سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / قلعه خانواده / راز ملاقات علامه جعفری بامولاناامیرالمومنین علیه السلام

راز ملاقات علامه جعفری بامولاناامیرالمومنین علیه السلام

علامه جعفری تعریف می‌کردند: ما در مدرسه علمیه‌ای درس می‌خواندیم که صاحبش یک فرد اصفهانی بود.
آن روزها در نجف، طلبه‌ها زندگی سختی داشتند.
با این حال، شب‌های ولادت یا شهادت ائمه اطهار‌(علیهم السلام) که می‌رسید، پول‌های ناچیزمان را روی هم می‌گذاشتیم و مقداری شیرینی یا خرما می‌خریدیم و بعد از نماز مغرب و عشاء دور هم جمع می‌شدیم و یک حالت شب‌نشینی داشتیم.
در شب‌های ولادت، در گفت‌وشنودهایمان شوخی هم می‌کردیم.
آن شب هم شب ولادت یکی از معصومین‌(علیهم السلام) – به گمانم امام محمدباقر‌(علیه السلام)- بود.
یکی از آقایان طلبه وقتی وارد جمع شد و نشست، گفت: می‌خواهم یک سؤالی مطرح کنم، اما همه‌تان را قسم می‌دهم که صادقانه به آن جواب بدهید.
بعد از اینکه همه پذیرفتند و تعهد دادند همان جوابی را بدهند که واقعاً به دل و ذهنشان خطور می‌کند، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه درآورد. عکس یک دختر بود که زیرش نوشته بود: «اجمل بنات عصرها، زیباترین دختر روزگار»
گفت: آقایان! من درباره این عکس از شما سؤالی می‌کنم.
اگر شما امکان انتخاب داشته ‌باشید که یا یک عمر به‌صورت شرعی و قانونی با این خانم زندگی کنید، یا به‌طور «مشروط و غیرقطعی و برای یک لحظه» با امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب‌(علیه السلام) دیدار داشته ‌باشید، کدام را انتخاب می‌کنید؟
نفر اول عکس را گرفت، نگاه کرد و گفت: خب، امیرالمؤمنین‌(علیه السلام) را که همه در زمان احتضار و در شب اول قبر زیارت می‌کنند… معلوم شد انتخاب او، زندگی با آن خانم است.
نفر دوم که عکس را گرفت، صاحب همان مدرسه علمیه بود. سرش را بلند کرد، نگاهی به پسرش انداخت و گفت: سید محمد! به مادرت چیزی نگویی‌ها… او هم زندگی شرعی با آن خانم که زیباترین زن آن روزگار بود را ترجیح داد.
نفر سوم هم به همین ترتیب.»
در بعضی جاها نوشته شده که علامه جعفری به آن عکس نگاه نکردند اما این‌طور نیست.
استاد به من گفتند: من نفر چهارم بودم. نوبت که به من رسید، یک لحظه به شکل گذرا به آن عکس نگاه کردم و بلافاصله به گوشه‌ای پرتش کردم و گفتم: والله قسم که دیدن مشروط امیرالمؤمنین‌(علیه السلام) برای یک لحظه را به عمری زندگی با این زن ترجیح می‌دهم.
دیگر حالم منقلب شد و بلند شدم و به طرف حجره‌ام رفتم.
همان‌طور که نشسته و به درِ حجره تکیه داده ‌بودم، حس کردم وجودم سنگین شده و خواب دارد بر من غلبه می‌کند.
در آن حال عجیب، یک ‌دفعه در باز شد و فردی داخل شد؛ از آنجا که درِ حجره کوتاه بود، مجبور شد سرش را خم کند. سلام کردم و گفتم: شما که هستید؟
در جواب گفت: همان کسی که می‌خواستی ببینی.
من، علی‌بن‌ابی‌طالب‌(سلام الله علیه) هستم… نگاه کردم.
همان مشخصاتی که در تمام کتاب‌ها از مولا‌(سلام الله علیه) نقل شده ‌بود را داشتند؛ قد میانه، درشت ‌هیکل، تا حدی بطین‌(چاق)، پیشانی بلند و..
یک آن به خودم آمدم و دیدم در حجره تنها هستم.
حال غریبی داشتم. دوباره به سرداب و جمع طلبه‌ها برگشتم.
من نفر چهارم بودم و وقتی برگشتم، عکس به دست نفر پنجم یا ششم رسیده‌ بود.
یعنی مدت زمانی که گذشته ‌بود، تا این حد کوتاه بود.
دوستان تا مرا دیدند، گفتند: جعفری چه اتفاقی افتاده؟ چرا رنگت پریده؟
به آن طلبه‌ای که عکس را آورده‌ بود، گفتم: بد آزمایشی از ما گرفتی…
آن‌قدر اصرار کردند تا بالاخره ماجرا را برایشان تعریف کردم.
همه منقلب شدند و به‌گریه افتادند…
بعد از دیدار با امام علی‌(سلام الله علیه)، هر کتابی را باز می‌کردم، فکر می‌کردم اینها را من قبلاً خوانده‌ام.
 زهره محمدعلی، شاگرد علامه جعفری‌،
..
از 24 مرداد 1304 تا 25 آبان 1377، دنیا این فرصت را داشت که یکی از خالص‌ترین پیروان امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) را به خود ببیند؛ دانشمند بزرگی که نه‌فقط در علم و دانش بلکه در عمل نیز، نزدیک‌شدن به شعاع‌های نورانی آن «ماه بلند» را امکان‌پذیر نشان داد و در وادی خلوص تا آنجا پیش رفت که در همین دنیا، شایسته ملاقات با مولا (سلام الله علیه) شد

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

ای اهل عالم! اهل بیت علیهم السلام عاشق ما هستند

ويدئو/ السلام علی الحسین

معجزه /مولاناعلی امیرالمومنین علیه السلام

ويدئو/ صراط علی علیه السلام

یک دیدگاه

  1. ان شاء الله برای فرزندشان، مهدی منجی عج، شیعه و سربازی شایسته و نورانی باشیم

    یا مهدی جان، ادرکنی مولا…

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.