سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / معرفت / انقلاب اسلامی / بزودی لشگر شهدا / سیدمجتبی علمدار؛ مداح شهیدی که صله نمی‌گرفت تا قیامت دست خالی نباشد

سیدمجتبی علمدار؛ مداح شهیدی که صله نمی‌گرفت تا قیامت دست خالی نباشد

شهید مداح سیدمجتبی علمدار می‌گفت: «اگر به ازای مداحی پول بگیرم، چطوری فردای قیامت می‌توانم بگویم برای شما خواندم؟! می‌گویند: خواندی، پاداشش را گرفتی!»

۱۱ دی‌ماه سال ۱۳۷۵ دُرست در روز تولدش بود که سیدمجتبی علمدار مداح جانباز دوران دفاع مقدس پر کشید و به رفقای شهیدش پیوست.

در صوت‌های باقیمانده سوز صدایش مشهود است؛ آنجایی که نوحه مشهور «بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا»

.

یکی از دوستان شهید نقل می‌کند: سید، مداحی را از جایی یاد نگرفت. در جبهه بین مداحی‌های مداحان، میان‌داری می‌کرد تا این که آهسته آهسته تمرین کرد و یاد گرفت. سید، صدای عالی هم نداشت، ولی سوز خاصی در نفس‌هایش نهفته بود که هر شنونده‌ای را شیفته خود می‌کرد. از سبک‌های خوبی هم استفاده می‌کرد. می‌گفت: «دنبال سبکی می‌گردم که جوان‌ها را جذب کند و با محتوا هم باشد. باید با این جوان‌ها کار کرد و نگذاشت تا گرفتار تهاجم فرهنگی شوند، اما بعضی از مداحان سبک‌هایی می‌خوانند که آدم شرمش می‌آید، وقتی آن را می‌شنود.»

قدرت بدنی بسیار بالایی داشت

شهید سیدمجتبی علمدار فرمانده گروهان سلمان از گردان مسلم ابن عقیل(س) لشکر ویژه ۲۵ کربلا استان مازندران بود.

او در شب قدر ۱۳۴۵ به دنیا آمده بود و با نان حلال پدر که از کفاشی به دست می‌آمد، بزرگ شده بود.

سیدمجتبی در ۱۷ سالگی راهی جبهه شد. او قدرت بدنی بالایی داشت و بسیار شجاع بود، برای همین در عملیات‌هایی که حضور یافت، حضور چشمگیر و اثرگذاری داشت. سال ۱۳۶۶ به فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم لشکر ۲۵ کربلا منصوب شد و این در حالی بود که تا این تاریخ چند بار به‌شدت مجروح شد و بعد از آن نیز شیمیایی شد.

به‌طوری‌که طحال و قسمتی از روده‌هایش را برداشتند، اما این اتفاقات باعث نشد از جمع باصفای رزمندگان جدا شود.


کتاب «علمدار» زندگینامه و خاطرات منتشر شده درباره شهید علمدار

مفاتیح از او جدا نمی‌شد

شهید علمدار بعد از اتمام جنگ و بازگشت به خانه، ازدواج کرد. سیده فاطمه موسوی همسر شهید می‌گوید: «آقامجتبی در سنگرش برای خودش قبری کنده بود و در آن عبادت می‌کرد. یک بار به من گفت: «یک روز در حال عبادت بودم که به عالم رؤیا رفتم و دیدم آقایی نورانی دست تو را گرفته و جلو می‌آید و می‌گوید شما آنقدر خدا را عبادت می‌کنید، گشتیم این خانم را برایتان پیدا کردیم» روز خواستگاری وقتی مرا دید یک قدم عقب رفت.

ناگهان آن رؤیای صادقه یادش آمد و شوکه شد. قبل از اینکه بخواهیم با هم صحبت کنیم به من گفت که می‌خواهم یک کار قشنگ کنم. من گفتم بفرمایید. گفت: من قرآن را باز می‌کنم، اگر استخاره خوب آمد با شما حرف می‌زنم.

اگر خوب نبود که خدا‌حافظ. اول سوره محمد (ص) آمد و ایشان آیه را خواند و قرآن را بست و گفت: چه کچل باشی، چه کر و کور باشی، زن من هستی!خیلی انسان خوبی بود. برای خودش قانون‌هایی گذاشته بود که من هم یک مدت رعایت می‌کردم، ولی پس از بارداری دیگر نتوانستم انجام دهم. هر شب بین ۲۰ تا ۲۵ آیه قرآن می‌خواند. مفاتیح از او جدا نمی‌شد و آن را همیشه می‌خواند.»


تصویری از شهید علمدار در دوران دفاع مقدس

عشق به دردانه اباعبدالله(ع)

سیدمجتبی در خانه برای همسرش هم مداحی می‌کرد و روضه می‌خواند. همسرش می‌گوید: «بعضی اوقات که دلم خیلی می‌گرفت می‌گفتم آقا برایم روضه حضرت ابوالفضل را بخوان. او هم اتاق را تاریک می‌کرد و برایم می‌خواند. بیشتر دوست داشتم روضه حضرت عباس و حضرت رقیه برایم بخواند.» سید، آدم عجیبی بود. وقتی مصیبت ائمه را می‌خواند، انگار صحنه‌های روضه را مشاهده می‌کرد. سید، قبل از همه، اول خودش گریه می‌کرد و مردم هم از گریه‌های جانسوز او گریه می‌کردند.

وقتی زیارت عاشورا را شروع می‌کرد، همینطور مثل باران اشک از گونه‌هایش جاری می‌شد. عاشق مصیبت حضرت دردانه اباعبدالله(ع)، حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها بود. وقتی هم مابین روضه می‌گفت: «تو گوشش زدند!» از حالت گریه و ضجه زدنش، احساس می‌کردیم، او این صحنه را می‌بیند.

کارهای سید،‌ صلواتی بود

سید، وقتی مداحی می‌کرد، سنگینی و وقار خاصی داشت و در ازای مداحی، به هیچ وجه پول هم نمی‌گرفت. می‌گفت: «اگر در ازای مداحی کردنم پول بگیرم، چطوری فردای قیامت می‌توانم بگویم برای شما خواندم؟! می‌گویند: خواندی، پاداشش را گرفتی! من اصلاً ائمه را با پول مقایسه نمی‌کنم!» یکی از دوستان شهید نقل می‌کند: «مشهد که بودیم، سیدداخل حرم شروع به مداحی کرد. پیرمردی بعد روضه به او گفت: «از نظر شرعی تکلیف می‌کنم! که این پول را باید بگیرید!» سید، پول را گرفت، بعد آورد و انداخت توی ضریح امام رضا(ع). همه کارهای سید، صلواتی بود….»


شهید سیدمجتبی علمدار

دوست نداشت با صلوات برود داخل هیأت

یکی از دوستانش می‌گوید: بارها دیده بودم که بعد از اتمام کار هیأت، ظرف‌ها را می‌شست. می‌گفت: «افتخارم این است که خادم عزاداران امام حسین(ع) باشم.»

معمولاً در هیأت‌ها برای مداح صندلی یا چیزی قرار می‌دهند تا در بالاترین جای مجلس بنشیند. بعد هم مجلس را آماده می‌کنند. موقع شروع مجلس یک نفر با ذکر صلوات، ورود مداح را خبر می‌دهد، اما سید اصلاً در قید و بند این برنامه‌ها نبود. همان پایین مجلس می‌نشست و می‌گفت: «چراغ‌ها را خاموش کنند. بعد شروع می‌کرد به مداحی.» شهید علمدار به یکی از ذاکران اهل بیت(ع) گفته بود: «هر وقت وارد هیأت شدی و جمعیت زیاد آن، تو را به وجد آورد و احساس کردی که مردم به خاطر تو آمده‌اند، همان لحظه برو بیرون و مداحی نکن. عُجب و غرور انسان را نابود می‌کند.»

خودش خبر رفتنش را داد

سیدمجتبی علمدار شب یازدهم شعبان سال ۱۳۷۵ هجری شمسی در جمع دوستان به زیبایی نغمه‌سرایی کرد. سپس از غیبتش در شب نیمه شعبان صحبت به میان آورد.

در مراسم نیمه شعبان همه منتظر نغمه‌سرایی سید بودند، اما خبری از او نشد. سید، روی تخت بیمارستان بود. عوارض شیمیایی به سراغش آمده بود. همسرش می‌گوید: «آن روز‌ها خیلی برایم سخت و دردناک بود. قبل از شهادتش یک بچه‌ام فوت شد. بعدش هم مادرم فوت شد و بعد هم شوهرم شهید شد.

خودش می‌گفت: هر بار که شیمیایی شدم، همین اوایل دی‌ماه بود. در دی ماه ازدواج کردیم. زهرا هم ۸ دی‌ماه به دنیا آمد. بزرگ‌ترین اتفاقات زندگی ما در دی‌ماه بود.»

.مداحی یا فاطمه(سلام الله علیها،) شهید سیدمجتبی علمدار

جانباز شهید سید مجتبی علمدار

*نام و نام خانوادگی: سید مجتبی علمدار

*نام پدر : سید رمضان

*محل تولد : ساری

*تاریخ ولادت: ۱۳۴۵/۱۰/۱۱

*تاریخ شهادت : ۱۳۷۵/۱۰/۱۱

*محل شهادت: ساری

*نحوه شهادت: عوارض شیمیایی

*مدت عمر: ۳۰ سـال

*محل مزار : گلزار شهدای ساری

*کتاب مربوط به این شهید: علمدار 

خرید کتاب علمدار با تخفیف - کتاب‌رسان

سید مجتبی فرزند سید رمضان در سحرگاه بیست و یکم ماه رمضان (اذان صبح)، روز یازدهم دی‌ماه ۱۳۴۵ در شهر ولایت‌مدار ساری و در خانه‌ای که با عشق به اهل‌بیت علیهم‌السلام مزین شده بود دیده به جهان گشود. پدرش کفاش ساده‌دل و متدینی بود که بیش‌ از همه‌چیز به رزق حلال اهمیت می‌داد. سید مجتبی دوران تحصیل را در مدارس زادگاهش سپری کرد. سال ۱۳۶۲ در ایام هنرستان که ۱۷ سال بیشتر نداشت، به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان، خمینی کبیر، لبیک گفت و راهی جبهه شد. از کوه‌های سر به‌ فلک‌کشیده غرب تا دشت‌های تفتیده‌ی جنوب، در همه عملیات‌ها حضور او برای فرماندهان و رزمندگان نعمت بود. قدرت بدنی بالا شجاعت ایمان و تهوع و برخورد صحیح از او انسان کاملی ساخته بود.

سال ۱۳۶۶ به فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم لشکر ۲۵ کربلا منصوب شد و این در حالی بود که تا این تاریخ چندین‌بار به‌شدت مجروح شد و بعد از آن نیز به‌شدت مجروح و شیمیایی شد. به‌طوری‌که طحال و قسمتی از روده‌هایش را برداشتند. اما این اتفاقات باعث نشد از جمع باصفای رزمندگان جدا شود. پس‌از پایان جنگ تا دو سال در واحد طرح و عملیات تیپ سوم لشکر در همان مناطق ماند. سید طی این دوران از لحاظ معنوی بسیار رشد کرد.

سال ۱۳۶۹ به ساری بازگشت و ازدواج کرد. سید با مسئولیت امور ورزش در لشکر ۲۵ کربلا مشغول به کار شد. هیئت بنی‌فاطمه (س)، هیئت رهروان امام‌خمینی (ره) و راه‌اندازی بیت‌الزهرا (س) نتیجه تلاش‌های خستگی‌ناپذیر او و دوستانش بود. تلاش سید در جذب و هدایت جوانان به این هیئت نتیجه داد شیوه هیئت داری او بسیار جذاب و جدید بود. هیئت سید، جوانانی را که به‌دنبال معارف ناب اهل‌بیت (ع) بودند، سیراب می‌کرد. سوز درونی اخلاص و سیمای ملکوتی سید همه را جذب می‌کرد.

سال ۱۳۷۴ به‌طرز عجیبی به میهمانی خانه‌ی خدا دعوت‌شد! و این سفر بسیار در حال درونی او تأثیرگذار بود. می‌گفت انسانی که از سفر معنوی حج برگشت، نباید در این دنیا بماند. سید در جواب دوستان، که از اوضاع اقتصادی گله می‌کردند، می گفت این ۳۰ سال عمر ارزش این حرف‌ها را ندارد. بارها از عبارت ۳۰ سال او برای خودش استفاده می‌کرد.

شب یازدهم شعبان سال ۱۳۷۵ هجری شمسی در جمع دوستان به زیبایی نغمه‌سرایی کرد. سپس از غیبتش در شب نیمه شعبان صحبت به میان آورد. در مراسم نیمه شعبان همه منتظر نغمه‌سرایی سید بودند اما خبری از او نشد. سید بر روی تخت بیمارستان بود. عوارض شیمیایی به سراغش آمده بود چند روز بعد و درست در روز یازدهم دی‌ماه (اذان مغرب) و در سی‌امین سالگرد میلادش پرنده روح سید از عالم خاک پرکشید و به یاران شهیدش پیوست. تشییع پیکر (اذان ظهر) او یکی از بزرگ‌ترین اجتماع مردم ساری بود‌. طول جمعیت به کیلومترها می‌رسید. سید در کنار دوستانش در گلزار شهدا، آرمید.

دست نوشته وصیت نامه شهید سید مجتبی علمدار

وصیت نامه شهید سید مجتبی علمدار

بسمه تعالی

وصیت می‌کنم مقدار دارایی ناچیزی که دارم غیر از ثلث آن مابقی به همسرم سیده فاطمه موسوی برسد و از ایشان تقاضا دارم نهایت توان خود را برای بهتر تربیت کردن تنها بازمانده‌ام، یعنی دختر عزیزم سیده زهرا علمدار به کار بگیرند و از خداوند منان برای ایشان و دخترم طلب توفیقات وافر الهی را دارم.

از همسر عزیزم تقاضا دارم این بنده‌ی حقیر سراپا گناه را در کوتاهی و قصور و تقصیرات مورد عفو و بخشش خود قرار دهد؛ چرا اینکه خداوند عفو کنندگان را دوست دارد. همین‌طور از یادگارم می‌خواهم از اینکه برای او پدر خوبی نبودم مرا ببخشد، خداوند به ایشان مقامات عالی و دنیوی و اخروی عنایت فرماید، از پدر و مادرم نیز طلب عفو و بخشش می‌نمایم. همینطور از کلیه کسانی که به نحوی حقی گردن حقیر دارند بخاطر خداوند بخشنده‌ی مهربان از این بنده‌ی آلوده درگذرند.

اولین وصیت من به شما راجع به نماز است چیزی را که فردای قیامت به آن رسیدگی می کنند نماز است. پس سعی کنید در حد توانتان نمازهایتان را سروقت بخوانید و قبل از شروع نماز از خداوند منان توفیق حضور قلب و خضوع و خشوع در نماز طلب کنید به همه شما وصیت می کنم همه شمائیکه این صفحه را می خوانید، قرآن بخوانید بیشتر بشناسید، بیشتر عشق بورزید، بیشتر معرفت به قرآن داشته باشید و بیشتر دردهایتان را با قرآن درمان کنید. سعی کنید قرآن انیس و مونستان باشد نه زینت دکورها و طاقچه های منزلتان ، بهتر است قرآن را زینت قلبتان کنید به دوستان و برادران عزیزم وصیت می کنم کاری نکنند که صدای غربت فرزند فاطمه (س) مقام معظم رهبری(ره) را که همان ناله غریبانه فاطمه (س) خواهد بود به گوش برسد همان طوری که زمان امام خمینی(ره) گوش به فرمان بودید و در صحنه های انقلاب حاضر و آماده ایثار جان و مال و زندگی [باشید]… شیعه ها، مسلمانها، حزب اللهی ها، بسیجی ها و …نگذارید تاریخ مظلومیت شیعه تکرار شود. بر همه واجب است مطیع محض فرمایشات مقام معظم رهبری که همان ولی فقیه می باشد، باشند. چون دشمنان اسلام کمر همت بسته اند ولایت را از ما بگیرند و شما همت کنید. متحد و یکدل باشید تا کمر دشمنان بشکند و ولایت باقی بماند.

وصیت می‌کنم مرا در گلزار شهدا ساری دفن کنند و تنها امید من که همان دستمال سبزی است که همیشه در مجالس و محافل مذهبی همراه من بوده و به اشک چشم دوستانم متبرک شده را بروی صورتم بگذارند و قبل از آن که مرا در قبر بگذارند مداحی داخل قبرم برود و مصیبت جده غریبم فاطمه‌ زهرا (س) و جد غریبم حسین (ع) را بخواند و از مستمعین گرامی می‌خواهم که اشک چشمشان را داخل قبر من بریزند تا در ظلمت قبر نوری شود و این را باور کنید که از اعماق قلبم می‌گویم من از ظلمت قبر و فشار قبر خیلی می‌ترسم.

شما را به حق پنج تن آل عبا تا می‌توانید برایم دعا کنید و نماز شب اول قبر برایم بخوانید و زمانی که زیر تابوت مرا گرفتید و بسوی آرامگاه می‌‌برید تا می‌توانید مهدی (عج) فاطمه (س) را صدا بزنید.

کی واهمه دارد ز مکافات قیامت

آنکس که بود در صف محشر به پناهت

73/4/13

مزار شهید سید مجتبی علمدار

مزار-شهید-سید-مجتبی-علمدار

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

ماجرای حضور آیت‌الله خامنه‌ای در خانه شهید شیرودی

مستند در لباس سربازی ،دفاع مقدس

یک نیروی به درد بخور و ارزنده کشف کردم.

اسمش مهدی زین الدین است

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.