حکایت هجدهم از باب هفتم گلستان سعدی…؛ درباره فخرفروشی…! توانگرزاده‌ای را دیدم بر سرِ گورِ پدر نشسته…، و با درویش بچه‌ای…، مناظره در پیوسته که…؛ صندوقِ تربتِ ما سنگین است…، و کِتابه رنگین…، و فرشِ رخام انداخته…، و خشتِ پیروزه در او به کار برده…، به گورِ پدرت چه مانَد…، …

عطای خداوندی

حکایت

فارغ از خود شدم و، کوسِ اَنَاالحَق بزدم.

شهیدان زنده‌ هستند و عند ربّهم یرزقون‌اند

عجزِ دشمن…! حکیمانه پانزدهم از باب هشتم گلستان سعدی…؛ درباره پرهیز از ابرازِ مروّت و جوانمردی بیجا…! بر عجزِ دشمن…، رحمت مکن…، که اگر قادر شود…، بر تو نبخشاید…! دشمن چو بینی ناتوان…، لافِ از بُروتِ خود مزن…! مغزی است در هر استخوان…، مردی است در هر پیرهن…! “دشمنِ عاجز”…، …

استاد پای تخته. نوشت: «در پرونده گناه تان تجدید نظر کنید…خدا متهم نیست» “ان الله لیس بظلام للعبید” – خداوند به بندگانش ستم نمی کند. (بخشی از آیه ۱۰ سوره حج) و این شروع بحث یک ساعت و نیم کلاس تفسیر قرآن آن روز ما شد، استاد در تفسیر و …

 یکی از مدیران سابق وزارت خارجه در جلسه‌ای تعریف کرد که: سال 77 من در وزارت‌خارجه کارشناس بودم. حاج قاسم یک سالی بود فرمانده نیروی قدس شده بود. بخشی از هماهنگیهای سفرها و مقدماتش با من بود. البته او با وزیر و معاونان وزارتخانه کار میکرد. ولی خب در مراحل …

منقول !!!؟؟؟ دفترچه نیمه سوخته یک تکفیری در سوریه: سلام بر دوستان گلم دو شبه که حسابی ذهنم درگیر دفترچه ای هست که یکی از بچه ها واسم از منطقه حلب آورده. این دفترچه نیم سوخته را از جیب یکی از تروریست های تکفیری در حومه حلب پیدا کرده بودند …

نعل وارونه

مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در سامرا بود. روزی می‌رود زیارت محضر امیرالمؤمنین (ع) در حرم و به آقا می‌گوید: «آقا ما داریم برمی‌گردیم به ایران و می‌دانم برگردم، سیل مقلّدین و مراجعین در مسائل شرعیه به سمت ما می‌آید. آقا، یک الگویی را …