سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / کلیپ‌های دیگران / تو گناه نکن گذشته ات با من

تو گناه نکن گذشته ات با من

کیفیت 144

 

ابو بصیر از یاران نزدیک امام صادق(ع) می‌گفت: مرا همسایه‌‏اى بود که پیروى پادشاه می‌کرد و عامل دیوان بود. به مال بسیار رسید و زنان و کنیزان خواننده را آماده کرد و همه را نزد خود جمع‏ مى‌‏کرد و شراب‏ مى‏‌خورد و مرا آزار مى‌‏رسانید. پس من چندین مرتبه شکایت او را به پیش خودش کردم، اما فایده‌‏اى نداشت و از آن کردار ناپسند باز نایستاد. چون بر او اصرار کردم، به من گفت اى مرد، من مردى هستم که به بعضى از امور مبتلا شده‌‏ام و تو مردى هستى که از این بلا خلاصى یافته‌‏اى. پس اگر احوال مرا به صاحب خود (یعنى: جعفر بن محمد(ع)) توضیح دهی، امید دارم که خدا مرا به واسطه تو خلاصى دهد. پس این حرف در دل من تأثیرى کرد و در دلم افتاد که این خدمت را از براى او بکنم. چون به خدمت امام جعفر صادق‏ علیه السلام رسیدم، حال او را براى آن حضرت ذکر کردم.

حضرت فرمود: «چون به کوفه برگردى، البته به دیدن تو مى‏‌آید، به او بگو که: «جعفر بن محمد مى‏‌گوید آنچه را که تو بر آن هستى واگذار و من از براى تو بر خدا بهشت را ضامن مى‌شوم». چون به کوفه برگشتم، از جمله کسانى که به دیدن من آمدند او بود که به نزد من آمد و من او را نگاه داشتم تا منزل من خلوت شد. بعد از آن به او گفتم که: اى مرد، من احوال تو را از براى ابو عبداللَّه، حضرت جعفر بن محمد علیه السلام، ذکر کردم، به من فرمود که: «چون به کوفه برگردى، البته به دیدن تو مى‌‏آید. به او بگو جعفر بن محمد مى‏‌گوید که: «آنچه را که تو بر آن هستى واگذار و من از براى تو بر خدا بهشت را ضامن مى‌شوم؛ دَعْ مَا أَنْتَ عَلَیْهِ وَ أَضْمَنَ لَکَ عَلَى اللَّهِ الْجَنَّةَ»

ابوبصیر مى‏‌گوید چون این را شنید، گریست. پس از روى تعجب گفت: خدایا ! جعفر بن محمد این سخن را به تو فرمود؟ ابو بصیر مى‏‌گوید من از براى او سوگند یاد کردم که آنچه گفتم به من فرمود. آن همسایه گفت که: همین ثواب، تو را بس است و بیرون رفت. چون بعد از چند روزى شد، به نزد من فرستاد و مرا طلبید، چون رفتم، دیدم که برهنه در پشت خانه خود ایستاده به من گفت اى ابو بصیر، نه، به خدا سوگند که در منزل من چیزى باقى نمانده، مگر آن‏که آن را بیرون کردم و در راه خدا دادم و من چنانم که تو مى‏‌بینى.

ابو بصیر مى‏‌گوید پس من به سوى برادران خویش رفتم و از براى او جمع کردم آنچه او را به آن پوشانیدم. بعد از آن بیش از چند روز، کمى بر او نگذشت تا آن‏که به سوى من فرستاد و پیغام داد که من ناخوشم و به دیدن من بیا. من شروع کردم که در نزد او رفت و آمد می‌کردم و او را معاجله مى‏‌کردم تا آن‏که آثار مرگ در او ظاهر شد و من در نزد او نشسته بودم و او در کار جان دادن بود که او را بی‏هوشى دست داد. بعد از آن به هوش باز آمد و گفت«اى ابوبصیر، صاحب و امام تو از براى ما به آنچه وعده کرده بود وفا فرمود؛ قَدْ وَفَى صَاحِبُکَ لَنَا» بعد از آن قبض‏ روح او شد- خدا او را رحمت کند.

چون به حجّ مى‌‏رفتم، به خدمت امام جعفر صادق علیه السلام آمدم و رخصت طلبیدم که بر او داخل شوم، مرا اجازه دادند و چون بر آن حضرت داخل شدم، در حالی که آن حضرت در اندرون خانه تشریف داشت و یک پاى من در صحن خانه و پاى دیگر در دهلیز خانه آن حضرت بود، بلافاصله به من فرمود: «اى ابو بصیر، از براى صاحب تو به آنچه ضامن شده بودیم، وفا کردیم؛ یَا أَبَا بَصِیرٍ قَدْ وَفَیْنَا لِصَاحِبِکَ.»

منبع: الکافی (ط – الإسلامیة)، ج‏1، ص 474

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

شش نصیحت خدا به حضرت موسی علیه السلام

کلام آیت الله مجتهدی

جملات کلیدی و طلایی در نهج البلاغه

ويدئو/

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.