چطور میتوان اینقدر متناقض بود؟ چطور میتوان از یک طرف از صدا و سیما اعلام برائت کرد و از طرف دیگر برای پخش نشدن پوسترهای فیلم خود، آن هم از یک برنامهی تخصصی تلویزیونی، این گونه ضجه زد؟
کمال تبریزی اولین کسی است که با «لیلی با من است» کمدی را به ژانر دفاع مقدس آورد ؛ در «گاهی به آسمان نگاه کن» دفاع مقدس را هجو کرد و با «مارمولک» به اولین کارگردانی تبدیل شد که با جامعهی روحانیت شوخی کرده است. او در دههی سوم فیلمسازیاش پا را از شوخی هم فراتر گذاشت و تابوشکنی را به جایی رساند که کمتر فیلمی را در این بخش از کارنامهاش میتوان یافت که دارای توهین آشکاری به مردم نباشد.
تبریزی در فیلم «دوندهی زمین»، ایران را سرزمینی جذامی به تصویر میکشد که مردمش حتی نمیتوانند از جایشان تکان بخورند! زمان در ایرانِ تبریزی ایستاده است؛ در آخر یک دوندهی ژاپنی میرسد و با ورودش مردم را نجات میدهد و زمان را دوباره به حرکت درمیآورد؛ ژاپنیای که اتفاقا در روز جمعه میآید و منجی مردم میشود. تبریزی در ادامهی فعالیتهای به اصطلاح سینماییاش، فیلم ضد تماشاگر «طبقه حساس» را میسازد که از طلایهداران کمدیهای مبتذلی است که صرفا به شوخیهای جنسی تکیه دارند؛ با سریال «سرزمین کهن» و توهین به یکی از اقوام ایرانی، کشور را با شورشهای خیابانی و مسئلهی امنیت ملی مواجه میکند و بالاخره پس از فیلم به ظاهر سیاسی و تند و تیز «مارموز» که در واقع به شدت محافظهکارانه و نان به نرخ روز خور است، نوبت به فیلم آخرش «ما همه با هم هستیم» رسیده است. «ما همه با هم هستیم» فیلم جنجالیای است که دهها میلیارد سرمایهی مشکوک و بادآورده هزینهاش شده و به قول تیزرهای تبلیغاتی اش، پر بازیگرترین فیلم تاریخ سینمای ایران است. این فیلم هم مثل «دوندهی زمین» به زعم تبریزی تمثیلی است و در آن جامعهی ایرانی این بار به یک هواپیمای در حال سقوط نسبت داده می شود. در جایی از این فیلم، کمال تبریزی از زبان خلبان هواپیما، خطاب به بقیهی مسافران که هر کدام قرار است نمایندهی بخشی از جامعهی ما باشند، میگوید: «یه مشت جنازهی انگلِ بیخاصیت افتادید به جون هم.»
کمال تبریزی در نیمهی اول کارنامهی ضعیفش به عنوان کارگردان، از دفاع مقدس تا روحانیت، با همه شوخی کرده است و در سالهای اخیر، همزمان با پا به سن گذاشتن و تحلیل قوای ذهنی و جسمیاش، عزت و اعتقادات مردم را به سخره میگیرد و کار به جایی میرسد که در «ما همه با هم هستیم» وقیحانه به ریخت و پاش فیلم پرخرجش اشاره میکند و به تماشاگر میخندد.
در چنین شرایطی،اگر برای این فیلمساز ورشکسته و بسازبفروش سینمای ایران، اندک هوشی باقی مانده باشد، میتواند با کلمهی «نقد» فرار به جلو کند و خودش را نجات دهد؛ کمال تبریزی میتواند ادعا کند که اهل طنز است (که نیست) و به خصوص در فیلمهای آخرش قصد انتقاد از جامعه را داشته است، نه توهین به مردم و تماشاگران؛ می تواند بگوید طنز یعنی نقد تلخ و به رخ کشیدن بیماری های اجتماعی؛ اما متاسفانه تبریزی از این حداقل هم محروم است و به شکل اسفبار و ترحم برانگیزی هر روز بیشتر از دیروز سقوط میکند؛ او نه تنها طرفدار طنز و نقد نیست، بلکه قلدرانه و هتاکانه به مخالفینش حمله میکند و عصبانیت برآمده از ورشکستگیاش را بروز میدهد.
تبریزی بعد از نقد فیلم «دوندهی زمین» توسط مسعود فراستی در برنامهی هفت، مهمان خودخواندهی یک برنامهی سینمایی اینترنتی شد و با “بیمار روانی” و “شعبون بی مخ” خواندن مسعود فراستی، او را به مراجعه به روانپزشک توصیه کرد و انواع اتهامات و توهینها را به او نسبت داد. این اتفاق اخیرا و پس از نقد «ما همه با هم هستیم» در برنامهی هفت جمعهی گذشته نیز تکرار شد و تبریزی مجددا به مسعود فراستی حمله کرد. کمال تبریزی که گویا نقد را صرفا و انحصارا حق خود میداند و تاب کوچکترین انتقادها را ندارد، این بار در مصاحبهی دیگری پس از «ریشوی نامرتب» و «امالفساد» خواندن مسعود فراستی، رسانهی ملی را هم از حملات خود بی نصیب نگذاشت و صدا و سیما را جایگاه امثال مسعود فراستی خواند. این در حالی است که کمال تبریزی از رکوردداران همکاری با صدا و سیماست و سال ها همزمان با مسعود فراستی در رسانه ملی فعالیت داشته است؛ به نظر می رسد که مسئله ی تبریزی احتمالا عدم حضور خودش در تلویزیون است نه حضور مسعود فراستی در آن.
او در ادامهی صحبتهایش ادعا میکند که برای بقیهی منتقدان حتی اگر با فیلم او مخالف باشند، احترام قائل است. این در حالی است که گذشته از این که کسی قبول نکرده است به عنوان منتقد موافق فیلم «ما همه با هم هستیم» در میز نقد جمعه شب برنامهی هفت حاضر شود، در آن برنامه دو منتقد مخالف دیگر هم حضور داشته اند که اتفاقا از طیفهای فکری متفاوتی بودند.
اینجاست که مشخص میشود احترام انتزاعی تبریزی به دیگر منتقدان، برآمده از روحیهی بازاری و محافظهکارانهی اوست؛ هر منتقدی که از کمال تبریزی انتقاد کند معاند و بیمار است و بقیه قابل احترام.
تبریزی همچنین در این مصاحبه هدف «همه»ی برنامههای تلویزیونی را نابودی سینما عنوان میکند، منتقدان را به تحریم تلویزیون دعوت کرده و از منتقدان سرشناسی که در برنامهی هفت شرکت دارند، گله میکند! و به این ترتیب از پس قسم حضرت عباسش مبنی بر احترام به منتقدین، دم خروس دیکتاتوری و نقدناپذیریاش بیرون می زند.
مصاحبهی کمال تبریزی آنقدر متناقض است که اگر کسی متن آن را بخواند، باور نمیکند که همهی آن صحبتها را یک نفر کرده باشد؛ صحبتهای تبریزی را میتوان از زبان دو طرف یک مناظره منتشر کرد. تبریزی پس از اینکه در این مصاحبه از تلویزیون به عنوان جایگاه «ریشوهای نامرتبی» مثل فراستی یاد میکند، از عوامل برنامهی هفت گله میکند که چرا پوستر همهی فیلمها جز فیلم او را در دکور خود جا داده اند.
چطور میتوان اینقدر متناقض بود؟ چطور میتوان از یک طرف از صدا و سیما اعلام برائت کرد و از طرف دیگر برای پخش نشدن پوسترهای فیلم خود، آن هم از یک برنامهی تخصصی تلویزیونی، این گونه ضجه زد؟ در حالی که تبلیغات تلویزیونی فیلممان چند برابر بقیهی فیلمهای در حال اکران است. آقای تبریزی! چطور میتوانید به خودتان حق بدهید که به همهی مردم ایران توهین کنید و اعتقاداتشان را به سخره بگیرید، در حالی که تحمل نقد ندارید؟ مگر کمدی و طنز غیر از نقد است؟ مگر کسی که طنز و کمدی کار می کند نباید به دیگران درس نقدپذیری بدهد؟
پیشنهاد ما به آقای تبریزی این است که مدتی از سینما و حواشی آن فاصله بگیرند و به تناقضهایشان فکر کند. فیلمسازی که سالهای سال بدون جهانبینی و مطابق جهت باد فیلم ساخته است و بدون هیچ دست آوردی در مقام کارگردان، صرفا با حواشی و جنجال زیست کرده، طبیعی است که در سنین پیری به این سطح از تناقضگویی برسد. او میخواهد به هر قیمتی مطرح باشد و وقتی از سر نابلدی نمیتواند این توفیق را در سینما محقق کند، به مصاحبهها و برنامه های اینترنتی خودخوانده و مصنوعیای روی میآورد که نقش بیانیه را برای او بازی میکنند، مصاحبههایی که با تناقضهای باورنکردنیشان، به ضد خود او تبدیل میشوند.