سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / شب های پیشاور(27)/ شرح حال آمُدی

شب های پیشاور(27)/ شرح حال آمُدی

مقدمه

در این مجموعه سعی شده است که مناظره ی سید محمد اشرفی شیرازی معروف به سلطان الواعظین که از علمای شیعه ی قرن چهاردهم بوده است با دو نفر از عالمان حنفی مذهب افغانستان بیان شود.

در مناظره از سلطان الواعظین با عنوان (داعی) و از عالم اهل تسنن با عنوان (حافظ) یاد شده است. طرف صحبت در این ده شب رسما حافظ محمد رشید بوده و گاهی هم دیگران با اجازه  وارد صحبت شده اند.

هر کدام از این مطالب مربوط به یک پرسش و پاسخ از حافظ و داعی است.

 

 

 

 

 

شب های پیشاور(27)/ شرح حال آمُدی

 

 

 

داعی: ابن حجر عسقلانی در «لسان المیزان» [۱] نوشته است:

«السیف الآمدی المتکلّم علیّ بن أبی علیّ صاحب التصانیف قد نفی من دمشق لسوء اعتقاده وصح عنه انّه کان یترک الصلاة. »

سیف آمدی متکلّم علی بن ابی علی که صاحب تصانیف بوده، او را از دمشق تبعید کردند به واسطه سوء اعتقاد او و صحیح است آنکه تارک الصلاهْ بوده.

و نیز ذهبی که از علمای بزرگ شما می‌باشد در «میزان الاعتدال» [۲] این قضیه را نقل نموده، به علاوه در اظهار نظر می‌گوید مسلّم است که آمُدی از مبتدعه بوده.

اگر شما با نظر دقیق بنگرید، خواهید فهمید که اگر آمُدی اهل بدعت و شریر و بی ایمان نبود، هرگز خبث طینت خود را ظاهر نمی ساخت که بر خلاف تمام صحابه رسول الله صلی الله علیه وآله حتی خلیفه ی خود، عمر بن الخطّاب (که یکی از روات حدیث است) و تمام ثقات علمای اعلام خودتان، قیام نماید.

اعجب از همه آنکه شما آقایان محترم، شیعیان را مورد طعن قرار می‌دهید که چرا احادیث صحیحین را مورد عنایت قرار نمی دهند (و حال آنکه این طور نیست. اگر احادیثی صحیح الاسناد باشد، ولو در صحاح شما، مورد قبول ما می‌باشد).

ولی حدیث مسلّمی را که بخاری و مسلم وسایر ارباب صحاح در صحاح خود نقل نموده اند، آمُدی رسماً رد می‌نماید و مورد توجه شما قرار می‌گیرد.

اگر در نزد شما هیچ عیبی بر آمُدی نبود مگر همین که بر خلاف صحیحین شما اظهار عقیده نموده، بلکه فی الحقیقهْ تکذیب عمر و بخاری و مسلم را نموده است، کافی بود بر طعن او. و اگر شما بخواهید در اطراف این حدیث شریف بیشتر دقت کنید و دلایل تام و تمام اسناد کامله ی از روات بزرگان علمای خود را بنگرید و بهتر روشن شوید و نفرین بر امثال آمُدیها بنمایید، مراجعه کنید به مجلدات باعظمت «عبقات الانوار» تألیف عالم عادل، زاهد، محقّق و نقّاد اخبار و احادیث، علامه ی متبحّر مرحوم میر سید حامد حسین دهلوی اعلی الله مقامه الشریف و مخصوصاً جلد حدیث منزلت را مطالعه نمایید، تا کشف حقیقت بر شما بشود که این عالم بزرگ شیعی، اسناد و مدارک این حدیث را از طرق شما چگونه جمع و حلاّجی نموده.

 

 

حافظ: فرمودید یکی از روات این حدیث خلیفه عمر بن الخطّاب رضی الله عنه بوده. ممکن است اگر نظر دارید، سند آن را بیان فرمایید.

 

 

 

 

 

 

سند حدیث منزلت از عمر بن الخطّاب

 

 

داعی: ابوبکر محمد بن جعفر المطیری و ابو اللیث نصر بن محمد السمرقندی الحنفی در کتاب مجالس و محمد بن عبدالرحمان ذهبی در «ریاض النضره» [3] و مولی علی متقی در «کنز العمّال» [4] و ابن صبّاغ مالکی در صفحه ۱۲۵ «فصول المهمّه» [5] نقلاً از «خصایص» و امام الحرم در «ذخایر العقبی» [6] و شیخ سلیمان بلخی حنفی در «ینابیع المودّهْ» [7] و ابن ابی الحدید در صفحه ۲۵۸ جلد سوم شرح نهج [8] از «نقض العثمانیه» شیخ ابوجعفر اسکافی با مختصر اختلافی در الفاظ از ابن عباس (حبر امّت) نقل نموده اند که گفت روزی عمر بن الخطّاب گفت: واگذارید نام علی را؛ (یعنی آن قدر از علی غیبت نکنید) ؛ زیرا من شنیدم از پیغمبر صلی الله علیه وآله که فرمود: در علی سه خصلت است «که اگر یکی از آنها برای من که عمر هستم بود دوست تر می‌داشتم از هرچه آفتاب بر او می‌تابد». آن گاه گفت:

«کنت أنا وأبوبکر وأبو عبیدة بن الجرّاح ونفر من أصحاب رسول الله وهو متکئ علی علیّ بن أبی طالب حتّی ضرب بیده منکبیه ثمّ قال: أنت یا علیّ أوّل المؤمنین إیماناً وأوّلهم إسلاماً ثمّ قال: أنت منّی بمنزلة هارون من موسی وکذب علیّ من زعم أنّه یحبّنی و یبغضک. »

من وابوعبیده جرّاح و عده ای از اصحاب حاضر بودیم، رسول اکرم صلی الله علیه وآله تکیه داده بود بر علی بن ابی طالب، تا آنکه زد بر شانه‌های علی و فرمود: تو یا علی اوّل مؤمنین هستی از حیث ایمان و اوّل مسلمین هستی از حیث اسلام. آن گاه فرمود: یا علی تو از من به منزله هارونی از موسی و دروغ گفته است بر من کسی که گمان می‌کند مرا دوست می‌دارد در حالتی که تو را دشمن می‌دارد.

آیا ردّ قول خلیفه عمر در مذهب شما جایز است؟ اگر جایز نیست، پس چرا اظهار عقیده و توجّه به قول سخیف آمُدی معلوم الحال می‌نمایید.

 

 

 

 

حکم خبر واحد در مذهب جماعت

 

و اما یک جمله دیگر از بیان شما بلا جواب ماند که فرمودید این حدیث، خبر واحد است و خبر واحد را اعتباری نیست.

اگر ما این نوع سخن بگوییم، با موازین رجالی که در دست داریم، صحیح است، ولی از شما تعجّب است تفوّه به چنین کلامی؛ زیرا در مذهب شما حجیت خبر واحد ثابت است؛ زیرا که محقّقین از علمای شما منکر خبر واحد را کافر یا فاسق می‌دانند؛ چنانچه ملک العلماء شهاب الدین دولت آبادی در «هدایهْ السعداء» گفته است در «مضمرات فی کتاب الشهادات»:

«ومن أنکر الخبر الواحد والقیاس وقال إنّه لیس بحجّة، فانّه یصیر کافراً ولو قال هذا الخبر الواحد غیر صحیح وهذا القیاس غیر ثابت، لا یصیر کافراً ولکن یصیر فاسقاً. »

کسی که انکار کند خبر واحد و قیاس را در حالتی که بگوید خبر واحد حجت نیست، پس کافر گردیده است، ولی اگر بگویداین خبر واحد صحیح نیست یا این قیاس ثابت نیست، کافر نمی شود، ولی فاسق می‌باشد.

 

 

حافظ: خیلی مسرور شدم از حسن بیان شما و زیادتی اطلاع شما از کتابهای ما، برخلاف آنچه شنیده‌ام آقایان علمای شیعه کتابهای ما را با دستگیره و مقّاش و پارچه بر می‌دارند که دستشان به جلد کتاب نخورد، تا چه رسد به آنکه مطالعه نمایند.

 

 

داعی: قطعاً دلیلی بر اثبات این مدّعا ندارید؛ چه آنکه ایادی مرموزی از بیگانگان و بیگانه پرستان و شیاطین داخلی پیوسته می‌خواهند آب را گل نموده و از نفاق مسلمانان به نفع خود بهره برداری نمایند. لذا این قبیل مطالب دروغ را می‌سازند و انتشار می‌دهند که افراد مسلمین را به یکدیگر بدبین کنند و نتیجه ی خود را ببرند.

وظیفه ی ما و شما پیوسته توجّه دادن مردم است به دستورات عالیه ی قرآن مجید که از جمله در این باب می‌فرماید در آیه ۶ سوره۴۹ (حجرات):

﴿إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ﴾.

«هرگاه فاسقی خبری برای شما آورد (تصدیق مکنید) تا تحقیق کنید، مبادا به سخن چین فاسقی از نادانی به قومی رنجی رسانید و سخت پشیمان گردید. »

نه آنکه خود از آن دساتیر غافل باشیم. اگر این دستور بزرگ نصب العین آقایان محترم بود، کلمات اعادی در شما اثر نمی نمود که امروز پشیمانی آورد.

ما کتاب‌های کفّار و مشرکین و مرتدّین را با انبر و مقّاش بر نمی داریم، چگونه ممکن است کتابهای برادران مسلمان را با نظر حقارت بنگریم. بر خلاف فرموده شما، کتابهای معتبره ی علمای شما را دقیقانه مطالعه می‌کنیم و احادیث صحیح الاسناد آنها را هم قبول می‌کنیم. اختلافات علمی و منطقی، ربطی به عقیده و مذهب ندارد. آیا شما اطلاع ندارید که نوع محصلین شیعه قسمت زیادتر ازعلوم صرف و نحو و معانی و بیان و منطق و لغت و تفسیر و کلام را از کتب و تألیفات علمای شما استفاده می‌نمایند؛ پس چگونه آن کتب را با انبر و مقّاش بر می‌دارند؟

منتها بعض از روات در احادیث منقوله ی شما هستند که مقدوحند و اعتباری به اقوال آنها نیست؛ از قبیل انس و ابوهریره و سمره و غیر آنها، که قبلاً عرض نمودم (چنانچه بعض از علمای خودتان هم از قبیل ابوحنیفه آنها را مردود می‌دانند). ما هم احادیث منسوبه به این قبیل روات را مردود و غیرقابل قبول می‌دانیم. و الاّ کتب معتبره ی علمی محقّقین علمای شما مورد توجه ما می‌باشد و بالخصوص داعی که در سیره ی پیغمبر و ائمه ی معصومین صلوات الله علیهم اجمعین آنچه زیاد مطالعه و اخذ سند نموده ام، از کتب معتبره ی علمای سنّت و جماعت است.

در کتابخانه ی شخصی داعی در حدود دویست جلد از تفاسیر و کتب اخبار علمی و تواریخ معتبره علمای بزرگ شما – خطّی و چاپی -موجود و مورد استفاده داعی می‌باشد. منتها عملاً ما حکم صرّاف بینا را داریم که می‌توانیم خوب و بد آنها را تمیز داده، فریب شبهات و اشکالات امثال فخر رازیها و مغلطه کاری امثال ابن حجرها و روزبهان‌ها و آمُدیها و ابن تیمیه‌ها را نخوریم و تحت تأثیر غلط کاری‌های آنها قرار نگیریم. و قبول فرمایید که مراتب معرفت و یقین داعی به مقامات مقدّسه ائمه ی معصومین و اهل بیت رسالت و ودایع رسول الله صلی الله علیه وآله بیشتر به وسیله مطالعه ی کتب معتبره ی علمای شما تکمیل گردیده.

 

 

حافظ: از مطلب دور افتادیم، بفرمایید وجه دلالت این حدیث منزلهْ بر مقصود چیست و دلالت آن از چه راه است که علی کرّم الله وجهه واجد مقام نبوّت بوده است.

 

 

داعی: از این حدیث شریف که به نحو تواتر به ما رسیده، سه خصیصه برای امیرالمؤمنین علیه السّلام ثابت می‌شود:

یکی مقام نبوّت که در معنی و حقیقت برای حضرت بوده. یکی هم مقام خلافت و وزارت ظاهری آن حضرت بعد از رسول اکرم صلی الله علیه وآله و دیگر افضلیت آن حضرت بر تمام امّت، از صحابه و غیرهم.

چه آنکه رسول اکرم صلی الله علیه وآله علی را به منزله ی هارون معرفی نموده و حضرت هارون واجد مقام نبوّت و خلافت حضرت موسی و افضل بر تمام بنی اسرائیل بوده است.

 

 

نواب: قبله صاحب! ببخشید، مگر حضرت هارون برادر حضرت موسی نبی بوده است.

 

 

داعی: بلی، وجد مقام نبوّت بوده اند.

 

 

نواب: عجب، من تا به حال نشنیده بودم، آیا در قرآن هم آیه ای که شاهد این مرام باشد هست؟

 

 

داعی: بلی، در آیات چندی خداوند متعال نبوّت آن جناب را تصریح فرموده است.

 

 

نواب: ممکن است آن آیات را جهت درک فیوضات برای ما قرائت فرمایید، تا مورد استفاده ما قرار گیرد.

 

 

داعی: در آیه، ۱۶۳ سوره ۴ (نساء) فرماید:

﴿إِنّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَی نُوحٍ وَالنّبِیّینَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَیْنَا إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِیسی وَأَیّوبَ وَیُونُسَ وَهَارُونَ

وَسُلَیْمانَ وَآتَیْنَا دَاوُود زَبُوراً﴾.

«به درستی که ما وحی کردیم به سوی تو، هم چنان که وحی کردیم به سوی نوح و انبیای بعد از او و وحی کردیم به سوی ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان و دادیم داود را زبور. »

و در آیه ۵۱ سوره ۱۹ (مریم) نیز می‌فرماید:

﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی إِنّهُ کَانَ مُخْلَصاً وَکَانَ رَسُولاً نّبِیّاً * وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرّبْنَاهُ نَجِیّاً * وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیّاً﴾.

«یاد کن در کتاب موسی را، به درستی که بود خالص شده و رسولی پیغمبر. و ندا کردیم او را از جانب طور ایمن و نزدیک گردانیدیم او را راز گوینده. و بخشیدیم مر او را از رحمت خود برادری چون هارون که صاحب مقام نبوّت بود. »

 

 

حافظ: پس روی این قاعده و استدلال شما، محمّد و علی هر دو، پیغمبر و مبعوث بر خلق بودند.

 

داعی: این قسم که شما تقریر نمودید، داعی نگفتم. البته شما خود می‌دانید که عدد و شماره ی انبیاء بسیار مورد اختلاف است. تا یک صد و بیست هزار و بیشتر هم نوشته اند، ولی تمام آنها به اقتضای زمان هر دسته و فرقه ای، تابع پیغمبر صاحب کتاب احکام بوده اند که پنج نفر از آنها اولوالعزم بوده اند؛ حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی علیه السّلام و حضرت خاتم الانبیاء محمّد مصطفی صلی الله علیه وآله که مقامش از همه بالاتر بوده است که همان خاتمیت می‌باشد.

 

 

 

 

اثبات منازل هارونی برای علی علیه السّلام

 

جناب هارون از جمله پیغمبرانی بود که استقلال در امر نبوّت نداشت، بلکه تابع شریعت برادرش حضرت موسی بود. حضرت علی علیه السّلام هم واجد مقام نبوّت بوده، ولی استقلالی در امر نبوّت نداشته، بلکه تابع شریعت خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله بوده.

غرض و مقصود رسول اکرم در این حدیث شریف آن است که به امّت بفهماند همان قسمی که هارون واجد مقام نبوّت بود، ولی تابع پیغمبر اولوالعزمی مانند حضرت موسی بود، حضرت علی علیه السّلام هم واجد مقام نبوّت و با رتبه و مقام امامت در اطاعت شریعت باقیه ی خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله بود که این خود خصیصه ی عالیه ای برای آن حضرت است.

ابن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه» [9] ذیل نقل این حدیث گوید که پیغمبر به این حدیث و بیان شریف اثبات کرد برای علی بن ابی طالب علیه السّلام جمیع مراتب و منازل هارونی را از موسی و اگر حضرت محمّدصلی الله علیه وآله خاتم الانبیاء نبود، هر آینه شریک در امر پیغمبری او هم بود، ولی به جمله «انّه لا نبی بعدی» می رساند که اگر بنا بود پیغمبری بعد از من بیاید، علی واجد آن مقام بود. لذا نبوّت را استثنا نموده و آنچه ماعدای نبوّت است از مراتب هارونی در آن حضرت ثابت است.

چنانچه محمد بن طلحه شافعی در اوّل صفحه ۱۹ «مطالب السؤول» [10] پس از کشف اسراری در بیان منزلت هارونی و توضیحاتی که می‌دهد اظهار نظر کرده و گوید:

«فتلخیص منزلة هارون من موسی أنّه کان أخاه ووزیره وعضده وشریکه فی النبوّة وخلیفته علی قومه عند سفره وقد جعل رسول الله علیّاً منه بهذه المنزلة وإثباتها (أثبتها) له إلاّ النبوّة فانّه استثناها فی آخر الحدیث بقوله صلّی الله علیه انّه (غیر انّه) لا نبیّ بعدی، فبقی ماعدا النبوّة المستثناة ثابتاً لعلی علیه السّلام من کونه أخاه ووزیره وعضده وخلیفته علی أهله عند سفره إلی تبوک وهذه من المعارج الشراف والمدارج الازلاف، فقد دلّ الحدیث بمنطوقه ومفهومه علی ثبوت هذه المزیة العلیة لعلیّ علیه السّلام وهو حدیث متفق علی صحته. »

خلاصه از بیانات آنکه منزلت هارون از موسی آن بود که برادر و وزیر و بازو و شریک در نبوّت و خلیفه موسی بر قومش بود. پس پیغمبر خاتم هم علی را در حدیث شریف، صاحب مقام و منزلت هارونی قرار داده به استثنای نبوّت. پس باقی می‌ماند برای او آنچه ماعدای نبوّت است از برادری و وزارت و خلافت او بر قومش و این خصیصه از معارج شرافت و مدارج علیا است برای علی علیه السّلام. پس این حدیث از حیث منطوق و مفهوم دلالت دارد بر ثبوت این مزیت بزرگ برای آن حضرت، و این حدیثی است که عموم اتفاق بر صحت آن دارند. و همین کلام را بان صبّاغ مالکی در صفحه ۲۹ «فصول المهمّه» [11] و دیگران از اکابر علمای شما – که ذکر نام و عقیده هر یک از آنها در این وقت کوتاه شب مقتضی نیست – آورده و تصدیق این معنی را نموده اند.

 

 

حافظ: گمان می‌کنم این استثنا عدم نبوّت است نه اصل نبوّت.

 

 

داعی: خیلی بی لطفی نموده، روی تبعیت از اسلاف خود ایراد وارد آوردید و مطلب به این آشکاری را انکار نمودید و حال آنکه توجّه ننمودید به بیان شافعی که الحال عرض کردم می‌گوید:

«فبقی ما عدا النبوّة المستثناة ثابتاً لعلیّ».

و این بیان خود نصّ است در آنکه مستثنی در حدیث شریف، نبوّت است، نه عدم نبوّت ودیگر ضمیر منصوب و استثناها در قول او که گوید: > ;فانّه استثناها فی آخر الحدیث بقوله: انّه لا نبیّ بعدی< ; راجع به نبوّت است.

و مثل این نوع از عبارت در کتب علمای شما بسیار است که همه آنها دلالت بر استثنای نبوّت می‌کند، نه عدم نبوّت و نظر آن کسانی که قائل به عدم نبوّت شده اند، جز عناد و لجاج و تعصّب چیز دیگری نبوده است. نستجیر بالله من التعصّب فی الدین.

 

 

حافظ: گمان می‌کنم این ادعای شما که اگر پیغمبر ما خاتم الانبیاء نبود و بنا بود پیغمبری بیاید، علی واجد این مقام بود، مخصوص به خودتان باشد و الاّ احدی چنین بیانی ننموده.

 

 

 

داعی: این ادعا فقط از مخصوصات دعاگو و علمای شیعه نیست، بلکه اکابر علمای خودتان هم اقرار به این معنی دارند.

 

 

حافظ: کدام یک از علمای ما چنین ادعایی نموده اند. اگر در نظر دارید بیان فرمایید.

 

 

داعی: یکی از علمای بزرگ و محلّ وثوق علمای رجال شما ملا علی بن سلطان محمد هروی قاری است که وقتی خبر فوت او به مصر رسید، علمای مصر در حضور زیاده از چهار هزار نفر برای او نماز غیبت خواندند، صاحب تصانیف و تألیفات بسیاری است در «مرقاهْ» شرح بر «مشکوهْ» در شرح حدیث منزلهْ گفته:

«فیه إیماء إلی انّه لو کان بعده نبیّاً لکان علیّاً. »

یعنی در این حدیث اشاره است به اینکه اگر بنا بود بعد از خاتم الانبیاء پیغمبری باشد، آن علی علیه السّلام بود.

و از جمله علمای بزرگ شما که اقرار به این معنی نموده، علامه ی شهیر جلال الدین سیوطی در آخر کتاب «بغیهْ الوعّاظ فی طبقات الحفّاظ» [12] با ذکر سلسله روات تا به جابر بن عبدالله انصاری که رسول اکرم صلی الله علیه وآله به امیرالمؤمنین فرمود:

«أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی ولو کان لکنته. »

خلاصه معنی آنکه اگر بنا بود پیغمبری بعد از من باشد، تو آن بودی یا علی.

و نیز میر سید علی همدانی، فقیه شافعی در حدیث دوم از مودّهْ ششم «مودّهْ القربی» [13] از انس بن مالک روایت نموده که پیغمبرصلی الله علیه وآله فرمود:

«إنّ الله اصطفانی علی الأنبیاء فاختارنی واختار لی وصیّاً وخیّرت ابن عمّی وصیّی یشدّ عضدی کما یشدّ عضد موسی بأخیه هارون وهو خلیفتی ووزیری ولو کان بعدی نبیّاً لکان علیّ نبیّاً ولکن لا نبوّة بعدی. »

به درستی که خداوند برگزید مرا بر انبیاء و اختیار نمود مرا (به برگزیدگی). پس اختیار نمود برای من وصیی و برگزید پسر عمّم (علی) را وصی من و محکم نمود بازوی مرا، هم چنان که محکم نمود بازوی موسی را به برادرش هارون و اوست (یعنی علی) خلیفه و وزیر من. اگر بنا بود بعد از من پیغمبری [باشد] هر آینه علی پیغمبر بود، و لکن بعد از من پیغمبری نخواهد بود.

پس با این مختصر دلایل ثابت شد که قول به نبوّت از برای علی فقط از ما نیست، بلکه از خود رسول خداست، بنابر آنچه علمای خودتان هم تصدیق نموده اند که بنا به فرموده آن حضرت، علی علیه السّلام واجد مقام نبوّت بوده و هیچ امر پیچیده و مشکلی هم نبوده که شما را به تعجّب آورده. و چون از منازل و مراتب هارونی نبوّت مستثنی شده به استثنای متصل، قطعاً ماعدای آن به شهادت علمای خودتان – که ذکر نمودیم – برای علی علیه السّلام باقی و ثابت می‌ماند که از همه ی آن منازل بالاتر، منزله ی خلافت و افضلیت است، چنان که در خلافت هارون، قرآن مجید صراحت دارد و در آیه ی ۱۴۲ سوره ۷ (اعراف) می‌فرماید:

﴿وَقَالَ مُوسَی لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَتَتّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ﴾.

«موسی به برادرش هارون گفت: خلیفه و جانشین من باش در قوم من و راه صلاح پیش گیر و پیرو اهل فساد مباش. »

 

 

حافظ: با اینکه در آیات گذشته بیان نمودید که حضرت هارون با برادرش حضرت موسی شریک در امر نبوّت بوده، پس چگونه او را خلیفه قرار دادند و حال آنکه مسلّم است شریک انسان مقامش بالاتر از آن است که خلیفه و جانشین او شود و اگر شریک را خلیفه قرار دهند او را از مقام و مرتبه خودش تنزّل داده اند؛ چه آنکه مقام نبوّت بالاتر از مقام خلافت است.

 

 

داعی: یک عدّه از آقایان محترم بدون فکر و تأمّل به این اشتباه رفته اند و حال آنکه اگر قدری فکر می‌فرمودید، محتاج به جواب داعی نبوده، خود می‌دانستید که نبوّت حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام بالأصاله و نبوّت حضرت هارون علیه السّلام تبعاً بوده، کأنّه خلیفه ی آن حضرت بوده، با توجه به اینکه حضرت هارون با برادر بزرگوارش حضرت موسی علیه السّلام شریک در امر تبلیغ بوده؛ چنانچه از تقاضای خود حضرت موسی معلوم می‌شود که از آیه ۲۵ تا ۳۲ سوره ۲۰ (طه) نقل قول حضرت موسی را می‌نماید که:

﴿قَالَ رَبّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ یَسّرْ لِی أَمْرِی * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی * وَاجْعَل لِی وَزِیراً مِنْ أَهْلِی * هَارُونَ أَخِی * اُشْدُدْ بِهِ أَزْرِی * وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی﴾.

«پروردگار گشاده گردان برای من سینه مرا و آسان گردان برای من کار مرا که تبلیغ رسالت است و بگشا گره را از زبان من، تا بفهمند کلمات مرا و قرار بده برای من وزیری از کسان من که آن هارون برادر من باشد و محکم گردان به وی پشت مرا و شریک ساز او را با من در امر من (که تبلیغ رسالت است). »

زیرا که علی علیه السّلام فقط یگانه رادمردی بوده است که به استثنای مقام نبوّت خاصّه، در تمام مراحل کامله و صفات مخصوصه شریک با رسول اکرم صلی الله علیه وآله بوده.

 

حافظ: پیوسته تعجّب ما زیادتر می‌شود که می‌بینیم درباره علی کرّم الله وجهه چنان غلو می‌نمایید که عقول عقلاء محو و حیران می‌گردد که از جمله ی آنها همین جملاتی بود که الحال بیان نمودید که علی کرم الله وجهه جمیع صفات و خصایص پیغمبر خداصلی الله علیه وآله را دارا بوده.

 

 

داعی: اولاً این نوع از گفتار غلو نیست، بلکه عین واقع و حقیقت است؛ چه آنکه خلیفه ی پیغمبر روی قاعده ی عقلانی باید در جمیع صفات، مثل و مانند پیغمبر باشد. ثانیاً در این ادعا ما تنها مدّعی این معنی نیستیم، بلکه بزرگان از علمای خودتان در کتابهای معتبره ی خود اقرار به این معنی دارند.

 

 

 

پایان قسمت بیست و هفت

ادامه دارد…

…………………………………………………….

[۱]: لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، ۳/۴۶۷، ترجمه شماره ۴۰۸۰، شرح حال سیف آمدی.

[۲]: میزان الاعتدال، ذهبی، ۳/۳۵۸، ترجمه شماره ۳۶۵۲، شرح حال سیف آمدی. شایان ذکر است جمله اخیری را که مؤلف به ذهبی نسبت داده است در میزان الاعتدال نیافتیم، ولکن ابن حجر در لسان المیزان، ۳/۴۶۹، ذیل شرح حال سیف، این عبارت را نقل کرده است. «… وقد بالغ التاج السبکی فی الحط علی الذهبی فی ذکره السیف الآمدی… فی هذا الکتاب». «… ثم اعتذر عنه بأنّه یعتقد أنَ هذا من النصیحة لکونه عنده من المبتدعة». از این عبارت استفاده می‌شود که تاج سبکی می‌گوید: سیف آمدی نزد ذهبی از مبتدعه است

[3]: ریاض النضره، ذهبی، ۳/۱۱۸، باب ۴، فصل ۴، ذکر اختصاصه بأنه من النبی بمنزلهْ هارون من موسی. ذهبی حدیث را این گونه نقل کرده است: «عن عمرو قد سمع رجلاً یسبّ علیّاً فقال: انی لأظنّک من المنافقین. سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول لعلی: أنت منّی بمنزلة هارون من موسی الاّ انّه لا نبی بعدی».

[4]: کنز العمّال، متقی هندی، ۱۳/۱۲۲ – ۱۲۳، ح ۳۶۳۹۲، کتاب الفضائل، بعد از باب ۱۰، فضائل علیّ رضی الله عنه. متقی هندی حدیث را این گونه نقل کرده است: «عن ابن عباس قال: قال عمر بن الخطّاب: کفّوا عن ذکر علی بن أبی طالب، فإنّی سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول: فی علیّ ثلاث خصال لأن یکون لی واحدة منهن أحبّ الیّ مما طلعت علیه الشمس، کنت أنا وأبوبکر وأبو عبیدة ابن الجراح ونفر من أصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله والنبیّ صلی الله علیه وآله متّکی علی علیّ بن أبی طالب حتّی ضرب بیده علی منکبه ثم قال: أنت یا علیّ أوّل المؤمنین إیماناً وأوّلهم إسلاماً. ثم قال: أنت منّی بمنزلة هارون من موسی و کذب علیّ من زعم أنّه یحبنی ویبغضک».

[5]: فصول المهمّهْ، ابن صبّاغ مالکی، ۱/۵۸۸، فصل ۱، فصل فی ذکر مناقبهْ الحسنه. ابن صبّاغ حدیث را به این لفظ آورده است: «ومن کتاب الخصائص عن عبّاس بن عبدالمطّلب رضی الله عنه قال: سمعت عمر بن الخطّاب وهو یقول: کفّوا عن ذکر علیّ بن أبی طالب إلاّ بخیر فانی سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول: فی علی ثلاث خصال وددت لو أن لی واحدة منهنّ کل واحدة منهن أحب الیّ مما طلعت علیه الشمس وذاک أنی کنت أنا وأبوبکر وأبو عبیدة ابن الجراح ونفر من أصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله إذ ضرب النبیّ صلی الله علیه وآله علی کتف علیّ بن أبی طالب وقال: یا علی أنت أول المسلمین إسلاما وأنت أول المؤمنین إیمانا، وأنت منّی بمنزلة هارون من موسی کذب من زعم انه یحبنی وهو مبغضک یا علی من أحبک فقد أحبنی ومن أحبنی أحبه الله ومن أحبه الله أدخله الجنة، ومن أبغضک فقد أبغضنی ومن أبغضنی فقد أبغض الله تعالی وأدخله النار».

[6]: ذخائر العقبی، محبّ الدین طبری، ص۵۸، قسم ۱، باب فی ذکر أمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام، ذکر أنّه أوّل من أسلم. طبری حدیث را این گونه نقل کرده است: «عن عمر قال: کنت أنا وأبو عبیدة وأبوبکر وجماعة إذ ضرب رسول الله صلی الله علیه وآله منکب علی بن أبی طالب فقال: یا علی أنت أول المؤمنین إیمانا وأنت أول المسلمین إسلاما وأنت منّی بمنزلة هارون من موسی».

[7]: ینابیع المودّهْ، قندوزی، ۲/۱۴۶، ح ۴۰۳، باب ۵۶. قندوزی حدیث را همانند طبری نقل کرده است.

[8]: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ۱۳/۲۳۰، خطبه ۲۳۸ (قاصعه)، القول فی اسلام أبی بکر وعلی. ابن ابی الحدید به نقل از ابوجعفر اسکافی این حدیث را از عمر بن خطاب، به الفاظی شبیه آنچه از کنز العمال نقل کردیم آورده است، لکن جمله «أنت منّی بمنزلة هارون من موسی علیه السّلام» را با نقطه چین آورده است.

[9]: «وقال له أیضاً >أنت منّی بمنزلة هارون من موسی إلاّ أنّه لا نبیّ بعدی< فأباننفسه منه بالنبوّة، وأثبت له ما عداها من جمیع الفضائل والخصائص مشترکاً بینهما». شرح نهج البلاغه، ابن أبی الحدید، ۱۰/۲۲۲، خطبه ۱۹۳ (فی شأن معاویه).

[10]: مطالب السؤول، محمد بن طلحه شافعی، ص۸۸ – ۹۰، باب ۱، فصل ۵.

[11]: فصول المهمّهْ، ابن صبّاغ مالکی، ۱/۲۷۹، فصل ۱، فصل فی مؤاخاهْ رسول الله. ابن صباغ عبارت یاد شده را این گونه نقل کرده است: «فتلّخص: أنّ منزلة هارون من موسی صلوات الله علیهما أنّه کان أخاه ووزیره وعضده فی النبوّة، وخلیفته علی قومه عند سفره، وقد جعل رسول الله صلی الله علیه وآله علیّاً منه بهذه المنزلة، الاّ النبوّة، فانّه صلی الله علیه وآله استثناها بقوله: »غیر أنّه لا نبیّ بعدی«. فعلیّ أخوه ووزیره وعضده وخلیفته علی أهله عند سفره إلی تبوک».

[12]: بغیهْ الوعّاهْ، جلال الدین سیوطی، ۲/۴۱۴ – ۴۱۵، ح ۴۷، باب فی أحادیث منتقاهْ من الطبقات الکبری.

[13]: مودّهْ القربی، سید علی همدانی، مودّهْ ۶ (با استفاده از ینابیع المودّهْ قندوزی، ۲/۲۸۸، ح ۸۲۳، باب ۵۶).

 

 

 

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

شعر/ نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی

من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش

آهنگ / نفس باد صبا

عالَمِ پیر دگرباره جوان خواهد شد

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.