سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / معرفت / انقلاب اسلامی / بزودی لشگر شهدا / شهید حمیدرضا الداغی هم‌دانشگاهی من بود

شهید حمیدرضا الداغی هم‌دانشگاهی من بود

مهدی عرفاتی نوشت: یکی از رفقای دانشگاه بهم پیام داد که حمید الداغی به رحمت خدا رفته.

دروغ نگم، اولش نشناختم تا اینکه عکسشو برام فرستاد.
حالا همون جوان خوشتیپ و خوشگل دانشگاه، پشت اسمش کلمه شهید نشسته و منِ بچه مذهبیِ پرادعا هیچ…

هشتم اردیبهشت، شهید حمیدرضا الداغی که منتظر بازگشت فرزند خود از کلاس بود، متوجه ایجاد مزاحمت و درگیری ۲ جوان با یک دختر جوان و کشاندن دختر در خیابان به اجبار و زور شده و در یک اقدام شجاعانه و انسانی، بلافاصله برای نجات دختر جوان اقدام می‌کند.

متاسفانه هر ۲ جوان مزاحم، که حسب بررسی به‌عمل آمده دارای سوابق متعدد کیفری هستند، در واکنش به دفاع این شهید از دختر جوان، ناجوانمردانه با سلاح سرد وی را از پشت سر مورد اصابت چاقو و سپس نفر دوم از روبه‌رو مورد جرح شدید قرار می‌دهند و پس از ارتکاب جرم از محل متواری می‌شوند.

او بلافاصله به بیمارستان منتقل می‌شود اما به دلیل شدت جراحات و خونریزی به مقام رفیع شهادت نائل می‌آید.

فیلم منتشر شده از شهادت این جوان برازنده که جانش را در راه امر به معروف و نهی از منکر فدا کرد، اشک هر آگاه دلی را جاری می‌سازد و بغضی نفس‌گیر راه بر گلو می‌بندد.

موج دلنوشته‌ها و محتواهای منتشر شده در رسانه‌ها و فضای مجازی نشان از این مظلومیت، این شجاعت دارد بخصوص این که شهید حمیدرضا الداغی که منتظر آمدن فرزندش از کلاس بود، و رفت و فرزندش به فاصله حرمت یک ناموس، حالا بابا ندارد…و همین داغ‌ها را تشدید می‌کند.

یادمان باشد که انقلاب ما از این جوان‌ها بسیار دارد. با این مقدمه در ادامه خاطره مهدی عرفاتی فعال رسانه‌ای شناخته شده کشورمان از شهید حمیدرضا الداغی از نظر می‌گذرانیم:

«شهید حمیدرضا الداغی هم‌دانشگاهی من بود.

اواخر دههٔ هفتاد. من ارتباطات می‌خوندم و حمید حسابداری(اگر اشتباه نکنم). من بچه مذهبی دانشگاه بودم و اون بچه خوشتیپ دانشگاه. ظاهراً هیچ صنمی باهم نداشتیم. ماجرای آشنایی ما برمی‌گشت به جنجال و نزاعی که سرِ مسابقات فوتبال دانشگاه به راه افتاد. وسط بازی تیم ما، مدافع حریف یه خطای ناجور روی من کرد. من بلند شدم و اعتراض کردم. بازیکن حریف فحاشی کرد و من یه لحظه خون به مغزم نرسید و درگیر شدم. در کسری از ثانیه، ۷-۸ نفر ریختن رو سر من و کأنه با قاتل پدرشون طرف هستن… زیر مشت و لگد و فحاشی‌ها، حمید رو دیدم که به هواخواهی من وارد معرکه شده و داره یکی پس از دیگری رو می‌نوازه… تا جایی که یادمه ورزشکار بود و حتی توی مسابقات رزمی هم اسم و رسمی داشت. دعوا که تموم شد متوجه شدم هر دوی ما رو با تیزی نشون کردن؛ من گوش راستم و حمید گوش چپ…
رفتیم بیمارستان و سهم هر کدوم سه چهارتا بخیه شد و گوش‌هامونو پانسمان کردن. از فردا توی دانشگاه معروف شدیم به گوش‌بریده‌ها…
شکایت کردیم و دادگاه برامون طول درمان برید و دیه. ۲۵۰هزار تومن برا ضارب دیه بریدن. بابای طرف اومد به التماس و خواهش که ببخشیمش. یه کارگر ساده بود که یحتمل ۲۵۰هزار تومن، حقوق چندماهش می‌شد. از دست پسرش شاکی بود. حمید با همون برخورد اول راضی شد و منم راضی کرد که ببخشیمش و بخشیدیمش…
این ماجرا شد دلیل دوستی منِ بچه مذهبی دانشگاه با جوان اول خوشتیپ و خوشگل دانشگاه.

پریشب یکی از رفقای دانشگاه بهم پیام داد که حمید الداغی به رحمت خدا رفته. دروغ نگم، اولش نشناختم تا اینکه عکسشو برام فرستاد.
حالا همون جوان خوشتیپ و خوشگل دانشگاه، پشت اسمش کلمه شهید نشسته و منِ بچه مذهبیِ پرادعا هیچ…

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

نماهنگ | شهیدان الگویند

امام توصیه کردند در سخنرانی عمومی که بروید وصیّت‌نامه‌ی شهدا را بخوانید

شهید الداغی، نماد غیرت، شجاعت و جوانمردی است

حجت الاسلام عبدالحسین خسروپناه

3 دیدگاه

  1. وقتی فیلم درگیری را نگاه می‌کنیم جدا عصبی و غمگین می‌شویم
    عجیب است، متعرضان مجرم در انظار همگان، دست دختران را می‌کشند تا همراه خود ببرند و به بی عفتی بکشند، و دختران با ترس فریاد می‌کشند، و عده ای با بی اعتنایی از این صحنه رد می‌شوند…
    یا وقتی اوباش جنایتکار همگی حمله به یک جوان مظلوم می‌کنند، کسی از آن همه مردم در حال گذر، کسی نمی‌آید که میانجیگری کند تا دعوا فیصله یابد یا نگذارند آسیبی به کسی بخورد…
    از همه زشت تر اینکه پلیس یا نیروهای انتظامی کجا هستند؟! این جنگ و دعوا که در بیابان یا در پس کوچه رخ نداده، مردان امنیت بخش کجا هستند؟ اینها که هر از چندگاه با لباسهای فاخر جنگی و سپر و کلاه و باتوم و اسلحه و موتور و ماشين های گرانقیمت مانور می‌دهند و ما مردم ساده و مظلوم فکر می‌کنیم این همه هزینه می‌شود برای امنیت مردم و جامعه… ولی بچه مردم را به راحتی می‌کشند ولی پلیس ناپیداست! چرا؟
    یا اینهمه هزینه شد و دوربين های حساس خریداری شد تا شهر بیشتر کنترل شود و مردم در امنیت باشند ولی هنگام جنایت گویا مسؤلان دوربين ها خواب بودند…
    حال ما مانده ایم و کوهی از نگرانی و اضطراب، برای جنایات در پیش رو و جامعه بدون نگهبان، و عزیزی ازدست رفته و مادر و پدری نالان…
    نمیدانم آیا آن آدم نما های بی تفاوت یا پلیس شهری یا صاحبان دوربينها با وجدان شان چه می‌کنند و چطور ننگ را از خود پاک خواهند کرد و در دنیا که رسوا و مورد لعنت هستند، در آخرت چگونه پاسخگوی خون این مظلوم و وحشت خانواده ها خواهند بود؟
    با این اوصاف کشته بعدی کیست… و تا کی تکرار این وقایع…

  2. با سلام و احترام
    برادر بزرگوار آیا امکان حضور نیروی انتظامی در تک تک کوچه پس کوچه های شهرها وجود دارد ؟ قطعا خیر
    ولی امکان رشد غیرت در تک تک کوچه ها و پستوها هست

  3. آقای محمد مشایخی، لطفا فیلم اسف بار را خوب ببینید و متن دوست مان، جانباز را خوب بخوانید! چون محل در گیری کوچه و پس کوچه نبوده، بلکه خیابان بزرگ و محل رفت و آمد مردمان بوده،
    هرچند باید کوچه و پس کوچه های میهن مان هم امنیت کامل اعمال شود.
    تربیت و رشد غیرت بسیار مهم است که متأسفانه وزارتخانه ها و نهادهای مربوطه، به آن نمی‌پردازند، به کتاب‌های درسی مدارس و حوزه و دانشگاه توجه کنید. به برنامه های خنثی و بدآموز صدا و سیما توجه کنید، فیلم‌های سینمایی حوزه هنری و سازمان اوج هم به بیراهه و زشتی کشیده شده اند…

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.