سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / قافله سالار/دهم صفر

قافله سالار/دهم صفر

دهم صفر
در غربت مدینه، در هراس و التهاب، تنها و بی کس مانده بودم،
تکیه دادم به کُنج دیوار خانه ای گلین، وسیعتر از زمین.
در گستره ی زمین و در همیشه ی تاریخ، از آسمان بر زمین می بارد،
جز این خانه که همه چیز از اینجا به آسمان پَر می کشد،
گذشته و حال و آینده ی تاریخ را اهل این خانه رغم زده اند،
و ملائک، ذکر و تسبیح و تقدیس، از این خانه آموخته اند.
در و دیوار این این خانه پُر از خاطره بود،
خاطراتی تلخ و شیرین.
شیرینترین خاطره، گِردآمدن اهل خانه بود زیر عبا،
همان پنج تن آل کسا،
محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین.
در زیر کسا محمّد گفت؛ خدایا! اینان اهل بیت من هستند،
گوشتشان گوشت من و خونشان خون من است،
رنجشان رنج من و اندوه شان اندوه من است،
هر که با اینان در صلح است، در صلحم،
هر که با اینان دشمن است، دشمنم،
اینها از من و من از اینهایم.
خدا که در زیر عَبا آنان را با هم دید، به خود بالید،
گفت : ای ملائک من، ای ساکنان آسمان های من،
آسمان بنا شده و زمین گسترده و ماه تابان و خورشید درخشان و کهکشانه ای چرخان،
و دریای روان و کشتی در جریان را، نیافریدم مگر بخاطر دوستی این پنج تن زیر کسا.
جبرییل از خدا خواست تا ششمین نفر باشد،
خدا رُخصت داد، فرشته وحی به آنان پیوست،

و آنچه را که خدا به ملائک گفته بود به اهل کسا بشارت داد.
اندکی گذشت و محمّد از میان اُمّت رفت،
اُمّت او طغیان کرد و از دین روی گرداند.
سه ماه از رحلت رسول خدا نگذشته بود که فاطمه دختر نبی، به شهادت از دنیا رفت،
دیری نگذشت که علی، وصی و داماد نبی، همسر فاطمه، به تیغ تحجر به شهادت رسید،
اندکی بعد، نواده ی رسول خدا، حسن بن علی به شهادت رسیده بود،
و سال شصت و یک هجری، حسین بن علی را، یکه و تنها و تشنه به دم تیغ دادند.
این همه ظلم و ستم، در پنجاه سال پس از رحلت رحمت للعالمین رُخ داده بود،
و این قوم از اُمّت رسول، در دشمنی با آل نبی، از هیچ کوششی دریغ نکرده بود.
به دیوار گلین خانه سر نهادم و بر مظلومیت اهل آن گریستم،
تنها و بی قرار و شوریده حال، مانده بودم چه کنم.
نمی دانستم چه کنم. گریه کنم؟ مویه کنم؟
گریه بر مظلومیت علی، یا ظلم در حق فاطمه؟
گریه بر تنهایی حسن، یا لب عطشان حسین؟
یاد حسین توانم را ربود و سیل اشک جاری شد،
اشکِ برای حسین، بر کالبد نیمه جانم فرو غلتید و جان بخشید،
زندگی جاری شد، عشق جوشید، و امید رویید،
از آینده ای بسیار دور، نسیمی زندگی بخش جان گرفت،
از همانجا که حسین آباد کرده بود، نسیم وزیدن گرفت،
مرا سوی خود خواند و نهیبم زد؛ برخیز!
و ندا سر داد؛ میعادگاه ما کربلا!

……………………………………………….
مجتبی فرآورده

دهم صفر

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

جان سقای حرم خدایا ببخش- مناجات حاج محمود کریمی

ويدئو/ ازهمه تشنه ترم خدایا ببخش

درمحضر امام صادق (علیه السلام)_دو ویژگی حضرت عباس علیه السلام

حضرت عباس علیه‌السلام

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.