ای یکه سوار شرف ،ای مردتر از مرد !
بالایی من!روح تو در خاک چه می کرد ؟
می گفت برو ،عشق چنین گفت که بشتاب .
می گفت بمان ،عقل چنین گفت که برگرد.
دیروز یکی بودیم با هم ولی امروز تو نورتر از نوری و من گردتر از گرد
یک روز اگر از من و عشق تو بپرسند پیغمبرتان کیست ،بگو درد بگو درد
ای سرخ تر ا زسرخ ! بخوان سبزتر از سبز .
آن سوی درختان همه زردند،زرد.
ای دست و زبان شهدا ،هیچ زبانی جز حنجره ات داغ مرا تازه نمی کرد .