صراط عشق؛ مجله ی فرهنگی، معرفتی، ادبی، هنری مجله ی فرهنگی، معرفتی، ادبی، هنری
روزی زنی ادعا کرد زینب فرزند امیرالمومنین (ع) است، امام هادی (ع) او را دروغگو خواند و گفت: دست از دروغگویی بردار که خدا دروغگو را رسوا می‌کند.
حجت‌ا‌لاسلام حسن شریعت‌زاده کارشناس و پژوهشگر علوم قرآن و حدیث به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت امام هادی (ع) در گفتگو با باشگاه خبرنگاران پویا گفت: امام هادی (ع) در حدیثی می‌فرماید شیعیان ما کسانی هستند که در اخلاق و اعمال دنبال‌روی ما هستند. رسول گرامی اسلام در حدیثی در این باره فرموده است: پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «شیعه ما کسی است که از ما پیروی کند، پا جای پای ما بگذارد و به کردار ما اقتدا کند».
وی با اشاره به روایتی از امام هادی (ع) اظهار کرد: روزی زنی در منطقه سامرا ادعا کرد که من زینب فرزند علی بن ابی‌طالب (ع) هستم ـ او معروف به زینب کذّابه شد ـ حضرت فرمود: به آن زن بگویید دست از این ادعای دروغ بردارد، چراکه خدا شخص دروغگو را رسوا می‌کند و زندگی‌اش بی‌برکت می‌شود. قضیه شدت بیشتری گرفت و آن زن حتی پیروان زیادی را هم برای خود جمع کرد.
این پژوهشگر علوم قرآن و حدیث گفت: این موضوع را به متوکل اطلاع دادند، او گفت: امام هادی (ع) را بیاور شاید او بتواند باطل بودن این زن را ثابت کند. امام (ع) حاضر شد و فرمود: این دروغگو است و زینب کبری در فلان سال وفات کرده است. متوکل پرسید: آیا غیر از این، دلیلی برای دروغگو بودن هست؟ امام فرمود: بله و آن این است که گوشت فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است. تو این زن را به قفس درندگان بیانداز تا معلوم شود که دروغ می‌گوید. متوکل خواست او را در قفس بیاندازد. آن زن گفت: این آقا می‌خواهد مرا به کشتن بدهد یک نفر دیگر را آزمایش کنید.
حجت‌ا‌لاسلام شریعت‌زاده افزود: برخی از دشمنانِ امام به متوکل پیشنهاد دادند که خود امام داخل قفس برود. متوکل به امام عرض کرد: آیا می‌شود خود شما داخل قفس بروید؟! نردبانی آوردند و امام داخل قفس رفت، قفسی که در داخلش 6 شیر درنده بود. وقتی امام (ع) داخل شد شیرها آمدند و در برابر امام خوابیدند و امام آنها را نوازش کرد، امام با دست اشاره می‌کرد و هر شیری به کناری می‌رفت. وزیر متوکل به او گفت: زود او را از داخل قفس بیرون بیاور وگرنه آبرویمان می‌رود. متوکل از امام هادی (ع) خواست که بیرون بیاید و امام هم بیرون آمد. امام (ع) فرمود: هر کس می‌گوید فرزند فاطمه است داخل شود. هارون به آن زن گفت: داخل شو. آن زن گفت: من دروغ می‌گفتم و فلانی مرا به این کار اجبار کرد.
