سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / قافله سالار/یازدهم صفر

قافله سالار/یازدهم صفر

یازدهم صفر
خورشیدِ کم فروغ، با انوار طلایی خود از میان نخلهای قد کشیده به آسمان، بر فرات می تابید،
غروب بود، غروبی غمگین،
نخله ای بلند و سر برآورده سوی آسمان، در کنار رود پُر آب فرات،
ریشه در زمین سِفت میکردند،
به انتظار مشک های پُر آب عباس، لب تشنه لحظه شماری میکردند.
و من سفر کرده به پای پیاده، از دشتها و صحراهای تفتیده،
به عشق و امیدِ سفر به بهشت خدا در زمین، کربلا،
در سایه سار نخلستان فرات ماندم، تا رنج سفر از تن برون کنم.
به صدای گریه ی مردی، نگاهم سوی او چرخید،
مرد به کنار رود نشسته بود و دست بر آب فرات می سایید.
نزد او رفتم.
گفتم : غم و دل تنگیات از چه رو است برادر؟
بغض ترکاند و گریان شد.
گفتم : عزیز از دست دادهای؟
گریه اش بیشتر شد.
گفت : گنه کارم برادر.
گفتم : خدا ارحم الراحمین است.
گفت : اما نه برای من.
به خود لرزیدم.
با احتیاط پرسیدم : نکند از جانیان روز عاشوری؟
گفت : از آنان کم ندارم!
به او نزدیکتر شدم. چهره اش آشنا بود،
گفتم : تو کیستی؟
 
گفت : طِرمّاح بن عدی!
او را شناختم.
گفتم : تو همانی که در مسیر کربلا به دیدار حسین آمدی؟
گفت : من همانم.
گفتم : مگر عهد نکردی آذوقه به اهل و عیال خود رسانی و زود برگردی؟
گفت : همانم.
گفتم : پس چرا نیامدی؟
گفت : آمدم، اما دیر آمدم!
هنگامی آمدم که کار از کار گذشته بود.
سر سوی آسمان بُرد و فریاد کرد.
گفت : وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم!
و زار زار گریست.
من حیرت زده از سرگذشت او، و سرنوشتی که در دنیای پیش رو، در برابرم بود به خود لرزیدم.
او را فراموش کردم و در هراس، از سرنوشت خود ترسیدم،
مبادا سرنوشت من، همچو سرگذشت او شود.
بار دیگر صیحه ای کشید و فریاد کرد.
گفت : وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم!
طِرمّاح ناله کرد و نالید.
به اشک و ناله گفت : از درد و سوز این حسرت، به سیدالساجدین گفتم؛ مولای من!
این چه مصیبتی است بر من؟
سیدالساجدین گفت؛ وقتی امام به تو گفت زود برگرد،
یعنی نرو!

……………………………………………
مجتبی فرآورده

یازدهم صفر

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

جان سقای حرم خدایا ببخش- مناجات حاج محمود کریمی

ويدئو/ ازهمه تشنه ترم خدایا ببخش

آثار عظیم تربت امام حسین علیه السلام

ويدئو/ السلام علی الحسین

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.