی الله علیه وآله به علی علیه السّلام فرمود: «أنت خلیفتی؛ یعنی فی کلّ مؤمن مِن بعدی».

تو خلیفه ی منی؛ یعنی در هر مؤمن بعد از من.

«بدیهی است به وسیله این جمله و حرف تراخی پس از اعطای کلّ منازل و «مناقب» [11] و دیلمی در «فردوس» [12] به مختصر تفاوتی در الفاظ، با سلسله روایات و اسنادصحیحه نقل می‌نمایند که پیغمبرصلی الله علیه وآله فرمود:

«خلقت أنا وعلیّ من نور واحد قبل أن یخلق الله تعالی آدم بأربعة عشر ألف عام فلمّا خلق الله تعالی آدم رکب ذلک النور فی صلبه فلم یزل فی شیء واحد حتّی افترقا فی صلب عبدالمطّلب ففیّ النبوّة وفی علیّ الخلافة. » من و علی از یک نور آفریده شدیم قبل از ایجاد آدم به چهارده هزار سال. پس از خلقت آدم، آن نور را در صلب آدم قرار داد. پس بلا زوال با هم یکی بودیم، تا اینکه در صلب عبدالمطّلب از هم جدا شدیم. پس در من نبوت و در علی خلافت مقرّر گردید.

۱۰- حافظ ابو جعفر محمّد بن جریر طبری [13] متوفی سال ۳۱۰ هجری، در کتاب الولایهْ نقل می‌نماید که رسول اکرم صلی الله علیه وآله در اوایل خطبه ی غدیر خم فرمود:

«وقد أمرنی جبرئیل عن ربّی أن أقوم فی هذا المشهد وأعلم کلّ أبیض وأسود انّ علیّ بن أبی طالب أخی ووصیّی وخلیفتی والامام بعدی. »

آن گاه فرمود:

«معاشر الناس ذلک فان الله قد نصبه لکم ولیّاً وإماماً وفرض طاعته علی کلّ احد، ماض حکمه، جائز قوله، ملعون من خالفه، مرحوم من صدّقه. »

جبرئیل از جانب پروردگار مرا امر نموده که در این مکان قیام نمایم و آگاه کنم تمام سفید و سیاهان را که علی بن ابی طالب علیه السّلام برادر من و وصی من و خلیفه من و امام بعد از من است. ای جماعت مردم، خداوند نصب نموده علی را بر شما ولی (یعنی اولی به تصرف) ومتوفی سال ۳۱۰ هجری، در کتاب الولایهْ نقل می‌نماید که رسول اکرم صلی الله علیه وآله در اوایل خطبه ی غدیر خم فرمود:

«وقد أمرنی جبرئیل عن ربّی أن أقوم فی هذا المشهد وأعلم کلّ أبیض وأسود انّ علیّ بن أبی طالب أخی ووصیّی وخلیفتی والامام بعدی. »

آن گاه فرمود:

«معاشر الناس ذلک فان الله قد نصبه لکم ولیّاً وإماماً وفرض طاعته علی کلّ احد، ماض حکمه، جائز قوله، ملعون من خالفه، مرحوم من صدّقه. »

جبرئیل از جانب پروردگار مرا امر نموده که در این مکان قیام نمایم و آگاه کنم تمام سفید و سیاهان را که علی بن ابی طالب علیه السّلام برادر من و وصی من و خلیفه من و امام بعد از من است. ای جماعت مردم، خداوند نصب نموده علی را بر شما ولی (یعنی اولی به تصرف) وامام و واجب نموده طاعت او را بر هر فردی، مُمضی است حکم او و جایز است (از جانب خدای تعالی) قول او. ملعون است کسی که مخالفت نماید او را و مرحوم است کسی که او را تصدیق نماید.

۱۱- شیخ سلیمان بلخی حنفی در «ینابیع المودّهْ» [14] از «مناقب» احمد از ابن عبّاس (حبر امّت) روایتی نقل می‌کند که علاوه بر نام خلافت، مشتمل بسیاری از صفات مخصوصه ی آن حضرت است که هر یک علی حده قرینه ای است بر اثبات مقام خلافت آن حضرت. لذا با اجازه ی آقایان تمام خبر را عرض می‌کنم، تا حجت تمام گردد و آقایان محترم بدانند که بعد از مقام رسالت خاتم الأنبیاءصلی الله علیه وآله مقام ومرتبه ی علی علیه السّلام بالاترین مقامات است. خلاصه ی کلام، ابن عبّاس گوید که رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:

«یا علی أنت صاحب حوضی و صاحب لوائی و حبیب قلبی ووصیّی ووارث علمی وخلفتی وأنت مستودع مواریث الأنبیاء من قبلی وأنت أمین الله فی أرضه و حجة الله علی بریّته وأنت رکن الایمان و عمود الاسلام وأنت مصباح الدجی و منار الهدی والعلم المرفوع لأهل الدنیا یا علیّ من اتبعک نجی و من تخلّف عنک هلک وأنت الطریق الواضح والصراط المستقیم وأنت قاعد الغرّ المحجلین ویعسوب المؤمنین وأنت مولی من أنا مولاه وأنا مولی کلّ مؤمن و مؤمنة. لا یحبّک إلاّ طاهر الولادة ولا یبغضک إلاّ خبیث الولادة وما عرجنی ربّی إلی السماء وکلّمنی ربّی إلاّ قال یا محمّدصلی الله علیه وآله اقرء علیّاً منّی السّلام وعرّفه انّه إمام أولیائی ونور أهل طاعتی وهنیئاً لک هذه الکرامة یا علیّ. »

یا علی تو صاحب حوض منی و صاحب لواء و پرچم منی و حبیب دل و وصی و وارث علم من و خلیفه منی و مستودع مواریث انبیاء و امین خدا و حجت پروردگاری بر تمام خلق. تویی رکن ایمان و نگهبان اسلام و چراغ ظلمت و نور هدایت و عَلَم بلند شده از برای اهل دنیا. هر کس پیروی کند تو را نجات یابد و هر کس تخلّف نماید هلاک شود. تویی راه واضح و صراط مستقیم و تویی پیشوای سفیدرویان و سلطان مؤمنان و مولی و آقای کسی که من آقا و مولای او هستم و منم آقای هر مؤمن و مؤمنه. دوست نمی دارد تو را مگر حلال زاده و دشمن نمی دارد تو را مگر حرام زاده. خداوند مرا به آسمان نبرد و با من تکلّم نکرد، مگر آنکه فرمود: یا محمّد! علی را از من سلام برسان [و] به او اعلام کن که او امام دوستان من و نور مطیعان من است. آن گاه حضرت فرمودند به علی علیه السّلام: گوارا باد بر تو این کرامت یا علی.

۱۲- ابو المؤید موفّق الدین اخطب خطباء خوارزم، در صفحه ۲۴۰ کتاب فضائل امیرالمؤمنین علیه السّلام [15] (چاپ سال ۱۳۱۳ قمری) ضمن فصل نوزدهم، به اسناد خود از رسول الله خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله نقل نموده که فرمود: در معراج وقتی رسیدم به سدرهْ المنتهی، خطاب رسید: ای محمّد! خلق را آزمودی؛ کدام کس را فرمانبردارتر دیدی نسبت به خود. عرض کردم: علی را «قال: صدقت یا محمّد».

راست گفتی.

آن گاه فرمود:

«فهل اتخذت لنفسک خلیفة یؤدّی عنک ویعلم عبادی من کتابی مالا یعلمون.

قال قلت: یا ربّ اختر لی، فانّ خیرتک خیرتی. قال: أخترت لک علیّاًعلیه السّلام، فاتخذه لنفسک خلیفة ووصیّاً ونحلته علمی وحلمی وهو أمیرالمؤمنین حقّاً لم ینالها أحد قبله ولیست لأحد بعده. »

آیا انتخاب خلیفه برای خود نموده ای، تا مقاصد تو را به مردم برساند و تعلیم بدهد بندگان مرا از کتاب من آنچه نمی دانند.

عرض کردم: پروردگارا هر کس را تو اختیار نمایی، من آن را اختیار می‌نمایم. خطاب آمد: من اختیار نمودم برای تو علی را خلیفه و وصی و او را مفتخر به علم و حلم خود نمودم و اوست امیر مؤمنان به حق، که نه در گذشته و نه در آینده، احدی به مقام او نخواهد آمد.

از این قبیل اخبار در کتب معتبره ی شمابسیار است، ولی آنچه در حافظه داشتم، به عرضتان رسانیدم، تا جناب حافظ بدانند که ما شاخ و برگ نمی دهیم، بلکه عین واقع و حقیقت را می‌گوییم. فلذا بعضی از اکابر علمای منصف خودتان، تصدیق این معنی را نموده اند؛ مانند نظّام بصری، چنانچه صلاح الدین صفدی در «وافی بالوفیات» [16] ضمن حرف الف، ذیل حالات ابراهیم بن سیار بن هانی بصری معروف به نظّام معتزلی گفته است:

«نصّ النبیّ صلی الله علیه وآله علی انّ الامام علیٌّ – و عیّنه – وعرفت الصحابة ذلک، ولکن کتمه عمر لأجل أبی بکر رضی الله عنهما. »

مه شماره ۹۱، شرح حال ابراهیم بن سیار بن هانی. گرچه صفدی، ابراهیم بن یسار را به خاطر نقل این جریان، متمایل به شیعه دانسته، لکن این امر به ابراهیم بن سیار اختصاص ندارد، بلکه بزرگانی از اهل تسنّن، به اتهام اینکه مطاعن خلفا یا مناقب اهل بیت را بیان کرده اند، به علاقه مندی به شیعه متهم شده اند؛ از قبیل: احمد بن شعیب نسائی، حاکم نیشابوری، ابن مغازلی، گنجی شافعی، موفّق بن احمد خوارزمی، قندوزی، سید علی همدانی، ابن ابی الحدید و دیگران. جالب توجه است گاهی به کلامی از کلمات بزرگان خود استناد کرده طبق آن عمل می‌کنند، لکن زمانی که آن عالم منقبتی از اهل بیت، یا مطاعنی از خلفا را نقل می‌کند، او را به رافضی بودن یا تمایل به رافضی داشتن متّهم نموده، کلام او را مردود می‌دانند.

«نص نموده است رسول اکرم صلی الله علیه وآله بر امامت علی علیه السّلام و تعیین نمود آن حضرت را به امامت و می‌شناختند صحابه این معنی، را و لکن عمر بن الخطّاب کتمان نمود امامت و خلافت علی را به خاطر ابی بکر».

متأسفانه ما درک زمان خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله را ننموده ایم، ولی امروز که می‌خواهیم راه حق را پیدا کنیم، ناچاریم با توجّه به آیات قرآنیه و اخبار صحیحه ی صریحه ی متفق علیه فریقین قضاوت کنیم. [17] و قطعاً هر کس محبوب خداوند بوده و با دلایل آیات قرآن مجید و اخبار متکاثره ی متواتره ای که رسول اکرم صلی الله علیه وآله در زمان خود، تقدّم علمی و فضلی به او داده و او را افضل و برتر از همه ی امّت معرفی فرموده، ما هم حقّاً پیروی و اطاعت از او نماییم.

صراحت در لفظ خلافت و ولایت و وصایت دراخبار مندرجه در کتب معتبره ی خودتان بسیار آمده؛ علاوه از آنها چون علی علیه السّلام مجموعه خصایص و فضایل است که در شبهای گذشته اشاراتی نمودیم که با پیغمبر خاتم در تمام خصایص به استثنای نبوّت خاصّه شرکت داشته و افضل از تمام امّت بوده و طبق آیات قرآنیه و اخبار متکاثره ی متواتره، احدی از آحاد بشر، به عُشری از اعشار، بلکه هزار یک از فضایل و کمالات آن بزرگوار نمی رسد.

چنانچه خطیب خوارزمی در «مناقب» [18] از جمهور نقلاً از ابن عبّاس و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در «کفایهْ الطالب» [19] و سبط ابن جوزی در «تذکره» [20] و ابن صبّاغ مالکی در «فصول المهمّه» و سلیمان بلخی حنفی در «ینابیع المودّه» [21]و میر سید علی همدانی در مودّت پنجم از «مودّهْ القربی» [22] از خلیفه ی ثانی عمر بن الخطّاب نقل نموده که همگی از رسول اکرم صلی الله علیه وآله به مختصر پس و پیشی در الفاظ که فرمود:

«لو أنّ الریاض أقلام والبحر مداد والجنّ حسّاب والانس کتّاب ما أحصوا فضائل علیّ بن أبی طالب. »

اگر درختان قلم گردند و دریا مرکّب و جنّیان حساب کننده و آدمیان نویسنده، نمی توانند شماره کنند فضایل علی بن ابی طالب را. چه خوش گوید شاعر پارسی:

کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست

که تر کنی سرانگشت و صفحه بشماری

فلذا آن حضرت اولی و احق به مقام خلافت و جانشینی رسول الله صلی الله علیه وآله بوده است.

 

 

 

 

شیخ باز هم به صدا آمد

 

شیخ عبدالسلام: (رو به حافظ محمد رشید نموده گفت: ) اجازه بدهید مختصری هم حقیر عرایضی بنمایم، شما هم قدری تنفّس و استراحت بنمایید. (آن گاه رو به داعی نموده گفتند: ) صاحب! هرگز ما منکر فضایل مولانا علی کرّم الله وجهه نیستیم، و لکن انحصار دادن به آن جناب غیر معقول است؛ چون که خلفای راشدین رضی الله عنهم صحابه ی خاصّ پیغمبر، هر یک صاحب فضایل و همگی با هم برابر بودند. شما تمام یک طرفه صحبت می‌نمایید، ممکن است امر بر آقایان حاضرین و غائبین مشتبه شود و گمان نمایند امر چنان است که شما می‌فرمایید. چنانچه اجازه می‌دهید، قدری از آن احادیث که در فضایل آنهاست ذکر نماییم، تا حق زیر پرده نماند.

 

 

داعی: ما نظر خاص به اشخاص نداریم، فقط تابع عقل و علم و منطقیم. ما یک طرفه صحبت نمی نماییم. آیات قرآنیه و اخبار صحیحه ی صریحه ی متفق علیه فریقین یک طرفه به ما نشان می‌دهند و اما در موضوع صحابه هم خدا شاهد است حبّ و بغض جاهلانه در کار نیست. تعصّب یک طرفه هرگز به کار نبرده و نخواهم برد و از آقایان حاضرین محترم نیز تقاضا می‌کنم هر کجا تعصّبی از داعی دیدند، یا کلامی که توأم با عقل و برهان و منطق نبود شنیدند، ابراز لطف نموده یادآور شوند، ممنون خواهم شد.

احدی منکر فضل صحابه نیست، ولی باید انتخاب افضل نمود

و البته خیلی بجاست که احادیث مجمع علیه و مقبول الطرفین را بیان نمایید،

به جان و دل می‌پذیرم؛ زیرا داعی منکر فضل صحابه پاک نیستم. قطعاً هر یک در محل خود فضیلتی داشته اند، ولی باید افضل امّت را که مورد قبول فریقین (شیعه و سنّی) هستند به دست آورد، چون صحبت ما در فاضل نیست؛ چه آنکه فضلاء بسیارند، بلکه باید فهمید چه کس افضل امّت بوده بعد از رسول اکرم صلی الله علیه وآله، تا به حکم عقل و نقل، او را مقدّم بدانیم و پیروی از او بنماییم.

شیخ: پس مقصود شما طفره می‌باشد؛ چون که در کتاب‌های شما حتّی یک حدیث هم در فضایل خلفا وجود ندارد، چگونه به اخبار متفق علیه استشهاد نماییم.

داعی: اوّلاً این ایراد به خود شما بر می‌گردد که چرا شب اوّل، بی مطالعه صحبت نمودید. اگر نظرتان باشد این پیشنهادی بود که شب اوّل جناب حافظ سلّمه الله نمودند که طی مذاکرات، استشهاد ما به آیات قرآن مجید و اخبار مجمع علیه فریقین باشد، دعاگو هم از جهت مطالعات بسیاری که در کتب معتبره ی شماها داشتم قبول نمودم و به شهادت خودتان و تمام اهل مجلس، از شب اوّل تاکنون، از میزان قرارداد خارج نشدم و آنچه استشهاد نمودم به آیات قرآن مجید و اخبار صحیحه ی صریحه ی مندرجه در کتب معتبره ی موثًقین از علمای خودتان بوده و تا هر زمانی هم که این مجلس منعقد باشد و به فیض ملاقات آقایان نائل باشم، ان شاء الله از این قرارداد تجاوز نمی نمایم.

ثانیاً شما وقتی این قرارداد را نمودید، فکر ننمودید که خود زمانی دچار این محظور خواهید شد، ولی دعاگو قرارداد را بهانه سخت گیری نمی کنم، حاضرم اخبار صحیحه ی صریحه ی یک طرفه ی شما را که مجعول نباشد و با دلایل عقل و نقل موافقت نماید، استماع نموده، آن گاه ما و شما منصفانه قضاوت عادلانه نماییم چنانچه مقابله با کثرت فضایل علی علیه السّلام بنماید، مورد قبول قرار دهیم.

شیخ: راجع به نصوص خلافت نقل احادیث نمودید، ولی غافل بودید که از این قبیل احادیث در باب خلیفه ابوبکر رضی الله عنه بسیار رسیده.

 

 

داعی: با توجه به اینکه اکابر علمای خودتان، چون ذهبی [23] و سیوطی و ابن أبی الحدید [24] و غیره نقل نموده اند که امویها و بکریون احادیث بسیاری در فضایل ابی بکر وضع نموده اند، من باب نمونه از آن بسیاری که فرمودید، حدیثی نقل نمایید، تا مورد قضاوت قضات منصف و غیر متعصّب قرار گیرد.

پایان قسمت سی و یک

ادامه دارد…

……………………………………………..

[1]: «عن عمرو بن میمون قال: إنّی لجالس إلی ابن عبّاس اذ أتاه تسعة رهط… قال: فابتدؤوا فتحدّثوا فلا ندری ما قالوا قال: فجاء ینفض ثوبه ویقول أف وتف وقعوا فی رجل له عشر وقعوا فی رجل قال له النبیّ صلّی الله علیه وسلّم… فقال له أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّک لست بنبیّ. انّه لا ینبغی أن أذهب إلاّ وأنت خلیفتی… ». مسند احمد بن حنبل۱/۳۳۰ – ۳۳۱، مسند ابن عبّاس. این روایت مسند احمد را نیز حاکم نیشابوری در المستدرک ج ۳، ص۱۳۳ و ۱۳۴، در النهی عن شکایهًْ علی رضی الله عنه و نیز نسائی در کتاب خصائص امیرالمؤمنین علیه السّلام، ص۶۴ و طبرانی در المعجم الکبیر، ج ۱۲، ص۷۸، ترجمه عمرو بن میمون عن ابن عباس این را نقل کرده اند. (محقق)

[2]: . مودّهْ القربی، سید علی همدانی، مودّهْ چهارم، (با استفاده از ینابیع المودّهْ قندوزی، ۲/۲۸۰، ح ۸۰۶، باب ۵۶).

[3]: مسند احمد، ۱/۱۱۱، مسند علی بن ابی طالب رضی الله تعالی عنه، و ۱/۳۳۱، مسند عبدالله بن العباس.

[4]: گرچه حدیث فوق را در مناقب ابن مغازلی نیافتیم لکن ابن مغازلی در مناقب ص۲۶۶، ح ۳۱۳، باب قوله علیه السّلام انظروا الی هذا الکوکب… حدیثی نقل می‌کند که صراحت به خلافت امیرالمؤمنین دارد: «عن أنس قال: انقضّ کوکب علی عهد رسول الله صلی الله علیه وآله فقال رسول الله صلی الله علیه وآله: أنظروا الی هذا الکوکب فمن انقضّ فی داره فهو الخلیفة من بعدی فنظروا فاذا هو قد انقضّ فی منزل علی فأنزل الله تعالی: ﴿وَالنّجْمِ إِذَا هَوَی * مَا ضَلّ صَاحِبُکُمْ وَمَا غَوَی * وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلّا وَحْیٌ یُوحَی ﴾». همین حدیث را حاکم حسکانی در شواهد التنزیل ۲/۲۷۵ – ۲۷۶، ح ۹۱۰، ذیل آیه اوّل سوره والنجم؛ ابن عساکر در تاریخ دمشق، ۴۲/۳۹۲، ترجمه شماره ۴۹۳۳، شرح حال علی بن ابی طالب و گنجی شافعی در کفایهْ الطالب، ص۲۶۰، باب ۶۲ نقل کرده اند.

[5]: محاضرات الأدباء، راغب اصفهانی، ۴/۴۶۴، حد ۲۰، ممّا جاء فی فضائل أعیان الصحابه، فضائل علی. و نیز حاکم حسکانی در شواهد التنزیل ۱/۴۸۷ – ۴۹۰، ح ۵۱۰ – ۵۱۷، ذیل آیه ۲۹ – ۳۳، سوره طه چند حدیث را با الفاظ مختلف بیان نموده که در بعضی تصریح به لفظ خلیفتی شده و در بعضی به لفظ وزیری اشاره شده است. و ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۵۷، ترجمه شماره ۴۹۳۳، شرح حال علی بن أبی طالب همین حدیث را نقل کرده اند. لکن ابن عساکر به جای کلمه «خلیفتی» جمله «و خیر من أخلف بعدی» را آورده است.

[6]: مودّهْ القربی، سید علی همدانی، مودّهْ ششم، (با استفاده از ینابیع المودّهْ قندوزی، ۲/۲۸۹، ح ۸۲۵، باب ۵۶).

[7]: «عن أنس رفعه: انّ الله اصطفانی علی الأنبیاء فاختارنی واختار لی وصیاً واخترت ابن عمّی وصیی یشدّ به عضدی کما یشدّ عضد موسی بأخیه هارون وهو خلیفتی ووزیری ولو کان بعدی نبیاً لکان علی نبیاً ولکن لا نبوّة بعدی». مودّهْ القربی، سید علی همدانی، مودّهْ ششم (با استفاده از ینابیع المودّهْ قندوزی، ۲/۲۸۸، ح ۸۲۳، باب ۵۶).

[8]: کفایهْ الطالب، گنجی شافعی، ص۱۸۷، باب ۴۴. گنجی این حدیث را نقل کرده است: «عن ابن عبّاس قال: ستکون فتنة فمن أدرکها منکم فعلیه بخصلة من کتاب الله تعالی وعلیّ بن أبی طالب علیه السّلام فانّی سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله وهو یقول: هذا أوّل من آمن بی وأوّل من یصافحنی وهو فاروق هذه الأمّة، یفرق بین الحقّ والباطل وهو یعسوب المؤمنین والمال یعسوب الظلمة وهو الصدّیق الأکبر وهو بابی الذی أوتی منه وهو خلیفتی من بعدی». همین حدیث را ابن عساکر در تاریخ دمشق، ۴۲/۴۲، ترجمه شماره ۴۹۳۳، شرح حال امیر المؤمنین نقل کرده است.

[9]: مناقب خوارزمی، ص۱۲۷، ح ۱۴۰، فصل ۱۲. خوارزمی حدیثی را که از مسند احمد نقل کردیم، با اختلاف اندکی یاد کرده است.

[10]: خصائص أمیرالمؤمنین، احمد بن شعیب نسائی، ص۶۴، باب قوله صلّی الله علیه وسلّم فی علی: انّ الله لا یخزیه أبداً. و نیز حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین، ۳/۱۴۳، ح ۴۶۵۲، کتاب معرفهْ الصحابه، باب مناقب علی؛ گنجی شافعی در کفایهْ الطالب، ص۲۴۳، باب ۶۲، طبرانی در معجم الکبیر، ۱۲/۷۸، ح۱۲۵۹۳، احادیث شعبی عن ابن عبّاس؛ ابن عساکر در تاریخ مدینهْ دمشق، ۴۲/۱۰۰، ترجمه شماره ۴۹۳۳، شرح حال علی بن أبی طالب و ابن کثیر در البدایهْ والنهایهْ، ۷/۳۷۴، وقایع سال ۴۰ هجری، شیء من فضائل أمیرالمؤمنین، حدیث المؤاخاهْ. بعد از نقل حدیث منزلت با اشاره به جمله «ألا وأنت خلیفتی» تصریح به خلافت امیرالمؤمنین کرده اند.

[11]: مناقب ابن مغازلی، ۸۸، ح ۱۳۰، باب قوله کنت أنا وعلی نوراً بین یدی الله. ابن مغازلی حدیث را این گونه نقل کرده است: «عن سلمان قال: سمعت حبیبی محمّدصلی الله علیه وآله یقول: کنت أنا وعلیّ نوراً بین یدی الله عزّوجلّ یسبّح الله ذلک النور ویقدّسه قبل أن یخلق الله آدم بألف عام، فلمّا خلق الله آدم رکب ذلک النور فی صلبه فلم یزل فی شیء واحد حتّی افترقنا فی صلب عبدالمطّلب: ففیّ النبوّة وفی علیّ الخلافة»

[12]: الفردوس، دیلمی، ۲/۱۹۱، ح ۲۹۵۲، باب الخاء. شایان ذکر است که دیلمی جمله «بأربعهْ عشر ألف عام» را «بأربعهْ آلاف عام» نقل کرده است.

[13]: پس از طبری تا قرن دهم، نصوص متقنی در اختیار است که از کتاب الولایهْ نقل حدیث کرده اند. یکی از آنها زین الدین علی بن یونس عاملی بیاضی است که در مقدمه کتاب الصراط المستقیم خود، فهرستی از منابعش را ذکر نموده و از جمله، نام کتاب الولایهْ طبری را آورده است. بر همین قیاس نقلهایی از این کتاب را در کتابش آورده که به ظن قوی، آنها را از ابن شهر آشوب، ابن طاووس و یا منابع دیگر گرفته است. در میان این نقل‌ها یک نقل مفصّل از زید بن ارقم به نقل از کتاب الولایهًْ طبری دارد که ظاهراً مؤلف هم آن را از بیاضی نقل کرده ا ست. بیاضی وقتی کسانی که طرق حدیث غدیر را جمع کرده اند می‌شمارد می‌نویسد: «ومنهم الشیخ ابو جعفر محمّد بن جریر الطبری فقد أورده من نیّف وسبعین طریقاً وأفرد له کتاباً سمّاه کتاب الولایة. منها: بإسناده إلی زید بن أرقم: لمّا نزل النبی صلی الله علیه وآله بغدیر خم فی حرّ شدید أمر بالدوحات فقمّمت ونادی: الصلاة جماعة. فاجتمعنا، فخطب خطبة بالغة، ثم قال: إنّ الله تعالی أنزل الیّ ﴿بَلّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبّکَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ﴾ وقد أمرنی جبرائیل عن ربّی أن أقوم فی هذا المشهد واعلم کلّ أبیض وأسود أن علیّ بن أبی طالب أخی ووصیّی وخلیفتی والامام بعدی. فسألت جبرائیل أن یستعفینی من ربّی لعلمی بقلّة المتقین وکثرة المؤذین لی واللائمین. لکثرة ملازمتی لعلیّ وشدّة إقبالی علیه، حتّی سمّونی أذناً. فقال تعالی فیهم: ﴿الّذِینَ یُؤْذُونَ النّبِیّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ﴾ ولو شئت أن أسمّیهم وأدل علیهم لفعلت، ولکنّی بسترهم قد تکرّمت فلم یرض الله إلاّ بتبلیغی فیه. فاعلموا معاشر الناس ذلک فإنّ الله قد نصبه لکم إماماً وفرض طاعته علی کلّ أحد، ماض حکمه، جائز قوله، ملعون من خالفه، مرحوم من صدّقه، اسمعوا واطیعوا، فانّ الله مولاکم وعلیّ إمامکم، ثمّ الامامة فی ولدی من صلبه إلی یوم القیامة… ». الصراط المستقیم، زین العابدین علی بن یونس عاملی بیاضی، ۱/۳۰۱ – ۳۰۲، باب ۷، فیما جاء فی النص علیه من رسول الله.

[14]: ینابیع المودّهْ، قندوزی، ۱/۳۹۷، ح ۱۷، باب ۴۴. علمای دیگر اهل تسنن نیز در کتب خود فرازهایی از این روایت را نقل کرده اند: مناقب علی بن ابی طالب علیه السّلام و ما نزل من القرآن من علی علیه السّلام، ابن مردویه، ص۶۵ تا ۶۶، الفصل الثالث، ح ۳۴ تا ح۳۹؛ فضائل امیرالمؤمنین علیه السّلام، ابن عقده، ص۱۷، الفصل الثانی، ۳ – سید المسلمین و امام المتقین. (محقق)

[15]: مناقب خوارزمی، ص۳۰۳، ح ۲۹۹، فصل ۱۹. حموینی در فرائد السمطین ۲/۳۱۲ و ۳۳۵، ح ۵۶۲ و ۵۸۹، سمط ۲، باب ۶۲، دو حدیث نقل کرده است که به خلافت امیرالمؤمنین تصریح شده است در این جا به متن این دو حدیث اشاره می‌کنیم: «عن عبدالله بن عباس، قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله ان خلفائی و أوصیائی و حجج الله علی الخلق بعدی لإثنا عشر أولهم أخی وآخرهم ولدی قیل: یا رسول الله ومن أخوک؟ قال: علی بن أبی طالب. قیل: فمن ولدک؟ قال: المهدی الّذی یملؤها قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلماً. والّذی بعثنی بالحق بشیراً لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد لطوّل الله ذلک الیوم حتی یخرج فیه ولدی المهدی فینزل روح الله عیسی بن مریم فیصلّی خلفه وتشرق الأرض بنور ربها ویبلغ سلطانه المشرق والمغرب». «عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله ان علی بن أبی طالب امام أمتی وخلیفتی علیها من بعدی ومن ولده القائم المنتظر الّذی یملأ الله به الأرض عدلاً وقسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً… ».

[16]: وافی بالوفیات، صفدی، ۶/۱۵، ترج

[17]: ابن ابی الحدید در کتاب شرح نهج البلاغه خود (۱۲/۲۱ نکته من کلام عمرو سیرته واخلاقه) روایتی را که در آن ابن عباس با عمر مناظره کرده است را بیان کرده است و در آن عمر بن خطاب اعتراف می‌کند که می‌دانسته پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به چه چیز می‌خواسته وصیت کند و او به همین جهت از وصیت آن حضرت جلوگیری کرده است: «… ولقد أراد فی مرضه ان یصرح باسمه فمنعت من ذلک اشفاقاً و حیطة علی الاسلام لادرب هذه البنیة لا تجتمع علیه قریش ابداً ولو ولیها لا نتقضت علیه العرب من اقطارها، فعلم رسول الله صلی الله علیه وآله انی علمت ما فی نفسه، فامسک وأبی الله الاّ امضاء ما حتم» و در ادامه چنین می‌گوید: این خبر را احمد بن ابی طاهر صاحب کتاب تاریخ بغداد در کتاب خود با ذکر سند بیان کرده است. در اینجا این سئوال مطرح است عمر که خود را دلسوز بر اسلام نشان می‌دهد و به خاطر این جهت در مقابل خواست رسول خداصلی الله علیه وآله می‌ایستد و مانع وصیت آن حضرت می‌شود چرا زمانی که ابوبکر در حال مرض می‌خواست برای او به خلافت وصیت کند، نگفت آنچه را که به رسول خدا گفت که «غلبه الوجع» و بلکه مردم را به اطاعت ابوبکر دعوت کرد و گفت اسمعوا و أطیعوا قول خلیفه ی رسول الله!! (تاریخ طبری، ۲/۶۱۸، السنهْ الثالثهْ عشر، ذکر اسماء قضاته وکتابه… ) و چه زیبا سروده شاعر عرب: اوصی النبی فقال قائلهم قی ظل یهجر سید البشر وأری أبابکر أصاب ولم یهجر وقد اوصی إلی عمر!! (محقق).

[18]: مناقب خوارزمی، ص۳۲، مقدمه مؤلف. خوارزمی حدیث را به این لفظ آورده است: «لو أنّ الغیاض أقلام… ».

[19]: کفایهْ الطالب، گنجی شافعی، ص۲۵۱، باب ۶۲. گنجی شافعی حدیث را همانند خوارزمی نقل کرده است.

[20]: تذکرهْ الخواص، سبط ابن الجوزی، ص۲۳، باب ۲. ابن جوزی حدیث را به این لفظ آورده است. «لو أنّ الشجر أقلام والبحور مداد والانس والجنّ کتّاب وحسّاب ما أحصوا فضائل أمیرالمؤمنین علیّ علیه السّلام».

[21]: ینابیع المودّهْ، قندوزی، ۱/۳۶۴، ح ۵، باب ۴۰. قندوزی حدیث را به این لفظ آورده است: «لو أنّ الأشجار أقلام… ».

[22]: مودهْ القربی، میر سید علی همدانی، مودّهْ ۵ (با استفاده از ینابیع المودهْ قندوزی، ۲/۲۸۵. ح ۸۱۳، باب ۵۶). همدانی حدیث را به این لفظ آورده است: «عن عمر بن الخطّاب رضی الله عنه رفعه: لو أنّ البحر مداد والریاض أقلام والانس کتّاب والجنّ حسّاب ما أحصوا فضائلک یا أبا الحسن – قال لعلیّ – ».

[23]: در همین مجلس خواهد آمد.

[24]: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ۱۱/۴۹، خطبه ۲۰۳، (ومن کلام له علیه السّلام وقد سأله سائل عن أحادیث البدع… ). ابن ابی الحدید می‌نویسد: «وضعت [البکریة] لصاحبها أحادیث… ونحو سدّ الأبواب، فانّه کان لعلیّ علیه السّلام فقلّبته البکریة إلی أبی بکر».

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

دستگیری دو بانوی شیعه در جمهوری آذربایجان به اتهام شعار علیه رژیم صهیونیستی

علی اف رئیس‌جمهور آذربایجان

قیام جهانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه

ويدئو/ شیعه در آخرالزمان

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.