امروز جناحبندیهای موذیانه و غیرشفاف حتی درون ساختار حاکمیت در جهت تقویت سنگوارههای پیشا انقلاب و ممانعت از هر تحول اصلاحطلبانه انقلابی در جریان است و تلاش در جهت ارجاع به دانشگاه نیم قرن قبل ادامه دارد.
: استاد رحیمپور ازغدی در آخرین بخش از پاسخ به پرسشهای ناظر به شورای عالی انقلاب فرهنگی، به موانع دیگر این شورا و پاسخ به پرسشی از میزان حقوق و دریافتی اعضای آن اشاره کرده است.
بخش چهارم و پایانی نقد شورای عالی انقلاب فرهنگی به مناسب چهل سالگی این شورا
معیارهای شورا در بودجهبندی فرهنگی و آموزشی کشور چیست و اساسا خود اعضای شورا از چند جا حقوق میگیرند؟ مثلا خود جنابعالی؟
هیچ بودجهای در اختیار شورا نبوده و نیست. بودجهها تنها در کنترل دولت و مجلس است که البته خود در راس شورا هستند و قانونا باید سیاستهای مصوب را رعایت کرده و پاسخگو باشند. راجعبه حقوق هم ظاهرا بهجز اعضای دبیرخانه، کسی حقوق بگیر شورا نیست. بنده هم ۲۷ سال است مشغول کار پژوهشی و آموزشی تنها در یک نهاد فرهنگی هستم و حقوق بگیر هیچ سازمان و تشکیلات دیگری نیستم. (توضیح: اگرچه دروغپردازی، مالیات ندارد و همواره شیوه آسان عوام فریبی بوده است اما از باب وظیفه پاسخ به سوال، عرض میکنم نه بابت کنفرانسهای دانشگاهی و نه از صداوسیما که بخشی از این جلسات دانشگاهی را دراختیارعموم میگذارد، هیچ مطالبه مالی و مابهازای حقوقی شخصی در کار نبوده و نیست. از یک شبکه از سال ۹۲ تا امروز پس از هفت سال، یک ریال نیز حتی برای عوامل فنی ضبط و تدوین، دریافت نشده است. یک شبکه دیگر نیز آن هم صرفا به عوامل فنی ضبط و تدوین، سالی یکبار و حدود یک تومان برای هر برنامه به آنان پرداخت شده است. هر شایعه و گزارش دیگری در فضای مجازی در این باب، دروغ محض است. آماردروغی از مثلا حقوق و امکانات بیتالمال نیز که مدتها قبل، ظاهرا در صدای آمریکا و سپس فضای مجازی، حقوق هشت و نیم میلیون تومانی پس از ۲۶ سال سابقه را به دروغ، دهها بلکه صدها میلیون اعلام کردند، نمونه دیگری از همین دروغ پردازیها است.)
چرا و چگونه میخواهند از شورا انقلابزدایی و خمینیزدایی کنند؟
امام صریح بود و بدون حاشیه و کنایه، در حکم شورا نوشت دانشگاه نباید حیاط خلوتی باشد برای استادنمایان متخصص تحقیر ایرانی و پرستش ارباب غربی، بهشمول ساواکیها و ماسونیها و کمونیستها و آنان که هم امروز به جای «تدریس» مشغول «تدلیس» و به جای «آموزش تخصصی علمی» مشغول «تخلیه عقدههای شخصی» هستند.
رسالت شورا از ابتدا این بود که دانشگاه، محیط سالمی برای تدریس و تحقیق در جهت اهداف جدید تعالیبخش و زمینهساز شکوفایی و خلاقیت انقلابی نسلهای جدید باشد اما همین امروز نیز جناحبندیهای موذیانه و غیرشفاف حتی درون ساختار حاکمیت در جهت تقویت سنگوارههای پیشاانقلاب و ممانعت از هر تحول اصلاحطلبانه انقلابی در جریان است و تلاش در جهت ارجاع به دانشگاه نیم قرن قبل ادامه دارد.
سنگاندازی بر سر راه نظام آموزش و پژوهش متناسب با عصر جدید در جهت تمدنسازی ایرانی و اسلامی متوقف نشده و بیتالمال، همچنان صرف بازتولید همان روشنفکرنماییهای قدیمی و کاسبکارانه و فسیلهای چپ مادی و راست سلطنتی نیز میشود. کاش لیبرال بودند. دیکتاتورهای لیبرالنما، نشسته بر خوان خون شهدای انقلاب، هر گاه کم آوردهاند از سیستم رسمی آویزان شدند و هرگاه احساس قدرت و امنیت کردهاند به همان سیستم، بیرحمانه لگد پراندند.
هرنوع تلاش اصلاحطلبانه و انتقادی در علوم اجتماعی در این ۴۰ سال، گرفتار انواع سمپاشیهای درون حکومتی اینان و وحشتافکنی رسانههای دشمن بوده و فکر تکامل علوم انسانی دائما ازسوی صاحبان قدرت، ترور شده است. در همه این سالها امکانات سیستم را بلعیدند و حقوق نجومی گرفتند اما مانعتراشیشان در برابر نوآوری و تولید فکر در دانشگاه و مراکز فرهنگی و هنری ایران جوان بر بنیادهای ملی و مستقل از غرب، چه وقت، کاستی گرفت؟ کدام یک رخصت میدهند تا زمینه برای تربیت هر چه کیفیتر متخصصان متعهد، مغزهای متفکر وطنخواه، نیروهای مجاهد ماهر و استادان مومن به استقلال کشور نهادینه شود؟ این کلمات امام است و گویی ناظر به روزگار ماست.
او به این شورا ماموریت داد که روح تفکر را تقویت کند، اراده تحقیق را بسط دهد، مبارزه با تقلیدکوراز شرق و غرب را در عین استفاده از دستاوردها و تجارب مفید دانش بشری یک لحظه تعطیل نکند. بارها شورا و نهادهای علمی و حاکمیتی را به هدفگیری استقلال فرهنگی از غرب و تمرکز بر جوشش ملی فراخوان داد، اما بپرسید چه کسانی در حاکمیت، تا به امروز با صد طعنه و تهمت، «استقلال» را «انزوا» تفسیر کرده و مانع پیشرفت خواندند و «ارتباط» را زمینه «وابستگی» کردند و گفتگوی انتقادی با غرب و شرق را به گفتگوی تمدنهای فرح پهلوی، آن هم با رژیم سیاسی آمریکا و اتحادیه اروپا، و نیز آرمان جامعه انقلابی برادروار را به تفسیر لیبرالیستی «جامعه مدنی» تبدیل کردند و آن را بهنام انقلاب خمینی، سکه زدند؟ چه کسانی، اقتصاد و فرهنگ و همه چیز مردم را به ۵+۱ گره زدند و بالاخره هیچکس نفهمید حاصل این جمع چند شد؟ چه کسانی، همه این سالها، همه قدرت و ثروت کشور در دستشان بود و بازی «انتصابی-انتخابی» و «نظام -دولت» و «حاکمیت و حکومت» راه انداخته و سیستم را مثله کرده و هویت چندپاره و خود متناقض و آشفته خود را به «نظام شکستخورده» مدیریت کشور، تاویل کردند و نانش را خوردند.
حال آن که از منظر خلق، دلیل نابسامانی مهم نبود بلکه خودش مهم بود. مردم، بهبود اوضاع را میخواهند. اولویتشان این نیست که حق با کیست؟ میپرسند تعارضهای بیفایده و غیر پاسخگو در عرصه سیاستهای فرهنگی وآموزشی چه وقت و چگونه حل میشود؟ صورتبندی ژورنالیستی تعارضها، خوب است اما راه حل چیست؟ مسئول سیاستگذاری کیست و چرا «مهندسی فرهنگی» کشور و نسلنو در اتاقهای فکر و برنامهریزی در خارج از ایران صورتبندی شود و چه عناصری، «فرهنگ غیرانقلابی» و «انقلاب غیرفرهنگی» را جایگزین «انقلاب فرهنگی» کردهاند؟
ازاله غربزدگی از حاکمیت، هدف اصلی امام بود اما پس از او عمر حاکمیت، سالهای سال به اماله غربزدگی بهجای ازاله آن گذشت.
پس ازسالها بحث در «نقشه جامع علمی» و هزاران برگ انشانویسی در باب پیشرفت ایرانی، هیچکس در سه قوه نمیداند که هر سال و بلکه هر ده سال، چه تعداد دانشجو در چه رشتهها، در چه سطحی و چرا میگیریم؟ و با کدام نیاز کشور؟ و با کدام امکان اشتغال؟ و چرا بودجه و انرژی دانشگاههای ما بهجای حل مشکلات این مردم، صرف مقالهنویسی برای چند مجله در اروپا و آمریکا میشود؟ و چرا و چرا…؟ باورمیکنید هیچکس نمیداند؟ باورکنید.
بیشتر بخوانید: