معاون گردان مقداد لشکر27 محمد رسولالله (ص) است که در جبهه بارها تا پای شهادت پیش رفته بود اما برای آخرین مرتبه به مادرش متوسل میشود.
«هاشم» رزمنده ضد گلوله دوران دفاع مقدس بود چون اصابت تیر دوشکا به سر، مجروح شدن از ناحیه فک بدست تک تیر انداز دشمن، اصابت گلوله پدافند به بدن و حتی انفجار نارنجک 40 تکه در دستش او را به شهادت نرساند.
همه این جراحتها موجب شده بود تا روزی هاشم به مادرش که به نماز ایستاده بود بگوید:«ننه من دارم جونمو، قسطی میدم. بخدا این مجروحیت های من هر کدامش یک شهادته ولی من شهید نشدم.»
پس از نماز، مادر به هاشم گفته بود: «خوب مادرجان هرچه خدا بخواد همان میشه» هاشم ادامه داده بود: « ننه بعد نمازت دستهایت را بلند کن به سمت آسمان و بگو خدایا من از هاشم راضیم توهم راضی باش .»
مادر هم همین جمله را به زبان آورده بود. برای همین تا هاشم این جمله را شنید ابتدا کف پای مادرش را بوسیده بود و بعد یک پشتک کف منزل زده و گفته بود:«دیگه تمام شد.»
سرانجام چند روز بعد، در عملیات خیبر، روز ششم اسفند ماه سال 1362 بواسطه انفجار راکت هواپیما به شهادت رسید.