بسم الله الرحمن الرحیم
آن سوی آسمانهای خدا، در پس کوههای بلند، کنار سدره المنتهی، باغ و بستانی است که جنهالمأوا نام دارد.
صاحب آن باغ، مادری است دلسوز و مهربان.
هرگاه بندهای از بندگان خدا روی زمین گلی میکارد، خریدارش خداست،
مادر مهربان از جانب خدا آن گل را میخرد و در باغ خود میکارد.
روی زمین ماجرایی برپاست، از آسمان به زمین نور باران است و از زمین به آسمان گل باران.
هر یک از مردان خدا، روی زمین گلی میکارد و مولا آن را به آسمان هدیه میدهد.
صحنه بسیار زیباست به یقین تفسیر ما رأیت الا جمیلا ست.
اباالفضل علمدار کنار علقمه ایستاده است!
آب در دست و مشکها پرآب و اما لب خشکیده است.
کی عباس قبل مولا آب نوشیده است؟
کی عباس قبل مولایش لب تَر کرده است؟
عباس آب را روی زمین میریزد!
آه از نهاد آب بر میخیزد.
اباالفضل اسب را هی میکند، تا آب را به لبان خشکیده مولایش برساند.
اما در راه حرامیان ساق گل حیدر را شکستند و تاج گل را بر سرِ نیزه بستند…
مادر مهربان از اوج آسمانها به تماشا ایستاده است.
او سبد چوبیاش را برمیدارد و به سمت عمق عالم به راه میافتد
در حالیکه چادر سیاهش صورتش را کامل پوشانده است.
او در کربلا، گلستانی را نشان کرده که خدا آن را خریده است.
مادر به سختی گام برمیدارد آخر او دردی کهنه در پهلو دارد.
جانم فدای مادر، جانم فدای مادر .
جان به فدای فاطمه س که هنوز زخم سینهاش تازه است.
جان به فدای مادر که هنوز دردهایش تسکین نیافته است.
کجاست مهدیعج، طبیب دردهای فاطمه س، کجاست مهدی، مرهم زخمهای فاطمه س.
مادر مهربان، کوهها و سپس آسمانها را پایین آمد تا به گلستان کربلا رسید.
او آن صحنههای زیبایی را که یاران امام حسین ع خلق کرده بودند را چید و درون سبد گذاشت.
مادر مهربان کنار علقمه میرود آنجا که عباس گلی به یادگار کاشته است.
مادر یادگار عباس را میچیند و درون سبد میگذارد و دوباره به سمت آسمانها اوج میگیرد.
او سر راه هر کدام از گلها را جای مخصوص خود میگذارد و بالا میرود
تا این که دوباره به جنهالمأوا میرسد.
تنها یک گل در سبد باقی مانده است. آن هم گلی است که اباالفضل ع کنار علقمه کاشته بود.
مادر مهربان صحنه ایثار اباالفضل (ع) را به شاخهای از درخت طوبی میآویزد تا همیشه پیش چشمانش باشد.
عجب گلی کاشت اباالفضل، که خریدارش خدا بود، و باغبانش مادر مهربان…
علی جوهر پور