به به! چه حس و حال و هوایی…
ای وای از عشق؛ سخته وصفش
یه حس دیوانه کنندس!
عشق از اول اینه رسمش؛ تا برسی رفته دل از دست
ای وای از عشق؛ سخته وصفش
یه حس دیوانه کنندس!
.
به چه دلواپسی نابی!
به سرم زده بی خوابی…
صبرم شده لبریز! کجایی؟
چه دل آشوبه ی جذابی…
در این شب مهتابی؛
در تاب و تبم تا تو بیایی
به چه دلشوره زیبایی!
در خلوت و تنهایی؛
دل در دل من نیست! کجایی؟
به دل افتاده که می آیی…
عشق از اول اینه رسمش؛
تا برسی رفته دل از دست
به چه دلشوره زیبایی!
در خلوت و تنهایی؛
دل در دل من نیست! کجایی؟
به دل افتاده که می آیی…
نزدیک همینجایی!
به به! چه حس و حال و هوایی…
ای امان از تو و شیدایی؛
از بس که تو زیبایی!
من منتظرم؛ تا تو بیایی…
شعر : آرش تقاطی
هم شعر زیباست
هم اجرا نیکوست
واز همه مهمتر القای شادی و سرور آن جذاب است
بادی لنگوییج، یعنی زبان بدن، بسیار خوب توسط خوانندهها رعایت شده، و شادی و شعف در آن موج میزند که ناخودآگاه، وجدی رحمانی و مقدس بر آدمی مستولی میشود