سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / شب های پیشاور (8)/ مقام سلمان، ابوذر، مقداد و عمار

شب های پیشاور (8)/ مقام سلمان، ابوذر، مقداد و عمار

مقدمه

در این مجموعه سعی شده است که مناظره ی سید محمد اشرفی شیرازی معروف به سلطان الواعظین که از علمای شیعه ی قرن چهاردهم بوده است با دو نفر از عالمان حنفی مذهب افغانستان بیان شود.

در مناظره از سلطان الواعظین با عنوان (داعی) و از عالم اهل تسنن با عنوان (حافظ) یاد شده است. طرف صحبت در این ده شب رسما حافظ محمد رشید بوده و گاهی هم دیگران با اجازه  وارد صحبت شده اند.

هر کدام از این مطالب مربوط به یک پرسش و پاسخ از حافظ و داعی است.

 

شب های پیشاور(8)/ مقام سلمان و ابوذر و مقداد و عمار

از این بیان گذشته، شما عمل اصحاب پیغمبر را حجت می‌دانید و حدیثی از آن حضرت نقل می‌نمایید که فرمود: «إن أصحابی کالنّجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم. »

به درستی که اصحاب من مانند ستارگان اند، به هر یک از آنها اقتدا کنید هدایت می‌شوید.

مگر ابو الفداء در «تاریخ» خود [۱] ننوشته که این چهار نفر از جمله اصحاب پیغمبر بودند که روز سقیفه ی بنی ساعده به همراهی علی از بیعت ابی بکر خودداری نمودند؛ پس چرا عمل آنها و سرپیچی از بیعت را حجت نمی دانید؟ با اینکه علمای خودتان نوشته اند آنها محبوب خدا و پیغمبر بودند و ما هم پیرو آنها می‌باشیم که آنها پیرو علی علیه السّلام بودند. پس به حکم حدیث منقوله ی خودتان ما راه هدایت را به دست آورده ایم.

با اجازه آقایان به مقتضای وقت چند خبر برای شما نقل می‌نمایم: حافظ ابو نعیم اصفهانی در صفحه ۱۷۲ جلد اول «حلیهْ الاولیاء» [2] و ابن حجر مکی در حدیث پنجم از چهل حدیثی که در «صواعق محرقه» [3] در فضایل علی علیه السّلام آورده، از ترمذی و حاکم از بریدهْ نقل نموده اند که رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «ان الله أمرنی بحب أربعة وأخبرنی انه یحبّهم».

یعنی: خداوند مرا امر فرموده به دوستی چهار نفر و مرا خبر داده که آنها را دوست می‌دارد. عرض کردند: یا رسول الله آن چهار نفر کیان اند؟ فرمود: علی ابن ابی طالب و ابوذر و مقداد و سلمان. [4] و ابن حجر ( [5] ) در حدیث ۳۹ از ترمذی و حاکم [6] از انس بن مالک نقل نموده که آن حضرت فرمود: «الجنة تشتاق إلی ثلاثة: علی وعماروسلمان». یعنی: بهشت اشتیاق دارد به سوی سه نفر و آن سه نفر علی و عمار و سلمان اند.

آیا اعمال و رفتار اصحاب خاص رسول خدا که محبوب خدا و پیغمبر و اهل بهشت اند سند نیست و حجیت ندارد که مورد قبول مسلمانان باشد و به آنها ترتیب اثر بدهند؟ آیا خجالت آور نیست که اصحاب در نظر شما همان عده ای باشند که موافقت با بازی سقیفه نمودند و بقیه صحابه پاک رسول الله صلی الله علیه وآله که مخالفت با مرام اهل سقیفه نمودند از درجه اعتبار ساقط و بی اثر باشند؟ پس خوب بود حدیثی را که نقل نمودید به طور اطلاق نمی گفتید، بلکه می‌گفتید انّ بعض اصحابی کالنجوم، تا گرفتار این محذور نشوید و ما را از دایره ی هدایت خارج ننمایید.

 

علت توجه و تشیع ایرانیان در زمان خلفاء و دیالمه و غازان خان و شاه خدابنده

و اما اینکه فرمودید: «مذهب شیعه مذهبی است سیاسی و ایرانیان مجوس از روی سیاست برای فرار از سلطه و سلطنت اعراب پذیرفته اند»، بی لطفی نمودید و بدون توجه و تعمّق تبعاً للاسلاف بیان فرمودید، برای آنکه قبلاً ثابت نمودیم که شیعه مذهبی است اسلامی و طریقه ای است که خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله به امر خدا پیش پای امت گذارده و ما حسب الامر آن حضرت پیروی از علی امیرالمؤمنین و آل طاهرینش سلام الله علیهم اجمعین می‌نماییم و خود را هم – به امید حق، مطابق دستوراتی که به ما داده اند و عمل می‌نماییم – ناجی می‌دانیم.

بلکه آن کسانی که بدون کوچک ترین دستور رسول الله صلی الله علیه وآله، اساس سقیفه را تشکیل دادند سیاسی بودند، نه پیروان عترت طاهره به دستور پیغمبرصلی الله علیه وآله، چه آنکه برای پیروی از عترت و اهل بیت رسالت از آن حضرت دستور رسیده و در کتاب‌های معتبر شما بسیار وارد است، ولی راجع به سقیفه و پیروی از اهل سقیفه به عنوان خلیفه تراشی ابداً دستوری صادر نگردیده است.

و اما در جهت توجه ایرانیان به مقام ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت طاهرینش، آقایان اهل تسنن از روی عناد و تعصب و یا روی عادت خلفاً عن سلف بدون تعمّق و تحقیق قضاوت نموده اند، و همچنین نویسندگان دیگر که در اثر معاشرت با اهل تسنن و سیر در کتب آنها به اشتباه رفته و به مثل معروف تنها به قاضی رفتند و خوشحال برگشتند، گمان نموده اند که ایرانیان از روی سیاست، مذهب حق تشیع را اختیار نموده اند!

واقعاً نخواسته اند و یا نتوانسته اند بخواهند که تعمق نمایند و از عادت و تعصب بر کنار شوند و علهًْ العلل توجه ایرانیان و علاقه مندی آنها را به امیرالمؤمنین و اهل بیت آن حضرت پیدا نمایند. و اگر مختصری دقت و تأمّل و تعمّق می‌نمودند، زود به حقیقت می‌رسیدند و می‌فهمیدند که هر فردی یا قومی اگر عملی را روی سیاست انجام دهند موقت است و بعد از گرفتن نتیجه و رسیدن به هدف و مقصد خود، از همان راهی که آمده اندبرمی گردند، نه آنکه هزار سال بر این عقیده ی حقه، ثابت مانده و در این راه جانبازی‌ها نموده، تا پرچم تشیع را با خون خود حفظ و افتخار به کلمه علی ولی الله – بعد از لا اله الا الله محمد رسول الله – بنمایند.

اینک با اجازه آقایان برای روشن شدن تاریخ با مختصر اشاره ای به اقتضای وقت، علهْ العلل علاقه مندی ایرانیان را در میان ارباب ملل به آن حضرت و اهل بیت طاهرینش به عرض می‌رسانم، تا بدانید که آنها روی سیاست، اظهار تشیع ننمودند، بلکه از روی حقیقت و برهان و علاقه مندی قلبی مذهب حق تشیع را اختیار نمودند.

اولاً: هوش و ذکاوت ایرانیان [7] ایجاب می‌کند که هرگاه جهل و عادت و تعصب مانع آنها نگردد، حق و حقیقت را زود درک نموده و به جان و دل بپذیرند. چنانچه بعد از فتح ایران به دست اعراب مسلمین، با آزادی کاملی که مسلمانان به آنها داده بودند و اجبار و اکراهی هم در قبول دین مقدس اسلام نداشتند، همین که در اثر معاشرت با مسلمانان و کنجکاوی‌های دقیق، پی به حقیقت اسلام بردند، دین آتش پرستی و مجوسیت چندین هزار ساله را باطل تشخیص داده و با یک دنیا شوق و میل و علاقه قلبی، از عقیده ی به دو مبدأ «اهریمن» و «یزدان» روی گردانده و دین توحیدی اسلام را اختیار نمودند.

و همچنین وقتی دلایل مثبِته ی حقانیت را در مذهب تشیع، یعنی پیروی از علی علیه السّلام دیدند، روی خرد و دانش تبعیت و پیروی نمودند، و برخلاف فرموده ی شما و بسیاری از نویسندگان بی فکر شما، توجه ایرانیان به مقام ولایت و علاقه مندی آنها به امیرالمؤمنین در زمان خلافت هارون و مأمون نبوده، بلکه از زمان خود رسول الله صلی الله علیه وآله این عقد مودّت در دل ایرانیان ریشه دوانید؛ چه آنکه هر ایرانی وقتی به مدینه می‌آمد و مسلمان می‌شد، روی هوش و ذکاوت خاصه ایرانیت، حق و حقیقت را در علی علیه السّلام می‌دید؛ لذا به حبل متین و ریسمان محکم ولایت آن حضرت به امر و راهنمایی رسول اکرم صلی الله علیه وآله چنگ می‌زد.

سر سلسله ی آنها سلمان فارسی بوده که واجد جمیع درجات و مراتب ایمان گردید، تا آنجا که خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله – بنابر آنچه علمای فریقین نوشته اند – درباره او فرمود: «سلمان منا اهل البیت». [8] سلمان از ما اهل بیت است.

از همان اوان معروف شد به سلمان محمدی و این سلمان از شیعیان خالص و علاقه مند به ولایت آن حضرت و از مخالفین جدی سقیفه بود که پیروی از او به حکم حدیث منقوله در کتب شما طریق هدایت است.

از جهت آنکه آیات قرآن مجید و بیانات رسول الله را درباره آن حضرت شنیده بود و به عین الیقین فهمیده بود که اطاعت علی اطاعت خدا و پیغمبر است؛ زیرا که مکرر از رسول اکرم می‌شنید که می‌فرمود: «من اطاع علیاً فقد اطاعنی ومن اطاعنی فقد اطاع الله ومن خالف علیاً فقد خالفنی ومن خالفنی فقد خالف الله». [9]

کسی که علی را اطاعت نماید مرا اطاعت نموده و کسی که مرا اطاعت نماید خدا را اطاعت نموده و کسی که علی را مخالفت نماید مرا مخالفت نموده و کسی که مرا مخالفت نماید خدا را مخالفت نموده.

و نیز هر ایرانی که به مدینه رفته و مسلمان گردیده، چه در زمان پیغمبر و چه در ازمنه ی بعدیه، در اطاعت و سلک آن حضرت وارد می‌شد.

به همین جهت خلیفه ی ثانی سخت عصبانی گردیده، برای آنها محدودیت‌هایی قائل شد! که همان محدودیتها و فشارها تولید کینه و عداوت در دل آنها نموده و بسیار متأثر شدند که چرا خلیفه بر خلاف دستورات و سیره ی رسول الله آنها را طرد و از حقوق اسلامی منع نموده!

و علاوه بر اینها آن چیزی که بیش از همه، ایرانیان را به مقام مقدس علی علیه السّلام و عترت طاهره ی آن حضرت متوجه نمود که در اطراف آن حضرت تحقیقات کامله نموده و محبتش در دل آنها قرار گرفت، طرفداری کاملی بود که امیرالمؤمنین علی علیه السّلام از شاهزادگان اسیر ایرانی نمود؛ چه آنکه وقتی اسرای مداین (تیسفون) را به مدینه وارد نمودند، خلیفه ثانی امر کرد تمام زنهای اسیر را به کنیزی به مسلمانان بدهند. امیرالمؤمنین منع نموده و فرمود: شاهزادگان مستثنی و محترم اند. دو دختر یزدجرد شاهنشاه ایران، میان اسرا هستند، نتوان آنها را به کنیزی داد.

خلیفه گفت: پس چه باید کرد.

آن حضرت فرمودند: امر کن برخیزند و هر فردی از مسلمانان را طالب شدند آزادانه به شوهری بپذیرند. فلذا به دستور آن حضرت برخاستند، در میان صحابه نظر کردند. شاه زنان محمد بن ابی بکر را (که تربیت شده و ربیب آن حضرت بود) و شهربانو حضرت امام حسین سبط رسول الله را انتخاب نمودند و به عقد شرعی به خانه آنها رفتند که از شاه زنان، خداوند فرزندی به محمد داد (قاسم فقیه)، پدر امّ فروه، مادر امام ششم صادق آل محمد سلام الله علیها. و از شهربانو، امام چهارم زین العابدین علی علیه السّلام متولد گردیدند. [10]

وقتی این خبر و طرفداری آن حضرت از شاهزادگان ایرانی به ایرانیان رسید، علاقه مخصوصی به آن حضرت پیدا نمودند. همین مطلب و علاقه مندی به آن حضرت سبب شد که در اطراف آن حضرت تحقیقات عمیقانه نمایند. مخصوصاً بعد از فتح ایران به دست مسلمانان و تماسی که با آنها پیدا نمودند، به دلایل حقّه بر ولایت و امامت و خلافت بلافصل آن حضرت پی بردند و قلباً توجه کامل حاصل نموده و همین که مانع برطرف و مقتضی موجود شد، عقاید و علاقه ی قلبی خود را علنی و مذهب خود را ظاهر نمودند.

پس این ظهور عقیده و آزادی مذهب، ربطی به زمان خلافت هارون و مأمون و یا دوره سلطلنت صفویه – چنانچه فرمودید – نداشته، بلکه از هفتصد سال قبل از ظهور سلطنت صفویه، مذهب حق تشیع در ایران جلوه گر گردید؛ (یعنی در قرن چهارم هجری) که زمام امور در ایران به دیالمه آل بویه واگذار شد، پرده از روی این حقیقت برداشته و ایرانیان آزادی کامل پیدا نموده، بی پرده اظهار علاقه نمودند و مکنونات قلبیه ی خودرا ظاهر ساختند. [11]

 

ظهور تشیع در دوره ی مغول‌ها

تا در سال ۶۹۴ هجری که سلطنت ایران به غازان خان مغول که (نام اسلامی او محمود بود) رسید، چون توجه خاصی به اهل بیت طهارت علیه السّلام پیدا نموده، مذهب حق تشیع ظاهرتر گردید و بعد از وفات او در سال ۷۰۷ که سلطنت به الجایتو (محمد شاه خدابنده) برادر غازان خان رسید، بنابر آنچه حافظ و عالم و مورخ شافعی همدانی در تاریخ خود آورده است.

 

مناظره ی علامه حلی با قاضی القضاه

در اثر مباحثات و مناظراتی که در حضور شخص پادشاه در دربار شاهنشاهی بین جمال الملهًْ والدین علامه کبیر حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی که از نوابغ دهر و مفاخرعلمای شیعه در آن عصر بوده است، با خواجه نظام الدین عبدالملک مراغی قاضی القضاهْ شافعی که افضل و اعلم علمای اهل تسنن در آن را به تمام بلاد ایران صادر نمود. و از همان مجلس به تمام حکام و فرمانداران ولایات اعلام نمود که در تمام مساجد و مجامع، خطبه به نام امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین بخوانند و امر داد روی دنانیر مسکوکه، کلمه طیبه «لا اله الا الله محمد رسول الله علی ولی الله» را در سه سطر متوازی نقش کردند. [12]

و جناب علامه حلی را که از حلّه برای حل مسئله محلل احضار نموده بود – و به همین جهت در آن مجلس باب مناظره باز و حقیقت تشیع ظاهر گردید – در نزد خود نگاه داشت و برای او مدرسه سیاره تهیه کرد و طلاب علوم اطراف آن جناب را گرفتند.

در اثر تبلیغات بسیار که بی پرده، علنی و برملا حقایق را بیان می‌نمودند، بی خبران هم پی به حقیقت طریقه ی حقه ی امامیه برده، خورشید درخشنده ولایت از زیر ابر تقیه بیرون آمد.

از همان زمان، مذهب حق تشیع خورشیدوار از زیر ابر جهل و نادانی ظاهر و هویدا گردید. و تقریباً بعد از هفتصد سال به تقویت سلاطین با اقتدار صفویه و تبلیغات کامله آن زمان، ابرهای تیره و تار به کلی پراکنده و خورشید ولایت و امامت، جهان تاب شد.

پس اگر روزی ایرانیان، مجوسی و معتقد به دو مبدأ «یزدان» و «اهریمن» بودند، لکن به محض آنکه دلایل و براهین منطقی اسلامیان را شنیدند، به جان و دل پذیرفتند و الی الحال با صمیمیت کامله بر عقیده اسلامی خود ثابت اند.

و اگر افرادی در میان ایرانیان پیدا شوند که مجوسی بوده یا پایبند به جایی نباشند یا در سلسله غلات وارد شده و علی علیه السّلام را از مقام خودش ترقی داده و در مرتبه الوهیت وارد کنند و او را خالق و رازق عبادبدانند، یا معتقد به حلول و اتحاد و وحدت وجود باشند، ربطی به اصل جامع و جمعیت ایرانیان پاک دل ندارد.

در هر قوم و ملتی این نوع مردمان بی علاقه یا بی فکر و خرد پیدا می‌شوند، ولی اکثریت ملت نجیب و دانشمند ایرانی، دارای عقیده و ایمان ثابت به وحدانیت حق تعالی جلّت عظمته و نبوت خاتم الانبیاءصلی الله علیه وآله و پیروان امیرالمؤمنین و یازده فرزندان آن حضرت حسب الامر رسول الله صلی الله علیه وآله می‌باشند.

 

حافظ: عجب است از جناب عالی حجازی مکی و مدنی! برای ایامی چند که در ایران توقف نمودید، آن قدر طرفداری از ایرانیان می‌نمایید و آنها را پیرو علی کرّم الله وجهه می‌دانید، در حالتی که علی خود بنده و مطیع و فرمانبردار پروردگار متعال بوده، ولی شیعیان ایرانی همگی علی را خدا می‌دانند و از خدا جدا نمی دانند و در اشعار خود علی را نازل منزله ی حق، بلکه عین حق می‌دانند؛ چنانچه در دیوانها و دفترچه‌های آنها این نوع کفریات ظاهر است.

مگر نه این قبیل اشعار از عرفای شیعه ایرانی وارد است که از قول علی کرّم الله وجهه می‌گویند – و قطعاً علی از چنین عقیده ای بیزار است:

من طلسم غیب و کنز لاستم

چون به کنز لا رسی الاستم

یعنی از لله ولا بالاستم

نقطه‌ام با را به با گویاستم

کژ مغز تار است پندارت کنند

مظهر کل عجایب کیست من

مظهر سرّ غرایب کیست من

صاحب عون نوائب کیست من

در حقیقت ذات واجب کیست من

دیگری گفته:

در مذهب عارفان آگاه (گمراه)

الله علی علی است الله

 

داعی: عجب از شماست که بدون تحقیق، تمام شیعیان ایرانی را غالی و علی پرست می‌دانید و به همین کلمات امر را بر برادران سنی بی خبر ما مشتبه می‌کنید! برادرکشی را باب می‌نمایید که در افغانستان و هندوستان و ازبکستان و تاجیکستان و غیره به قدری از مسلمانان شیعه را کشتند که خونها جاری نمودند!

مسلمانان ازبکستان و ترکستان در اثرتحریکات علمای خود که می‌گفتند: شیعیان علی پرست و مشرک و کافر هستند و قتلشان واجب است»، آن همه خون‌ها از مسلمانان ایرانی ریختند که اوراق تاریخ را لکه دار نمودند.

عوام بیچاره اهل تسنن به رهبری امثال شما آقایان علماء با نظر کینه، بلکه کفر و شرک و ارتداد به مسلمانان ایرانی می‌نگرند.

در ازمنه سالفه ترکمن‌ها در راه خراسان سر راه قوافل ایرانی را می‌گرفتند و به قتل و غارت مشغول شده و می‌گفتند هر کس هفت نفر رافضی (شیعه) را بکشد بهشت بر او واجب می‌شود!

قطع بدانید که مسئولیت این اعمال و قتل عامها بر عهده ی امثال شما آقایان است که به گوش آنها می‌رسانید شیعیان علی پرست و مشرک و کافرند، سنی‌های عوام بی خبر خوش باور هم قبول می‌کنند، فلذا به قصد ثواب پیرامون چنین اعمالی می‌گردند.

 

پایان قسمت هشتم

ادامه دارد…

 

………..

[۱]: «فبایع عمر ابابکر و انثال الناس علیه یبایعونه فی العشر الأوسط من ربیع الأول سنة احدی عشرة خلا جماعة من بنی هاشم والزبیر وعتبة بن أبی لهب و خالد بن سعید بن العاص والمقداد بن عمرو و سلمان الفارسی و ابی ذر و عمار بن یاسر و البراء بن عاؤب و أبی بن کعب و مالوا مع علی بن أبی طالب». المختصر فی اخبار البشر، اسماعیل بن محمود (معروف به تاریخ ابو الفداء)، ۱/۱۵۶، خلافهْ ابی بکر.

[2]: حلیهْ الأولیاء، ابو نعیم اصفهانی، ۱/۱۷۲، ترجمه شماره ۲۸، شرح حال مقداد بن أسود. ابو نعیم حدیث را به این لفظ بیان کرده است: «عن عبدالله بن بریدة عن أبیه قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: ان الله تعالی أمرنی بحب أربعة واخبرنی أنه یحبهم، وانک یا علیّ منهم والمقداد وابوذر وسلمان».

[3]: صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص۱۲۲، باب ۹، فصل ۲، الحدیث الخامس. ابن حجر حدیث را به این لفظ بیان کرده است: «عن بریدة قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: ان الله أمرنی بحب أربعة واخبرنی أنه یحبهم، قیل یا رسول الله سمّهم لنا قال: علیّ منهم یقول ذلک ثلاثاً وابوذر والمقداد وسلمان». همچنین ابن اثیر در اسد الغابه، ۴/۴۱۰، شرح حال مقداد، همین حدیث را نقل کرده است. و نیز احمد بن حنبل در مسند، ۵/۳۵۶، مسند بریدهْ، حدیث را به این عبارت نقل کرده است: «عن ابن بریدة عن أبیه عن النبی صلی الله علیه وآله قال: أمرنی الله عزّوجلّ بحب اربعة من اصحابی أری شریکا قال وأخبرنی انه یحبهم، علیّ منهم وابوذر وسلمان والمقداد الکندی». و ابن ماجه در سنن، ۱/۵۳، ح ۱۴۹، مقدمه، باب فی فضائل اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله، فضل سلمان وابوذر ومقداد، این حدیث را به این لفظ بیان کرده است: «عن ابن بریدة عن أبیه قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: ان الله أمرنی بحب اربعة من أصحابی وأخبرنی انه یحبهم، قال: قلنا من هم یا رسول الله وکلنا نحبّ أن نکون منهم فقال: ألا ان علیاً منهم، ثم سکت ثم قال: أما ان علیاً منهم ثم سکت».

[4]: ترمذی این روایت را در ج ۵، ص۳۹۹، ح ۳۸۰۲، باب مناقب علی بن ابی طالب رضی الله عنه نقل کرده است. (محقق)

[5]: . صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص۱۲۵، باب ۹، فصل ۲، الحدیث التاسع والثلاثون.

[6]: المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ۳/۱۴۸، ح ۴۶۶۶، کتاب معرفهْ الصحابه، باب مناقب علی علیه السّلام، ذکر اسلام امیرالمؤمنین. و نیز ترمذی در الجامع الصحیح، ص۹۹۴، ح ۳۸۰۶، کتاب المناقب، باب مناقب سلمان؛ ابن عساکر در تاریخ دمشق، ۲۱/۴۰۹، ترجمه شماره ۲۵۹۹، شرح حال سلمان فارسی؛ و ابن اثیر در أسد الغابه، ۲/۳۳۱، شرح حال سلمان فارسی، همین حدیث را با اختلاف اندکی در الفاظ نقل کرده اند.

[7]: احمد بن حنبل در کتاب مسند ج ۲، ص۴۲۰ و ۴۲۲ و ۴۶۹ مسند ابی عریره از رسول اکرم صلی الله علیه وآله نقل کرده است: «لو کان العلم بالثریا لتناوله أناس من ابناء الفارس» و به همین مضمون در صفحه ۲۹۶ و ۲۹۷ نقل شده و نیز با تعابیر دیگر نیز به خارج علم، ایمان؟؟ که در کتاب سنن ترمذی نقل شده است ج ۵، ص۶۰ ح ۳۳۱۴۶، تفسیر سوره محمد و نیز در ج ۵، ص۸۶ ح ۳۳۶۴ ذیل سوره جمعه و نیز ج ۵، ص۳۸۲ و ۳۸۳ باب فی فصل عجم ذکر نشده است و نیز در کتب دیگر آنان نیز ذیل سوره جمعه و سوره محمد و فضل عجم، ذکر شده است. (محقق)

[8]: المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ۳/۵۹۸، کتاب معرفهْ الصحابهْ، ذکر سلمان الفارسی رضی الله عنه؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج ۶، ص۲۱۲، ۲۱۳، سلمان فارسی، در این کتاب در مناسبت حدیث مؤاخاهْ و نیز در مناسبت جریان جنگ خندق این فضیلت از رسول خداصلی الله علیه وآله برای جناب سلمان نقل شده است. (محقق)

[9]: المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ۳/۱۳۱، ح ۴۶۱۷، کتاب معرفهْ الصحابه، باب مناقب علی رضی الله عنه، ذکر اسلام امیرالمؤمنین. و نیز متقی هندی در کنز العمال، ۱۱/۶۱۴، ح ۳۲۹۷۳، کتاب الفضائل، باب ۳، فصل ۲، فضائل علی رضی الله عنه، حدیث را این طور نقل می‌کنند: «عن ابی ذر قال: قال رسول الله: من أطاعنی فقد أطاع الله عزوجل ومن عصانی فقد عصی الله ومن اطاع علیاً فقد أطاعنی ومن عصی علیا فقد عصانی». ابن عساکر نیز در تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۲۷۰، ترجمه شماره ۴۹۳۳ شرح حال علی بن ابی طالب، حدیث را این گونه نقل می‌کند: «عن یعلی بن مرة الثقفی قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول: من أطاع علیاً فقد أطاعنی ومن عصی علیاً فقد عصانی ومن عصانی فقد عصی الله ومن أحب علیا فقد أحبنی ومن أحبنی فقد أحب الله ومن أبغض علیاً فقد أبغضنی ومن أبغضنی فقد أبغض الله. لا یحبک الا مؤمن ولا یبغضک الا کافر أو منافق».

[10]: ینابیع المودهْ، قندوزی، ۳/۱۵۱، باب ۶۵، قندوزی به نقل از کتاب فصل الخطاب خواجه پارسای بخاری، این جریان را در عصر خلیفه سوم دانسته، به اختصار نقل می‌کند. – الغارات، ابراهیم بن محمد ثقفی، ج ۲، ص۲۶ و ۸۲۵، توضیح حول کلمهْ «الموالی». (محقق)

[11]: مطالب صفحه ۶۳ با عنوان آل بویه و پاورقی‌های آن ترجمه و اینجا آورده شود و مطالب تشیع در قرن چهارم که توسط آقای زارع نوشته شده به اینجا برای نشان دادن دولت‌های شیعه آورده شود.

[12]: عکس سکّه‌ها در کتاب دار الکتب الاسلامیه ص۱۶۶ آمده در پاورقی آورده شود.

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

میدانید دائم، درمحضر مولانا مهدی سلام الله علیه هستیم؟؟؟

ويدئو/ بقیت الله خیرلکم

دستگیری دو بانوی شیعه در جمهوری آذربایجان به اتهام شعار علیه رژیم صهیونیستی

علی اف رئیس‌جمهور آذربایجان

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.