سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / حکایت جوان خدا ترس

حکایت جوان خدا ترس

 

حضرت سلمان سلام الله علیها یکی از یاران پیامبر صلوات الله علیه تعریف کرده روزی از بازار آهنگران کوفه می گذشت، جوانی نقش زمین شده بود و مردم دورش را گرفته بودند.

حضرت سلمان از گرمای کوره ها، عرق از پیشانی اش سرازیر بود. هر کس درباره جوان سخنی می گفت. یکی می گفت: دچار تشنج شده است.

دیگری می گفت: جن زده شده است. حضرت سلمان از میان جمعیت گذشت و کنار جوان نشست. او (جوان) چشم خود را از هم گشود و گفت:

من هیچ کسالتی ندارم، ولی اینان گمان می کنند بیمارم.

با شگفتی پرسید: پس چرا از حال رفتی و بر زمین افتادی؟ گفت: از بازار می گذشتم، صدای چکش های آهنین بر آهن های گداخته، مرا به یاد سخن خدا انداخت که فرمود:          ((و لهم مقامع من حدید)) یعنی: و برای دوزخیان، گرزهایی آهنین است. (سوره حج/ آیه ۲۱)

📚ترجمه تفسیر المیزان ج۱۶ص۳۹۹

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

دولت برای هر ایرانی سالانه سه میلیون تومان یارانه آرد و نان می دهد

اما مردم از قیمت و کیفیت نان رضایت ندارند

 مردم نیجر برای اخراج آمریکایی‌ها به خیابان‌ها آمدند

اخراج فوری نیروهای آمریکایی

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.