سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / شب های پیشاور(31)/خلیفه قرار دادن حضرت موسی برادر خود هارون را و فریب دادن سامری بنی اسرائیل را به گوساله پرستیدن

شب های پیشاور(31)/خلیفه قرار دادن حضرت موسی برادر خود هارون را و فریب دادن سامری بنی اسرائیل را به گوساله پرستیدن

مقدمه

در این مجموعه سعی شده است که مناظره ی سید محمد اشرفی شیرازی معروف به سلطان الواعظین که از علمای شیعه ی قرن چهاردهم بوده است با دو نفر از عالمان حنفی مذهب افغانستان بیان شود.

در مناظره از سلطان الواعظین با عنوان (داعی) و از عالم اهل تسنن با عنوان (حافظ) یاد شده است. طرف صحبت در این ده شب رسما حافظ محمد رشید بوده و گاهی هم دیگران با اجازه  وارد صحبت شده اند.

هر کدام از این مطالب مربوط به یک پرسش و پاسخ از حافظ و داعی است.

 

شب های پیشاور(31)/خلیفه قرار دادن حضرت موسی برادر خود هارون را و فریب دادن سامری بنی اسرائیل را به گوساله پرستیدن

 

 

داعی: برای جواب شما مطالب و شواهد بسیار حاضر دارم، ولی بهترین برهان که مناسب مقام است، همانا قضیه ی جناب هارون است که حضرت موسی کلیم الله به صراحت آیات قرآن مجید، جناب هارون را خلیفه و جانشین خود قرار داد. بنی اسرائیل را جمع نمود (که طبق بعض از اخبار هفتاد هزار نفر بودند) و به آنها تأکید نمود اطاعت امر هارون را که خلیفه و جانشین او می‌باشد. آن گاه به کوه طور به مهمانی پروردگار رفت. هوز یک ماه تمام نشده بود که فتنه سامری بر پا شد. انقلاب و اختلاف کلمه در بنی اسرائیل ظاهر گردید. سامری گوساله ی طلا را جلوه داده، بنی اسرائیل فوج فوج، هارون خلیفه ثابت الخلافهْ حضرت موسی را گذارده، اطراف سامری حقّه باز را گرفته، طولی نکشید هفتاد هزار نفر از همان بنی اسرائیل پاک نژاد که از حضرت موسی شنیده بودند که فرمود: هارون در غیاب من خلیفه ی من است، اطاعت امر او را نموده، مخالفتش ننمایید – به اغوای سامری، گوساله پرست شدند. هر چند جناب هارون نالید و آن را منع از آن عمل شنیع نمود، گوش نداده، بلکه در صدد قتلش بر آمدند؛ چنانچه آیه ۱۴۹ سوره ۷ (اعراف) صراحت دارد که جناب هارون به برادرش حضرت موسی در موقع برگشتن درد دل نمود که ﴿إِنّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی﴾؛ یعنی آنها مرا خوار و زبون داشتند. (وقتی با قوم خصومت و ممانعت کردم) نزدیک بود مرا به قتل رسانند.

شما را به خدا آقایان قدری از تعصّب خارج شوید و انصاف دهید که آیا این عمل بنی اسرائیل و تمرّد از اوامر حضرت موسی و تنها گذاردن خلیفه ی منصوص او جناب هارون و به اغوای سامری بازیگر گوساله پرست شدن، دلیل بر بطلان خلافت هارون و حقّانیت سامری و گوساله ی ساخته ی او می‌باشد؟!

آیا اعمال جهّال و هوی پرستان بنی اسرائیل را باید دلیل آن قرار داد که اگر خلافت هارون حق بود و مردم از حضرت موسی نصّی درباره او شنیده بودند، هرگز او را تنها نمی گذاردند و به دنبال سامری و گوساله ی او نمی رفتند؟

قطعاً خودتان می‌دانید که مطلب بر خلاف این است. جناب هارون به حکم قرآن مجید، خلیفه ی منصوص حضرت موسی بود. بنی اسرائیل نصّ صریح را از لسان خود آن حضرت درباره ی او شنیده بودند. منتها بعد از غیبت حضرت موسی، فرصت دست سامری بازیگر افتاد، گوساله ی طلا را ساخته، عالماً عامداً بنی اسرائیل را اغوا نمود. آنها هم با علم به اینکه جناب هارون خلیفه و جانشین حضرت موسی می‌باشد، روی نفهمی یا مقاصد دیگر، در پی سامری رفته و جناب هارون را تنها و متروک گذاردند؟!

 

 

 

 

مطابقت حالات امیرالمؤمنین علیه السّلام با هارون علیه السّلام

همچنین بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه وآله همان مردمی که مکرّر از آن حضرت صراحهْ و کنایهْ شنیده بودند علی علیه السّلام خلیفه ی من می‌باشد، همان قسمی که جناب هارون خلیفه ی موسی بود، علی را رها نموده روی هوای نفس و حبّ جاه و بعضی روی عداوت با بنی هاشم و جمعی از جهت حقد و کینه و حسد و بغضی که نسبت به شخص علی علیه السّلام داشتند، تشکیلات مخصوصی دادند؛ چنانچه امام غزالی در اوّل مقاله چهارم «سرّ العالمین» [۱] اشاره به این معنی نموده وصریحاً می نویسد: حق را پشت سر انداخته، برگشتند به جهالت اولیه.

به همین جهت، شباهت تام بین هارون و امیرالمؤمنین بود که محقّقین از علماء و مورّخین خودتان؛ مانند ابو محمّد عبدالله بن مسلم بن قتیبه باهلی دینوری، قاضی معروف دینور در صفحه ۱۴ جلد اوّل «الإمامهْ والسیاسهْ» [2] قضیه ی سقیفه را مفصّلاً می‌نویسد، تا آنجا که گوید: وقتی که آتش بردند در خانه علی و با تهدید و فشار آن حضرت را به مسجد آوردند و گفتند: بیعت کن و الاّ گردنت را می‌زنیم، خود را به قبر پیغمبر رسانید و گفت همان کلماتی که خداوند در قرآن از قول هارون به موسی نقل نموده که ﴿إِنّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکَادُوا یَقْتُلُونَنِی﴾. کانّه یک جهت آنکه پیغمبرصلی الله علیه وآله علی را در این حدیث شبیه به هارون می‌نماید، آن است که برساند به امّت که همان معامله ای که بنی اسرائیل در غیاب موسی با جناب هارون نمودند، بعد از وفات من با علی می‌نمایند.

لذا علی علیه السّلام هم برای اثبات این معنی، وقتی فشار امّت و سیاست بازی بازیگران را دید که تا پای قتل او ایستاده اند، خطاب به قبر مبارک، پیغمبر همان آیه ای را قرائت نمود که خداوند از درد دل هارون به موسی خبر داده.

(اهل مجلس سرها به زیر انداخته، با حالت بهت، دقایقی با سکوت گذشت. )

 

 

نواب: قبله صاحب! اگر خلافت علی بن ابی طالب کرّم الله وجهه ثابت بوده، چرا پیغمبر با این الفاظ و اشارات و کنایات می‌فرموده وصریحاً به نام خلافت، آن جناب را معرّفی ننموده که بفرماید: علی خلیفه ی من است، تا راه عذری نماند.

 

 

داعی: عرض کردم که رسول اکرم صلی الله علیه وآله به هر دو جهت بیان حقیقت نموده؛ چنان که احادیث صریحه ی به خلافت، در کتب معتبره ی خودتان هم بسیار ثبت است، و لکن این نوع از کنایات، لطافتش از صراحت بیشتر است و اهل ادب می‌دانند که «الکنایة أبلغ من التصریح»، آن هم این قسم از کنایه که یک عالم معنی در او مستتر است.

 

 

نواب: ممکن است از احادیث مصرّحه ای که می‌فرمایید در کتب علمای ما می‌باشد راجع به امر خلافت، اگر حاضر دارید، ما را مستفیض فرمایید، تا کشف حقیقت شود؛ زیرا مکرّر به ما گفته اند ابداً حدیثی که صراحت بر خلافت آن جناب داشته باشد، وجود ندارد.

 

 

داعی: احادیث مصرّحه به نام خلافت مولانا امیرالمؤمنین در کتب معتبره شما بسیار است، ولی به اقتضای وقت مجلس، به بعض ازآنها که در حافظه خود حدیث الدار یوم الانذار و تعیین نمودن پیغمبر’ علی× را به خلافت اهمّ از همه ی احادیث، حدیث الدار است، از جهت آنکه اوّلین روزی که خاتم الانبیاء صلی الله علیه وآله نبوّت خود را ظاهر ساخت، به خلافت علی علیه السّلام هم صراحت فرمود؛ چنانچه امام احمد بن حنبل (رئیس الحنابله) در صفحه ۱۱۱ و ۱۵۹ و ۳۳۳ از جزء اوّل «مسند» [3] و امام ثعلبی در «تفسیر» [4] آیه انذار و صدر الأئمه موفّق بن احمد خوارزمی در «مناقب» [5] و محمد بن جریر طبری در «تفسیر» [6] خود ذیل آیه و در صفحه ۲۱۷جزء دوم «تاریخ الامم والملوک» [7] به طرق مختلفه و ابن ابی الحدید معتزلی در صفحه ۲۶۳ و ۲۸۱ جلد سیم «شرح نهج البلاغه» [8] نقلاً از نقض العثمانیهْ ابو جعفر اسکافی و ابن اثیر در صفحه ۲۲ جزء دوم «کامل» [9] مرسلاً و حافظ ابو نعیم در «حلیهْ الأولیاء» و حمیدی در «جمع بین الصحیحین» و بیهقی در «سنن» و «دلائل» ( [10] و ابو الفداء در صفحه ۱۱۶جزء اوّل تاریخ خود [11] و حلبی در صفحه ۳۸۱ جزء اوّل «سیرهْ الحلبیّه» [12] و امام ابوعبدالرحمان نسائی در صفحه ۶ حدیث ۶۵ «خصائص العلوی» [13] و حاکم أبو عبدالله در صفحه ۱۳۲ جزءسیم«مستدرک» [14] و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۳۱ «ینابیع المودّهْ» [15] از مسند امام احمد و تفسیر ثعلبی و محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۵۱ «کفایهْ الطالب» [16] و دیگران از اکابر علمای شما، به مختصر کم و زیادی در الفاظ و عبارات نقل نموده اند: زمانی که نازل شد آیه ۲۱۴ سوره ۲۶ (شعراء) ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ رسول اکرم صلی الله علیه وآله چهل نفر از اشراف و رجال بزرگ و خویشاوندان خود را از قریش دعوت نمود در منزل عمّ اکرمش، جناب ابوطالب و برای آنها یک ران گوسفند و قدری نان و صاعی از شیر غذا حاضر نمود. حضرات خندیدند و گفتند: محمّد غذای یک نفر را هم حاضر نکرده، (چون در میان آنها کسانی بودند که یک شتر بچه را تنها می‌خوردند). حضرت فرمودند: «کلوا بسم الله»؛ بخورید به نام خداوند متعال. پس از آنکه خوردند و سیر شدند، به یکدیگر می‌گفتند: «هذا ما سحرکم به الرجل»؛ محمّد به این غذا شما را سحر نمود.

آن گاه حضرت برخاست و در میان آنها پس از مقدماتی از سخن – که نمی خواهم به نقل تمام کلمات آن حضرت طول کلام بدهم، شاهد مقصود این است که – فرمود:

«یا بنی عبدالمطّلب انّ الله بعثنی بالخلق کافّة وإلیکم خاصّة وأنا أدعوکم إلی کلمتین خفیفتین علی اللسان وثقیلتین علی المیزان، تملکون بهما العرب والعجم وتنقاد لکم بهما الأمم وتدخلون بهما الجنّة وتنجون بهما من النار: شهادة أن لا إله إلاّ الله و انّی رسول الله فمن یجبنی إلی هذا الأمر ویؤازرنی إلی القیام به، یکن أخی و وزیری و وارثی و خلیفتی من بعدی. »

یعنی ای فرزندان عبدالمطّلب خدای تعالی مرا مبعوث فرمود بر عموم مردمان و به خصوص بر شما و من شما را دعوت می‌کنم به دو کلمه ای که بر زبان سبک و آسان است و در ترازوی اعمال سنگین و گران و شما به گفتن این دو کلمه بر عرب و عجم مالک شوید و ایشان شما را منقاد گردند و جمیع امم درتحت انقیاد شما در آیند و به این دو کلمه به بهشت روید و از دوزخ نجات یابید و آن دو کلمه، گواهی دادن به وحدانیت خدا و رسالت من است. پس هر کس مرا اجابت کند در این کار (یعنی اول کس باشد که مرا اجابت نماید) و معاونت من نماید، او برادر من و وزیر و وارث و خلیفه ی من خواهد بود بعد از من. و این جمله ی آخر را سه مرتبه تکرار نموده و در هر سه مرتبه احدی جواب نداد، الاّ علی علیه السّلام که جواب داد: «أنا أنصرک ووزیرک یا نبیّ الله»؛ یعنی: من شما را کمک و یاوری می‌نمایم ای پیغمبر خدا.

پس حضرت او را نوید خلافت داد و آب دهان مبارک در دهان او افکند [17] و فرمود: «إنّ هذا أخی ووصیّی وخلیفتی فیکم»؛ یعنی این علی وصی و خلیفه من است در میان شما. و در بعضی از آن کتابهاست خطاب به خود علی نموده فرمود: «أنت وصیّی وخلیفتی من بعدی»؛ یعنی تو یا علی وصی و خلیفه ی منی بعد از من.

علاوه بر علمای اسلام از شیعه و سنّی، مورّخین بیگانه از سایر ملل که تاریخ اسلام را نوشته اند، با نداشتن تعصّب مذهبی (چه آنکه نه سنّی بودند و نه شیعه)، این مجلس مهمانی را نقل نموده اند که از جمله آنها مورّخ و فیلسوف غرب «توماس کارلیل انگلیسی» بوده که در قرن هیجدهم میلادی در اروپا شهرت جهانی داشته، وی در کتاب مشهور خود که مصریها ترجمه به عربی نموده اند به نام «الابطال و عبادهْ المبطولهْ» [18]، شرح مجلس مهمانی قریش را در منزل جناب ابی طالب داده، تا آنجا که می‌نویسد: بعد از خطابه ی پیغمبر، علی از جا برخاست و ابراز ایمان نمود و آن مقام بزرگ خلافت نصیب او گردید.و مسیوپول لهوژور فرانسوی، معلّم دار الفنون پاریس در رساله ی مختصری که در حالات حضرت خاتم النبیین صلی الله علیه وآله نوشته و در سال ۱۸۸۴ میلادی در پاریس چاپ شده و نیز جرجیس صال انگلیسی و هاشم نصرانی شامی در «مقالهًْ فی الاسلام» [19] از صفحه ۸۳ تا ۸۶ از نسخه مطبوعه سال ۱۸۹۱ با تعصّب و مخالفتی که با اسلام و مسلمین داشتند و مخصوصاً مستر جان دیون پورت، که مؤلف عالیقدر و با انصاف بوده، در صفحه ۲۰ کتاب ذی قیمت خود «محمّد و قرآن» با فکری روشن و قلبی پاک اقرار نمودند بر اینکه پیغمبر در اوّل نشر رسالت، علی را برادر و وزیر و وصی و خلیفه خود قرار داد. علاوه بر این خبر شریف، در بسیاری از امکنه و ازمنه اشاره به این معنی نموده، از جمله…

 

پایان قسمت سی و یک

ادامه دارد…

 …………………………

[۱]: سرّ العالمین، غزالی، ص۲۱، باب فی المقالهْ الرابعهْ. غزالی می‌نویسد: «… لکن أسفرت الحجة وجهها وأجمع الجماهیر علی متن الحدیث من خطبته فی یوم غدیر خمّ بإتفاق الجمیع وهو یقول صلی الله علیه وآله: »من کنت مولاه فعلیّ مولاه«. فقال عمر: بخٍ بخٍ لک یا أبا الحسن، لقد أصبحت مولای ومولی کلّ مؤمن ومؤمنة. فهذا تسلیم ورضی وتحکیم. ثمّ بعد هذا غلب الهوی لحبّ الریاسة وحمل عمود الخلافة وعقود البنود وخفقان الهوی فی قعقعة الرایات واشتباک ازدحام الخیول وفتح الأمصار سقاهم کأس الهوی، فعادوا إلی الخلاف الأوّل، فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلاً فبئس ما یشترون».

[2]: «ثمّ قال عمر، فمشی معه جماعة حتی أتوا باب فاطمة فدّقوا الباب: فلمّا سمعت أصواتهم نادت بأعلی صوتها: یا أبت، یا رسول الله! ماذا لقینا بعدک من ابن الخطّاب وابن أبی قحافه. فلمّا سمع القوم صوتها وبکائها، انصرفوا باکین، وکادت قلوبهم تنصدع وأکبادهم تنفطر، وبقی عمر ومعه قوم، فأخرجوا علیّاً فمضوا به إلی أبی بکر، فقالوا له: بایع. فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ قالوا: إذاً والله الذی لا إله إلاّ هو نضرب عنقک… فلحق علیّ بقبر رسول الله صلی الله علیه وآله یصیح ویبکی وینادی: یابن أُمّ إنَّ القوم استضعفونی وکادوا یقتلوننی… ». الامامهْ والسیاسیهْ، ابن قتیبه، ۱/۲۰، کیف کانت بیعهْ علیّ بن أبی طالب.

[3]: مسند احمد بن حنبل، ۱/۱۱۱، مسند علی بن أبی طالب. احمد بن حنبل، حدیث را این گونه نقل کرده است: «عن علیّ رضی الله عنه قال: لمّا نزلت هذه الآیة ﴿وَأنذِرْ عَشِیرَتَکَ الأقْرَبِینَ﴾ قال: جمع النبیّ صلّی الله علیه وسلّم من أهل بیته، فاجتمع ثلاثون فأکلوا وشربوا قال: فقال لهم: من یضمن عنّی دینی و مواعیدی و یکون معی فی الجنّة و یکون خلیفتی فی أهلی فقال رجل لم یسمه شریک یا رسول الله أنت کنت بحراً من یقوم بهذا قال: ثم قال الآخر. قال: فعرض ذلک علی أهل بیته فقال علیّ رضی الله عنه أنا». این روایت در کتاب تفسیر ابن کثیر، ج ۳، ص۳۶۳ ذیل آیه ۲۱۴ سوره شعرا (وانذر عشرتک الأقربین) و نیز کتاب تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص۳۲ باب ما عرف من جوده و سنحائه ذکر شده است. البته دیگر مفسرین اهل تسنن نیز ذیل آیه شریفه احادیث این اتفاق را نقل کرده اند. (محقق) و در صفحه ۱۵۹ از همین جلد (مسند احمد ج ۱) حدیث را این گونه نقل کرده است: «عن علیّ رضی الله عنه قال: جمع رسول الله صلی الله علیه وآله أو دعا رسول الله صلی الله علیه وآله بنی عبدالمطّلب فیهم رهط کلّهم یأکل الجذعة و یشرب الفرق. قال: فصنع لهم مدّاً من طعام فأکلوا حتّی شبعوا قال بقی الطعام کما هو کأنّه لم یمس، ثمّ دعا بغمر فشربوا حتی رووا وبقی الشراب کأنّه لم یمس أو لم یشرب. فقال: یا بنی عبدالمطّلب إنّی بعثت لکم خاصّة وإلی الناس بعامّة وقد رأیتم من هذه الآیة ما رأیتم فأیّکم یبایعنی علی أن یکون أخی وصاحبی. قال: فلم یقم إلیه أحد. قال: فقمت إلیه وکنت أصغرالقوم. قال: فقال: اجلس. قال ثلاث مرات کلّ ذلک أقوم إلیه فیقول لی اجلس، حتّی کان فی الثالثة ضرب بیده علی یدی». این روایت توسط نسائی که یکی از نویسندگان صحاح است در کتاب السنن الکبری، ج ۵، کتاب الخصائص، ذکر خصائص أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب رضی الله عنه، ذکر الاخوهْ، ص۱۲۶، ح۸۴۵۱ و نیز این روایت را با کمی اختلاف در عبارت نسائی در کتاب خصائص امیرالمؤمنین علیه السّلام، منزلت علی کرم الله وجهه من النبی صلی الله علیه وآله، ص۸۶ نقل کرده است، و نیز در کتاب تاریخ مدینهْ دمشق ج ۴۲ از صفحه ۴۶ تا ۵۰ و همچنین در کتاب مناقب علی بن ابی طالب علیه السّلام وما نزل من القرآن من علی علیه السّلام ذیل آیه ۲۱۴ سوره شعرا، ص۲۸۷ تا ۲۹۱ ح ۴۵۵ تا ۴۵۸ ذکر شده است. (محقق)

[4]: الکشف والبیان، ثعلبی، ۷/۱۸۲، ذیل آیه ۲۱۴ سوره شعراء. ثعلبی این حدیث را نقل کرده است: «عن البراء قال: لمّا نزلت ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الأقْرَبِینَ﴾ جمع رسول الله صلی الله علیه وآله بنی عبدالمطّلب وهم یومئذ أربعون رجلاً الرجل منهم یأکل المسنّة ویشرب العس، فأمر علیّاً برجل شاة فأدمها ثمّ قال: ادنوا باسم الله فدنا القوم عشرة عشرة فأکلوا حتّی صدروا، ثمّ دعا بقعب من لبن فجرع منه جرعة ثمّ قال لهم: اشربوا باسم الله، فشرب القوم حتّی رووا فبدرهم أبولهب فقال: هذا ما یسحرکم به الرجل، فسکت النبیّ صلی الله علیه وآله یومئذ فلم یتکلّم. ثمّ دعاهم من الغد علی مثل ذلک من الطعام والشراب ثمّ أنذرهم رسول الله فقال صلی الله علیه وآله: یا بنی عبدالمطّلب إنّی أنا النذیر إلیکم من الله سبحانه والبشیر لما یجیء به أحد منکم جئتکم بالدنیا والآخرة، فأسلموا وأطیعونی تهتدوا ومن یؤاخینی ویؤازرنی ویکون ولیِی ووصیّی بعدی وخلیفتی فی أهلی ویقضی دینی؟ فسکت القوم وأعاد ذلک ثلاثاً کلّ ذلک یسکت القوم ویقول علیّ: أنا. فقال: >أنت<. فقام القوم وهم یقولون لأبی طالب: أطع ابنک، فقد اُمّر علیک».

[5]: مناقب خوارزمی، ص۷ – ۸، مقدمه مؤلف. خوارزمی حدیث را این گونه نقل کرده است: «یوم أمره سبحانه بإنذار الأقربین من عشیرته، فدعی الأقربین إلی داره فخاطبهم بقوله: والله الّذی لا إله إلاّ هو انّی رسول الله إلیکم خاصّة وإلی الناس عامّة… فأیّکم یؤازرنی علی هذا الأمر علی أن یکون أخی ووصیّی وخلیفتی فیکم، فأحجم القوم عنها جمیعاً وقلت وانّی لأحدثهم سناً وأرمصهم عیناً… أنا یا نبیّ الله… فأخذ برقبتی، ثمّ قال: إنّ هذا أخی ووصیّی وخلیفتی فیکم».

[6]: جامع البیان، محمد بن جریر طبری، ۱۱/۱۴۸، ح ۲۰۳۷۴، ذیل أیه ۲۱۴ سوره شعراء. طبری این حدیث را نقل کرده است: «عن علیّ بن أبی طالب: لمّا نزلت هذه الآیة علی رسول الله صلی الله علیه وآله ﴿وَأنذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ﴾ دعانی رسول الله صلی الله علیه وآله فقال لی: »یا علیّ إنّ الله أمرنی أن أنذر عشیرتی الأقربین« قال: »فضقت بذلک ذرعاً، وعرفت انّی متی ما أنادهم بهذا الأمر أر منهم ما أکره، فصمت حتّی جاء جبرائیل فقال: یا محمّد! انک الاّ تفعل ما تؤمر به یعذّبک ربّک. فاصنع لنا صاعاً من طعام واجعل علیه رجل شاة واملاء لنا عُسّاً من لبن، ثم اجمع لی بنی عبدالمطّلب حتّی أکلّمهم وأبلغهم ما أمرت به، ففعلت ما أمرنی به ثمّ دعوتهم له وهم یومئذ أربعون رجلاً یزیدون رجلاً أو ینقصونه فیهم أعمامه: أبو طالب وحمزة والعبّاس وأبولهب. فلما اجتمعوا إلیه دعانی بالطعام الّذی صنعت لهم فجئت به. فلمّا وضعته تناول رسول الله صلی الله علیه وآله حِذْیة من اللحم فشقّها بأسنانه، ثم ألقاها فی نواحی الصحفه، قال: خذوا باسم الله فأکل القوم حتّی مالهم بشیء حاجة وما أری إلاّ مواضع أیدیهم وأیم الله الّذی نفس علیّ بیده إن کان الرجل الواحد لیأکل ما قدمت لجمیعهم، ثمّ قال: اسق الناس فجئتهم بذلک العُسّ. فشربوا حتّی رووا منه جمیعاً وأیم الله إن کان الرجل الواحد منهم لیشرب مثله. فلمّا أراد رسول الله صلی الله علیه وآله أن یکلّمهم بَدَره أبولهب إلی الکلام، فقال لهَّدَ ما سحرکم به صاحبکم فتفرّق القوم ولم یکلّمهم رسول الله صلی الله علیه وآله فقال: الغد یا علیّ، انّ هذا الرجل قد سبقنی إلی ما قد سمعت من القول، فتفرّق القوم قبل أن أکلّمهم فاعدّ لنا من الطعام مثل الّذی صنعت ثمّ أجمعهم لی، قال: ففعلت ثمّ جمعتهم ثمّ دعانی بالطعام فقرّبته لهم ففعل کما فعل بالأمس فأکلوا حتّی مالهم بشیء حاجة. قال: اسقهم فجئتهم بذلک العسّ فشربوا حتّی رووا منه جمیعاً، ثمّ تکلّم رسول الله صلی الله علیه وآله فقال: یا بنی عبد المطّلب انّی والله ما أعلم شابّاً فی العرب جاء قومه بأفضل ممّا جئتکم به، انّی قد جئتکم بخیر الدنیا والآخرة وقد أمرنی الله أن أدعوکم إلیه فأیّکم یؤازرنی علی هذا الأمر، علی أن یکون أخی وکذا وکذا. قال: فأحجم القوم عنها جمیعاً وقلت وإنّی لأحدثهم سنّاً وأرمصهم عیناً وأعظمهم بطناً وأخمشهم ساقاً: أنا یا نبیّ الله أکون وزیرک فأخذ برقبتی ثمّ قال: إنّ هذا أخی وکذا وکذا فاسمعوا له وأطیعوا، قال: فقام القوم یضحکون ویقولون لأبی طالب: قد أمرک أن تسمع لابنک وتطیع». »

[7]: طبری همین حدیثی را که در تفسیرش با تحریف نقل کرده و به جای جملات رسول اکرم، کلمه کذا و کذا را آورده است، در تاریخش حدیث را به طور کامل نقل می‌کند. «… فأیّکم یؤازرنی علی هذا الأمر علی أن یکون أخی ووصیّی وخلیفتی فیکم… ثمّ قال: إنّ هذا أخی ووصیّی وخلیفتی فیکم». و این نمونه ای روشن از تحریفی است که طبری در تفسیر خود انجام داده است. تاریخ طبری، ۲/۶۳، ذکر الخبر عما کان من امر نبی الله.

[8]: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ۱۳/۲۱۱، خطبه ۲۳۸ (خطبه قاصعه)، ذکر حال رسول الله فی نشوئه. ابن ابی الحدید حدیث را به همان لفظی که طبری در تاریخش نقل نموده، آورده است.

[9]: الکامل، ابن اثیر، ۲/۶۳، ذکر أمر نبیه باظهار دعوته. ابن اثیر نیز حدیث را به همان الفاظی که از تاریخ طبری نقل کردیم آورده است.

[10]: . دلائل النبوهْ، بیهقی، ۲/۱۷۹، باب مبتدأ الفرض علی رسول الله ثمّ علی الناس وما وجد فی جمعه قریشاً واطعامه إیّاهم من البرکهْ فی طعامه. بیهقی ابتدای حدیث را به همان لفظی که از تاریخ طبری نقل کردیم آورده است، لکن قسمت اخیر حدیث که فضیلتی برای امیرالمؤمنین بوده، حذف شده است.

[11]: المختصر فی أخبار البشر (معروف به تاریخ أبو الفداء)، عماد الدین اسماعیل ابی الفداء، ۱/۱۱۶، فصل ۵، ذکر أوّل من أسلم من الناس. ابو الفداء حدیث را به همان لفظی که از تاریخ طبری نقل کردیم آورده است.

[12]: السیرهْ الحلبیه، علی بن برهان الدین حلبی، ۱/۲۸۵ – ۲۸۶، باب استخفائه صلی الله علیه وآله وأصحابه فی دار الأرقم بن أبی الأرقم. حلبی حدیث را این گونه نقل کرده است: «وروی انّه لمّا نزل قوله تعالی ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ﴾ جمع بنی عبدالمطّلب فی دارأبی طالب وهم أربعون وفی الإمتاع خمسة وأربعون رجلاً وامرأتان فصنع لهم علیّ طعاماً أی رجل شاة مع مدمن البر وصاعاً من لبن، فقدمت لهم الجفنة وقال کلوا بسم الله فأکلوا حتّی شبعوا وشربوا حتّی نهلوا وفی روایة حتی رووا وفی روایة قال ادنوا عشرة عشرة فدنا القوم عشرة عشرة ثمّ تناول القعب الّذی فیه اللبن فجرع منه ثمّ ناولهم وکان الرجل منهم یأکل الجذعة وفی روایة یشرب العس من الشراب فی مقعد واحد، فقهرهم ذلک فلمّا أراد رسول الله صلّی الله علیه وسلّم یتکلّم بدره أبولهب بالکلام فقال لقد سحرکم صاحبکم سحراً عظیماً وفی روایة محمّد وفی روایة ما رأینا کالسحر الیوم فتفرّقوا ولم یتکلّم رسول الله صلّی الله علیه وسلّم فلمّا کان الغد قال: یا علیّ عد لنا بمثل ما صنعت بالأمس من الطعام والشراب. قال علیّ: ففعلت ثمّ جمعتهم له صلّی الله علیه وسلّم فأکلوا حتّی شبعوا وشربوا حتّی نهلوا ثمّ قال لهم: یا بنی عبدالمطّلب إنّ الله قد بعثنی إلی الخلق کافّة وبعثنی إلیکم خاصّة فقال {وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ} وأنا أدعوکم إلی کلمتین خفیفتین علی اللسان ثقیلتین فی المیزان: شهادة أن لا إله إلاّ الله وإنّی رسول الله فمن یجیبنی إلی هذا الأمر ویؤازرنی أی یعاوننی علی القیام به. قال علیّ: أنا یا رسول الله وأنا أحدثهم سنّاً وسکت القوم. زاد بعضهم فی الروایة: یکن أخی ووزیری ووارثی و خلیفتی من بعدی. فلم یجبه أحد منهم فقام علیّ وقال: انا یا رسول الله قال: اجلس ثم أعاد القول علی القوم ثانیاً فصمتوا فقام علیّ وقال أنا یا رسول الله فقال اجلس ثمّ أعاد القول علی القوم ثالثاً فلم یجبه أحد منهم فقام علیّ فقال: أنا یا رسول الله فقال: اجلس، فأنت أخی ووزیری ووصیّی ووارثی وخلیفتی من بعدی».

[13]: خصائص أمیرالمؤمنین، احمد بن شعیب نسائی، ص۸۶، منزلهْ علیّ بن أبی طالب من النبیّ. نسائی حدیث را این گونه نقل کرده است: «عن ربیعة بن ماجد: أنّ رجلاً قال لعلیّ بن أبی طالب رضی الله عنه یا أمیرالمؤمنین لم ورثت دون أعمامک؟ قال: جمع رسول الله صلی الله علیه وآله أو قال دعا رسول الله صلی الله علیه وآله بنی عبد المطّلب فصنع لهم مدّاً من الطعام فأکلوا حتّی شبعوا وبقی الطعام کما هو، کأنّه لم یمس، ثمّ دعا بغمر فشربوا حتّی رووا وبقی الشراب کأنّه لم یمس أولم یشرب. فقال یا بنی عبدالمطّلب انّی بعثت إلیکم خاصّة وإلی الناس عامّة، وقد رأیتم من هذه الآیة ما قد رأیتم وأیّکم یبایعنی علی أن یکون أخی وصاحبی ووارثی. فلم یقم إلیه أحد، فقمت إلیه وکنت أصغر القوم، فقال: إجلس، ثمّ قال: ثلاث مرّات کل ذلک أقوم إلیه فیقول: إجلس. حتّی کان فی الثالثة ضرب بیده علی یدی، ثمّ قال: فبذلک ورثت ابن عمّی دون عمی».

[14]: المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ۳/۱۴۳، ح ۴۶۵۲، کتاب معرفهْ الصحابه، مناقب علیّ بن أبی طالب. حاکم حدیث را این گونه نقل کرده است: «عن عمرو بن میمون قال إنّی لجالس عند ابن عبّاس إذ أتاه تسعة رهط… فابتدؤوا فتحدّثوا فلا ندری ما قالوا. قال: فجاء ینفض ثوبه ویقول أف وتف وقعوا فی رجل له بضع عشرة فضائل لیست لأحد غیره… وقال النبیّ صلی الله علیه وآله لبنی عمّه: أیّکم یوالینی فی الدنیا والآخرة. قال وعلیّ جالس معهم، فقال رسول الله صلی الله علیه وآله و أقبل علی رجل منهم فقال: أیّکم یوالینی فی الدنیا والآخرة فأبوا. فقال لعلیّ أنت ولیّی فی الدنیا والآخرة… ». این روایت را احمد بن حنبل در کتاب مسند احمد، مسند عبدالله بن عباس، ج ۱، ص۳۳۱ و نسائی در کتاب خصائص امیرالمؤمنین، ص۶۳ و خوارزمی در کتاب مناقب، ص۱۲۶، الفصل الثانی عشر، ذکر کرده اند. (محقق)

[15]: ینابیع المودهْ، قندوزی، ۱/۳۱۲، ح ۲، باب ۳۱. قندوزی این حدیث را با اختصار و به همان الفاظی که از مسند احمد آوردیم نقل کرده است.

[16]: کفایهْ الطالب، گنجی شافعی، ص۲۰۵، باب ۵۱. گنجی شافعی این حدیث را به طرق مختلف و با الفاظی که نقل کردیم آورده است.

[17]: با این عبارات و خصوصاً توضیحی که در بعد آن آمده که «آب دهان مبارک در دهان افکند» در روایات اهل تسنن در تحقیقی که انجام شد مشاهده نگردید. (محقق)

[18]: الابطال وعبادهْ المبطوله، توماس کارلیل، (ترجمه ابو عبدالله زنجانی، ص۵۶)

[19]: . مقالهْ فی الإسلام، جرجیس سال، (ترجمه هاشم نصرانی شامی، ص۷۹، فصل ۲. ) جرجیس سال می‌نویسد: «… فدعا لذلک علیّاً بن أبی طالب وأمره أن یصنع صاعاً من طعام وأن یجمع له بنی عبد المطّلب حتّی یکلّمهم ویبلّغهم ما أمر به، فدعاهم نحو أربعین رجلاً فلمّا همّ محمّد أن یکلّمهم نهض عمّه أبولهب فخاطبهم بما حملهم علی التفرّق قبل استماع کلامه، فاضطرّ أن یدعوهم ثانیة فی الغد، فلمّا اجتمعوا خاطبهم فقال: ما أعلم إنساناً فی العرب جاء قومه بأفضل ممّا جئتکم به. قد جئتکم بخیر الدنیا والآخرة وقد أمرنی ربّی أن أدعوکم إلیه. فأیّکم یؤازرنی علی هذا الأمر علی أن یکون أخی ووصیّی وخلیفتی فیکم. فأحجم القوم جمیعاً حتّی قام علیّ فقال: أنا أکون وزیرک علیهم، فأخذ محمّد برقبته وقال: إنّ هذا أخی ووصیّی وخلیفتی فیکم، فاسمعوا له وأطیعوا… ».

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

طرح ولایت، مؤثرترین طرح جاری در کشور است

بسیاری از کارهای حزبی تاکنون ناموفق بودند

کتاب صوتی شب های پیشاور (2)/ شب اول و دوم مناظره

کتاب صوتی مقدمه مناظره ی سید محمد اشرفی شیرازی معروف به سلطان الواعظین که از علمای شیعه ی قرن چهاردهم بوده است با دو نفر از عالمان حنفی مذهب افغانستان در رفع شبهات دو مذهب شیعه و سنی

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.