خاطره با مزه:
دوستی داشتم، که خیلی وقت بود ندیده بودمش، این دوستم به نقل قول از یکی از دوستانش که مدتی راننده یکی از وزراء بود تعریف میکرد:
روزی داشتیم با وزیر محترم به اجلاس سران اسلامی که در تهران برگزار می شد میرفتیم
که وزیر به من گفت:
راست میگن اوضاع مملکت خرابه !
گفتم چطور جناب وزیر؟
ایشان با لحن متفکرانه ای گفت: وقتی آپاراتی بادمجون هم بفروشن دیگه فاتحه مملکت خونده س .
خیلی به خودم فشار آوردم بفهمم که چی گفته
طاقت نیاوردم گفتم:
از کجا فهمیدید قربان؟
ایشان با همان لحن به بیرون اشاره کردن وفرمودن:
آپارتی نوشته: *باد مجانی موجود است*
*تازه فهمیدم دکترای جعلی چه به روز مملکت آورده!*