نگاهی به «عصبانی نیستم » بیانیهای سراسر سیاه!/عدم اقبال عمومی به دومین ساختهی درمیشیان
اکران چنین فیلمی قطعا لکهی ننگیست بر پیشانی وزارت ارشاد؛
وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ابتدائا باید از حیثیت نظام دفاع کند؛
نظامی که به قول سازنده فیلم توتالیتر است؛ چرک است؛ هیچکسی غیر از داشتن پارتی در آن کار پیدا نمیکند؛ دانشجوی سیاسیاش را از دانشگاه اخراج میکند؛ مذهبیهایش کمی از زامبی ندارند؛ و زندانهایش پر است از زندان سیاسی.
فیلم عصبانی نیستم، دومین ساختهی سینمایی رضا درمیشیان، بالاخره بعد از پنج سال مجوز نمایشاش صادر شد و به روی پرده رفت.
علی رغم تمام تبلیغات منتقدان داخلی و خارجی، این فیلم نتوانست به فروش درخور توجهی دست پیدا کند.
این در حالی است که ادعای سازندگان و حامیان فیلم در ابتدای امر چیز دیگری بود
و نمونهی عاشقانهی دیگر سینمای ایران، امسال بیش از چهار برابر فیلم درمیشیان فروش گیشه داشته است.
عدم اقبال مردم به فیلم عصبانی نیستم می تواند دلایل زیادی داشته باشد؛
عصبانی نیستم یک فیلم بیانیهایست.
از ابتدا فرم عجیب و غریبش بیش از آنکه موید اثری هنرمندانه باشد بیش از حد ذوق میزند.
اگر باساختار و فرم فیلم کنار بیایید و سالن سینما را ترک نکنید، بعد از مدتی متوجه میشوید که این داستان نیست که در برههای از تاریخ روایت میشود، بلکه این بیانیهایست که با چند خط دیالوگ تبدیل شده است به فیلمی سراسر سیاه.
اینکه فیلم چفت و بست درست و درمانی ندارد جای خودش؛
و اینکه شخصیت فیلم در اصل شخصیت نیست بلکه صدای سازنده است هم به کنار!
مصداقش را بخواهید اتاق شخصیت فیلم که پر است از روزنامههای دهه هفتاد اصلاحطلبان؛
روزنامهی غائلهی کوی دانشگاه ۷۸ حالا روی دیوار اتاق یک دانشجوی لیسانس ۸۸ نصب شده!
و خب خندهدار تر از این هم در فیلم هست.
زمانی که صدای محمود احمدینژاد هم در حین فیلم پخش میشود، تا کارگردان به هر ریسمانی برای این که بگوید اینها (حزباللهیها) بدترین انسانهای کرهی زمین هستند چنگ بزند!
فیلم پر از نفرت است؛
منشی چادری فیلم با آن عشوههایش حتما با رییس مذهبیاش ارتباط دارد؛
یا آن صاحب خانهی ریشو که به زن مجرد خانه نمیدهد میخواهد روی اعصابتان رژه برود.
یا پدر شخصیت زن فیلم که او هم ازقضا ریشوست و از قضا شخصیت چرکی دارد.
این که چطور این همه مشکل به شخصیت اول فیلم ربط پیدا میکند اصلا مهم نیست!
چرا که کارگردان می خواهد عقدههایش را خالی کند.
کارگردان به شدت عصبانیِ فیلم عصبانی نیستم یک حرف بیشتر ندارد:
ایران جای زندگی نیست و همهی مذهبیها انسانهای عقب افتادهای هستند.
شخصیت اول فیلم را وسط چهارراه دار می زنند!!
و بسیجی ریشویی که چفیه به گردن انداخته از اعدام بسیار خوشحال است!!
فیلم بهقدری رو بازی میکند که احتیاجی به واکاوی صحنهها و دیالوگها برای فهم توهین به قشر وسیعی از مردم این مملکت را ندارد.
سازندگان عصبانی فیلم عصبانی نیستم، اما دچار یک پارادوکس معنایی شده اند.
آنها از کشوری که سیاهترین کشور جهان است و ناکارامدترین نظام جهان را دارد توقع گرفتن سیمرغ هم دارند.
آنها می خواهند فیلمشان اکران شود، دیده شود، همه جیغ و دست و هورا بکشند که آفرین به این همه نفرت پراکنی و توهین و تخریب!
آنهم در دوران آشتی ملی، به قول همانی که روزنامهی دولتش به در و دیوار اتاق شخصیت اول فیلم چسبیده است.
اکران چنین فیلیمی قطعا لکهی ننگیست بر پیشانی وزارت ارشاد؛
وزارت ارشاد جمهوری اسلامی ابتدائا باید از حیثیت نظام دفاع کند؛
نظامی که به قول سازنده فیلم توتالیتر است؛ چرک است؛
هیچکسی غیر از داشتن پارتی در آن کار پیدا نمیکند؛
دانشجوی سیاسیاش را از دانشگاه اخراج میکند؛
مذهبیهایش کمی از زامبی ندارند؛
و زندانهایش پر است از زندان سیاسی؛
و خب مدیون هستید اگر فکر کنید کارگردان این فیلم سراسر سیاه، با این حجم از توهین به مردم و کشور خانه نشین شده است!
او فیلم بعدیاش را هم ساخت و اکران کرد، تا برای خیلیها زودتر از اکران عصبانی نیستم مشخص شود که درمیشیان را نباید خیلی جدی گرفت!
این هم از طنزهای تلخ روزگار ماست.
داد نبود آزادی را کسانی سر میدهند که هر چه توانستهاند به زبان توهین و تحقیر گفتهاند.