سرخط خبرها

گلستان اربعین…

بسم الله الرحمن الرحیم

“اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ: قرائتی از جنس اربعین”

“گلستان اربعین”

سفر رو به پایان بود؛ علامتهای خروج از حرم خودنمایی می کرد! اما قدم ها رمق نداشت؛ اشک ها گواه بودند. کسی در خیل جمعیت در پشت سر زمزمه می کرد: اگر بار گران بودیم رفتیم…. پروردگارا!! … صدا دوباره تکرار شد: اگر بار گران بودیم رفتیم… دیگر طاقتی نمانده بود. کسی می گفت: دلت شکسته ست، التماس دعا! نمی دانست که اشک ها ترسان جاماندنند؛ نکند این رفتن، جدا شدن از شما را بدنبال داشته باشد مولا جان؟! مگر می شود؟! نه! آقای ما! این بار فرق می کند، ما را برای خودتان بخواهید و رهایمان نکنید. اصلا گویی این سفر با کنده شدن از تمام تعلقات برای رسیدن به شما رقم خورده بود. به کوچکترین نشانه ها باید بها می داد و حتی از بهترین تعلق خاطرها می بایست رهایی می یافت. بر روی زمین گام برمی داشتیم اما باید در آسمان به جستجوی شما می بودیم. “آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ وَ بُعْدِ السَّفَر ِ…” اما وسع ما به وسعت آسمان نبود. اصلا ما کجا و یار آسمانی کجا؟! ما کجا و نور عظیم آسمانی کجا؟! بلد راهی می طلبید؛ و چه کسی بهتر و برتر از مادر مهربان؛ که با پرتوی از نورش دست آوارگان زمینی را بگیرد و حالی آسمانی به آنها عطا کند!

می گفتند نروید که آب و غذا کم است و هوا آلوده و گرم.. و چه می دانستند که سفره از پیش مهیا شده است..
چرا طفلانتان را به مخاطره می اندازید؟ و نمی دانستند که اولاد شیعه در پناه مادری فاطمه اند!
چقدر هزینه می کنید؟ هیهات که او خود همه چیز را فراهم کرده است..

گام هایی بسوی بهشت، دلهایی روانه ی منزل یار، و چشمهایی در انتظار محبتهای همیشگی و بی دریغ مادرانه اش…
ترس از سختیها گام ها را آهسته و لب ها را به شکوه باز می کرد، اگر نبود امواج مهر مادری اش….
ما را مبتلای خویش کرده و دلداده ی حضور … اما چه باید کرد برای رهایی از سنگینی ها و وزر و وبال ها؟!

حتی یادش بهترین سرمایه هاست برای شیعه…

نور می تابید و باد برمی خاست، و گلهای باغ سرمستانه به این سو و آن سو روی می گرداندند. اما خوش به حال قاصدک! که با وزش اولین نسیم، پر کشید؛ رها بود از حیرانی و سرگردانی در زمین، و به پرواز درآمد درون نور…

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره ی مشعشع تابانم آرزوست

گفتند یافت می نشود جسته ایم ما
گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست

پنهان ز دیده ها و همه دیده ها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه ی میدانم آرزوست….

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

چه کار کنیم از شب قدر بیشتر بهره مند بشیم؟

معرفت مولانا امیرالمومنین علیه السلام فقط از مسیر قرآن میسر است

ابد والله لن ننسى حسينا – باسم الكربلائي

السلام علی الحسین

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.