بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین
انار بهشتی
حضرت زهرا سلام الله علیها بیمار و بستری گردید ،
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به بالین او آمد و گفت : چه میل داری تا برایت فراهم کنم ؟ .
فاطمه سلام الله علیها که یک عنصر کامل حیا و عزت بود ، نمی خواست شوهرش را به زحمت اندازد ،
در پاسخ گفت : من از شما چیزی نمی خواهم
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام اصرار کرد .
فاطمه سلام الله علیها گفت : ای پسر عمو ! پدرم به من سفارش کرده که هرگز چیزی را از شوهرت درخواست نکن ، مبادا او نداشته باشد و در برابر درخواست تو شرمنده شود
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : ای فاطمه ! به حق من ، هر چه میل داری بگو
فاطمه سلام الله علیها گفت: اکنون که مرا سوگند دادی ، اگر اناری برایم فراهم کنی خوب است
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام برخاست و برای فراهم نمودن انار ، از خانه بیرون رفت ، و با بعضی از مسلمانان روبرو شد و از آنها پرسید : انار در کجا پیدا می شود ؟
آنها عرض کردند : فصل انار گذشته ،
ولی چند روز قبل ، شمعون یهودی ، چند عدد انار از طایف آورده است .
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به در خانه شمعون رفت و در خانه را زد ،
شمعون از خانه بیرون آمد ، وقتی که چشمش به چهره امیرالمؤمنین علیه السلام افتاد ، از علت آمدن آن حضرت به آنجا پرسید .
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ماجرا را گفت و افزود که برای خرید انار آمده ام .
شمعون : چیزی از آن انارها باقی نمانده است ، همه را فروختم .
امام امیرالمؤمنین علیه السلام که از راه علم امامت دریافته بود که یک انار ، باقی مانده ،
به شمعون فرمود : شاید یک انار باقی مانده و تو اطلاع نداری
شمعون : من از خانه خود اطلاع دارم ، و می دانم که اکنون هیچ اناری در خانه ام نیست .
همسر شمعون که پشت در بود ، سخن آنها را شنید و به شوهرش شمعون گفت : من یک عدد انار را برای خود ذخیره و در زیر برگها پنهان نموده ام که تو اطلاع نداری
.آن گاه رفت و انار را آورد و به دست حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام داد،
حضرت چهار درهم به شمعون داد ،
شمعون گفت : قیمتش نیم درهم است .
امام علی : این زن این انار را برای خود ذخیره کرده تا روزی نفع بیشتری به او برسد ، نیم درهم مال تو باشد و سه درهم و نیم مال همسرت باشد .
به این ترتیب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام چهار درهم را داد ، انار را گرفت و به سوی خانه رهسپار گردید ،
در مسیر راه صدای ناله درمانده ای را شنید ، به دنبال صدا رفت دید مرد غریب و بیمار و نابینایی در خرابه ای بدون سرپرست و غذا ، در زمین خوابیده است .
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در بالین او نشست و سر او را به دامن گرفت
از او پرسید : تو کیستی و از کدام قبیله ای و چند روز است در اینجا بیمار می باشی ؟
او گفت : ای جوان صالح من از اهالی مداین ایران می باشم ، در مداین به بدهکاری بسیار مبتلا گشتم ، ناگزیر سوار بر کشتی شدم و با خود گفتم : خود را به مولایم امیرمؤ منان علیه السلام می رسانم ، شاید آن حضرت ، چاره کار مرا بنماید ، و قرض هایم را ادا کند
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : من یک عدد انار برای بیمار عزیزم ، به دست آورده ام ، ولی تو را محروم نمی کنم ، نصفش را به تو می دهم .
آن حضرت ، آن انار را دو نصف کرد و نصف آن را کم کم در دهان آن بیمار می گذاشت تا تمام شد .
بیمار گفت : اگر مرحمت بفرمایی ، نصف دیگرش را نیز به من بخوران که چه بسا حال من خوب شود !
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که معدن کرم و حیا و بزرگواری بود به خود خطاب کرد :
امید این بیمار غریب در این خرابه از همه جا بریده شده ، بنابراین بر دیگران مقدم تر است ، شاید خداوند برای فاطمه سلام الله علیها وسیله دیگری فراهم سازد
نیم دیگر انار را نیز کم کم به دهان بیمار گذاشت تا تمام شد .
آن گاه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام با دست خالی به خانه بازگشت ، در حالی که از شدت حیا غرق در فکر بود که چگونه با دست خالی به خانه بازگردد ، آهسته آهسته تا نزدیک خانه اش آمد ،
حیا کرد که وارد خانه شود ، از شکاف در به درون خانه نگاه کرد تا ببیند آیا فاطمه سلام الله علیها در خواب است یا بیدار ؟ ! .
دید فاطمه سلام الله علیها تکیه کرده و طبقی از انار در پیش روی او است و میل می فرماید .
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار خشنود شد ، سپس وارد خانه گردید ، ملاحظه کرد که آن طبق انار مربوط به این عالم نیست بلکه از بهشت آمده پرسید : این انار را چه کسی اینجا آورد ؟ .
فاطمه سلام الله علیها فرمود : ای پسر عمو ! وقتی که تشریف بردی ، چندان طول نکشید که نشانه سلامتی را در خود یافتم ،
ناگاه صدای در به گوشم رسید ،
فضه خادمه رفت و در را گشود ،
مردی را پشت در دید که طبق انار را داد و گفت : این طبق انار را امیرالمؤمنین علیه السلام برای فاطمه سلام الله علیها فرستاده است
اقتباس از مجالس المتقین شهید ثالث ملا محمد تقی قزوینی، مجلس 38، طبق نقل ریاحین الشریعه، ج 1، ص 143 – 142.
وَ دُعَائِي خَاضِعا لِرُبُوبِيَّتِكَ ،هَيْهَاتَ ، أَنْتَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ تُضَيِّعَ مَنْ رَبَّيْتَهُ
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم