سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / ماجرای بوسه آیت‌الله مرعشی نجفی(ره) بر کف پای پدر

ماجرای بوسه آیت‌الله مرعشی نجفی(ره) بر کف پای پدر

آیت‌الله مرعشی نجفی می‌فرمودند: در جوانی كه خانه پدر و مادرم بودم، (پدرشان هم از علما بودند) یك روزی مادرم ناهار تهیه كرد، به من فرمود كه شهاب، برو بابایت را صدا كن بیاید ناهار بخوریم. من رفتم اتاق پدرم كه پدرم را صدا كنم، دیدم پدرم از خستگی خوابش برده. تازه هم خوابش برده بود، كسی هم كه تازه خوابش برده اگر بخواهی بیدارش كنی اذیت می‌شود. به فکر فرو رفتم چه كار بكنم؟ از یک طرف مادر گفته پدرت را بیدار كن ناهار بخوریم، از طرف دیگر هم پدر است، حق دارد، بی‌ادبی می‌شود که من بیدارش كنم. یك حیله‌ای به ذهن من رسید. افتادم زمین، شروع كردم پای پدرم را با ملایمت بوسیدن. همان طور كه به آرامی پای پدرم را می‌بوسیدم پدرم آرام آرام  چشمانش را باز كرد. دید یك كسی دارد پایش را می‌بوسد. خوب كه چشمانش را باز كرد دید پسرش است، گفت: شهاب تویی؟ گفتم بله. پرسید چرا پای مرا می‌بوسی؟ گفتم: مادر به من گفته بیایم شما را برای ناهار صدا كنم، دیدم شما خوابید، گفتم پایتان را ببوسم تا آرام آرام  بیدار شوید. پدرم هم از این كارم خیلی خوشش آمد، از ته دل دعا كرد و گفت‌: الهی خدا تو را از خادمین اهل بیت قرار بدهد، دعای پدر ما گرفت، ما شدیم از خادمین اهل بیت.

امضاء كه ایشان می‌كرد، می‌نوشت خادم اهل بیت، سید شهاب‌الدین حسینی مرعشی نجفی. كتابخانه‌ای كه ایشان درست كرده شاید در دنیا بی‌نظیر باشد. ایشان می‌گوید من هرچه دارم از دعای پدر دارم. پدر و مادر را خیلی احترام كنیم.

* حجت‌الاسلام فرحزاد، برنامه سمت خدا‌؛ هزار و یک نکته اخلاقی از دانشمندان، اکبر دهقان، ص 277

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

آرزوی پدرم و شهدا محقق شد

زینب طهرانی مقدم فرزند پدر موشکی ایران

واکنش فرزند شهید زاهدی به شهادت پدرش

پدرم موقع رفتن به سوریه به ما نصیحت می‌کرد، انگار می‌دانست آخرین بار است که به سوریه می‌رود.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.